گنجور

شمارهٔ ۷

مساز حجره وحدت درین مضیق خراب
که روی صبح سلامت بماند زیر نقاب
ز کاینات ببر پی که بر دریچه دل
تویی نخست پس آنگاه کاینات حجاب
ز زهر فقر طلب نوشدارو از پی آن
که آب ناخوش دریاست جای در خوشاب
به نقد عمر قناعت بخر که نیست خطا
یکی نفس به دو عالم مده که هست صواب
ز نوش و زهر جهان چون رهی که تعبیه است؟
دوا و درد ز بهر تو در دو پر ذباب
ببین به بزر قطونا که وقت خاییدن
خمیر مایه زهرست و هست در جلاب
بر آشیان جهان خوشدلی مجوی که کس
نیافت شهپر عنقا بر آشیان غراب
تو دل بر آتش وحدت بسوز تا نکند
جهان بی نمک از گوشه دل تو کباب
شکم مشو همه چون کوزه فقاع ز حرص
مگر که در خور تریاقها شوی چو سداب
تو تشنه ای و درین مهد خاک چون طفلان
به پیش چشم تو یکسان شدست آب و سراب
چو زد پلنگ شب و روزت آب وحدت جوی
که زخم خورده او را گریز نیست ز آب
به طمع همنفسی جان مکن که از پی این
بسی دوید و ندید آفتاب گردون تاب
فلک به شکل حبابست و نیک عهدی او
خوش است سخت ولی کم بقاست همچو حباب
ازان چو گوی و چو دولاب خشک مغزی و تر
که پای بسته ای از هفت گوی و نه دولاب
چنان خیال شب و روز در دل تو برست
که چشم شوخ تو از روز و شب گرفت خضاب
ترا به دست تو سر می برد زمانه از آن
که هست پر عقاب آفت وجود عقاب
ز رنگ و بوی جهان صدمه فنا خوشتر
که آب خوش مزه به مرد تشنه را ز گلاب
فلک که کیسه بر عمر تست شب همه شب
گشاده چشم به قصد تو و تو اندر خواب
به حرب تو شب دیجور، دیلمی کله است
به جای حربه به دست اندرون گرفته شهاب
بده عنان قناعت اگر همی خواهی
که پای بوس خسیسان شوی بسان رکاب
چهار طاق فلک بی طناب از آن ماندست
که در گلوی تو کرد ای سلیم قلب طناب
چو گردنا بشود گوشمال خورده دهر
کسی که بیهده گردن کشی کند چو رباب
مخور لعاب دهن تا به نان کس چه رسد
که کرم پیله بمیرد به عاقبت ز لعاب
ز ژنده جوی صفا کافتاب کم تابد
چو ابر بر خشن آسمان زند سنجاب
دل تو پر ز حسابست چو دل پنگان
جهان نمای از آن نیست همچو اصطرلاب
دلی که قابل اسرار لوح محفوظ است
بسان تخته خاکش مساز جای حساب
به زرد و سرخ جهان تا فریفته نشوی
که خون دهد عنب ار دفع خون کند عناب
عدوی تست جهان گرچه بر مصیبت تو
سیاه جامه شود هر شبی به شکل مصاب
ز پنج رکن شریعت سپر بساز از آن
که تیر چار پری آفتست در پرتاب
بگیر صف قناعت به صدق اگر خواهی
که شش جهات جهان پیش تو شود محراب
ز موج خون جگر خستگان خاکی دان
که بادبان فلک می رود چنین به شتاب
مقدرا ملکا در کف ارادت تست
کلید رحمت و سر رشته ثواب و عقاب
مجیر حلقه بگوش جناب تست از آن
که واثق است به افضال از آن رفیع جناب
ز لطف تست که چون خصم نیست از پی زر
کبود لب شده و تب گرفته چون سیماب
چو روشن است دلش زیبد ار بدش گویند
که سگ به بانگ در آید ز پرتو مهتاب
سزای حضرت تو با تو چون خطاب کند؟
که بی هدایت تو سر بسر خطاست خطاب
دلش سپید کن ار چند زیر چرخ کبود
دل سپید چو گوگرد سرخ شد نایاب
توقعش همه اینست کز عنایت تو
رسد به بشر طوبی لهم و حسن مآب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مساز حجره وحدت درین مضیق خراب
که روی صبح سلامت بماند زیر نقاب
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به طور ضمنی به اهمیت حفظ وحدت و یکپارچگی در شرایط سخت و دشوار اشاره دارد. او می‌گوید که در این مکان تنگ و مشکل‌زا نمی‌توان به تخریب و آسیب به وحدت ادامه داد، زیرا نور روزی که نماد سلامت و درستکاری است، زیر پوششی از مشکلات و مسائل قرار نخواهد گرفت. به عبارتی دیگر، باید مراقب باشیم که در سختی‌ها، اتحاد و همبستگی خود را حفظ کنیم تا راهی برای ظهور روزهای بهتر و سلامتی وجود داشته باشد.
ز کاینات ببر پی که بر دریچه دل
تویی نخست پس آنگاه کاینات حجاب
هوش مصنوعی: از دنیای بیرون گذشته و به درون دل خود نگاه کن، زیرا در ابتدا خود تو هستی و سپس جهان دور و برتان. این جهان تنها یک پرده است که بر روی درون تو قرار دارد.
ز زهر فقر طلب نوشدارو از پی آن
که آب ناخوش دریاست جای در خوشاب
هوش مصنوعی: از تلخی فقر به دنبال دارویی می‌گردم، زیرا آب ناپسند و بد کیفیتی دارد، اما در جستجوی جایی هستم که آبی خوش و گوارا وجود داشته باشد.
به نقد عمر قناعت بخر که نیست خطا
یکی نفس به دو عالم مده که هست صواب
هوش مصنوعی: از عمر خود بهره‌برداری کن و به آن قناعت کن، زیرا در این انتخاب اشتباهی وجود ندارد. یک نفس در دو جهان نده، زیرا در این مورد کار درست و صحیحی وجود دارد.
ز نوش و زهر جهان چون رهی که تعبیه است؟
دوا و درد ز بهر تو در دو پر ذباب
هوش مصنوعی: در این دنیا، مانند راهی که برای ما مشخص شده است، نوش و زهر وجود دارد. درد و درمان نیز همه به خاطر توست، مثل دو بال یک مگس.
ببین به بزر قطونا که وقت خاییدن
خمیر مایه زهرست و هست در جلاب
هوش مصنوعی: به این موضوع توجه کن که برخی از زمان‌ها و شرایط ممکن است خطرناک و زهرآلود باشند، حتی اگر در ابتدا به نظر نرسند.
بر آشیان جهان خوشدلی مجوی که کس
نیافت شهپر عنقا بر آشیان غراب
هوش مصنوعی: در جستجوی خوشی و شادمانی در این دنیا نباش، زیرا هیچ‌کس نتوانسته است مانند پرنده افسانه‌ای (عنقا) بر لانهٔ یک کلاغ آرام بگیرد.
تو دل بر آتش وحدت بسوز تا نکند
جهان بی نمک از گوشه دل تو کباب
هوش مصنوعی: در دل خود آتش عشق و اتحاد را روشن کن، تا جهان از محبت تو بی‌نصیب نماند و از نیکویی‌ات دور نشود.
شکم مشو همه چون کوزه فقاع ز حرص
مگر که در خور تریاقها شوی چو سداب
هوش مصنوعی: به خودت اجازه نده که مثل کوزه‌ای که به شدت پر از آب است، تنها به خاطر طمع و حرص پر شوی. بهتر است که مانند گیاهی چون سداب، از خوراک‌های سالم و مفید استفاده کنی که به پذیرش داروهای مفید کمک کند.
تو تشنه ای و درین مهد خاک چون طفلان
به پیش چشم تو یکسان شدست آب و سراب
هوش مصنوعی: تو در این دنیا مانند یک کودک تشنه‌ای که نمی‌تواند تفاوت بین آب و سراب را تشخیص دهد؛ همه چیز برای تو یکسان به نظر می‌رسد.
چو زد پلنگ شب و روزت آب وحدت جوی
که زخم خورده او را گریز نیست ز آب
هوش مصنوعی: وقتی که پلنگ شب و روز تو را در آغوش می‌گیرد، به دنبال آب وحدت برو، زیرا او که زخمی شده، نمی‌تواند از آب فرار کند.
به طمع همنفسی جان مکن که از پی این
بسی دوید و ندید آفتاب گردون تاب
هوش مصنوعی: به امید داشتن همدم از جان خود مگذران، زیرا بسیاری از افراد برای این آرزو تلاش کرده‌اند اما به بی‌نتیجه مانده‌اند و نتوانسته‌اند نور خورشید را ببینند.
فلک به شکل حبابست و نیک عهدی او
خوش است سخت ولی کم بقاست همچو حباب
هوش مصنوعی: جهان مانند حبابی است که در آن نیکویی و دوستی وجود دارد، اما این دوستی به شدت شکننده و زودگذر است، مانند خود حباب.
ازان چو گوی و چو دولاب خشک مغزی و تر
که پای بسته ای از هفت گوی و نه دولاب
هوش مصنوعی: شما همانند یک توپ و چرخ خشک هستید، بی‌روح و بی‌حس. در حالی که از هفت توپ و نه چرخ، خود را محدود کرده‌اید.
چنان خیال شب و روز در دل تو برست
که چشم شوخ تو از روز و شب گرفت خضاب
هوش مصنوعی: چنان اندیشه‌ها و خاطرات شب و روز در دل تو جوانه زد که چشمان نازک و زیباي تو از تغییر روز و شب رنگین شد.
ترا به دست تو سر می برد زمانه از آن
که هست پر عقاب آفت وجود عقاب
هوش مصنوعی: زمانه به دلیل اینکه تو را به دست خودت می‌برد، به تو به مانند عقابی که در آسمان وجود دارد، می‌نگرد.
ز رنگ و بوی جهان صدمه فنا خوشتر
که آب خوش مزه به مرد تشنه را ز گلاب
هوش مصنوعی: بهتر است که از زوال دنیا و زیبایی‌های زودگذر آن رنج نبریم، زیرا چیزی که واقعاً ارزشمند است، مانند آبی گوارا برای یک انسان تشنه، می‌تواند برتری داشته باشد و به جای آن زیبایی‌های فانی را نادیده بگیریم.
فلک که کیسه بر عمر تست شب همه شب
گشاده چشم به قصد تو و تو اندر خواب
هوش مصنوعی: آسمان که مسئول طول عمر توست، هر شب با دقت به تو نگاه می‌کند و تو در خواب شیرین غرق شده‌ای.
به حرب تو شب دیجور، دیلمی کله است
به جای حربه به دست اندرون گرفته شهاب
هوش مصنوعی: در هنگام جنگ و در تاریکی شب، دیلمی به جای تیغ در دستان خود ستاره‌ای درخشان را گرفته است.
بده عنان قناعت اگر همی خواهی
که پای بوس خسیسان شوی بسان رکاب
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی همچون یک درشکه‌چی به خدمت افراد بی‌ارزش درآیی، باید خود را از خواسته‌ها و آرزوهای بسیاری بازداری و به قناعت روی بیاوری.
چهار طاق فلک بی طناب از آن ماندست
که در گلوی تو کرد ای سلیم قلب طناب
هوش مصنوعی: چهار طاق آسمان از آن سمتی به تو وابسته است که تو در دل خود، رشته‌ای از عشق و محبت را حمل می‌کنی.
چو گردنا بشود گوشمال خورده دهر
کسی که بیهده گردن کشی کند چو رباب
هوش مصنوعی: زمانی که گردنِ کسی به خاطر سختی‌ها و مصائب زندگی خم شود، آن کس که بی‌دلیل سرکشی کرده است، مانند ساز رباب است که به آسانی می‌شود تحت فشار قرار داد.
مخور لعاب دهن تا به نان کس چه رسد
که کرم پیله بمیرد به عاقبت ز لعاب
هوش مصنوعی: نبايد تحت تاثير ظواهر و زرق و برق‌های سطحی قرار بگيری، چرا که در نهایت این ظواهر نمی‌توانند به تو دلیلی برای پیشرفت و موفقیت بدهند. مانند کرم پیله که در نهایت به دلیل وابستگی به زیبایی‌های ظاهری نابود می‌شود.
ز ژنده جوی صفا کافتاب کم تابد
چو ابر بر خشن آسمان زند سنجاب
هوش مصنوعی: از جوی خشک و بی‌حالی، حتی خورشید هم به اندازه‌ای نمی‌تابد که در آسمان ابری، سنجاب بتواند بازی کند.
دل تو پر ز حسابست چو دل پنگان
جهان نمای از آن نیست همچو اصطرلاب
هوش مصنوعی: دل تو پر از محاسبه و دقت است، اما مانند دل پنگان که دنیای اطراف را نشان می‌دهد، نیست. دل تو به اندازه‌ای عمیق و گسترده نیست که جهانی را به تصویر بکشد.
دلی که قابل اسرار لوح محفوظ است
بسان تخته خاکش مساز جای حساب
هوش مصنوعی: دل و ذهنی که می‌تواند رازهای پنهان و نوشته‌های ازلی را در خود نگهداری کند، مانند سطوح خاکی است که نباید آن را به حساب آورد و لمس کرد.
به زرد و سرخ جهان تا فریفته نشوی
که خون دهد عنب ار دفع خون کند عناب
هوش مصنوعی: به رنگ‌های زرد و قرمز دنیا توجه نکن و فریب آن‌ها را نخور، زیرا ممکن است انگور به ظاهر خوب، حاوی آسیب و ضرر باشد و اگر از آن مراقبت نشود، می‌تواند خطرناک شود.
عدوی تست جهان گرچه بر مصیبت تو
سیاه جامه شود هر شبی به شکل مصاب
هوش مصنوعی: دشمن تو در دنیا هر شب به خاطر مصیبتت غمگین و دلتنگ می‌شود، اما این غم و اندوه در پایان به خاطر توست.
ز پنج رکن شریعت سپر بساز از آن
که تیر چار پری آفتست در پرتاب
هوش مصنوعی: از پنج رکن دین، سپری بساز تا از تیرهای آفت که چهار پری دارد، در امان باشی.
بگیر صف قناعت به صدق اگر خواهی
که شش جهات جهان پیش تو شود محراب
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که تمام جهات عالم در اختیار تو قرار گیرد، با صداقت و قناعت در زندگی خود پیش برو.
ز موج خون جگر خستگان خاکی دان
که بادبان فلک می رود چنین به شتاب
هوش مصنوعی: از تلاطم و درد دل آدم‌های رنج‌کشیده در دنیا آگاه باش که زندگی و شرایط به سرعت در حال تغییر است.
مقدرا ملکا در کف ارادت تست
کلید رحمت و سر رشته ثواب و عقاب
هوش مصنوعی: مقدار سلطنت و حکمرانی تو به اندازه ارادت و محبتت به خداوند است. تو کلید رحمت و راهنمای پاداش و کیفر هستی.
مجیر حلقه بگوش جناب تست از آن
که واثق است به افضال از آن رفیع جناب
هوش مصنوعی: حلقه به گوش تو نشان از احترام و ارادت است، زیرا تو به نعمت‌هایی که از این مقام بلند به دیگران می‌رسد، اطمینان داری.
ز لطف تست که چون خصم نیست از پی زر
کبود لب شده و تب گرفته چون سیماب
هوش مصنوعی: از مهربانی توست که مثل دشمنان به خاطر طلا و مال، لب‌هایم کبود و داغ شده‌اند و حالتی شبیه جیوه پیدا کرده‌اند.
چو روشن است دلش زیبد ار بدش گویند
که سگ به بانگ در آید ز پرتو مهتاب
هوش مصنوعی: اگر دل کسی روشن و پاک باشد، به او بی‌احترامی و بدگویی نمی‌کند و همچون سگی که به نور ماه به سر و صدا می‌آید، عمل نمی‌کند. بدگویی از او ناشی از بی‌خبری یا کینه‌توزی است.
سزای حضرت تو با تو چون خطاب کند؟
که بی هدایت تو سر بسر خطاست خطاب
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به تو چیزی بگوید یا احساسی را منتقل کند، چگونه می‌تواند بدون راهنمایی و هدایت تو بهتر از آنچه که هست، عمل کند؟ زیرا بدون هدایت تو، تمام گفته‌ها و نشانه‌ها نادرست به نظر می‌رسند.
دلش سپید کن ار چند زیر چرخ کبود
دل سپید چو گوگرد سرخ شد نایاب
هوش مصنوعی: اگر قلبت را پاک کنی، حتی اگر تحت فشارهای دنیا قرار بگیری، وقتی دل بینا و صاف باشد، مانند گوگرد سرخ، نادر و کمیاب خواهد شد.
توقعش همه اینست کز عنایت تو
رسد به بشر طوبی لهم و حسن مآب
هوش مصنوعی: همه انتظار دارند که با لطف و محبت تو، به انسان‌ها خوشبختی و بهروزی برسانی.