گنجور

شمارهٔ ۱۷

زلف کافرکیش تو آیین ایمان بر گرفت
عقل را صف بر شکست و عالم جان بر گرفت
لعل در کان، خاک بر سر کرد تا یاقوت تو
پرده ظلمت ز پیش آب حیوان بر گرفت
خشک سالی بود عالم را چو عشقت رخ نمود
از سرشگ چشم من یک نیمه طوفان بر گرفت
تا سر زلف تو چوگان گشت در میدان جان
صد هزاران گوی زر گردون به دندان بر گرفت
سایه را بر من فگن کآخر شناسی این قدر
کز سر خاک ای شکر لب سایه نتوان بر گرفت
دی خیالت دید کز عشقت چنان کردم فغان
کز فغان من فلک عالم به افغان بر گرفت
ساز آن کردی که درمان سازی از بهر مجیر
بر مگیر این رنج کو دردت به درمان بر گرفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلف کافرکیش تو آیین ایمان بر گرفت
عقل را صف بر شکست و عالم جان بر گرفت
هوش مصنوعی: زلف جذاب و فریبنده‌ات، مانند دینی که همه چیز را تحت تاثیر قرار می‌دهد، عقل را به چالش کشید و آن را در صفی منظم از تفکر وادار کرد و همه وجودم را به احاطه خود درآورد.
لعل در کان، خاک بر سر کرد تا یاقوت تو
پرده ظلمت ز پیش آب حیوان بر گرفت
هوش مصنوعی: در دل سنگ، لعل (گوهری ارزشمند) با خاک و غبار آمیخته شد تا یاقوت تو (یعنی زیبایی و ارزش تو) بتواند پرده تاریکی را از جلوی آب زندگی (آب حیات) کنار بزند.
خشک سالی بود عالم را چو عشقت رخ نمود
از سرشگ چشم من یک نیمه طوفان بر گرفت
هوش مصنوعی: در زمانی که زمین خشک و بی‌طراوت بود، ظهور عشق تو مانند طوفانی بود که با چشم‌های من، از اشک‌هایم یک نیمه طوفان را به پا کرد.
تا سر زلف تو چوگان گشت در میدان جان
صد هزاران گوی زر گردون به دندان بر گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که گیسوی تو مانند یک چوب چوگان در میدانی قرار می‌گیرد، جانم مانند زمین بازی، صدها گوی طلایی را در دندان می‌گیرد.
سایه را بر من فگن کآخر شناسی این قدر
کز سر خاک ای شکر لب سایه نتوان بر گرفت
هوش مصنوعی: سایه را بر من بینداز که تو درک کن چه اندازه از عشق و زیبایی من شگفت‌زده‌ای، زیرا نمی‌توان از سر خاک، محبتی با طعم شیرین زندگی را گرفتن.
دی خیالت دید کز عشقت چنان کردم فغان
کز فغان من فلک عالم به افغان بر گرفت
هوش مصنوعی: دیروز در خیال تو بودم و از عشق تو آنقدر نالیدم که صدای نالم به آسمان رسید و جهانیان را تحت تأثیر قرار داد.
ساز آن کردی که درمان سازی از بهر مجیر
بر مگیر این رنج کو دردت به درمان بر گرفت
هوش مصنوعی: تو به گونه‌ای آهنگ ساختی که درمانی برای مجیر باشد، پس این رنج را رها کن؛ چرا که دردی که داری، به درمانی که می‌خواهی رسیده است.