شمارهٔ ۵۲
کشورستان راستین کاقبال سلطان خواندش
صاحبقرانی کاسمان خورشید احسان خواندش
آن صف شکن کاندر وغا از رمح سازد اژدها
آن خسرو آصف صفا کآصف سلیمان خواندش
خورشید همچون گوی زر از کنج مشرق هر سحر
بیرون کند سر تا مگر خسرو به میدان خواندش
در عالم فتح و ظفر آنجا رسیدش فخر و فر
کز لطف تأیید قدر گردون قدر خان خواندش
دل را شفا دین را شرف در معانی را صدف
آن کآسمان در صدر و صف دریای عمان خواندش
خورشید رخ پنهان کند جایی که او احسان کند
ثور و حمل بریان کند گر چرخ مهمان خواندش
تیر فلک وقت سخن گر بیندش در انجمن
او نیز بی شک همچو من حسان و سحبان خواندش
چون تاخت تیر اندر کمان بسته میان بگشاده ران
دستان شمر گفتار آن کو پور دستان خواندش
تا دیدش اندر بزم و زین از آسمان روح الامین
از دل هزاران آفرین هر لحظه بر جان خواندش
چون کار بابور افگند در آسمان شور افگند
سندان چو با زور افگند عاقل سپندان خواندش
مرد از نهیبش زن شود بهرام بر بط زن شود
تیغ عدو سوزن شود چون سوی جولان خواندش
ذاتش ز رفعت در جهان با مشتری دارد قران
سلطان گردون هر زمان صاحبقران زان خواندش
شاهی است اقلیدس گشا آصف سخن حاتم سخا
کاقبال در صف وغا سام نریمان خواندش
هر کس که اندرشان او مدحی سراید آن او
با غایت احسان او اقبال حسان خواندش
چون مادح از فر گویدش وز بخشش زر گویدش
حق است اگر خور گویدش کفرست اگر کان خواندش
گرچه نپذرفتم ز کس تا بوده ام دنیای خس
کانکس که دنیا جست و بس هشیار، نادان خواندش
از وی صلت پذرفته ام در مدیحش سفته ام
راه دعا بگرفته ام تا بخت سلطان خواندش
تا بلبل از طرف چمن بر شاخ گل سازد وطن
وندر سخن صاحب سخن مرغ غزل خوان خواندش
کام دلش بادا به کف بختش گرفته در کنف
زانسان که گردون از شرف سلطان ایران خواندش
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کشورستان راستین کاقبال سلطان خواندش
صاحبقرانی کاسمان خورشید احسان خواندش
هوش مصنوعی: کشور واقعی را اقبال، سلطنت و فرمانروایی مینامد و آسمان آن را محل تابش خورشید مهربانی و بخشش میداند.
آن صف شکن کاندر وغا از رمح سازد اژدها
آن خسرو آصف صفا کآصف سلیمان خواندش
هوش مصنوعی: آن جنگجوی شجاع که در میدان نبرد همچون اژدهایی با نیزه میجنگد، همان پادشاهی است که به آصف بنبهرام شهرت دارد و به خاطر صفات نیکو و برجستهاش معروف است.
خورشید همچون گوی زر از کنج مشرق هر سحر
بیرون کند سر تا مگر خسرو به میدان خواندش
هوش مصنوعی: هر صبح، خورشید مانند یک گوی طلا از گوشههای شرق سر درمیآورد تا اینکه پادشاه (خسرو) او را به میدان فراخواند.
در عالم فتح و ظفر آنجا رسیدش فخر و فر
کز لطف تأیید قدر گردون قدر خان خواندش
هوش مصنوعی: در دنیای پیروزی و موفقیت، به جایگاهی دست یافت که به لطف حمایتهای آسمانی، او را بزرگ و با افتخار شناختند.
دل را شفا دین را شرف در معانی را صدف
آن کآسمان در صدر و صف دریای عمان خواندش
هوش مصنوعی: دل را درمانی است و دین، مقام و ارزش والا دارد. معانی همچون مرواریدهایی هستند که در دریای غنی و عظیم، یعنی آسمان، قرار دارند.
خورشید رخ پنهان کند جایی که او احسان کند
ثور و حمل بریان کند گر چرخ مهمان خواندش
هوش مصنوعی: خورشید در جایی که خوبی و لطف انجام میدهد، خود را پنهان میکند و در برابر جلال و زیباییاش به مهربانی و مهمانی از دیگران پذیرایی میکند. او مانند ستارهای است که در اعماق آسمان به تماشای مهربانیها و رفتار خوب میپردازد.
تیر فلک وقت سخن گر بیندش در انجمن
او نیز بی شک همچو من حسان و سحبان خواندش
هوش مصنوعی: اگر تیر سرنوشت زمانی به سخن بیفتد و او را در جمع ببیند، بدون شک مثل من، او نیز حسان یا سحبان نامیده خواهد شد.
چون تاخت تیر اندر کمان بسته میان بگشاده ران
دستان شمر گفتار آن کو پور دستان خواندش
هوش مصنوعی: زمانی که تیر از کمان رها میشود، آنگاه در میانه این مسیر، دستان شمر به حرکت درمیآید و سخنی از او شنیده میشود که نشان از قدرت و توانایی اوست.
تا دیدش اندر بزم و زین از آسمان روح الامین
از دل هزاران آفرین هر لحظه بر جان خواندش
هوش مصنوعی: وقتی او را در جشن دید، فرشتهای از آسمان هزاران تحسین و ستایش را برای او به دل میخواند.
چون کار بابور افگند در آسمان شور افگند
سندان چو با زور افگند عاقل سپندان خواندش
هوش مصنوعی: وقتی که بابور کار مهمی را به انجام برساند، موفقیت او در آسمان به صورت درخشان نمایان میشود، مانند سندانی که با قدرت به پایین میافتد. اگر فرد عاقل کارهایش را با قدرت و درایت انجام دهد، به او سپند خوانده میشود.
مرد از نهیبش زن شود بهرام بر بط زن شود
تیغ عدو سوزن شود چون سوی جولان خواندش
هوش مصنوعی: وقتی مرد به شدت و قدرت خود فرمان میدهد، زن به مانند بهرام میشود و بر اثر آن، دشمن به مانند سوزنی کوچک میگردد. هرگاه که او را به میدان نبرد بخوانند، همه چیز تحت تأثیر قرار میگیرد.
ذاتش ز رفعت در جهان با مشتری دارد قران
سلطان گردون هر زمان صاحبقران زان خواندش
هوش مصنوعی: ذاتش به خاطر بلندیاش در جهان با سیاره مشتری در ارتباط است. او هر زمان که سلطنت میکند، به عنوان فرمانروای آسمانها شناخته میشود و به همین دلیل او را صاحبقران مینامند.
شاهی است اقلیدس گشا آصف سخن حاتم سخا
کاقبال در صف وغا سام نریمان خواندش
هوش مصنوعی: شاهی وجود دارد که در دانش و حکمت مانند اقلیدس است، و در سخاوت و generosity به مانند آصف و حاتم است. او در میدان جنگ و پیروزی افتخارآفرین است و مانند سام نریمان، قهرمان و نیرومند است.
هر کس که اندرشان او مدحی سراید آن او
با غایت احسان او اقبال حسان خواندش
هوش مصنوعی: هر کسی که در وصف آنها سخن بگوید و ستایش کند، باید بداند که آن بزرگواران با نهایت محبت و فزونی نعمتها از او استقبال خواهند کرد.
چون مادح از فر گویدش وز بخشش زر گویدش
حق است اگر خور گویدش کفرست اگر کان خواندش
هوش مصنوعی: وقتی مداحی از زیبایی و فرشتگی او سخن میگوید و درباره ثروت و بخشش او حرف میزند، این درست است؛ اما اگر او را مانند خورشید بنامد، این حرف کفر آمیز خواهد بود.
گرچه نپذرفتم ز کس تا بوده ام دنیای خس
کانکس که دنیا جست و بس هشیار، نادان خواندش
هوش مصنوعی: هرچند از کسی به چیزی ایمان نیاوردهام، اما بر این باورم که دنیا فقط بازیچهای از دنیا پرستان است و افراد آگاه، آن را نادانسته میخوانند.
از وی صلت پذرفته ام در مدیحش سفته ام
راه دعا بگرفته ام تا بخت سلطان خواندش
هوش مصنوعی: من از او پیوندی گرفتهام و در ستایش او با تمام وجود مشغولم. راه دعا را پیش گرفتهام تا بخت سلطان به او نایل شود.
تا بلبل از طرف چمن بر شاخ گل سازد وطن
وندر سخن صاحب سخن مرغ غزل خوان خواندش
هوش مصنوعی: تا زمانی که بلبل در چمن بر روی گل آواز میخواند و در کلام سخنگوی هنرمند، مرغ غزلخوانی را نزد او میآورد.
کام دلش بادا به کف بختش گرفته در کنف
زانسان که گردون از شرف سلطان ایران خواندش
هوش مصنوعی: او به آرزوهایش رسیده و بختش به او روی آورده است، زیرا از آن کسانی است که آسمان او را با مقام و شرف بزرگ میشمارد.

مجیرالدین بیلقانی