گنجور

شمارهٔ ۴۶

دوش که شد ماه نهان در غبار
آن مه نو روی نمود آشکار
طالع دولت شده بی اطلاع
اختر خوبی زده بی اختیار
سنبل تر بافته بر سنبله
گوشه شب تافته بر گوشوار
بوی گلش فتنه صد گلستان
فتنه لبش آفت صد قندهار
بر گهر از لعل بر آورده سر
بر قمر از زلف فرو هشته قار
یک نفس و صد سخن رشگ سوز
یک نظر و صد مژه اشگبار
گفت که ای غمزده اشتیاق
گفت که ای شیفته روزگار
غمزدگان را نه چنین است رسم
شیفتگان را نه چنین است کار
من ز برت دور و تو از من صبور
شاد زی ای عاشق پرهیزگار
تا کی ازین دوری بی داوری
تا کی ازین خرده بی اعتذار
یار به صد غمزه ملامت شمر
من به صد اندیشه غرامت شمار
هم ز تو آوازه خود شرمگین
هم تو ز اندیشه خود شرمسار
او شده بر زخم دلم تنگدست
زخمه غم ریخته بر من هزار
من شده در پرده دل تنگ عیش
راز سرایان به غزل زار زار
وای من خسته ز هجران یار
از غم دل دور نه دل در کنار
بار جفا بر من و من مستمند
سوز عنا در دل و دل سوگوار
جفت دل و دل به تقاضای جفت
یار تن و تن به تمنای یار
تن ز دل و دل ز هوس در زیان
او ز من و من ز طرب برکنار
محنت جان یافته محنت نشان
انده دل ساخته انده گسار
کار من از سوزش سودای او
شب به شب و روز به روز انتظار
دود نفس در دل و دل دود رنگ
خون جگر در لب و لب خون گذار
گل شده و دیده ز غم پر گلاب
می شده و سر ز هوس بر خمار
گه دل آزرم من اندوه جوی
گاه نه آزرم و دل اندوه خوار
این منم این از غم جانان خویش
با جگر خسته و جان فگار
این چه دلست این که منم زو به درد
وین چه گلست این که منم زو به خار
روی طرب نیست ازین پس مرا
روی من و خاک در شهریار
مفتخر اهل هنر سیف دین
آنکه بدو کرد جهان افتخار
داعیه همتش ایمان پذیر
آینه دولتش آیین نگار
ای به علو سابقه آسمان
وی به شرف عاطفه کردگار
قهر ترا حکم قضا قهرمان
ناز ترا امر قدر پرده دار
دولت تو هست بهار وجود
وآن عدد عار به نقش بهار
آن به جران رود شود دست سود
این به جهان دیر شود پایدار
گرچه کند خیل بهاران به باغ
بر لب جوی و طرف جویبار
پایگه سلطنت از پیلگوش
کوکبه معرکه از کوکنار
تاج نشاط از طبق ارغوان
تخت نشاط از ورق جویبار
سبزه تر نیزه جوشن حریر
غنچه تر حربه آتش گذار
صفحه نرگس چو لباس قلم
رسته گلبن چو گروه سوار
برق و سحاب آینه پیل مست
بید و سمن مقرعه و ذوالفقار
چون بر سد حله باد خزان
آنهمه اشکال کند تار و مار
در شکند عرصه گه اعتراض
زار کند کارگه کارزار
بخت جوان تو که عبد بقاست
هست درین ملک قدیمی شعار
رفته به تمهید قضا و قدر
با ازلش تا به ابد زینهار
گرچه جهان رخنه شود در عدم
ورچه فلک خسته شود در گذار
کم نشود جاه ترا احتشام
کم نشود قدر ترا اقتدار
شیر گشاینده سگ خاص تست
داغ تو بر وی چو سگ داغ دار
از نظر خوان کرم چون شکار
رد مکنش گرچه نگیرد شکار
بنده شاهست به عذر آمده
همت شاهانه برو بر گمار
خواه بخوان خواه بران از کرم
خواه مخوان خواه به عفوت سپار
تا نشود خرده خردان بزرگ
عفو بزرگان نشود آشکار
تا بود اندیشه فردا و دی
تا بود ار کارش پیرار و پار؟
باد به مهر تو قمر را مسیر
باد به کام تو فلک را مدار
فهم تو بر ستر فلک مطلع
وهم تو بر سر ملک هوشیار

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش که شد ماه نهان در غبار
آن مه نو روی نمود آشکار
هوش مصنوعی: شب گذشته که ماه در غبار پنهان بود، چهره زیبای آن که مانند ماه نو است، به وضوح دیده شد.
طالع دولت شده بی اطلاع
اختر خوبی زده بی اختیار
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی به ناگاه به سراغ آمده و ستاره‌ی نیک هم بدون هیچ‌گونه اراده‌ای درخشان شده است.
سنبل تر بافته بر سنبله
گوشه شب تافته بر گوشوار
هوش مصنوعی: گل سنبل به زیبایی در گیسوی شب بافته شده و بر گوشواره‌ای آویزان است.
بوی گلش فتنه صد گلستان
فتنه لبش آفت صد قندهار
هوش مصنوعی: عطر گل او، معطر کننده‌ی چندین گلستان است و لب‌هایش، همچون آفتی بر صد قندهار است.
بر گهر از لعل بر آورده سر
بر قمر از زلف فرو هشته قار
هوش مصنوعی: بر نگین‌های سرخ، مانند لعل، بال می‌زند و از زلف‌هایش مانند ماه، سایه‌ای بر زمین افکنده است.
یک نفس و صد سخن رشگ سوز
یک نظر و صد مژه اشگبار
هوش مصنوعی: یک نفس کشیدن و صد حرفی که حسرت برانگیز است، یک نگاه و صد مژه‌ای که پر از اشک است.
گفت که ای غمزده اشتیاق
گفت که ای شیفته روزگار
هوش مصنوعی: گفت که ای غمگین و مشتاق، ای عاشق روزها و لحظات زندگی.
غمزدگان را نه چنین است رسم
شیفتگان را نه چنین است کار
هوش مصنوعی: غمگینان چنین برخود نمی‌کنند و شیفتگان هم چنین کاری ندارند.
من ز برت دور و تو از من صبور
شاد زی ای عاشق پرهیزگار
هوش مصنوعی: من از تو دورم و تو صبور هستی، پس ای عاشق، با آرامش زندگی کن.
تا کی ازین دوری بی داوری
تا کی ازین خرده بی اعتذار
هوش مصنوعی: تا کی باید به خاطر دوری از همدیگر رنج ببریم و بدون هیچ قضاوتی از یکدیگر فاصله بگیریم؟ تا چه زمانی باید به خاطر این مشکلات کوچک عذرخواهی نکنیم و بی‌رحم بودن را ادامه دهیم؟
یار به صد غمزه ملامت شمر
من به صد اندیشه غرامت شمار
هوش مصنوعی: دوست من به هزار ناز و نیرنگ من را سرزنش می‌کند، ولی من با هر فکر و اندیشه‌ای درباره‌ی عشق و محبت تو، به شمار بسیار می‌رسم.
هم ز تو آوازه خود شرمگین
هم تو ز اندیشه خود شرمسار
هوش مصنوعی: هم از تو صدایم شرمنده است و هم تو به خاطر فکرهای خود شرمساری.
او شده بر زخم دلم تنگدست
زخمه غم ریخته بر من هزار
هوش مصنوعی: او در دل من زخم‌هایی را ایجاد کرده که هر کدام گویای غم و ناراحتی زیادی هستند و این غم‌ها بر من انباشت شده‌اند.
من شده در پرده دل تنگ عیش
راز سرایان به غزل زار زار
هوش مصنوعی: من در دل تنگ و ناراحت خود، در پرده‌ای از غم و اندوه، به طور بی‌نهایت از رازهای زندگی سرایندگان غزل‌ها متاثر هستم و به حال خود می‌زنم.
وای من خسته ز هجران یار
از غم دل دور نه دل در کنار
هوش مصنوعی: من از جدایی یار نالان و خسته‌ام، از غم دل دور شده‌ام و دل هم در کنار نیست.
بار جفا بر من و من مستمند
سوز عنا در دل و دل سوگوار
هوش مصنوعی: من تحت فشار زیادی قرار دارم و در عذابم. قلبم پر از درد و حزن است و به شدت دلتنگی را احساس می‌کنم.
جفت دل و دل به تقاضای جفت
یار تن و تن به تمنای یار
هوش مصنوعی: دل و عشق به همراهی یار نیاز دارد و جسم نیز به خواسته یار مشتاق است.
تن ز دل و دل ز هوس در زیان
او ز من و من ز طرب برکنار
هوش مصنوعی: تن از دل جداست و دل تحت تأثیر هوس قرار دارد. در نتیجه، تمامی این مشکلات به من مرتبط می‌شود و من از شادی دور هستم.
محنت جان یافته محنت نشان
انده دل ساخته انده گسار
هوش مصنوعی: درد و رنجی که به جان آمده، نشانه‌ای از محنت و سختی‌های زندگی است. دل را به خوبی ساخته‌اند و از آن عواطف و احساسات عمیق تولید کرده‌اند.
کار من از سوزش سودای او
شب به شب و روز به روز انتظار
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق او، هر شب و هر روز در سوز و گداز و انتظار هستم.
دود نفس در دل و دل دود رنگ
خون جگر در لب و لب خون گذار
هوش مصنوعی: این بیت به حالت روحی و عاطفی فرد اشاره دارد که در آن احساسات شدید و دردهای درونی او به تصویر کشیده شده است. او با تنش و درد از درون می‌سوزد و این احساسات عمیق و تلخ بر چهره‌اش نمایان است. انگار که تنهایی و رنج او به زندگی‌اش رنگ خون و آتش بخشیده و در حالتی بین زندگی و مرگ قرار دارد.
گل شده و دیده ز غم پر گلاب
می شده و سر ز هوس بر خمار
هوش مصنوعی: چشم‌ها به خاطر غم پر از اشک و گلاب شده‌اند و سر از شوق و آرزوهای عمیق بر می‌دارند.
گه دل آزرم من اندوه جوی
گاه نه آزرم و دل اندوه خوار
هوش مصنوعی: گاهی دل من از شرم و خجالت غمگین می‌شود و گاهی دیگر نه خجالت می‌کشم و دل‌ام به غم دچار می‌شود.
این منم این از غم جانان خویش
با جگر خسته و جان فگار
هوش مصنوعی: من اینجا هستم، در حالی که از سر درد و غم عشق محبوبم رنج می‌برم، با دلی شکسته و جان کلافه.
این چه دلست این که منم زو به درد
وین چه گلست این که منم زو به خار
هوش مصنوعی: این چه قلبی است که من دارم و از درد رنج می‌برد؟ و این چه شکوفه‌ای است که من هستم و از خارهای تیزی آزار می‌بیند؟
روی طرب نیست ازین پس مرا
روی من و خاک در شهریار
هوش مصنوعی: از این پس، من هیچ لذتی از زندگی ندارم، حتی اگر روی من با شهریار باشد یا در کنار خاک باشم.
مفتخر اهل هنر سیف دین
آنکه بدو کرد جهان افتخار
هوش مصنوعی: هنرپیشه‌های برجسته به سیف‌الدین می‌بالند، زیرا او باعث افتخار و اعتبار جهانی شده است.
داعیه همتش ایمان پذیر
آینه دولتش آیین نگار
هوش مصنوعی: مدعی است که اراده‌اش از باور و اعتقاد نشأت می‌گیرد و توانمندی‌اش به مانند آئینه‌ای است که زیبایی و ثروت او را نمایان می‌سازد.
ای به علو سابقه آسمان
وی به شرف عاطفه کردگار
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند آسمان بلندی و عظمت داری، تو به خاطر رحمت و محبت خداوند به مقام رفیع رسیده‌ای.
قهر ترا حکم قضا قهرمان
ناز ترا امر قدر پرده دار
هوش مصنوعی: غضب تو حکم نهایی است و قهر تو، نشانه‌ای از سرنوشت است، در حالی که زیبایی و ناز تو زیر پرده سرنوشت نگهداری می‌شود.
دولت تو هست بهار وجود
وآن عدد عار به نقش بهار
هوش مصنوعی: خوشبختی و سرسبزی تو همانند بهار است و آن عدد نامناسب که نمایانگر زوال است، مانع از زیبایی و شکوه بهار نیست.
آن به جران رود شود دست سود
این به جهان دیر شود پایدار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آنچه در دنیا به سرعت و به آسانی به دست می‌آید، ممکن است پایدار نباشد، اما چیزی که با تلاش و صبر به دست می‌آید، دوام و ماندگاری بیشتری دارد.
گرچه کند خیل بهاران به باغ
بر لب جوی و طرف جویبار
هوش مصنوعی: هرچند جمعیت جوانان در بهار در باغ و کنار جویبار شاداب و سرزنده‌اند.
پایگه سلطنت از پیلگوش
کوکبه معرکه از کوکنار
هوش مصنوعی: سلطنت از پایگاهی محکم و قدرت برای نگهداری از خود بهره‌مند است و در میدان نبرد، شجاعت و توانایی جنگیدن از یک منبع خاص نشأت می‌گیرد.
تاج نشاط از طبق ارغوان
تخت نشاط از ورق جویبار
هوش مصنوعی: فراوانی شادی و سرزندگی از زیبایی‌های زندگی و طبیعت نشأت می‌گیرد. گل‌های سرخ و جاری بودن آب در جویبارها نمادهایی از این سرور و نشاط هستند که به ما روحیه و انرژی می‌دهند.
سبزه تر نیزه جوشن حریر
غنچه تر حربه آتش گذار
هوش مصنوعی: سبزه‌های تازه و نرم مانند زره‌ای از حریر، گل‌هایی هنوز نرسیده هستند که به سلاح آتشین تبدیل شده‌اند.
صفحه نرگس چو لباس قلم
رسته گلبن چو گروه سوار
هوش مصنوعی: نرگس‌ها به زیبایی لباس‌هایی بر تن دارند و باغ گل مانند گروهی سوار زینت‌بخش است.
برق و سحاب آینه پیل مست
بید و سمن مقرعه و ذوالفقار
هوش مصنوعی: برق و ابر، نشان‌دهندهٔ زیبایی و قدرت طبیعی هستند، و بید و سمن با رنگ و عطر خود، مانند دو عنصر جذاب و دلپذیر، جذابیت خاصی دارند. همچنین، ذوالفقار، که اشاره‌ای به شمشیر علی (علیه‌السلام) دارد، نمادی از قدرت و شجاعت است. این تصویر به نوعی تجلی زیبایی و قدرت را در کنار هم نشان می‌دهد.
چون بر سد حله باد خزان
آنهمه اشکال کند تار و مار
هوش مصنوعی: وقتی باد پاییز بر روی سد حله وزیده می‌شود، به طور ناگهانی همه چیز به هم می‌ریزد و وضعیت نابسامانی به وجود می‌آورد.
در شکند عرصه گه اعتراض
زار کند کارگه کارزار
هوش مصنوعی: زمانی که میدان و عرصه به هم می‌ریزد و سختی‌ها به وجود می‌آید، به انسجام و استقامت نیاز داریم تا بتوانیم به مقابله با چالش‌ها بپردازیم.
بخت جوان تو که عبد بقاست
هست درین ملک قدیمی شعار
هوش مصنوعی: بخت جوان تو که همیشه پایدار و باقی است، در این سرزمین قدیمی به نوعی نمایانگر است.
رفته به تمهید قضا و قدر
با ازلش تا به ابد زینهار
هوش مصنوعی: به دلیل سرنوشت و مقدر بودن، او به جایی رفته که از ابتدا تا همیشه دقت کن و مواظب باش.
گرچه جهان رخنه شود در عدم
ورچه فلک خسته شود در گذار
هوش مصنوعی: اگرچه دنیا ممکن است در نبود خود دچار تغییر و فساد شود و اگرچه آسمان نیز در حرکت خود خسته و ناتوان گردد، ولی همچنان باید به ادامه راه و زندگی پرداخت.
کم نشود جاه ترا احتشام
کم نشود قدر ترا اقتدار
هوش مصنوعی: مقام و منزلت تو هیچگاه کم نخواهد شد و عظمت و قدرت تو نیز تضعیف نخواهد شد.
شیر گشاینده سگ خاص تست
داغ تو بر وی چو سگ داغ دار
هوش مصنوعی: شیر، که نماد قدرت و شجاعت است، مخصوصاً در مواقع اضطراری و دشوار، به تو یادآوری می‌کند که باید مانند یک سگ وفادار، تمام تلاش خود را برای دفاع از شجاعت و قدرت خود انجام دهی، حتی اگر در شرایط سخت قرار بگیری. در واقع، این عبارت به نوعی بیانگر اهمیت وفاداری و شجاعت در مواجهه با چالش‌هاست.
از نظر خوان کرم چون شکار
رد مکنش گرچه نگیرد شکار
هوش مصنوعی: اگرچه شکار در حال نزدیک شدن است و ممکن است که شکارچی آن را نگیرد، اما از نظر خوان کرم هیچ‌گاه نباید آن را رد کنی.
بنده شاهست به عذر آمده
همت شاهانه برو بر گمار
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی از مقام و جایگاه انسانی اشاره دارد که به درگاه شاه می‌رود و از او درخواست می‌کند تا به کارهای بزرگ و مهم اهتمام ورزد. گوینده به شاه می‌گوید که خود را خدمتگزار او می‌داند و از او می‌خواهد که به خواسته‌اش توجه کند و او را در انجام کارهای بزرگ یاری کند.
خواه بخوان خواه بران از کرم
خواه مخوان خواه به عفوت سپار
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، مرا بخوان یا بران؛ از روی لطف و کرم، خواه مرا صدا کن یا به بزرگ‌منشی و عفو خودت به من بسپار.
تا نشود خرده خردان بزرگ
عفو بزرگان نشود آشکار
هوش مصنوعی: تا زمانی که کوچک‌ترها عذر بزرگ‌ترها را نپذیرند، بزرگان هم خطای کوچک‌ترها را نمی‌بخشند و این موضوع به وضوح نمایان نمی‌شود.
تا بود اندیشه فردا و دی
تا بود ار کارش پیرار و پار؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که به فکر فردا و دیروز هستیم، آیا کارهایمان از پیش تعیین شده و بی‌تغییر خواهند بود؟
باد به مهر تو قمر را مسیر
باد به کام تو فلک را مدار
هوش مصنوعی: باد به خاطر عشق تو ماه را در مسیر خود می‌برد و آسمان را به دلخواه تو می‌چرخاند.
فهم تو بر ستر فلک مطلع
وهم تو بر سر ملک هوشیار
هوش مصنوعی: درک تو مانند پرده‌ای است که بر افلاک کشیده شده و تصور تو بر فراز سرزمین، موجب آگاهی و هوشیاری‌ات شده است.