شمارهٔ ۶
ای عارض چو ماه ترا چاکر آفتاب
یک بنده تو ماه سزد دیگر آفتاب
پیش رخ چو ماه تو بنهاده از حیا
هر نخوتی که داشته اندر سر آفتاب
تا بوی مشک زلف تو ناید همی زند
دم در هزار روزن چون مجمر آفتاب
کسوت کبود دارد و رخ زرد سال و ماه
در عشق رویت ای بت سیمین بر آفتاب
در آرزوی روی تو هر صبحدم چو من
رخساره زرد خیزد از بستر آفتاب
بی روی و موی تو نبرد هیچ کس گمان
بر آفتاب عنبر و در عنبر آفتاب
از آفتاب عبهر تو هست تازه تر
گر فر و تازگی برد از عبهر آفتاب
روی چو آفتاب به چشم چو نرگست
از تازگی دهد که به نیلوفر آفتاب؟
بسیار کرده دفتر خوبی مطالعه
جز روی تو نیافته سر دفتر آفتاب
عمری است تا ز مشرق و مغرب همی رود
با کام خشک و چشم تر ای دلبر آفتاب
از روی خود ندید در اطراف شرق و غرب
جز رای شاه عادل روشنتر آفتاب
شاهنشه ملوک قزل ارسلان که بخت
از روی و رای اوست شده انور آفتاب
خطبه به نام رفعت قدرش همی کنند
در اوج برج جوزا از منبر آفتاب
از بیم خوار داشت که بر وی رسید ازو
ترکان همی کند رخ زر اصفر آفتاب
سکه به نام بخشش جودش همی زند
در قعر جوف و خارا دره بر آفتاب؟
ای کان لطف و عنصر مردی نپرورد
در صد هزار کان چو یکی گوهر آفتاب
خاک در تو قبله آمال شد از آن
خلقی نهاده روی چو خرما در آفتاب
خلق تو بهره داد به مرد و زن آنچنان
کز روشنی به مشگ . . . آفتاب
گر چرخ چنبری بکشد سر ز حکم تو
خردش چوذره ذره کند . . . آفتاب
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای عارض چو ماه ترا چاکر آفتاب
یک بنده تو ماه سزد دیگر آفتاب
هوش مصنوعی: ای چهرهات مانند ماه است، من مانند آفتاب برای تو خدمتگزارم. دیگر آفتاب هم شایسته است که بنده تو باشد.
پیش رخ چو ماه تو بنهاده از حیا
هر نخوتی که داشته اندر سر آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی تو مانند ماه در برابر چشمانم است، حیا باعث میشود که هرگونه خودخواهی و مغروری که در سر خورشید وجود دارد، کنار برود.
تا بوی مشک زلف تو ناید همی زند
دم در هزار روزن چون مجمر آفتاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که عطر دلانگیز زلف تو به مشام نرسد، در هزاران روزنه مانند دودی که از آتش بیرون میآید، وزیدن شروع نخواهد کرد.
کسوت کبود دارد و رخ زرد سال و ماه
در عشق رویت ای بت سیمین بر آفتاب
هوش مصنوعی: او لباس آبی به تن دارد و چهرهاش رنگ زرد دارد و سال و ماه در عشق تو، ای معشوق نقرهای، مانند آفتاب میدرخشند.
در آرزوی روی تو هر صبحدم چو من
رخساره زرد خیزد از بستر آفتاب
هوش مصنوعی: هر صبح که بیدار میشوم، در آرزوی دیدن چهرهی تو هستم و به خاطر همین آرزو رنگ چهرهام از نور آفتاب کمرنگ میشود.
بی روی و موی تو نبرد هیچ کس گمان
بر آفتاب عنبر و در عنبر آفتاب
هوش مصنوعی: بدون وجود چهره و موهای تو، هیچکس نمیتواند تصور کند که در دل عنبر، آفتابی درخشان وجود دارد.
از آفتاب عبهر تو هست تازه تر
گر فر و تازگی برد از عبهر آفتاب
هوش مصنوعی: از خورشید تو زیبایی و تازگی بیشتری وجود دارد. اگر زیبایی و تازگی از خورشید برباید، همچنان تو جلوهگری میکنی.
روی چو آفتاب به چشم چو نرگست
از تازگی دهد که به نیلوفر آفتاب؟
هوش مصنوعی: چهرهات مانند خورشید درخشان است و چشمانت همچون گل نرگس تازگی میبخشد. اما چه تفاوتی دارد که آفتاب به گل نیلوفر بتابد؟
بسیار کرده دفتر خوبی مطالعه
جز روی تو نیافته سر دفتر آفتاب
هوش مصنوعی: من خیلی کتابهای خوب را بررسی کردهام، ولی جز تو هیچکس را در کمال و روشنی مانند آفتاب پیدا نکردهام.
عمری است تا ز مشرق و مغرب همی رود
با کام خشک و چشم تر ای دلبر آفتاب
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که با اشتیاق و دلتنگی، در جستجوی تو از شرق و غرب میروم، ای محبوب من، ای خورشید.
از روی خود ندید در اطراف شرق و غرب
جز رای شاه عادل روشنتر آفتاب
هوش مصنوعی: از منظر خودم، در هیچ کجای شرق و غرب، نوری درخشانتر از تصمیمات و رای شاه عادل نمیبینم.
شاهنشه ملوک قزل ارسلان که بخت
از روی و رای اوست شده انور آفتاب
هوش مصنوعی: قزل ارسلان، پادشاه بزرگ، که بخاطر چهره و تدبیرش، سعادتش مانند تابش خورشید درخشان شده است.
خطبه به نام رفعت قدرش همی کنند
در اوج برج جوزا از منبر آفتاب
هوش مصنوعی: در خطبهای که درباره عظمت و والایی او صحبت میشود، در اوج فصل جوزا، از زیباییهای خورشید نیز یاد میشود.
از بیم خوار داشت که بر وی رسید ازو
ترکان همی کند رخ زر اصفر آفتاب
هوش مصنوعی: از ترس اینکه مبادا عیبش را به او یادآوری کنند، به دنبال آن است که رنگ زرد چهرهاش را که نشانهای از ضعف و خاری است، بپوشاند و خود را به شکل زیباتری جلوه دهد.
سکه به نام بخشش جودش همی زند
در قعر جوف و خارا دره بر آفتاب؟
هوش مصنوعی: سکهای که نشانهای از بخشش و سخاوت اوست، در اعماق زمین و دل سنگها، بر روی آفتاب میدرخشد.
ای کان لطف و عنصر مردی نپرورد
در صد هزار کان چو یکی گوهر آفتاب
هوش مصنوعی: ای کسی که لطف و ویژگیهای مردانگی را در وجودت پرورش ندادهای، در میان صد هزار نفر هم نمیتوانی به ارزش و درخشش یک گوهر آفتاب برسی.
خاک در تو قبله آمال شد از آن
خلقی نهاده روی چو خرما در آفتاب
هوش مصنوعی: خاک تو به هدفهای بلند مردم تبدیل شده است، زیرا صورتات مانند خرما در برابر آفتاب درخشندگی و جذابیت دارد.
خلق تو بهره داد به مرد و زن آنچنان
کز روشنی به مشگ . . . آفتاب
هوش مصنوعی: خلق تو به مرد و زن، آنچنان نیکی و بهرهای داده که مانند روشنی آفتاب است، حتی از عطر مشک هم فراتر میرود.
گر چرخ چنبری بکشد سر ز حکم تو
خردش چوذره ذره کند . . . آفتاب
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت به گونهای به پیش برود که تو بخواهی، حتی اگر کارها به سختی پیش بروند، خرد و اندیشهات همه چیز را تجزیه و تحلیل خواهد کرد و در نهایت به نتیجه خواهد رسید.
حاشیه ها
1400/09/21 22:12
دکتر امین لو
این قصیده در دیوان خاقانی هست استاد استعلامی هم آن را شرح کرده است.