شمارهٔ ۳۲
ساقیا باده بده تا طرب از سر گیرند
پیش کاین تاج مه از تارک شب برگیرند
شاهدان شمع ز کاشانه برون اندازند
قدسیان مشعله هفت فلک درگیرند
نیکوان پرده بر انداخته در رقص آیند
مطربان هر نفسی پرده دیگر گیرند
نقل خشک از لب چون شکر معشوق برند
می روشن به سماع غزل تر گیرند
زهره را اتا بسوی مجلس عشاق کشند
گه سر زلف و گهی گوشه چادر گیرند
هندو آسا همه هنگام شکر خنده صبح
با لب یار کم طوطی و شکر گیرند
سنگ در ساغر نیک و بد ایام زنند
وز کف سنگدلان نصفی و ساغر گیرند
طوق گردن ز سر گیسوی مشکین سازند
صید گردون به خم زلف معنبر گیرند
زیر سقف گهر آگین فلک چون دم صبح
خوش بخندند و جهان در زر و گوهر گیرند
کم زنان نرد دغا باختن آغاز کنند
مهره خصم بر امید مششدر گیرند
نعره نوش وشاقان و سماع خوش چنگ
جان فزانید گه صبح جهان بر گیرند
آن خیمده قد لاغر تن مو ریخته سر
بزنند و بنوازند و به بر در گیرند
وان تهی معده نه چشم سیه سوخته را
ناله دل به ده انگشت فرو تر گیرند
وان کشف پشت خرف را که همه تن شکم است
گردن و گوش بمالند چو بر بر گیرند
وز خروش خوش آن دایره کردار دو روی
پای چون دایره خواهند که بر سر گیرند
گردنان همچو گریبان همه سر در بازند
تا یکی دم سر آن زلف معطر گیرند
آسمان برخی بزمی که در او از می و جام
آذر از آب دهند آب ز آذر گیرند
مشتی او باش و قلندر بهم آیند و همه
پرده نیستی و راه قلندر گیرند
چون بد و نیک جهان جمله فراموش کنند
باده بر یاد کف شاه مظفر گیرند
نصرة الدین عضدالمله محمد که ازو
ساکنان فلکی مرتبه و فر گیرند
پهلوان خسرو منصور که با قدرت او
آسمان را سزد ار عاجر و مضطر گیرند
قطره ای را ز کفش قلزم و جیحون خوانند
گوشه ای را ز دلش گنبد اخضر گیرند
آنکه با حشمت او کم ز کم آید گه عقد
هر حسابی که ز کیخسرو و جم بر گیرند
دوحه دولت و سرچشمه اقبال ورا
عاقلان پاکتر از طوبی و کوثر گیرند
چاکر لفظ خوش و بنده طبعش کش اوست
هر چه نام از طرف ششتر و عسکر گیرند
با کف دست وی از نار سمن رویانند
با تف تیغ وی از آب سمندر گیرند
خسروان نام شریفش همه بر دیده نهند
قدسیان نامه فتحش همه در بر گیرند
پرچم خنگ وی از طره حورا سازند
بیرق رمح وی از کله قیصر گیرند
نه فلک ز آرزوی طوق سمندش همه شب
خویشتن تا به سحر در زر و زیور گیرند
بر فلک انجم از آن چون ورق زر شده اند
تا ورقهای مدیحش همه در زر گیرند
دست و شمشیر ورا از قبل نصرت حق
ذوالفقار دگر و حیدر دیگر گیرند
بیضه شرع مسلم بود از فتنه چرخ
تا ورا روز وغا نایب حیدر گیرند
پیش آن دست که خورشید فلک طیره اوست
هستی عالم شش گوشه محقر گیرند
می سگالند دو دستش که به یک بخشش گرم
تر و خشک همه آفاق ز ره بر گیرند
جود مرده ز دلش زنده شد و شاید اگر
دم عیسی و دل شاه برابر گیرند
تیهوان در حرمش زقه شاهین طلبند
آهوان در کنفش گوش غضنفر گیرند
نفحه عدل ورا بوی ز غزنین یابند
صدمه تیغ ورا راه به کشمر گیرند
سلطنت را جز ازو واسطة العقد کجاست؟
که بدو مملکت و افسر سنجر گیرند
پدر اسکندر ثانی و برادر سلطان
اصل شاهان ز پدر یا ز برادر گیرند
خسروا عدل تو جاییست که در خطه ملک
طغرل و باز به دراج و کبوتر گیرند
عقل و جان خاک کف پای تو در دیده کشند
بحر و کان غاشیه دست تو بر سر گیرند
گر کمندی کند از رای رفیع تو فلک
به خم او همه خورشید منور گیرند
عقل کل ذات تو آمد که بر رتبت او
نه فلک را همه اجزای مبتر گیرند
اندران روز که گردان وغا در صف کین
ناله کوس به از ناله مزهر گیرند
طعمه مرگ ز اجسام دلیران سازند
ساحت چرخ بر ارواح مطهر گیرند
به تف تیغ همه گرده گردون سوزند
به خم خام همه زهره ازهر گیرند
باد پایان ز تف خنجر عادی صفتان
طبع دور فلک و عادت صرصر گیرند
آن زمان تیغ ترا مایه نصرت دانند
وان نفس تیر ترا مرگ مصور گیرند
رافنون وار همه کوس اجل بنوازند
ارغوان شکل رخ تیغ به خون در گیرند
نیزه ها خوابگه از سینه گردان طلبند
حربه ها جایگه اندر سر و افسر گیرند
سرکشان هم به سر رمح چو نیلوفر تر
عرصه معرکه در لاله احمر گیرند
عقل و روح از فزع، آیینه مثال
راه این دایره آینه پیکر گیرند
از طرب صف شکنان لون طبر خون یابند
وز فزع تیغ زنان رنگ معصفر گیرند
گه رکاب از کمر کوه گران تر سازند
گه عنان از ورق کاه سبکتر گیرند
گرد یکران ترا کایت فتح و ظفرست
مایه نصرت و پیرایه لشگر گیرند
بر سر مایده معرکه مرغان هوا
کاسه از تارک شاهان ستمگر گیرند
نامه فتح تو بر طارم گردون خوانند
خیمه جاه تو بر تارک اختر گیرند
سعد گردون به بقای ابد و نصرت حق
فال اقبال به نام تو ز دفتر گیرند
حمله ای را ز تو صد لشکر دارا شمرند
وقفه ای را ز تو صد سد سکندر گیرند
فضلا در صفت مدح تو اشعار مجیر
به ز درج گهر و درج مسطر گیرند
رقمش طرفه تر از صورت مانی دانند
سخنش خوبتر از صنعت آزر گیرند
پیش طبع وی و دست تو بزرگان عراق
هم سخا هم سخن خلق مزور گیرند
شعر او نسبت و نام از تو و مدح تو گرفت
گرچه نام از پدر خویش وز مادر گیرند
خسروا تاج دها! موکب نوروز رسید
که جهانرا همه در لاله و عبهر گیرند
بس نماندست که بر دامن کشت و لب جوی
سبزه و بید به کف ناوک و خنجر گیرند
رطلها از می آسوده لبالب خواهند
جامها در زر و فیروزه سراسر گیرند
بزم نوروز بساز و می آسوده بخواه
تا به بزم تو همه باده مقطر گیرند
بر خور از بخت جوان روز نو و دولت نو
آن به امروز که جام می و ساغر گرند
تا بتان گرد سمن دام ز عنبر سازند
تا مهان روز طرب زلف معنبر گیرند
تا خط و عارض خوبان ختن را به صفت
چون دل مؤمن و چون سینه کافر گیرند
عز و اقبال تو و اعظم اتابک به جهان
باد چندانک دم صور بدم درگیرند
امر و نهی تو چنان باد که بر روی زمین
خسروان را همه مأمور و مسخر گیرند
در تو کعبه امید خلایق بادا
تا همه خلق جهان حلقه آن در گیرند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقیا باده بده تا طرب از سر گیرند
پیش کاین تاج مه از تارک شب برگیرند
هوش مصنوعی: ای ساقی، برای ما شراب بیاور تا شادی و نشاط در دلهایمان زنده شود؛ زیرا این تاج ماه را از بالای شب میزاید و به ما میدهد.
شاهدان شمع ز کاشانه برون اندازند
قدسیان مشعله هفت فلک درگیرند
هوش مصنوعی: شاهدان، مشعلهای روشنی را که از منزل بیرون میآورند، میسوزانند و فرشتگان در آسمانهای هفتگانه درگیر این شعلهها هستند.
نیکوان پرده بر انداخته در رقص آیند
مطربان هر نفسی پرده دیگر گیرند
هوش مصنوعی: نیکوکاران در حال نمایش زیباییهای خود هستند و در هر لحظه، نوازندگان با نغمههای جدیدی و هنری تازه به رقص و شادی ادامه میدهند.
نقل خشک از لب چون شکر معشوق برند
می روشن به سماع غزل تر گیرند
هوش مصنوعی: وقتی که از لبان معشوق، کلامی خشک و بیاحساس بیرون میآید، همچون شکر تلخ است؛ اما این زهر را با نغمههای شیرین شعر و موسیقی شیرین خنثی میکنند و آن را به نوشیدنیای روشن تبدیل میسازند.
زهره را اتا بسوی مجلس عشاق کشند
گه سر زلف و گهی گوشه چادر گیرند
هوش مصنوعی: زهره را به سمت مجلس عاشقان میبرند، گاهی موهایش را میگیرند و گاهی گوشه چادرش را.
هندو آسا همه هنگام شکر خنده صبح
با لب یار کم طوطی و شکر گیرند
هوش مصنوعی: مردی هندویی در هر زمان به خاطر زیبایی و لبخند محبوبش خوشحال و شاداب است و از شکر و طعم شیرین زندگی لذت میبرد.
سنگ در ساغر نیک و بد ایام زنند
وز کف سنگدلان نصفی و ساغر گیرند
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک جام است که گاهی خوب و گاهی بد را به ما نشان میدهد. افرادی که قلب سختی دارند، تنها نیمی از این تجربهها را میچشند و نمیتوانند از تمام زیباییها و تلخیهای زندگی بهرهمند شوند.
طوق گردن ز سر گیسوی مشکین سازند
صید گردون به خم زلف معنبر گیرند
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و فریبندگی گیسوان مشکی اشاره شده است. گردن را چون طوقی زیبا و دلنشین میسازند و زیبایی زلفی که در خم است، شکار و جلب توجهی به سوی خود دارد. در واقع، جمال و لطافت این گیسو و زلفها مانند دام یا طعمهای است که دیگران را جذب میکند.
زیر سقف گهر آگین فلک چون دم صبح
خوش بخندند و جهان در زر و گوهر گیرند
هوش مصنوعی: زیر آسمانی پر از ستاره و جواهر، صبحگاه با خوشحالی میخندد و دنیا در زرق و برق طلا و جواهر غرق میشود.
کم زنان نرد دغا باختن آغاز کنند
مهره خصم بر امید مششدر گیرند
هوش مصنوعی: زنان کم کم بازی نیرنگ را آغاز میکنند و مهرههای دشمن را با امید و تلاش خود به چنگ میآورند.
نعره نوش وشاقان و سماع خوش چنگ
جان فزانید گه صبح جهان بر گیرند
هوش مصنوعی: نعره و فریاد خوش نوازندگان و صدای دلنواز چنگ، جان را به وجد میآورد و در این لحظات، صبح دنیا را به تماشا میکشاند.
آن خیمده قد لاغر تن مو ریخته سر
بزنند و بنوازند و به بر در گیرند
هوش مصنوعی: آن که身ش لاغر و بلند است، با موهای شانه کرده و زیبا، وارد میشود تا بنوازد و در آغوش بگیرد.
وان تهی معده نه چشم سیه سوخته را
ناله دل به ده انگشت فرو تر گیرند
هوش مصنوعی: اگر معدهات خالی باشد، دیگر نگاه سوختهی چشمها را نمیسوزاند؛ بلکه دل را باید با انگشتان فشرد و ناله کرد.
وان کشف پشت خرف را که همه تن شکم است
گردن و گوش بمالند چو بر بر گیرند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی به حقیقت یک انسان توجه کند و نه به ظاهر او، در مییابد که بسیاری از ویژگیها و نشانههای ظاهری تنها نمایشدهندهی سطحی از وجود او هستند. بیشتر آنچه که در درون است و واقعیت شخص را تشکیل میدهد، قابل دیدن نیست و باید با درک عمیقتری به آن نگاه کرد. این نشان میدهد که ما باید به لایههای درونی افراد توجه کنیم و از قضاوتهای سطحی پرهیز کنیم.
وز خروش خوش آن دایره کردار دو روی
پای چون دایره خواهند که بر سر گیرند
هوش مصنوعی: از صدای دلنشین آن حلقه، کردار دو رو همچون دایرهای است که بر سر میگذارند.
گردنان همچو گریبان همه سر در بازند
تا یکی دم سر آن زلف معطر گیرند
هوش مصنوعی: گردنها مانند یقهها به طور آزاد و باز هستند تا هر کس بتواند از عطر دلانگیز آن زلفی که در هواست، بهرهمند شود.
آسمان برخی بزمی که در او از می و جام
آذر از آب دهند آب ز آذر گیرند
هوش مصنوعی: در برخی مراسمی که در آن شراب و جام به همراه آتش موجود است، آسمان (یعنی نعمات و زیباییها) مانند آتش، از آب مینوشند و به نوعی تأثیر میپذیرند.
مشتی او باش و قلندر بهم آیند و همه
پرده نیستی و راه قلندر گیرند
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که به چالشها و مشقات زندگی اهمیت بده و از آنها به عنوان فرصتی برای رشد و آگاهی استفاده کن. در این مسیر، افرادی که به دنبال حقیقت و معانی پنهانند، به هم میرسند و در نهایت همه چیز به شناخت و پذیرش واقعیتهای زندگی منجر میشود.
چون بد و نیک جهان جمله فراموش کنند
باده بر یاد کف شاه مظفر گیرند
هوش مصنوعی: وقتی که مردم خوبیها و بدیهای دنیا را فراموش کنند، فقط به یاد مستی و خوشی باده خواهند بود.
نصرة الدین عضدالمله محمد که ازو
ساکنان فلکی مرتبه و فر گیرند
هوش مصنوعی: به یاری دین، پشتیبان ملت محمد است که از او ساکنان آسمانی مرتبه و مقام خود را به دست میآورند.
پهلوان خسرو منصور که با قدرت او
آسمان را سزد ار عاجر و مضطر گیرند
هوش مصنوعی: پهلوان خسرو منصور با تواناییاش چنان قدرتمند است که اگر از آسمان کمک بخواهد، حق دارد که در سختی و تنگنا قرار گیرد.
قطره ای را ز کفش قلزم و جیحون خوانند
گوشه ای را ز دلش گنبد اخضر گیرند
هوش مصنوعی: برخی از بخشهای بزرگ و وسیع دریاها مانند قلزم و جیحون را به قطرهای کوچک تشبیه میکنند و در گوشهای از دل، آن را به گنبدی سبز رنگ تعبیر میکنند. این اشاره به کوچک شدن ابعاد عظیم چیزها دارد و نشان میدهد که چه تصوری از آنها در دل وجود دارد.
آنکه با حشمت او کم ز کم آید گه عقد
هر حسابی که ز کیخسرو و جم بر گیرند
هوش مصنوعی: هر کس که به بزرگی و شکوه او نزدیکتر شود، برای او فرقی نمیکند که چگونه حسابهایی که از کیخسرو و جم گرفته میشود، بسته شود.
دوحه دولت و سرچشمه اقبال ورا
عاقلان پاکتر از طوبی و کوثر گیرند
هوش مصنوعی: درختان سرسبز و پرشکوهی که نماد برکت و خوشبختی هستند، از کسانی که عاقل و پاکدامناند، میوههایی بهتر از درخت طوبی و چشمه کوثر به دست میآورند.
چاکر لفظ خوش و بنده طبعش کش اوست
هر چه نام از طرف ششتر و عسکر گیرند
هوش مصنوعی: این بیت به معنی این است که من به زبان زیبا و سخن دلنشین عشق میورزم، و هر چه از طرف افسران و سربازان شنیده میشود، از دل و طبع من به وجود آمده است.
با کف دست وی از نار سمن رویانند
با تف تیغ وی از آب سمندر گیرند
هوش مصنوعی: با دست او، آتش را از دل گلهای سمن بیرون میآورند و با تیغ او، آب سمندر را به دست میآورند.
خسروان نام شریفش همه بر دیده نهند
قدسیان نامه فتحش همه در بر گیرند
هوش مصنوعی: شاهان با نام نیک او را در نظر دارند و فرشتگان هم پیروزیهای او را گرامی میدارند.
پرچم خنگ وی از طره حورا سازند
بیرق رمح وی از کله قیصر گیرند
هوش مصنوعی: پرچم احمق او را از شعری زیبا میسازند و پرچم خود را از سر پادشاهی میگیرند.
نه فلک ز آرزوی طوق سمندش همه شب
خویشتن تا به سحر در زر و زیور گیرند
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر خواستههایش به دور اسبش هر شب تا صبح در زرق و برق و تزیینات درگیر است.
بر فلک انجم از آن چون ورق زر شده اند
تا ورقهای مدیحش همه در زر گیرند
هوش مصنوعی: ستارهها در آسمان مانند ورقهای طلا شدهاند تا تمامی صفحات ستایشش در خلوص طلا بدرخشند.
دست و شمشیر ورا از قبل نصرت حق
ذوالفقار دگر و حیدر دیگر گیرند
هوش مصنوعی: دست و شمشیر او به خاطر حمایت از حق، همانند ذوالفقار و حیدر دیگر خواهد بود.
بیضه شرع مسلم بود از فتنه چرخ
تا ورا روز وغا نایب حیدر گیرند
هوش مصنوعی: از حکمت دین و قوانین شرعی، از بلایای عالم تا روز قیامت، جانشین حضرت علی (ع) میگیرند.
پیش آن دست که خورشید فلک طیره اوست
هستی عالم شش گوشه محقر گیرند
هوش مصنوعی: در برابر دستی که خورشید به پرتو آن تابیده، هستی عالم با همه عظمتش بسیار ناچیز و حقیر به نظر میرسد.
می سگالند دو دستش که به یک بخشش گرم
تر و خشک همه آفاق ز ره بر گیرند
هوش مصنوعی: دو دست او را به کار میگیرند تا در بخشی از جهان، گرما و خشکی را از آن خود کنند.
جود مرده ز دلش زنده شد و شاید اگر
دم عیسی و دل شاه برابر گیرند
هوش مصنوعی: بخشش و generosity از دل انسان جان تازهای میگیرد و شاید اگر نفس عیسی و احساس شاه یکسان شود، این روحیه شکوفا خواهد شد.
تیهوان در حرمش زقه شاهین طلبند
آهوان در کنفش گوش غضنفر گیرند
هوش مصنوعی: در حرم او، شاهینها به دنبال فرصتی هستند و آهوان در سایهاش ایستادهاند و گوش به حرفهای او دارند.
نفحه عدل ورا بوی ز غزنین یابند
صدمه تیغ ورا راه به کشمر گیرند
هوش مصنوعی: در این جا اشاره شده است که نسیم عدل و انصاف، بویی از غزنین میگیرد و کسانی که مورد آسیب قرار گرفتهاند، میتوانند به کشور کشمر پناه ببرند و به راهی دست یابند که به آنان کمک کند.
سلطنت را جز ازو واسطة العقد کجاست؟
که بدو مملکت و افسر سنجر گیرند
هوش مصنوعی: سلطنت و حکومت به جز از او (خدا) هیچ واسطهای ندارد. چرا که به وسیله او است که کشورها اداره میشوند و پادشاهان و فرمانروایان قدرت میگیرند.
پدر اسکندر ثانی و برادر سلطان
اصل شاهان ز پدر یا ز برادر گیرند
هوش مصنوعی: پدر اسکندر دوم و برادر سلطان، هم از پدر و هم از برادر خود یاد میکنند و بر این اساس به جایگاه خود در سلسله شاهان اشاره دارند.
خسروا عدل تو جاییست که در خطه ملک
طغرل و باز به دراج و کبوتر گیرند
هوش مصنوعی: در سرزمین پادشاهی طغرل، عدالت تو به گونهای است که حتی در آنجا نیز در دام دراج و کبوتر گرفتار میشوند.
عقل و جان خاک کف پای تو در دیده کشند
بحر و کان غاشیه دست تو بر سر گیرند
هوش مصنوعی: عقل و روح من همچون خاک پای تو در برابر چشمانم قرار دارند و دریا و کوهها هم به احترام تو دست بر سرشان میگذارند.
گر کمندی کند از رای رفیع تو فلک
به خم او همه خورشید منور گیرند
هوش مصنوعی: اگر آسمان با تدبیر بلند تو کمند بیندازد، همه خورشیدها در دام او خواهند افتاد و روشنایی خواهند گرفت.
عقل کل ذات تو آمد که بر رتبت او
نه فلک را همه اجزای مبتر گیرند
هوش مصنوعی: تمام عقل و خرد عالم در وجود تو جمع شده است، به طوری که هیچ کدام از عناصر و اجزای آسمان نمیتوانند به این مقام و مرتبه برسند.
اندران روز که گردان وغا در صف کین
ناله کوس به از ناله مزهر گیرند
هوش مصنوعی: در آن روزهایی که چرخوفلک و سرنوشت در صف جنگ قرار دارند، صدای شیپور جنگ از نالهی افرادی که آسیب دیدهاند، بهتر و قابل توجهتر است.
طعمه مرگ ز اجسام دلیران سازند
ساحت چرخ بر ارواح مطهر گیرند
هوش مصنوعی: مرگ بر دلیران همچون طعمهای عمل میکند و آسمان بر جانهای پاک تسلط پیدا میکند.
به تف تیغ همه گرده گردون سوزند
به خم خام همه زهره ازهر گیرند
هوش مصنوعی: همه چیز در دنیا زیر تیغ تند و بیرحم میسوزد و از تلخیها و سختیها، چیزی تلخ و ناگوار به دست میآید.
باد پایان ز تف خنجر عادی صفتان
طبع دور فلک و عادت صرصر گیرند
هوش مصنوعی: باد پایان میدهد به سوزش خنجر، به خصوص از سوی کسانی که به طور عادی رفتار میکنند. طبع دنیای گردان و عادتهای تند و سردی که شبیه طوفان است، در این وضعیت تأثیر میپذیرد.
آن زمان تیغ ترا مایه نصرت دانند
وان نفس تیر ترا مرگ مصور گیرند
هوش مصنوعی: در آن زمان، شمشیر تو را وسیلهای برای پیروزی میدانند و آن نفس تو را بهعنوان نشانی از مرگ تفسیر خواهند کرد.
رافنون وار همه کوس اجل بنوازند
ارغوان شکل رخ تیغ به خون در گیرند
هوش مصنوعی: همه در حال جشن و شادی هستند و نواهای شاد میزنند، اما در وسط این شادی، رخسار زیبا به خون آغشته میشود.
نیزه ها خوابگه از سینه گردان طلبند
حربه ها جایگه اندر سر و افسر گیرند
هوش مصنوعی: نیزهها به خوابگاهی نیاز دارند که از سینهی جنگجویان محافظت کند، و سلاحها نیز در بالای سر و بر روی سرپوشها قرار میگیرند.
سرکشان هم به سر رمح چو نیلوفر تر
عرصه معرکه در لاله احمر گیرند
هوش مصنوعی: بزرگان و شجاعان در میدان نبرد، مانند نیلوفرهای آبی میدرخشند و سرزمین جنگ را در رنگ سرخ لالهها به تصویر میکشند.
عقل و روح از فزع، آیینه مثال
راه این دایره آینه پیکر گیرند
هوش مصنوعی: عقل و روح از ترس و هراس، مانند آینهای که در این دایره وجود دارد، به بازتابی از شکل و صورت خود میپردازند.
از طرب صف شکنان لون طبر خون یابند
وز فزع تیغ زنان رنگ معصفر گیرند
هوش مصنوعی: از شادی و سرور لشکریانی که صفوف را میشکنند، رنگ خون به خود میگیرند و از ترس کسانی که شمشیر به دست دارند، رنگ دیگری میزنند.
گه رکاب از کمر کوه گران تر سازند
گه عنان از ورق کاه سبکتر گیرند
هوش مصنوعی: گاهی اوقات انسانها بر مشکلات بزرگ فائق میآیند و کارهای دشوار را با اراده و تلاش خود انجام میدهند، در حالی که در مواقع دیگر، آسانی و سادگی کارها میتواند ما را به راحتی به مقصد برساند.
گرد یکران ترا کایت فتح و ظفرست
مایه نصرت و پیرایه لشگر گیرند
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی اشاره میشود که جمعیت یا گروهی که به دورش است، باعث پیروزی و موفقیت او میشود و این افراد به او در پیروزی و سربلندی کمک میکنند. این نیروهای اطراف او مانند زینت و تزئیناتی هستند که قدرت و توان او را افزایش میدهند.
بر سر مایده معرکه مرغان هوا
کاسه از تارک شاهان ستمگر گیرند
هوش مصنوعی: در بالای سفرهای که برای رقابت پرندگان است، کاسهای که بر بالای سر شاهان ظالم قرار دارد، را بردارند.
نامه فتح تو بر طارم گردون خوانند
خیمه جاه تو بر تارک اختر گیرند
هوش مصنوعی: پیروزی تو را بر قله آسمان مینویسند و عظمت تو را بر سر ستارهها میگذارند.
سعد گردون به بقای ابد و نصرت حق
فال اقبال به نام تو ز دفتر گیرند
هوش مصنوعی: سعد به معنای خوشبختی و سعادت در بهشت است که در اینجا به آن اشاره شده است. در این شعر بیان میشود که با وجود نعمتهای ابدی و یاری خداوند، وضعیت خوشبختی و موفقیت از طرف تو به خوبی پیش میرود و نام تو در دفتر روزگار ثبت میشود.
حمله ای را ز تو صد لشکر دارا شمرند
وقفه ای را ز تو صد سد سکندر گیرند
هوش مصنوعی: اگر تو حرکتی کنی، از آن به اندازه صد لشکر یاد خواهند کرد و اگر لحظه ای متوقف شوی، دیگران آن را به اندازه سد سکندر بزرگ خواهند شمرد.
فضلا در صفت مدح تو اشعار مجیر
به ز درج گهر و درج مسطر گیرند
هوش مصنوعی: نیکان در وصف و ستایش تو، اشعار زیبا و شگفتانگیز میسرایند که از بهترین مرواریدها و نگینها فراتر است.
رقمش طرفه تر از صورت مانی دانند
سخنش خوبتر از صنعت آزر گیرند
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت خاصی میپردازد که فردی از نظر ظاهری و کلامی دارد. میگوید که چهرهاش به اندازهای زیباست که مانند تصویر مانی (هنرمند مشهور) در نظر گرفته میشود و سخنهایش بهقدری دلنشین و زیباست که از هنر آزر (هنرمند سازنده ظروف) نیز برتر به شمار میآید. در واقع، شاعر زیبایی و سخنوری آن شخص را ستایش میکند و آنها را در مقایسه با آثار مشهور و هنرمندانه به تصویر میکشد.
پیش طبع وی و دست تو بزرگان عراق
هم سخا هم سخن خلق مزور گیرند
هوش مصنوعی: در نظر او و در مقابل دست تو، بزرگان عراق هم به سخاوت و هم به گفتار، به مردمی که اهل فریب هستند، میپردازند.
شعر او نسبت و نام از تو و مدح تو گرفت
گرچه نام از پدر خویش وز مادر گیرند
هوش مصنوعی: شعر او به خاطر تو و در ستایش تو شناخته میشود، هرچند که افراد از پدر و مادر خود نام میبرند.
خسروا تاج دها! موکب نوروز رسید
که جهانرا همه در لاله و عبهر گیرند
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ! جشن نوروز فرارسیده است و همه جا به گل و لاله آراسته شده و زیباست.
بس نماندست که بر دامن کشت و لب جوی
سبزه و بید به کف ناوک و خنجر گیرند
هوش مصنوعی: نتوان ماند که بر دامن کشت و لب جوی سبزه و درخت بید، با دست خود به تیر و خنجر چه کسی بیفتند.
رطلها از می آسوده لبالب خواهند
جامها در زر و فیروزه سراسر گیرند
هوش مصنوعی: شرابهای زیادی به آرامش میرسند و ظرفهای پر از آن در میان زر و فیروزه جای خواهند گرفت.
بزم نوروز بساز و می آسوده بخواه
تا به بزم تو همه باده مقطر گیرند
هوش مصنوعی: جشنی برای نوروز برپا کن و نوشیدنیهای گوارا تهیه کن تا همه مهمانان از شراب ناب بهرهمند شوند.
بر خور از بخت جوان روز نو و دولت نو
آن به امروز که جام می و ساغر گرند
هوش مصنوعی: از فرصتهای جوانی و روزهای تازه بهره بگیر، چون در این زمان، جام شراب و لیوان پُر است.
تا بتان گرد سمن دام ز عنبر سازند
تا مهان روز طرب زلف معنبر گیرند
هوش مصنوعی: برای اینکه زیبایان گرد گلهای سمن، فضایی دلانگیز بسازند، مهمانان در روز خوشی، زلفهای خوشبو را در دست بگیرند.
تا خط و عارض خوبان ختن را به صفت
چون دل مؤمن و چون سینه کافر گیرند
هوش مصنوعی: زیبایی و زیبایی صورت خوبان ختن به قدری است که گویا دل مؤمنان و سینه کافران را تحت تأثیر قرار میدهد.
عز و اقبال تو و اعظم اتابک به جهان
باد چندانک دم صور بدم درگیرند
هوش مصنوعی: شادی و موفقیت تو و بزرگترین فرمانروا در دنیا باشد، به اندازهای که دم فرشتهها در ندمند.
امر و نهی تو چنان باد که بر روی زمین
خسروان را همه مأمور و مسخر گیرند
هوش مصنوعی: حکم و دستور تو مانند بادی است که بر روی زمین شاهان را تحت فرمان و مطیع خود قرار میدهد.
در تو کعبه امید خلایق بادا
تا همه خلق جهان حلقه آن در گیرند
هوش مصنوعی: در تو امید و آرزوی تمام مردم وجود دارد، تا جایی که همه انسانها در گرداگرد تو جمع شوند و به تو روی آورند.