گنجور

شمارهٔ ۹

باد صبح است که مشاطه جعد چمن است
یا دم عیسی پیوند نسیم سمن است
نکهت نافه مشگ است نه نافه است نه مشگ
اثر آه جگر سوخته ای همچو من است
نفس سرد گرم رو از بهر چراست؟
یادم آمد ز پی آنکه رسول چمن است
یارب این شیوه نو چیست؟ که از جنبش باد
طره لاله پر از نافه مشگ ختن است
باد با دست تهی بر سر خس تاج نه است
ابر با دامن تر بر دل گل نوبه زن است
خرقه مخروق کند از سر حالت گل و صبح
کاین بر آن عاشق و آن بر دم این مفتن است؟
دیده مرده نرگس همه گریان نگرد
به سوی لاله که او زنده اندر کفن است
بید یا سج زن باغست و صبا حلقه ربای
ابر ناورد کن و صاعقه زوبین فگن است
لاله و گل را زاندیشه آن عمر که نیست
گر دلی هست همه ساله به غم ممتحن است
گنبد گل چو ز هم رفت به بادی گروست
قحف لاله چو تهی شد به دمی مرتهن است
گل اگر یوسف عهدست عجب نبود از آنک
رود نیلش قدح و ملکت مصرش چمن است
گل چو یوسف نبود من غلطم نیک برفت
آنچنان غرقه به خون کوست مگر پیرهن است
قفس خاک پر از زمزمه فاخته است
مجمر باغ پر از لخلخه نسترن است
بوی شیر از دهن سوسن از آن می آید
که هنوزش سر پستان صبا در دهن است
ده زبانست و نگوید سخن و حق با اوست
با چنان عمر که اوراست چه جای سخن است
سبزه گر نیمچه بر آب کشد باکی نیست
کاب را روز و شب از باده ز ره در بدن است
آنکه در باغ همی غنچه کله کژ ننهد
راست بشنو ز من از هیبت شاه ز من است
طاس زر بر سر نرگس همه شب در صحر است
این هم از غایت عدل شه عالی سنن است
شاه گردون حشر خسرو خورشید رکاب
که چو خورشید فلک صفدر و لشکر شکن است
مالک شش جهت و عاقله هفت اقلیم
که چو عقل ایمن و فارغ ز فساد و فتن است
پهلوان شاه جهانبخش که خاک قدمش
حر ز جان ملک و سرمه چشم پرن است
اینت نوباوه اقبال که با خوی خوشش
دامن و دست جهان پر گل و پر یاسمن است
غصه خصمش از آن همچو فلک تو بر توست
که سعادات فلک را به در او سکن است
خصمش ار خون خورد و سوزد می شاید از آنک
شمع را قوت همه خون دل خویشتن است
ور به گردن زدن آسوده شود جایش هست
چه کند راحت شمع از ره گردن زدن است
تیغ سر مستش در عربده گردد چو عقیق
وین عجب نبود چون مولد اصلش یمن است
آن یمانی گهر روم ستان کز فزعش
پشت افلاک چوی موی حبشی پرشکن است
چشم بد دور ز شاهی که بداندیش ازو
اینما کان هر آن کس که بود در محن است
تا بدو آب سعادت دهد از چشمه خضر
دلو خورشید گهر چنبر زرین رسن است
بوی اقبال بهر بقعه که هست از در اوست
که به یثرب اثر آه اویس قرن است
آن محمدصفت و نام که عدلش عمری است
وان علی مرتبت و علم که خلقش حسن است
جرعه جام جلالش مثلا موج زنی است
که فلک رخنه کن از قوت و قلزم شکن است
بحر تر دامن و کان خشک لب است از چه؟ از آن
که حدیثش حسد گوهر و در عدن است
دشمن از گوهر تیغش که چو پر مگسی است
عنکبوت آسا پیرامن خود پرده تن است
ور نشنید پس آن پرده نه پی خردگیست
که زنست او و زنان را پس پرده وطن است
صدر او را به ضرورت کره خاکی جاست
یوسف را ز حسد هفده نبهره ثمن است
مشتری هر سحر از منبر شش پایه خویش
در ثنای تو زحل فهم و عطارد فطن است
شاد باش ای شه لشکر کش غازی که تراست
قاعده لطف و کرم از کرم ذوالمنن است
رشته جان تو چون سلسله چرخ قوی است
دیده بخت تو چون چشم فلک بی وسن است
تو اگر جهد کنی ور نکنی تاج دهی
رستم ار تیغ زند ور نزند تهمتن است
سایه در دزدد از سهم تو خورشید فلک
که به معنی همه تن تیغ و به صورت مجن است
آخر از پوست برون آمد و بی زرق بزیست
با تو این چرخ تهی مغز که پر زرق و فن است
مرد و زن را ز زمانه کرمت داد خلاص
هم علی رغم زمانه که نه مرد و نه زن است
خسروا باده خور امروز که در سایه سرو
باده بر کار طرب راست تر از نارون است
رطل دلویست پر از آب طرب لیک از که؟
از کف یوسف رویی که چهش در ذقن است
مست بر خاسته ترکی که سپهرش هندوست
خراب ناکرده بتی کش دل و جانها شمن است
روز نو باده کهن خواه که در مذهب عیش
رونق روز نو از جام شراب کهن است
تا برای مدد نور درین صفه خاک
شمع انجم را از طارم نیلی لگن است
قوت فیض الهی مدد جان تو باد
که وجود تو به رحمت مدد جان و تن است
باد از دور فلک قسم کله گوشه تو
هر سعادت که به دوران فلک مقترن است
این دعا از سر صدق است به رغبت بشنو
زانکه حرز در تو ورد دعاهای من است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد صبح است که مشاطه جعد چمن است
یا دم عیسی پیوند نسیم سمن است
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی صبح و تأثیر آن بر طبیعت اشاره دارد. صبح خود به عنوان یک هنرمند، حالت‌های باغ و چمن را زیبا و مرتب می‌کند. همچنین، به نوعی می‌توان گفت که این صبح مانند دم عیسی است که زندگی و تازگی را به دنیای اطراف می‌بخشد، بخصوص در مورد گل‌های خوشبو و معطر. به طور کلی، تصویرسازی از زیبایی‌های صبح و ارتباط عمیق آن با طبیعت را بیان می‌کند.
نکهت نافه مشگ است نه نافه است نه مشگ
اثر آه جگر سوخته ای همچو من است
هوش مصنوعی: عطر خوش آن گل خاصیت خود را دارد و نه تنها به خاطر آن گل است، بلکه بیشتر به خاطر درد و سوزش دل من است که شبیه من حسرت‌ها و غم‌ها را به وجود می‌آورد.
نفس سرد گرم رو از بهر چراست؟
یادم آمد ز پی آنکه رسول چمن است
هوش مصنوعی: چرا نفس سرد و گرم می‌کشد؟ یادم آمد که او پیام‌آور باغ دیگر است.
یارب این شیوه نو چیست؟ که از جنبش باد
طره لاله پر از نافه مشگ ختن است
هوش مصنوعی: پروردگارا، این روش جدید چیست؟ که به خاطر وزش باد، رشته‌های موی گل لاله مانند عطر مشک ختن معطر شده است.
باد با دست تهی بر سر خس تاج نه است
ابر با دامن تر بر دل گل نوبه زن است
هوش مصنوعی: باد بدون هیچ چیز ارزشمندی، بر روی گل‌های خس تاج می‌گذارد و ابر با دامن مرطوبش، بر دل گل نازک و تازه می‌نشیند.
خرقه مخروق کند از سر حالت گل و صبح
کاین بر آن عاشق و آن بر دم این مفتن است؟
هوش مصنوعی: این بیت به بیان حالتی اشاره دارد که در آن لباس روحانی (خرقه) به خاطر زیبایی و طراوت گل و صبح، از سر شخص به حالت خاصی در می‌آید. در این حالت، عشق و عشق‌ورزی به زندگی و زیبایی‌های آن نشان داده می‌شود. در واقع، این اوضاع و احوال عاشقانه و فریبایی را که ناشی از جذابیت‌های طبیعی و روحانی است، توصیف می‌کند.
دیده مرده نرگس همه گریان نگرد
به سوی لاله که او زنده اندر کفن است
هوش مصنوعی: چشم نابینای نرگس مدام گریه می‌کند و به سوی لاله نگاه نکن، چون او در کفن زنده است.
بید یا سج زن باغست و صبا حلقه ربای
ابر ناورد کن و صاعقه زوبین فگن است
هوش مصنوعی: در باغ، بید در حال سجده است و نسیم، حلقه‌ای از ابر را به ارمغان آورده است. همچنین، صاعقه مانند نیزه‌ای به زمین می‌افتد.
لاله و گل را زاندیشه آن عمر که نیست
گر دلی هست همه ساله به غم ممتحن است
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم درباره عمر از دست رفته و غم و اندوه فکر کنیم، باید بدانیم که حتی اگر دلایه‌ای در ما وجود داشته باشد، این دل‌ها هر سال به خاطر امتحان‌ها و مشکلات زندگی غمگین هستند.
گنبد گل چو ز هم رفت به بادی گروست
قحف لاله چو تهی شد به دمی مرتهن است
هوش مصنوعی: وقتی که گنبد گل از هم جدا شود، در اثر بادی به جای خود نمی‌ماند؛ و اگر لاله‌ای از خاک خالی گردد، به سرعت در معرض خطر و بنده‌ای می‌شود.
گل اگر یوسف عهدست عجب نبود از آنک
رود نیلش قدح و ملکت مصرش چمن است
هوش مصنوعی: اگر گل، مانند یوسف زیبا و دلربا باشد، شگفتی ندارد که رود نیل، مانند جامی پر از نعمت و سرسبزی مصر، باغی زیبا برای او فراهم کرده باشد.
گل چو یوسف نبود من غلطم نیک برفت
آنچنان غرقه به خون کوست مگر پیرهن است
هوش مصنوعی: اگر گل مثل یوسف نیست، پس من در اشتباهم. چه خوب رفت، آن طور که غرق در خون است، آیا این فقط پیرهن است؟
قفس خاک پر از زمزمه فاخته است
مجمر باغ پر از لخلخه نسترن است
هوش مصنوعی: قفس خاک پر از صدای فاخته‌هاست و فضای باغ پر از صدای نرم و دلنشین گل‌های نسترن است.
بوی شیر از دهن سوسن از آن می آید
که هنوزش سر پستان صبا در دهن است
هوش مصنوعی: بوی شیر از دهن گل سوسن به این دلیل است که هنوز سرپستان صبحگاه در دهانش است.
ده زبانست و نگوید سخن و حق با اوست
با چنان عمر که اوراست چه جای سخن است
هوش مصنوعی: در این زندگی، فردی هست که با وجود داشتن زبان و قدرت بیان، هیچ حرفی نمی‌زند. او به خاطر عمری که داشته، به حقانیت رسیده و نیازی به گفتگو ندارد.
سبزه گر نیمچه بر آب کشد باکی نیست
کاب را روز و شب از باده ز ره در بدن است
هوش مصنوعی: اگر سبزه‌ای کمی بر روی آب بیفتد، نگرانی‌ای نیست؛ زیرا کابوس‌ها و مشکلات روز و شب به دلیل شراب بر جان در حال گذر هستند.
آنکه در باغ همی غنچه کله کژ ننهد
راست بشنو ز من از هیبت شاه ز من است
هوش مصنوعی: کسی که در باغ، غنچه‌ای با وضع نادرست و کج نمی‌گذارد، به من گوش کن که از عظمت و شکوه شاه چیزی برایت می‌گویم.
طاس زر بر سر نرگس همه شب در صحر است
این هم از غایت عدل شه عالی سنن است
هوش مصنوعی: در شب، طاس زرینی بر سر نرگس در دشت قرار دارد و این نشان از عدالت والای پادشاه است.
شاه گردون حشر خسرو خورشید رکاب
که چو خورشید فلک صفدر و لشکر شکن است
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگ آسمان که مانند خسرو (پادشاه) نورانی است، همانند خورشید در آسمان، فرمانده و پیروز میدان نبرد است.
مالک شش جهت و عاقله هفت اقلیم
که چو عقل ایمن و فارغ ز فساد و فتن است
هوش مصنوعی: مالک تمامی جهات و دانای هفت اقلیم، کسی است که عقل او از فساد و بلوا در امان و آزاد است.
پهلوان شاه جهانبخش که خاک قدمش
حر ز جان ملک و سرمه چشم پرن است
هوش مصنوعی: پهلوانی که در جهان قدرت و عظمت دارد، پاهایش به قدری باارزش است که خاک زیر آنها برای جان سلطنت و چشم‌های زیبای پرنایی اهمیت دارد.
اینت نوباوه اقبال که با خوی خوشش
دامن و دست جهان پر گل و پر یاسمن است
هوش مصنوعی: این دوره‌ای از خوشبختی و شکوفایی است که با مهربانی و صفای دل، جهان را پر از گل و یاسمن کرده است.
غصه خصمش از آن همچو فلک تو بر توست
که سعادات فلک را به در او سکن است
هوش مصنوعی: غم دشمن تو نیز مانند آسمان به خودت برمی‌گردد، زیرا خوشبختی آسمان تنها در نزد تو قرار دارد.
خصمش ار خون خورد و سوزد می شاید از آنک
شمع را قوت همه خون دل خویشتن است
هوش مصنوعی: اگر دشمنش خونش را بخورد و او را بسوزاند، ممکن است از این رو باشد که شمع تمام نیروی خود را از خون دل خود می‌گیرد.
ور به گردن زدن آسوده شود جایش هست
چه کند راحت شمع از ره گردن زدن است
هوش مصنوعی: اگر کسی به راحتی به گردن زدن فکر کند، باید بداند که شمع برای آرامش خود باید قربانی شود.
تیغ سر مستش در عربده گردد چو عقیق
وین عجب نبود چون مولد اصلش یمن است
هوش مصنوعی: تیغ زیبای او مانند عقیق در حال ناز و طنازی است و این موضوع عجیب نیست، زیرا اصل و ریشه‌اش به یمن برمی‌گردد.
آن یمانی گهر روم ستان کز فزعش
پشت افلاک چوی موی حبشی پرشکن است
هوش مصنوعی: شخصی از یمن مانند جواهر است که بسیار با ارزش و نادر است. او باعث ترس و وحشت در آسمان‌ها می‌شود و مانند موی زیبای یک حبشی به طور خاص و دوست‌داشتنی است.
چشم بد دور ز شاهی که بداندیش ازو
اینما کان هر آن کس که بود در محن است
هوش مصنوعی: از نگاه بد دور باش، ای شاه، زیرا او کسی است که همیشه در مشکلات خواهد بود.
تا بدو آب سعادت دهد از چشمه خضر
دلو خورشید گهر چنبر زرین رسن است
هوش مصنوعی: تا کسی که به او خوشبختی عطا می‌کند، از چشمه‌ای که به آن چشمه خضر می‌گویند، با دلو خود آب بگیرد؛ و در اینجا، تابش خورشید مانند جواهر در قفسه‌ای زرین به نظر می‌رسد.
بوی اقبال بهر بقعه که هست از در اوست
که به یثرب اثر آه اویس قرن است
هوش مصنوعی: بوی خوش موفقیت و شانس هر جا که باشد، از در این مکان می‌آید، مانند تأثیری که آه اویس قرن بر یثرب گذاشت.
آن محمدصفت و نام که عدلش عمری است
وان علی مرتبت و علم که خلقش حسن است
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف ویژگی‌ها و صفات دو شخصیت بزرگ اشاره دارد، یکی محمد که به عدالتش شناخته شده و دیگری علی که به دانش و خوبی‌اش معروف است. به طور کلی، این متن بر ویژگی‌های مثبت و والای این دو شخصیت تأکید دارد و به برکت وجود آن‌ها در زندگی و جامعه اشاره می‌کند.
جرعه جام جلالش مثلا موج زنی است
که فلک رخنه کن از قوت و قلزم شکن است
هوش مصنوعی: جرعه‌ای از جام جلال او مانند موجی است که به قدری قوی است که می‌تواند آسمان را بشکافد و دریا را بشکند.
بحر تر دامن و کان خشک لب است از چه؟ از آن
که حدیثش حسد گوهر و در عدن است
هوش مصنوعی: دریای عمیق و وسیع، اما در کناره‌اش خشکی و بی‌آبی حاکم است. دلیل این وضعیت این است که داستان این دریا، حسادت و رقابت در ارزش‌های باطنی و جاودانه‌اش را به یاد می‌آورد، همچون بهشت که مملو از زیبایی‌ها و نعمت‌های ارزشمند است.
دشمن از گوهر تیغش که چو پر مگسی است
عنکبوت آسا پیرامن خود پرده تن است
هوش مصنوعی: دشمن با شمشیری که مانند مگس سبک‌وزن است، مانند عنکبوت دور خود شبکه‌ای از تار تنیده است.
ور نشنید پس آن پرده نه پی خردگیست
که زنست او و زنان را پس پرده وطن است
هوش مصنوعی: اگر او نشنید، پس آن پرده نشانه‌ی خردمندی نیست، زیرا آن کسی که در پرده است، زن است و زنان به طور پنهانی در خانه زندگی می‌کنند.
صدر او را به ضرورت کره خاکی جاست
یوسف را ز حسد هفده نبهره ثمن است
هوش مصنوعی: به خاطر نیاز به وجود در کره خاکی، صدر و جایگاه او محفوظ است، مانند یوسف که به خاطر حسد، به چاه افتاد و از این ماجرا ارزش و بهایی پیدا کرد.
مشتری هر سحر از منبر شش پایه خویش
در ثنای تو زحل فهم و عطارد فطن است
هوش مصنوعی: هر صبحگاهی، مشتری از منبر شش پایه‌اش ستایش تو را می‌گوید و در این ستایش، زحل نماد فهم عمیق و عطارد نشان‌دهنده هوش و زیرکی است.
شاد باش ای شه لشکر کش غازی که تراست
قاعده لطف و کرم از کرم ذوالمنن است
هوش مصنوعی: خوش باش ای فرمانده لشکر، که تو تحت حمایت و لطف خداوندی هستی که بخشش و کرم او بی‌پایان است.
رشته جان تو چون سلسله چرخ قوی است
دیده بخت تو چون چشم فلک بی وسن است
هوش مصنوعی: رشته زندگی تو مانند زنجیرهای محکم و قوی است و نگاه خوشبختی تو مانند چشمی است که در آسمان دور از هر نقصی است.
تو اگر جهد کنی ور نکنی تاج دهی
رستم ار تیغ زند ور نزند تهمتن است
هوش مصنوعی: اگر تلاش کنی یا نکنی، اگر به رستم جایزه بدهی یا نه، باز هم تهمتن است و این موضوع تغییر نمی‌کند.
سایه در دزدد از سهم تو خورشید فلک
که به معنی همه تن تیغ و به صورت مجن است
هوش مصنوعی: سایه به طور پنهانی از تو خورشید را می‌رباید، چرا که در حقیقت، همه‌ی وجودش مانند تیغی است که به زیبایی یک مجنون می‌ماند.
آخر از پوست برون آمد و بی زرق بزیست
با تو این چرخ تهی مغز که پر زرق و فن است
هوش مصنوعی: در نهایت، از ظاهر و ظواهر صرف نظر کرد و در روزگار بی‌حالی و بی‌محتوایی زندگی کرد که سرشار از تزویر و فریب است.
مرد و زن را ز زمانه کرمت داد خلاص
هم علی رغم زمانه که نه مرد و نه زن است
هوش مصنوعی: مرد و زن از لطف و کرم زمانه رها شدند، با وجود اینکه زمانه، نه مرد است و نه زن.
خسروا باده خور امروز که در سایه سرو
باده بر کار طرب راست تر از نارون است
هوش مصنوعی: امروز باده بنوش، زیرا در زیر سایه درخت سرو، باده نوشیدن لذتی بیشتر از نعمت‌های دنیا دارد.
رطل دلویست پر از آب طرب لیک از که؟
از کف یوسف رویی که چهش در ذقن است
هوش مصنوعی: یک ظرف پر از شادی و سرور وجود دارد، اما این شادی از روی یوسف است که در چانه‌اش جلوه‌گر است.
مست بر خاسته ترکی که سپهرش هندوست
خراب ناکرده بتی کش دل و جانها شمن است
هوش مصنوعی: مست و شادابی که از تیره‌اش به زمین آمده و زیبایی‌اش مانند سپهر هند است، بت زیبا و دل‌انگیزی خلق کرده که روح و جان‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
روز نو باده کهن خواه که در مذهب عیش
رونق روز نو از جام شراب کهن است
هوش مصنوعی: در روز تازه، نوشیدنی قدیمی را بخواه، زیرا لذت و شادمانی در این روز نو، از شراب کهنه به دست می‌آید.
تا برای مدد نور درین صفه خاک
شمع انجم را از طارم نیلی لگن است
هوش مصنوعی: برای اینکه نور را در این سرزمین خاکی به دست بیاوریم، مانند شمعی هستیم که از تراز نیلی آسمان، انرژی و روشنی می‌گیرد.
قوت فیض الهی مدد جان تو باد
که وجود تو به رحمت مدد جان و تن است
هوش مصنوعی: از نعمت و رحمت الهی بهره‌مند باشی، که وجود تو باعث خیر و آرامش جان و جسم تو است.
باد از دور فلک قسم کله گوشه تو
هر سعادت که به دوران فلک مقترن است
هوش مصنوعی: باد به حرکت آمده و در دوردست‌ها، به گوشه‌ای اشاره می‌کند که هر خوش‌بختی و کامیابی که با دوران زندگی انسان مرتبط باشد، در آن جا وجود دارد.
این دعا از سر صدق است به رغبت بشنو
زانکه حرز در تو ورد دعاهای من است
هوش مصنوعی: این دعا با صداقتی خالصانه است و با انگیزه‌ای واقعی بیان می‌شود. به این دلیل به آن توجه کن که محافظت‌کننده‌ای در وجود تو به حساب می‌آید و دعای من در آن نقش دارد.