گنجور

شمارهٔ ۳۵

گر سر زلف تو بر روی تو جولان نکند
عشق تو قصد دل و غارت ایمان نکند
با تو کس گوی به میدان نبرد تا غم تو
خاطرش خسته تر از گوی به میدان نکند
بر دلم روز وصال تو ز اندیشه هجر
می کند آنچه هزاران شب هجران نکند
دل و صد چون دل برخاسته پیش تو کشم
تا ز من غمزه شوخت طلب جان نکند
دیده من حشر از عشق تو آورد ولیک
چکند دیده؟ چو دل داند و فرمان نکند
دل سگ کیست؟ که چون چشم چو آهوی تو دید
خدمت آن لب لعل از بن دندان نکند
کار ما چون سر زلف تو پریشان همه شب
نکند کس اگر آن زلف پریشان نکند
در جهان فتنه ای افگندی و بر فتنه تو
گرچه من صبر کنم خسرو ایران نکند
کارفرمای جهان اعظم اتابک که خرد
با کفش قصه بحر و صف کان نکند
مالک شش جهت اسکندر ثانی که فلک
پیش قدرش سخن قدر قدر خان نکند
ذات او سایه یزدان شده خورشید در اوج
جز به جان خدمت آن سایه یزدان نکند
پشت اسلام بدو قوت از آن یافت که او
طلب رنج دل هیچ مسلمان نکند
او به حق شاه جهانبان شد و شک نیست که حق
هیچ کس را به خطا شاه جهانبان نکند
خسروا عدل تو جاییست که از چنگل باز
هیچ تیهو بچه در ملک تو افغان نکند
مرد تا در ره ایزد نشود عاصی و عاق
در تو و نعمت تو بیهده عصیان نکند
نبود مشکل و دشوار به عالم کاری
که فلک بر تو و اقبال تو آسان نکند
نور حق بر تو و بر چهره خوبت پیداست
وین اثرها بجز از طاعت پنهان نکند
عصمت نوح تو داری و بهنگام مصاف
آنچه تیغ تو کند صدمه طوفان نکند
تویی اسکندر ثانی که نباشد روزی
که کف تو مدد چشمه حیوان نکند
گر در ایام تو سنجر مثلا زنده شود
جز به تو سلطنت ملک خراسان نکند
فر اقبال تو از دشمن تو ناید از آنک
دیو در طاعت حق کار سلیمان نکند
ور شود خصم تو فرعون مدار انده از آنک
تیغ تو قهر کم از موسی عمران نکند
شوربخت دو جهان آن بود ای شاه که او
هر چه گفتی تو و گویی که بکن آن نکند
عهد بستست قضای ازلی با تو بر آنک
تا ابد خانه اقبال تو ویران نکند
آنچه سگ دار غلامانت کند در صف جنگ
لشگر ایلک و لشکرکش خاقان نکند
تا تو سلطان جهان را به حقیقت پدری
هیچ دشمن طلب ملکت سلطان نکند
شاد باش ای شه کافرکش غازی که فلک
جز بداندیش ترا عاجز و حیران نکند
هرکه او دیده بود روی تو از اول روز
تا به شب گرد درش حادثه جولان نکند
شاه خوارزم گر از حکم تو سر پیچاند
خویشتن جز هدف ناوک خذلان نکند
ور مؤبد ننهد بر خط پیمان تو سر
کافرم گر سر خود در سر طغیان نکند
التجابر در تو تا به یکی سال دگر
قیصر روم کم از خسرو کرمان نکند
تو برین فتح و ظفر شکر فراوان کن از آنک
کار تو راست بجز شکر فراوان نکند
فتح تبریز میسر شد و آن روز مباد
که دل و دولت تو فتح دگرسان نکند
هم بزودی بود این بقعه ز عدل تو چنان
ساکنش آرزوی روضه رضوان نکند
خسروا هست یقینت که فلک تا به ابد
بر مراد دل کس جنبش و دوران نکند
هیچ کاری به جهان با سر و سامان نبود
تا جفای فلکش بی سر و سامان نکند
پس در آن کوش که در دور تو و دولت تو
فتح جز با سر شمشیر تو پیمان نکند
بیخ کافر بکن از پشت زمین تا پس ازین
نعمت عفو ترا بیهده کفران نکند
پشت ایمان چو تویی پس که کند در عالم؟
گر سر خنجر تو یاری ایمان نکند
غبن باشد اگر از خون دل ابخازی
خاک را تیغ تو چون لعل بدخشان نکند
آن فزع بیند و یابد ز تو و لشکر تو
که دگر تا بزید روی به اران نکند
دارم امید که این بار سر خنجر تو
جای جز در دل آن کافر کشخان نکند
او پشیمان شود از کرده ولی آن سگ را
جز سر تیغ تو از کرده پشیمان نکند
نیست یکروز که از مدح و ثنای تو مجیر
زینت دفتر و آرایش دیوان نکند
در ثنای تو هر آنکس که ببیند سخنش
میل سوی سخن صاحب و سحبان نکند
خاطر اوست سزاوار مدیح تو از آنک
مدح احمد بجز از خاطر حسان نکند
او ز احسان تو محروم شد و نیست کسی
که دلت در حق او شفقت و احسان نکند
تا لب لاله و رخسار سمن را به چمن
هیچ کس تازه تر از قطره باران نکند
تا در اثنای سخن مرد سخنگوی فصیح
برگ گل را صفت خار مغیلان نکند
رایت دولت و فر تو چنان عالی باد
که گذر جز همه بر تارک کیوان نکند
سال عمر تو چنان باد و چنان خواهد بود
که حسابش به حیل خاطر انسان نکند
باد ایوان فلک رخنه و بگسسته ز هم
اگر او نقش ز نام تو بر ایوان نکند
گنگ باد آنکه چو بشنید دعای تو ز من
جان نیفزاید و آمین ز دل و جان نکند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر سر زلف تو بر روی تو جولان نکند
عشق تو قصد دل و غارت ایمان نکند
هوش مصنوعی: اگر موی تو بر چهره‌ات نرقصد، عشق تو به دل و ایمان من آسیب نمی‌زند.
با تو کس گوی به میدان نبرد تا غم تو
خاطرش خسته تر از گوی به میدان نکند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در میدان مبارزه نمی‌تواند با تو به رقابت بپردازد، زیرا دلش از غم تو آن‌قدر آزرده است که حتی فکر ریسک کردن را هم نمی‌کند.
بر دلم روز وصال تو ز اندیشه هجر
می کند آنچه هزاران شب هجران نکند
هوش مصنوعی: در روز دیدار تو، دل من به قدری شاد و خوشحال است که یاد جدایی و دوری از تو را فراموش می‌کند؛ حتی چیزی که هزاران شب دوری نمی‌تواند این احساس را به من بدهد.
دل و صد چون دل برخاسته پیش تو کشم
تا ز من غمزه شوخت طلب جان نکند
هوش مصنوعی: دل و جانم را به سوی تو می‌آورم تا شاید از من محبت و ناز نشان دهی و جانم از این عشق فدای تو نشود.
دیده من حشر از عشق تو آورد ولیک
چکند دیده؟ چو دل داند و فرمان نکند
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر عشق تو حالتی شگرف تجربه کرد، اما چه فایده؟ وقتی دل می‌داند ولی هیچ اقدامی نمی‌کند.
دل سگ کیست؟ که چون چشم چو آهوی تو دید
خدمت آن لب لعل از بن دندان نکند
هوش مصنوعی: دل سگ چه رنگ و چگونه است؟ چون چشمی به زیبایی تو می‌نگرد، هرگز نخواهد توانست به آن لب سرخ تو از عمق دندان آسیب بزند.
کار ما چون سر زلف تو پریشان همه شب
نکند کس اگر آن زلف پریشان نکند
هوش مصنوعی: کار ما شبیه به آشفته بودن موهای توست، هیچ کس این کار را انجام نمی‌دهد مگر اینکه آن موهای آشفته تو را به هم نریزد.
در جهان فتنه ای افگندی و بر فتنه تو
گرچه من صبر کنم خسرو ایران نکند
هوش مصنوعی: در دنیا مشکلی به وجود آوردی و با وجود اینکه من صبر می‌کنم، خسرو ایران این موضوع را تحمل نمی‌کند.
کارفرمای جهان اعظم اتابک که خرد
با کفش قصه بحر و صف کان نکند
هوش مصنوعی: کارفرمای بزرگ جهان، به مانند اتابکی است که نمی‌تواند با عقل خود عمق داستان‌ها و صفاتی را درک کند.
مالک شش جهت اسکندر ثانی که فلک
پیش قدرش سخن قدر قدر خان نکند
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و عظمت شخصیت قدرتمندی مانند اسکندر می‌پردازد. شاعر اشاره می‌کند که این فرد به اندازه‌ای بزرگ و باارزش است که حتی آسمان و اجرام آسمانی نیز در برابر او ناتوان و حقیر به نظر می‌رسند. به عبارت دیگر، هیچ چیزی نمی‌تواند به مقام و منزلت او نزدیک شود و او در اوج قدرت و شکوه خود قرار دارد.
ذات او سایه یزدان شده خورشید در اوج
جز به جان خدمت آن سایه یزدان نکند
هوش مصنوعی: وجود او به مانند سایه‌ای از صفات الهی است و در اوج شکوه و مقام، تنها به خدمت آن ذات پاک می‌پردازد.
پشت اسلام بدو قوت از آن یافت که او
طلب رنج دل هیچ مسلمان نکند
هوش مصنوعی: پشت اسلام تنها به این دلیل قوی شد که او هیچ‌گاه نمی‌خواست دل هیچ مسلمان را به زحمت و درد بیندازد.
او به حق شاه جهانبان شد و شک نیست که حق
هیچ کس را به خطا شاه جهانبان نکند
هوش مصنوعی: او به درستی پادشاه جهان شد و هیچ شکی نیست که حق کسی را به ناحق پادشاه جهان نمی‌سازد.
خسروا عدل تو جاییست که از چنگل باز
هیچ تیهو بچه در ملک تو افغان نکند
هوش مصنوعی: در زمانی که شما به عنوان سلطان حاکم هستید، هیچ چیزی نمی‌تواند به خوبی و با آرامش در قلمرو شما فعالیت کند، حتی جوجه تیغی‌ها هم جرأت نمی‌کنند صدا کنند یا به آنجا نزدیک شوند.
مرد تا در ره ایزد نشود عاصی و عاق
در تو و نعمت تو بیهده عصیان نکند
هوش مصنوعی: مرد تا زمانی که در مسیر خداوند قرار نگیرد، خطاهایش و گناهانش بیهوده و بی‌نتیجه خواهد بود و نعمت‌های تو را نادیده می‌گیرد.
نبود مشکل و دشوار به عالم کاری
که فلک بر تو و اقبال تو آسان نکند
هوش مصنوعی: هیچ مشکلی در دنیا نیست که برای تو و سرنوشتت آسان نشود.
نور حق بر تو و بر چهره خوبت پیداست
وین اثرها بجز از طاعت پنهان نکند
هوش مصنوعی: نور حقیقت بر تو و چهره زیبا و نیکوی تو نمایان است و این آثار جز از اطاعت و بندگی پنهان نمی‌ماند.
عصمت نوح تو داری و بهنگام مصاف
آنچه تیغ تو کند صدمه طوفان نکند
هوش مصنوعی: شما مانند نوح معصوم هستید و در زمان جنگ، هیچ آسیبی که شمشیر شما به دشمن بزند، طوفان نمی‌تواند به شما وارد کند.
تویی اسکندر ثانی که نباشد روزی
که کف تو مدد چشمه حیوان نکند
هوش مصنوعی: تو همانند اسکندر هستی، و اگر روزی نباشد که دست تو، یاری به چشمه زندگی نرساند، آن روز وجود نخواهد داشت.
گر در ایام تو سنجر مثلا زنده شود
جز به تو سلطنت ملک خراسان نکند
هوش مصنوعی: اگر در روزگاری سنجر دوباره زنده شود، جز به تو سلطنتی در سرزمین خراسان نخواهد داشت.
فر اقبال تو از دشمن تو ناید از آنک
دیو در طاعت حق کار سلیمان نکند
هوش مصنوعی: موفقیت و شانس تو از دشمنانت به دست نمی‌آید، چراکه حتی دیو نیز در خدمت خداوند، قادر به انجام کارهای بزرگ و شگرفی مانند کارهای سلیمان نیست.
ور شود خصم تو فرعون مدار انده از آنک
تیغ تو قهر کم از موسی عمران نکند
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو همچون فرعون باشد، نگران نباش؛ زیرا شمشیر تو هیچ‌چیز کم از قدرت موسی پسر عمران ندارد.
شوربخت دو جهان آن بود ای شاه که او
هر چه گفتی تو و گویی که بکن آن نکند
هوش مصنوعی: آن کسی که در این دو جهان بدبخت است، ای شاه، کسی است که هر چه تو بگویی و بخواهی انجام دهد، او هرگز آن را انجام نخواهد داد.
عهد بستست قضای ازلی با تو بر آنک
تا ابد خانه اقبال تو ویران نکند
هوش مصنوعی: سرنوشت ازلی با تو پیمان بسته که تا همیشه خوشبختی و اقبال تو را تضعیف نکند و خالی از نعمت نگذارد.
آنچه سگ دار غلامانت کند در صف جنگ
لشگر ایلک و لشکرکش خاقان نکند
هوش مصنوعی: هرچه سگ، نسبت به غلامان تو انجام می‌دهد، در میدان جنگ لشکر ایلک و لشکرخانی خاقان نیز انجام نمی‌دهد.
تا تو سلطان جهان را به حقیقت پدری
هیچ دشمن طلب ملکت سلطان نکند
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در مقام پدری بر جهان سلطنت می‌کنی، هیچ دشمنی به دنبال سلطنت و ملک تو نخواهد بود.
شاد باش ای شه کافرکش غازی که فلک
جز بداندیش ترا عاجز و حیران نکند
هوش مصنوعی: ای فرمانده‌ی شجاع و پیروز، خوشحال باش، زیرا هیچ چیز در دنیا نمی‌تواند تو را متوقف کند و فقط بداندیشان هستند که به تو ناتوانی خود را نشان می‌دهند.
هرکه او دیده بود روی تو از اول روز
تا به شب گرد درش حادثه جولان نکند
هوش مصنوعی: هرکس که زیبایی و چهره تو را دیده باشد، از صبح تا شب به دور آن در نخواهد چرخید و دلبسته حوادث دیگر نخواهد شد.
شاه خوارزم گر از حکم تو سر پیچاند
خویشتن جز هدف ناوک خذلان نکند
هوش مصنوعی: اگر شاه خوارزم از دستورات تو سرپیچی کند، هیچ کار دیگری جز هدفی برای ناکامی نخواهد داشت.
ور مؤبد ننهد بر خط پیمان تو سر
کافرم گر سر خود در سر طغیان نکند
هوش مصنوعی: اگر موبد (روحانی) بر سر پیمان تو خیمه نزند، من کافر هستم، اگر سر خود را در طغیان نکند.
التجابر در تو تا به یکی سال دگر
قیصر روم کم از خسرو کرمان نکند
هوش مصنوعی: در تو غرور و خودخواهی به قدری زیاد است که حتی در یک سال دیگر نیز قیصر روم از خسرو کرمان کم ندارد.
تو برین فتح و ظفر شکر فراوان کن از آنک
کار تو راست بجز شکر فراوان نکند
هوش مصنوعی: به خاطر این پیروزی و موفقیتت، قدردانی و شکرگزاری زیادی داشته باش، زیرا تنها شکرگزاری می‌تواند نتایج خوب کارهایت را به تصویر بکشد.
فتح تبریز میسر شد و آن روز مباد
که دل و دولت تو فتح دگرسان نکند
هوش مصنوعی: پیروزی بر تبریز به دست آمد و این امید وجود دارد که روزی نرسد که احساسات و ثروت تو دچار تغییر و تحول شوند.
هم بزودی بود این بقعه ز عدل تو چنان
ساکنش آرزوی روضه رضوان نکند
هوش مصنوعی: این مکان به لطف عدالت تو به قدری آرام و باصفا است که ساکنانش آرزوی بهشت را نیز نمی‌کنند.
خسروا هست یقینت که فلک تا به ابد
بر مراد دل کس جنبش و دوران نکند
هوش مصنوعی: به طور قطع می‌توان گفت که برای هیچ‌کس در این دنیا، سرنوشت و تغییرات آن مطابق آرزوهایش پیش نخواهد رفت.
هیچ کاری به جهان با سر و سامان نبود
تا جفای فلکش بی سر و سامان نکند
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در دنیا منظم و سر و سامان نیست که نفع یا زیانی از کمبودی که سرنوشت ایجاد می‌کند، نداشته باشد.
پس در آن کوش که در دور تو و دولت تو
فتح جز با سر شمشیر تو پیمان نکند
هوش مصنوعی: بنابراین، تلاش کن که در اطراف خود و برای موفقیتت، جز با قدرت و توانایی خود به پیروزی نرسی.
بیخ کافر بکن از پشت زمین تا پس ازین
نعمت عفو ترا بیهده کفران نکند
هوش مصنوعی: از ریشه کافران را از زمین برکن، تا بعد از این، نعمت بخشش تو، بیهوده زیرپا نرود.
پشت ایمان چو تویی پس که کند در عالم؟
گر سر خنجر تو یاری ایمان نکند
هوش مصنوعی: اگر تو، پشتوانه ایمان هستی، پس چه کسی می‌تواند در این دنیا به آن کمک کند؟ اگر سر تیغ تو، ایمان را یاری نرساند.
غبن باشد اگر از خون دل ابخازی
خاک را تیغ تو چون لعل بدخشان نکند
هوش مصنوعی: اگر خاک را با خون دل و زحمت خود آبیاری کنی و نتیجه‌ای نگیری، بسیار جای افسوس دارد. تیغ تو باید درخشان و با ارزش باشد، مانند لعل بدخشان.
آن فزع بیند و یابد ز تو و لشکر تو
که دگر تا بزید روی به اران نکند
هوش مصنوعی: او ترسی را از تو و سپاه تو حس می‌کند، به‌طوری که دیگر هیچ‌گاه جرأت نکند به آنجا پا بگذارد.
دارم امید که این بار سر خنجر تو
جای جز در دل آن کافر کشخان نکند
هوش مصنوعی: امید دارم که این بار، سر خنجر تو فقط در دل آن بی‌ایمان که کافر است، فرو رود و آسیب نبیند.
او پشیمان شود از کرده ولی آن سگ را
جز سر تیغ تو از کرده پشیمان نکند
هوش مصنوعی: او از کارش پشیمان می‌شود، اما هیچ چیزی نمی‌تواند آن سگ را از تصمیمش منصرف کند، جز تیغ حکمت تو.
نیست یکروز که از مدح و ثنای تو مجیر
زینت دفتر و آرایش دیوان نکند
هوش مصنوعی: هر روزی نیست که من در ستایش و تمجید تو از زیبایی‌های دفتر و تزئینات کتاب‌ها سخن نگویم.
در ثنای تو هر آنکس که ببیند سخنش
میل سوی سخن صاحب و سحبان نکند
هوش مصنوعی: هر کس که در ستایش تو صحبت کند، به گونه‌ای سخن می‌گوید که تمایلی به سخن گفتن از دیگران ندارد.
خاطر اوست سزاوار مدیح تو از آنک
مدح احمد بجز از خاطر حسان نکند
هوش مصنوعی: ذکر و ستایش او شایسته توست، زیرا هیچ کس جز حسان نمی‌تواند احمد را ستایش کند.
او ز احسان تو محروم شد و نیست کسی
که دلت در حق او شفقت و احسان نکند
هوش مصنوعی: او از لطف و نیکی تو بی‌بهره مانده است و هیچ‌کس نیست که به خاطر او در دل تو رحم و محبت وجود داشته باشد.
تا لب لاله و رخسار سمن را به چمن
هیچ کس تازه تر از قطره باران نکند
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند زیبایی و تازگی لب‌های لاله و چهره‌ی سمن را مانند قطره باران زنده کند.
تا در اثنای سخن مرد سخنگوی فصیح
برگ گل را صفت خار مغیلان نکند
هوش مصنوعی: در هنگام صحبت کردن، انسان باید مراقب باشد که کلماتش زیبا و مناسب باشند و از بیان نادرست یا زشت پرهیز کند، زیرا کلماتی که به کار می‌بریم می‌توانند تأثیرات نامناسبی داشته باشند.
رایت دولت و فر تو چنان عالی باد
که گذر جز همه بر تارک کیوان نکند
هوش مصنوعی: امیدوارم که پرچم دولت و عظمت تو به قدری بلند و با شکوه باشد که هیچ کس نتواند از آن فراتر رود و در مقام و شأن تو قرار بگیرد.
سال عمر تو چنان باد و چنان خواهد بود
که حسابش به حیل خاطر انسان نکند
هوش مصنوعی: سال‌های عمر تو همچون بادی می‌گذرد و به همین شکل نیز ادامه خواهد داشت، به‌طوری که نمی‌توان حسابش را به سادگی در ذهن نگه داشت.
باد ایوان فلک رخنه و بگسسته ز هم
اگر او نقش ز نام تو بر ایوان نکند
هوش مصنوعی: باد چیزی را از افق آسمان بر هم زده و جدا کرده است؛ اگر او نتواند بر ایوان خود نام تو را بنگارَد، چه فایده‌ای دارد که این کار را انجام داده است؟
گنگ باد آنکه چو بشنید دعای تو ز من
جان نیفزاید و آمین ز دل و جان نکند
هوش مصنوعی: هر کس که دعای تو را از من بشنود و نتواند به آن قلباً آمین بگوید، بی‌محابا بی‌احساس و بی‌خبر است.