شمارهٔ ۴۷
ای لعل تو دستگیر شکر
وی جزع تو پایمرد عبهر
هم جزع ترا سپهر در دام
هم لعل ترا ستاره در بر
واداشته ای مه فلک را
در چنبر زلف لاله پرور
هرماه نحیف از آن شود ماه
تا بو که برون جهد ز چنبر
کس را ز تو نیست از تر و خشک
الا لب خشک و دیده تر
طفلی تو و بر لبت حلالست
خون دل ما چو شیر مادر
یک روز بخند با حریفان
تا خون گرید زرشگ شکر
یک راه بر آی گرد مجلس
تا خاک کند ستاره بر سر
بر نه به لبم لب، ار ندیدی
در چشمه آتش آب کوثر
دریاب مجیر را که چون او
با عشق تو کم شود مجاور
هر چند که آمدند با تو
نه چرخ و سه روح و چار گوهر
با فر خدایگان به آمد
از هشت بهشت هفت کشور
فهرست جلال و شاه اعظم
قانون کمال و سعد اکبر
جم ملکت و جام بین منوچهر
افلاطون فکر و آسمان فر
عیسی نفسی که پای عرشش
از قمه کرسی است برتر
عالم به سجل و خط تأیید
ملکی است به نام او مقرر
اقبال ازل به طوع و رغبت
در شکل کلاه اوست مضمر
سبحان الله که مشکل عقل
چون گشت بنانش را مسخر
در خطه عفو او درختی است
چون طوبی سبز و سایه گستر
در ورطه خشم او نهنگی است
آتش دندان و اژدها خور
زیر تتق سپهر چون او
کم دید عروس ملک شوهر
در صحن سرای کبریایش
نزهتگاهی است گوی اغبر
در بزم جلال جانفزایش
نرگس دانی است چرخ اخضر
در نسخت بیت های مدحش
از بهر شرف شود مکرر
روزی که شوند تنگ میدان
از حادثه قضا دو لشکر
در آتش حمله های گردان
چون برگ سمن شود سمندر
ز آسیب اجل گسسته بینی
جوهر ز عرض عرض ز جوهر
از خاک کنند باد پایان
این گنبد آبگون مزور
چون بید بنان شود بعینه
بازوی یلان ز تیر و خنجر
سر کیسه گشاده نسر طایر
تا کاسه سر برد بدو در
صف های کشیده همچو طومار
در هم شکنند همچو دفتر
در معرکه رند استخوان رند
از پرده دل شود توانگر
در پنجره عدم جهد روح
از ناوک پنجه دو صفدر
بر سوگ شود سیاه جامه
این کهنه عروس سبز چادر
بر یغلق شاه بینی آن روز
جبریل امین فگنده شهپر
گردون چو نثار بر رکباش
دامن دامن فشانده اختر
آواز بلند کرده کیوان
کای میوه شاخ طوس و نوذر
رایات تو تا ابد چنین باد
منصور و مؤید و مظفر
ای ملک تو بر ازل مقدم
وی نسل تو از ابد مؤخر
خاقان لقبی نه یاسمین ملک
سلطان نسبی نه نرگس افسر
هر روز برید اهل مشرق
باشد بر شاه قرص انور
یعنی که چو سنجر از میان شد
برفست کسی به جای سنجر
سوگند به صانعی که گردون
در حلقه حکم اوست مضطر
پاکی که ازوست مرکز خاک
چون مهره فتاده در مششدر
کان خضر صفت تویی که گیری
آفاق به تیغ چون سکندر
مگذار که داعیان اقبال
مانند ز تو چو حلقه بر در
خواند همه شب ثنای جانت
الحمد چو قل هوالله از بر
با لطف تو زود خواهد آمد
آذار به دستبوس آذر
با خشم تو زود خواهد افروخت
از پیرهن بنفشه آذر
زنهارم ده که خاطرم را
زین بیش سخن نشد میسر
گر بنده به رسم خدمت شاه
نامد چو سخنوران دیگر
معذور بود که بزم خسرو
دریا صفت است و بنده لنگر
خود زشت بود که گاو ریشی
آید ببر تو رخت بر خر
در بزم تو باد پیش ناهید
از قرصه آفتاب ساغر
مدح تو نوشته تا قیامت
فربه سخنان به کلک لاغر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای لعل تو دستگیر شکر
وی جزع تو پایمرد عبهر
هوش مصنوعی: ای لعل تو که زیبایی و شکرینی، تو تنها کسی هستی که میتوانی مرا حمایت کنی و در سختیها یاریم کنی.
هم جزع ترا سپهر در دام
هم لعل ترا ستاره در بر
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تو در تنگناست و ستارهها چون مروارید در دامن تو هستند.
واداشته ای مه فلک را
در چنبر زلف لاله پرور
هوش مصنوعی: تو به گونهای رفتار کردی که آسمان را در دایرهی موهای زیبایت به دام انداختهای.
هرماه نحیف از آن شود ماه
تا بو که برون جهد ز چنبر
هوش مصنوعی: هر ماه به خاطر دوری و جدایی، لاغر و ضعیف میشود و این حس را پیدا میکند که از قید و بندهایش آزاد شود.
کس را ز تو نیست از تر و خشک
الا لب خشک و دیده تر
هوش مصنوعی: هیچکس از حال و روز تو خبری ندارد جز لبهای خشک و چشمان اشکآلودت.
طفلی تو و بر لبت حلالست
خون دل ما چو شیر مادر
هوش مصنوعی: کودکی، تو هنوز کوچک هستی و روی لبت، خون دل ما جایز است، همچنان که شیر مادر برای تو حلال است.
یک روز بخند با حریفان
تا خون گرید زرشگ شکر
هوش مصنوعی: یک روز با دوستانت بخند تا شادی و خوشحالی چنان در دلها شعور و تأثیر بگذارد که حتی خون هم از زرشک شیرین و دلپذیر برود.
یک راه بر آی گرد مجلس
تا خاک کند ستاره بر سر
هوش مصنوعی: به جمع بیایید و در دور آنها بچرخید تا ستارهها بر سرتان سایه افکنند.
بر نه به لبم لب، ار ندیدی
در چشمه آتش آب کوثر
هوش مصنوعی: اگر بر لبانم نشانی از تو ندیدی، به خاطر این است که در چشمانم آتش و آب کوثر را نهفته دارم.
دریاب مجیر را که چون او
با عشق تو کم شود مجاور
هوش مصنوعی: توجه کن به مجیر که وقتی از عشق تو جدا شود، دیگر همچون قبل نزدیکی و همسایگی ندارد.
هر چند که آمدند با تو
نه چرخ و سه روح و چار گوهر
هوش مصنوعی: با وجود اینکه با تو همراه شدند، نه چرخ (فلک) و نه سه روح و نه چهار گوهر.
با فر خدایگان به آمد
از هشت بهشت هفت کشور
هوش مصنوعی: با تجلی و زیبایی خدایان، از هشت بهشت و هفت سرزمین به سوی ما آمد.
فهرست جلال و شاه اعظم
قانون کمال و سعد اکبر
هوش مصنوعی: فهرست جلال و بزرگی سلطان و قوانین عالی و خوشبختی بزرگ.
جم ملکت و جام بین منوچهر
افلاطون فکر و آسمان فر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به تصویر کشیدن زیباییهای زندگی و جواهرات فکری اشاره دارد. "جم" به مفهوم ثروت و زیبایی است و "جام بین منوچهر" نماد جوانمردی و افتخار در فکر و ایدههاست. همچنین، "آسمان فر" به بلندپروازی و رویاهای بزرگ اشاره میکند. در مجموع، این موضوع به ترکیب زیباییهای مادی و معنوی در زندگی انسان میپردازد.
عیسی نفسی که پای عرشش
از قمه کرسی است برتر
هوش مصنوعی: عیسی، روحی که مقامش فراتر از آسمانها و عرش الهی است و به طرز شگفتانگیزی از جایگاههای دیگر بالاتر میباشد.
عالم به سجل و خط تأیید
ملکی است به نام او مقرر
هوش مصنوعی: عالم به مانند سند و امضای رسمی است که متعلق به اوست و نامش به عنوان مالک در آن ثبت شده است.
اقبال ازل به طوع و رغبت
در شکل کلاه اوست مضمر
هوش مصنوعی: اقبال و شانس از آغاز در اثر خواست و میل او نهفته است.
سبحان الله که مشکل عقل
چون گشت بنانش را مسخر
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ است که وقتی عقل به مشکل میخورد، زبانش را تحت تسلط قرار میدهد.
در خطه عفو او درختی است
چون طوبی سبز و سایه گستر
هوش مصنوعی: در سرزمین بخشش او درختی وجود دارد که مانند درخت طوبی سبز و سایهاش گسترده است.
در ورطه خشم او نهنگی است
آتش دندان و اژدها خور
هوش مصنوعی: در وضعیت خشم او، موجودی بزرگ و ترسناک وجود دارد که دندانهایش مانند آتش میسوزد و به شدت خطرناک است.
زیر تتق سپهر چون او
کم دید عروس ملک شوهر
هوش مصنوعی: زیر آسمان، مانند او، عروس ملک، شوهر کم دیده میشود.
در صحن سرای کبریایش
نزهتگاهی است گوی اغبر
هوش مصنوعی: در فضای وسیع و بزرگ او، مکانی زیبا و دلنواز وجود دارد که میتواند همگان را به خود جذب کند.
در بزم جلال جانفزایش
نرگس دانی است چرخ اخضر
هوش مصنوعی: در مجالس با شکوه و پر رونق، زیبایی و جاذبه نرگس به وضوح مشاهده میشود، گویی که طبیعت با رنگ سبز و طراوت خود، بر شادابی این فضا میافزاید.
در نسخت بیت های مدحش
از بهر شرف شود مکرر
هوش مصنوعی: در ابتدای اشعار ستایشگرایش، به خاطر ارزش و احترامش، موضوع را مکرر بیان میکند.
روزی که شوند تنگ میدان
از حادثه قضا دو لشکر
هوش مصنوعی: وقتی که میدان جنگ به خاطر حوادث غیرمنتظره و تقدیر به شدت شلوغ و پرهیاهو میشود و دو فوج با هم روبرو میشوند.
در آتش حمله های گردان
چون برگ سمن شود سمندر
هوش مصنوعی: در اثر شدت حملات، مانند برگ درخت سمن، موجودی که توانایی زنده ماندن در آتش دارد، به آن آسیب نمیبیند.
ز آسیب اجل گسسته بینی
جوهر ز عرض عرض ز جوهر
هوش مصنوعی: از آسیب و ضربهی مرگ، جوهر و ذات چیزی را متلاشی و جدا شده میبینی؛ مثل اینکه عرض و خصوصیتها با جوهر و ماهیت ارتباط نزدیکی دارند.
از خاک کنند باد پایان
این گنبد آبگون مزور
هوش مصنوعی: باد از خاک برمیخیزد و تنیده به پایان این قبه آبی رنگ را از سحر و فریب میرهاند.
چون بید بنان شود بعینه
بازوی یلان ز تیر و خنجر
هوش مصنوعی: زمانی که مانند بید، دستها به نرمی و انعطافپذیری باز میشوند، قهرمانان در برابر تیر و خنجر قرار میگیرند و استقامت نشان میدهند.
سر کیسه گشاده نسر طایر
تا کاسه سر برد بدو در
هوش مصنوعی: این بیت به معنی این است که وقتی انسان در زندگی فرصتی را در اختیار دارد یا شجاعت به خرج میدهد، میتواند موقعیتهای خوب و پربار را برای خود ایجاد کند. به عبارتی، با گذشت و ریسک کردن، میتوان به موفقیتهای بزرگ دست یافت.
صف های کشیده همچو طومار
در هم شکنند همچو دفتر
هوش مصنوعی: انسانها در صفهای طولانی مانند طومارهایی مرتب قرار میگیرند، اما در صورت لزوم میتوانند این صفوف را به هم بزنند و از نظم خارج کنند، مشابه اینکه یک دفتر را ورق بزنیم و از هم بپاشیم.
در معرکه رند استخوان رند
از پرده دل شود توانگر
هوش مصنوعی: در میانه جنگ و نبرد، کسی که شجاع و زیرک است، از زخمها و رنجهای دلش به ثروت و قدرت دست پیدا میکند.
در پنجره عدم جهد روح
از ناوک پنجه دو صفدر
هوش مصنوعی: در فضای خالی و عدم، روح با دشواری از تیرکمان دو پهلوان به سمت هدف میجهد.
بر سوگ شود سیاه جامه
این کهنه عروس سبز چادر
هوش مصنوعی: در سوگ و غم این عروس قدیمی که چادر سبز به سر دارد، دلها پر از اندوه و غصه است و همه سیاهپوش شدهاند.
بر یغلق شاه بینی آن روز
جبریل امین فگنده شهپر
هوش مصنوعی: در آن روز که یغلق شاه را خواهی دید، جبرئیل امین بالهای خود را رها کرده است.
گردون چو نثار بر رکباش
دامن دامن فشانده اختر
هوش مصنوعی: آسمان مانند گلی که بر دامن یک زن پخش شده باشد، ستارهها را به زیبایی و به طور پراکنده افشانده است.
آواز بلند کرده کیوان
کای میوه شاخ طوس و نوذر
هوش مصنوعی: کیوان با صدای بلند آواز میخواند، در حالی که میوههای درختان طوس و نوذر را به نمایش میگذارد.
رایات تو تا ابد چنین باد
منصور و مؤید و مظفر
هوش مصنوعی: پرچمهای تو تا ابد پیروزمند و موفق باد.
ای ملک تو بر ازل مقدم
وی نسل تو از ابد مؤخر
هوش مصنوعی: ای فرشته، تو بر زمان ازل پیشی داری و نسل تو از زمان ابد بعد از تو به وجود آمده است.
خاقان لقبی نه یاسمین ملک
سلطان نسبی نه نرگس افسر
هوش مصنوعی: خاقان عنوانی است که به یک پادشاه بزرگ داده میشود و یاسمین به عنوان یک گل زیبا و خوشبو شناخته میشود. همچنین نسب سلطنت به نرگس، که نماد زیبایی است، مربوط میشود. در واقع در اینجا به اشاره به مقام و زیبایی در دنیا پرداخته شده است.
هر روز برید اهل مشرق
باشد بر شاه قرص انور
هوش مصنوعی: هر روز مردم مشرق زمین به قبلهگاه خود میروند و بر شاه نورانی سر تعظیم میگذارند.
یعنی که چو سنجر از میان شد
برفست کسی به جای سنجر
هوش مصنوعی: وقتی سنجر از میان رفت، برف نزد کسی به جای او قرار گرفت.
سوگند به صانعی که گردون
در حلقه حکم اوست مضطر
هوش مصنوعی: به خالق و سازندهای که آسمانها و زمین تحت فرمان او هستند، قسم میخورم.
پاکی که ازوست مرکز خاک
چون مهره فتاده در مششدر
هوش مصنوعی: پاکی که از او سرچشمه میگیرد، مانند مهرهای است که در میانه خاک قرار دارد.
کان خضر صفت تویی که گیری
آفاق به تیغ چون سکندر
هوش مصنوعی: تو مانند خضر، با ویژگیهای خاصی که داری، میتوانی جهان را با قدرت و شجاعت چون سکندر فتح کنی.
مگذار که داعیان اقبال
مانند ز تو چو حلقه بر در
هوش مصنوعی: اجازه نده که دعوتکنندگان به موفقیت، مانند تو، همچون حلقهای در انتظار بر در تو بایستند.
خواند همه شب ثنای جانت
الحمد چو قل هوالله از بر
هوش مصنوعی: تمام شب به ستایش جانت پرداختم، همانطور که پس از ذکر "قل هوالله" به یاد میآورم.
با لطف تو زود خواهد آمد
آذار به دستبوس آذر
هوش مصنوعی: با محبت و مهربانی تو، زودتر از آنچه فکر میکنیم، بلا و مشکل به سوی ما خواهد آمد و ما باید به استقبال آن برویم.
با خشم تو زود خواهد افروخت
از پیرهن بنفشه آذر
هوش مصنوعی: با خشم تو، آتش زودتر از آنچه تصور میشود، از زیر پیرهن بنفشه بیرون خواهد زد.
زنهارم ده که خاطرم را
زین بیش سخن نشد میسر
هوش مصنوعی: از تو خواهش میکنم مرا با صحبتهای بیشتر آزار ندهی و بیشتر از این به خاطر من فشار نیاوری.
گر بنده به رسم خدمت شاه
نامد چو سخنوران دیگر
هوش مصنوعی: اگر من مانند دیگر سخنوران به خدمت شاه نیایم، به خاطر این است که من بندهای هستم.
معذور بود که بزم خسرو
دریا صفت است و بنده لنگر
هوش مصنوعی: اشکالی ندارد، زیرا تشکیلات و مجلسی که خسرو دارد، همچون دریایی بزرگ و پر عمق است و در این میان، من تنها به مانند لنگری کوچک هستم.
خود زشت بود که گاو ریشی
آید ببر تو رخت بر خر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به نکوهش فردی میپردازد که با ویژگیهای زشت و ناپسندش، در موقعیت یا موقعیتی نامناسب قرار میگیرد. یعنی به وضوح نشان میدهد که چنین فردی نباید توقع داشته باشد که به راحتی در جایگاه یا شرایط مطلوبی قرار گیرد و بهتر است که با حقیقت خود رو به رو شود.
در بزم تو باد پیش ناهید
از قرصه آفتاب ساغر
هوش مصنوعی: در مهمانی تو، نسیم از محبوبی که چون آفتاب درخشان است، شاداب و تازه است.
مدح تو نوشته تا قیامت
فربه سخنان به کلک لاغر
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو تا پایان دنیا باقی خواهد ماند، و این سخنان با بیان ضعیف و ناتوان هم نمیتواند از عظمت تو بکاهد.

مجیرالدین بیلقانی