شمارهٔ ۵۰
پرده مستان نواخت زخمه باد سحر
باده ده ای عشق تو همچو سحر پرده در
دایره بزم را نقطه چو از خال تست
ساغر تا خط بیار سر ز خط ما مبر
مردمیی کن به شرط از پی ما پیش از آنک
شهری در پای تو کشته شود سر بسر
رطل غمت می کشم پس تو به چون من کسی
خط به چه در می کشی چون لب رطل ای پسر!
خاک شدم پیش تو جرعه خاصت مراست
زانکه به بزم کرام خاک بود جرعه خور
چشم من خشک لب پیش تو پر اشگ به
تا تو شکر لب کنی نقل ز بادام تر
گر نه ربابم مرا زخم مزن بر میان
با دگری همچو چنگ دست مکن در کمر
چاشت خورد عشق تو بر دل ما تا ز حسن
زلف تو بر نیم شب خنده زند چون سحر
از غم تو همچو نی صد گرهم بر دلست
ای دو دل آخر بر آر کام من از یک شکر
زر به ترازو بخواه از من و با من مشو
گاهی چون زر دو روی گه چو ترازو دو سر
خار به زر نه مرا زانکه من اکنون چو گل
زر به کف آورده ام از پی تو سیمبر
خاک زرم چون خسان بهر چو تو نقره ای
کو کند این کار من با تو به از آب زر
همچو شکوفه بریز خون من ار من ترا
گویم چون برگ گل از سر زر در گذر
بر در تو آفتاب آینه صورت شده است
تا دود آیینه وار در طلبت در بدر
سینه مکن کز غمت گشت جگرها کباب
کم کن ارت زهره ایست رنج دلی از جگر
مردم چشم منی پس تو ز نامردمی
کار مرا کژمکن از خم ابرو بتر
می نیم از بوی من سر که چه ریزی ز روی
می خور و از من مکن همچو من از می حذر
گر تو مرا همچو اشگ بفگنی از چشم خوار
باز کنم همچو اشگ جای تو اندر بصر
گوشه دل گر خوری شاید کاقطاع تست
جان به نظر کن که کرد شاه سوی وی نظر
قلزم دجله عطا مهدی دجال بند
کسری جمشید جام خسرو خورشید فر
بلبل داود لحن تا ز چمن شد بدر
شکل زره کرد از آب باد مسیحا اثر
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پرده مستان نواخت زخمه باد سحر
باده ده ای عشق تو همچو سحر پرده در
هوش مصنوعی: بند جادویی صبحگاهان به صدا درآمد و ای عشق، باده را در اختیارم بگذار، چون صبح که همه را بیدار میکند.
دایره بزم را نقطه چو از خال تست
ساغر تا خط بیار سر ز خط ما مبر
هوش مصنوعی: در محفل شادی و مهمانی، نقطهای که توی خال سیاهت قرار دارد، همانند مرکز دایرهای است که همه چیز دور آن میچرخد. تا زمانی که سر جام را بهسوی ما نمیچرخانی، از ما جدا نشو.
مردمیی کن به شرط از پی ما پیش از آنک
شهری در پای تو کشته شود سر بسر
هوش مصنوعی: برای کسانی که در پی ما هستند، تلاش کن؛ قبل از اینکه شهری به خاطر تو دچار آسیب شود.
رطل غمت می کشم پس تو به چون من کسی
خط به چه در می کشی چون لب رطل ای پسر!
هوش مصنوعی: من بار سنگین غم تو را به دوش میکشم، پس تو چرا به کسی خط میزنی که او نیز همچون من رنج میکشد؟ مانند شراب که لب رطل را مینوشاند، تو چرا دل کسی را میشکنی؟
خاک شدم پیش تو جرعه خاصت مراست
زانکه به بزم کرام خاک بود جرعه خور
هوش مصنوعی: من در حضور تو به خاک تبدیل شدم، زیرا جرعهای که برای من خاص و ویژه است، در بزم نیکان از خاک گرفته میشود.
چشم من خشک لب پیش تو پر اشگ به
تا تو شکر لب کنی نقل ز بادام تر
هوش مصنوعی: چشمان من خشک و بیحرکت است، اما لبهایم پر از اشک به خاطر توست، تا زمانی که تو با لبهای شیرین و خوشبو، از عشق و محبت بگویی.
گر نه ربابم مرا زخم مزن بر میان
با دگری همچو چنگ دست مکن در کمر
هوش مصنوعی: اگر ساز من رباب نیست، دیگر مرا نزن، و با کسی دیگر مثل چنگ، به من نزدیک نشو.
چاشت خورد عشق تو بر دل ما تا ز حسن
زلف تو بر نیم شب خنده زند چون سحر
هوش مصنوعی: عشق تو مانند غذایی لذیذ بر دل ما نشسته است و زیبایی و آراستگی موهای تو همچون یک خنده دلنشین در نیمه شب میدرخشد و نشاط میآورد، درست مانند روشنی صبح.
از غم تو همچو نی صد گرهم بر دلست
ای دو دل آخر بر آر کام من از یک شکر
هوش مصنوعی: از درد و غم تو، دل من همچون نی که صداهایی تلخ و دردناک دارد، پر از اندوه است. ای معشوق دو دل، لطفاً آرزوی من را برآورده کن تا از یک شیرینی و شکر، دلم شاد شود.
زر به ترازو بخواه از من و با من مشو
گاهی چون زر دو روی گه چو ترازو دو سر
هوش مصنوعی: از من بخواه که مانند طلا بسنجم، اما گاهی مثل ترازویی نباش که دو سر دارد و دوگانگی دارد.
خار به زر نه مرا زانکه من اکنون چو گل
زر به کف آورده ام از پی تو سیمبر
هوش مصنوعی: من به سراغ تو آمدهام و به خاطر تو به خوبی و زیبایی رسیدهام، حتی اگر خار در این مسیر باشد، بر من تاثیری ندارد، چون اکنون به شکلی زیبا و خوشبو شدم.
خاک زرم چون خسان بهر چو تو نقره ای
کو کند این کار من با تو به از آب زر
هوش مصنوعی: خاک زرین من به دلیل بیارزش بودن، مانند کسانی که فقیر و مسکیناند، است. اما کار و محبت من به تو از طلا هم با ارزشتر است.
همچو شکوفه بریز خون من ار من ترا
گویم چون برگ گل از سر زر در گذر
هوش مصنوعی: اگر بخواهم تو را به یاد بیاورم، مانند گلهایی که میریزند، خون من هم میریزد. به خاطر این عشق، من مثل برگ گل در حال گذر از گذشتهام.
بر در تو آفتاب آینه صورت شده است
تا دود آیینه وار در طلبت در بدر
هوش مصنوعی: در کنار تو، نور آفتاب مانند آینهای شده که تصویر تو را نشان میدهد، تا من مانند دودی که در آیینه پیرامونت میچرخد، به جستجوی تو بپردازم.
سینه مکن کز غمت گشت جگرها کباب
کم کن ارت زهره ایست رنج دلی از جگر
هوش مصنوعی: دل خود را از غم دور کن، زیرا درد و رنج تو باعث آتش گرفتن دلهای دیگران میشود. کم کن از این ناراحتی که سبب زخمخوردن دلهاست.
مردم چشم منی پس تو ز نامردمی
کار مرا کژمکن از خم ابرو بتر
هوش مصنوعی: ای مردم، تو مانند چشمان من هستی، پس درماندگی من را به خاطر ستمگریهای خود به اشتباه نینداز و با یک حرکت کوچک ابرویم را به زحمت نینداز.
می نیم از بوی من سر که چه ریزی ز روی
می خور و از من مکن همچو من از می حذر
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب را ترک نکن، چون عطر من در آن است. از جلوهی من لذت ببر و نگذار که ترس و احتیاط تو را از این لذت دور کند.
گر تو مرا همچو اشگ بفگنی از چشم خوار
باز کنم همچو اشگ جای تو اندر بصر
هوش مصنوعی: اگر تو مرا همانطور که اشک را از چشم میریزند، دور کنی، باز هم جای تو را در دیدهام حفظ میکنم.
گوشه دل گر خوری شاید کاقطاع تست
جان به نظر کن که کرد شاه سوی وی نظر
هوش مصنوعی: اگر گوشهای از دل تو را شگفتیگیر کرده باشد، ممکن است هم از عشق باشد. اما باید به جانت نگاه کنی که چگونه شاه به سوی تو توجه کرده است.
قلزم دجله عطا مهدی دجال بند
کسری جمشید جام خسرو خورشید فر
هوش مصنوعی: رودخانه دجله، که به عنوان مبارک و زیبا توصیف شده، در زمان مهدی (ع) موجب پیروزی بر دجال خواهد شد. در کنار این، اشارهای به بند کسری و جام جمشید میشود که نماد قدرت و ثروت در تاریخ ایران هستند و همچنین خورشید نیز نمادی از روشنی و وقار در این متن به چشم میخورد.
بلبل داود لحن تا ز چمن شد بدر
شکل زره کرد از آب باد مسیحا اثر
هوش مصنوعی: بلبل به آواز خوش خود از باغ بیرون آمد و به قدری زیبا و دلنشین آواز خواند که مانند زرهای از آب و نسیم، اثر مسیحایی را بر جا گذاشت.

مجیرالدین بیلقانی