گنجور

شمارهٔ ۸

رخش امل متاز که ایام توسن است
کار عدم بساز که رحلت معین است
بر خاک عاشقی پی او بر مگیر هان
زیرا رقیب بر ره و معشوق دشمن است
امروز جای پاک درین خاکدان که یافت؟
آنکو به دستگاه قناعت ممکن است
دهر ابلق است و عرصه خاکی مصافگاه
منشین برو گرت نه سر زخم خوردن است
ور زو نزاد بچه راحت عجب مدار
کاین ابلق از طریق حقیقت سترون است
بشنو که نیست عالم شش سو حریف چرب
ور آب هفت عرصه دریاش روغن است
ایمه جهان و خلق جهان دیده ای که چیست؟
ده مرغ نیم سوخته در یک نشیمن است
مرهم که یافت ور نه همه خاک خستگی است؟
رستم کجاست ورنه همه چاه بیژن است؟
بی شفقتی سپهر درین دان که از شفق
هر شامگه به خون تو آلوده دامن است
از روغن تو دان که بپالود چار طبع
کاین شمع هفت طارم پیروزه روشن است
خوشدل مجوی مرد به عالم که بر فلک
آن رود زن که هست طربناک هم زن است
سر بر مکن ز جیب که تا چرخ خیمه بست
از دو طناب خیمه زه جیب و گردنست
در چشم من مگو نرسد سوزن فنا
بهتر ببین که خود مژه همشکل سوزن است
باغ جهان مبین و حدیثش مگو از آنک
کوری درو ز نرگس و گنگی ز سوسن است
با هر که هست گرم و سبک، همچو آه من
دهر دو رنگ سرد و گران همچو آهن است
ما را چه غم چو بر دل ما فقر پادشاست
کاوس را چه باک که رستم تهمتن است
من غم خوردم نه مرغ مسمن که مرغ غم
از بس که خورد دانه دل هم مسمن است
دندان حرص چون نکنم که آسمان به تک
دامن گرفته در دهن اندر پی من است
یک زنده دل نماند که آواز دهد
کین خاک توده گلخن ویران نه گلشن است
دلها بمرد و بر سر این جمع مرده دل
هر صبحدم خروس سحرگه به شیون است
جوجو چراست از غم عالم دل مجیر؟
کورا جوی هنوز درین تیره خرمن است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخش امل متاز که ایام توسن است
کار عدم بساز که رحلت معین است
هوش مصنوعی: به خودت نبال و نگران نباش، چون این دوران، زمان پیشرفت و تلاش است. کارهایی که به ضرر تو هستند را کنار بگذار، زیرا خداحافظی با زندگی این دنیا حتمی است.
بر خاک عاشقی پی او بر مگیر هان
زیرا رقیب بر ره و معشوق دشمن است
هوش مصنوعی: عاشق، بر زمین عاشقی دنبالش نرو، زیرا رقیب در راه است و معشوق نیز دشمن به شمار می‌آید.
امروز جای پاک درین خاکدان که یافت؟
آنکو به دستگاه قناعت ممکن است
هوش مصنوعی: امروز کسی در این دنیا به مکانی پاک و خالص دست نمی‌یابد. آن کس که در زندگی خود با قناعت و رضایت برخورد کند، می‌تواند به چنین مقام و جایگاهی برسد.
دهر ابلق است و عرصه خاکی مصافگاه
منشین برو گرت نه سر زخم خوردن است
هوش مصنوعی: دنیا متغیر و ناپایدار است و زمین، میدان نبردی است که نباید در آن راحت نشینی. اگر نمی‌خواهی زخمی شوی، بهتر است از این میدان دوری کنی.
ور زو نزاد بچه راحت عجب مدار
کاین ابلق از طریق حقیقت سترون است
هوش مصنوعی: اگر از این موجود (اسب ابلق) فرزندی به دنیا نیاید، نباید تعجب کرد، زیرا این موجود که به واقعیت می‌انجامد، نازا است.
بشنو که نیست عالم شش سو حریف چرب
ور آب هفت عرصه دریاش روغن است
هوش مصنوعی: بشنو که هیچ کس در دنیا نمی‌تواند با چرب‌وچلو بودن و لطف و صفای وجود دریا و روغن آن مقایسه کند.
ایمه جهان و خلق جهان دیده ای که چیست؟
ده مرغ نیم سوخته در یک نشیمن است
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وضعیت دنیا و مردم آن می‌پردازد. شاعر به ما نشان می‌دهد که جهان و انسان‌ها مانند مرغ‌هایی هستند که به صورت نیمه‌سوخته در یک مکان جمع شده‌اند. این تصویر نمادین به ناپایداری و رنج‌هایی که انسان‌ها ممکن است تجربه کنند اشاره دارد. به طور کلی، اشاره به این دارد که زندگی در این دنیا پر از چالش‌ها و دردهاست.
مرهم که یافت ور نه همه خاک خستگی است؟
رستم کجاست ورنه همه چاه بیژن است؟
هوش مصنوعی: اگر مرهمی پیدا نشود، تنها خستگی و درد باقی می‌ماند. رستم کجاست؟ وگرنه همه ماجرا به مشکلات و چاه‌های بیژن ختم می‌شود.
بی شفقتی سپهر درین دان که از شفق
هر شامگه به خون تو آلوده دامن است
هوش مصنوعی: به این معناست که از بی‌رحمی و بی‌عدالتی زندگی آگاه باش، زیرا هر شب با غروب آفتاب، دامن روزگار به خاطر خون تو و درد و رنج‌هایت آلوده می‌شود.
از روغن تو دان که بپالود چار طبع
کاین شمع هفت طارم پیروزه روشن است
هوش مصنوعی: از روغن تو آگاه باش که چهار طبع را می‌سوزاند؛ چون این شمع هفت‌تار درخشان است.
خوشدل مجوی مرد به عالم که بر فلک
آن رود زن که هست طربناک هم زن است
هوش مصنوعی: از خوشحالی و سرور به دنبال کسی نباش که در دنیا مقام و منزلتی دارد؛ زیرا در واقع این شادی و نشاط به او نیز نمی‌رسد.
سر بر مکن ز جیب که تا چرخ خیمه بست
از دو طناب خیمه زه جیب و گردنست
هوش مصنوعی: سر خود را از جیب بیرون نیاور، زیرا تا زمانی که آسمان خیمه را بپوشاند، این دو چیزی که خیمه را نگه داشته‌اند، یعنی جیب و گردن، برای تو مهم هستند.
در چشم من مگو نرسد سوزن فنا
بهتر ببین که خود مژه همشکل سوزن است
هوش مصنوعی: در چشم من نگو که زوال و فنا قابل مشاهده نیست؛ بهتر است درک کنی که حتی مژه‌ها هم به شکل سوزن هستند.
باغ جهان مبین و حدیثش مگو از آنک
کوری درو ز نرگس و گنگی ز سوسن است
هوش مصنوعی: به باغ دنیا نگاه نکن و درباره‌اش صحبت نکن، زیرا آنجا کسی که نابینا باشد، نمی‌تواند زیبایی‌هایش را ببیند و صدای گل‌ها را بشنود.
با هر که هست گرم و سبک، همچو آه من
دهر دو رنگ سرد و گران همچو آهن است
هوش مصنوعی: با هر کسی که در حال و هوای شاد و سبک‌تری هستی، در زندگی باید به این نکته توجه کنی که دنیای اطراف ما گاهی به شدت سرد و خسته‌کننده است، مانند آهن که سنگین و سخت است.
ما را چه غم چو بر دل ما فقر پادشاست
کاوس را چه باک که رستم تهمتن است
هوش مصنوعی: ما را نگران نیستیم چون دل‌مان از فقر پر شده است؛ کاووس هم نگران نیست چون رستم، قهرمان بزرگ، کنار اوست.
من غم خوردم نه مرغ مسمن که مرغ غم
از بس که خورد دانه دل هم مسمن است
هوش مصنوعی: من به خاطر غم‌هایم ناراحت هستم و مثل مرغی که خوب تغذیه شده، دلم از بار غم‌ها پر شده و سنگین شده است.
دندان حرص چون نکنم که آسمان به تک
دامن گرفته در دهن اندر پی من است
هوش مصنوعی: حرص و طمع مانند دندانی تیز در من است و گویی آسمان با یک دامن بلند، به دنبال من می‌گردد.
یک زنده دل نماند که آواز دهد
کین خاک توده گلخن ویران نه گلشن است
هوش مصنوعی: هیچ کس زنده‌ای باقی نمانده که به یادآوری کند که این خاک، توده‌ای از خاکستر و ویرانه است و نه باغی سرسبز و زیبا.
دلها بمرد و بر سر این جمع مرده دل
هر صبحدم خروس سحرگه به شیون است
هوش مصنوعی: دل‌ها جان خود را از دست داده‌اند و در میان این جمع که همه دل مرده‌اند، هر صبح خروس سحر به شیون و فریاد درآورده است.
جوجو چراست از غم عالم دل مجیر؟
کورا جوی هنوز درین تیره خرمن است
هوش مصنوعی: جوجو چرا ناراحت است از غم دنیا؟ هنوز جوی آب در این خرمن تاریک وجود دارد.