گنجور

شمارهٔ ۲۷

زلف مشکین تو از مهر چو شیدای تو نیست
کیست کز مهر تو چون زلف تو شیدای تو نیست
تا بدان حد به غم عشق تو شیدا شده ام
که دلم را ز غم عشق تو پروای تو نیست
دورم از روی تو دور، آه که از دوری تو
نیست آنیم که مشغول تماشای تو نیست
دل پر درد من از وصل به درمان مرساد
که همه روز بر امید مداوای تو نیست
رخ عذرای تو آن نقش نماید که ازو
وامقی نیست که از ششدر عذرای تو نیست
به قوام نظرت یافت قوام نظری
که تنش در همه جا جز به تولای تو نیست
گفته بودی ز وفا روی چرا تافته ای؟
کافرم کافر اگ رای دلم رای تو نیست
ز سر پاک تو بیزارم و از خدمت شاه
گر دلم سوخته سوزش سودای تو نیست
سیف دین قطب هدی مفخر آفاق که چرخ
گفت گر چرخ منم مهر به جز رای تو نیست
باز اقبال که نسرین فلک می گوید
ای همایی که به جز فرق فلک جای تو نیست
آنچنان شمع جهانی که به شمع فلکی
سایه ذره ای از نور معلای تو نیست
در نهانخانه گردون ز بد و نیک جهان
هیچ اسرار نهان نیست که پیدای تو نیست
شخص امید، از آسیب، فلک حال شدست
ورچه روحش به جز از باد مسیحای تو نیست
ظلم گردون ز جفا خانه تو دام کشید
دفع آن ظلم به جز عدل موفای تو نیست
با چنین ظلمت غم، وای که احوال مرا
نظر همت و نور ید بیضای تو نیست
گوهرت عقد بقا باد که الماس فنا
شیفته قهر به جز گوهر اعلای تو نیست
مقطع دور فلک موقف دوران تو باد
که دل هیچکسی واقف پیدای تو نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلف مشکین تو از مهر چو شیدای تو نیست
کیست کز مهر تو چون زلف تو شیدای تو نیست
هوش مصنوعی: زلف سیاه تو به اندازه‌ی عشق تو جذاب و دلربا نیست. کسی را نمی‌بینم که از عشق تو به اندازه‌ی زلف‌های تو دیوانه و شیدا باشد.
تا بدان حد به غم عشق تو شیدا شده ام
که دلم را ز غم عشق تو پروای تو نیست
هوش مصنوعی: من آنقدر مجنون و شیدای عشق تو شده‌ام که دیگر دل‌واپسی‌ام فقط متعلق به تو نیست و تمام وجودم غرق در غم عشق توست.
دورم از روی تو دور، آه که از دوری تو
نیست آنیم که مشغول تماشای تو نیست
هوش مصنوعی: من از حضور تو دور هستم و از این دوری ناراحت و نگرانم. ما آنقدر درگیر تماشای تو نیستیم که این فاصله را حس کنیم.
دل پر درد من از وصل به درمان مرساد
که همه روز بر امید مداوای تو نیست
هوش مصنوعی: دل پر درد من امیدی به درمان ندارد، زیرا هر روز فقط به یاد تو و مداوای تو می‌گذرد.
رخ عذرای تو آن نقش نماید که ازو
وامقی نیست که از ششدر عذرای تو نیست
هوش مصنوعی: چهره تو به زیبایی آن عذرا (زن زیبا) است که هیچ یک از نقاشی‌ها نمی‌توانند زیبایی‌اش را نشان دهند و هیچ یک از شاهکارها به اندازه چهره تو دلنشین نیستند.
به قوام نظرت یافت قوام نظری
که تنش در همه جا جز به تولای تو نیست
هوش مصنوعی: نظری که به ثبات و دوام نیاز دارد، به نوعی به خود تو وابسته است و هیچ‌کجا جز در سایه محبت و توجه تو معنا پیدا نمی‌کند.
گفته بودی ز وفا روی چرا تافته ای؟
کافرم کافر اگ رای دلم رای تو نیست
هوش مصنوعی: گفته بودی که چرا به تو وفا نکردم؟ من اگر کافر هم باشم، اما اگر دل من میل به تو نداشته باشد، چه ارزشی دارد.
ز سر پاک تو بیزارم و از خدمت شاه
گر دلم سوخته سوزش سودای تو نیست
هوش مصنوعی: من از تو و از خدمت شاه دورم. اگر دل من آتش گرفته، به خاطر عشق تو نیست.
سیف دین قطب هدی مفخر آفاق که چرخ
گفت گر چرخ منم مهر به جز رای تو نیست
هوش مصنوعی: سیف دین، رهبر و راهنمایی بزرگ است که به عنوان افتخار جهان شناخته می‌شود. او به قدری مهم و تاثیرگذار است که اگر کسی بخواهد درباره‌ی چرخ (جهان) صحبت کند، تنها نظر او حائز اهمیت است و هیچ‌کس دیگری را در نظر نمی‌گیرد.
باز اقبال که نسرین فلک می گوید
ای همایی که به جز فرق فلک جای تو نیست
هوش مصنوعی: درود جدیدی به تو فرشته‌ای که در آسمان‌ها هستی، چون ستاره‌ای برتر از همه. تو در جایی غیر از اوج آسمان نمی‌توانی باشی.
آنچنان شمع جهانی که به شمع فلکی
سایه ذره ای از نور معلای تو نیست
هوش مصنوعی: تو آنچنان درخشان و پرنور هستی که حتی شمع های آسمانی هم نمی توانند در برابر نور تو کوچکترین سایه‌ای بیندازند.
در نهانخانه گردون ز بد و نیک جهان
هیچ اسرار نهان نیست که پیدای تو نیست
هوش مصنوعی: در عالم بالا، هیچ چیزی از خوبی و بد جهان پنهان نیست که تو آن را ندانسته باشی.
شخص امید، از آسیب، فلک حال شدست
ورچه روحش به جز از باد مسیحای تو نیست
هوش مصنوعی: شخصی که امیدوار است، به خاطر آسیب و مشکلاتی که از جانب آسمان به او وارد شده، حال خوشی ندارد و تنها چیزی که به او زندگی می‌بخشد، روح توست که مانند بادی شفابخش است.
ظلم گردون ز جفا خانه تو دام کشید
دفع آن ظلم به جز عدل موفای تو نیست
هوش مصنوعی: ظلم و ستم روزگار بر تو چنگ انداخته است و هیچ راهی برای رهایی از این ظلم جز عدالت و انصاف تو وجود ندارد.
با چنین ظلمت غم، وای که احوال مرا
نظر همت و نور ید بیضای تو نیست
هوش مصنوعی: با این همه غم و تاریکی، وای بر حال من که امید و نور وجود تو را در کنار خود نمی‌بینم.
گوهرت عقد بقا باد که الماس فنا
شیفته قهر به جز گوهر اعلای تو نیست
هوش مصنوعی: جواهر تو همیشه پایدار بماند، چرا که الماس از میان می‌رود، و غیر از جواهر گرانقدر تو چیزی نیست که ارزش عشق و محبت را داشته باشد.
مقطع دور فلک موقف دوران تو باد
که دل هیچکسی واقف پیدای تو نیست
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که چرخش زمان و وضعیت دنیوی، همیشه تحت تاثیر وجود تو است و هیچ‌کس به حقیقت واقعی تو آگاه نیست. یعنی عمق وجود و وضعیت تو قابل درک برای دیگران نیست و آن‌ها فقط درگیر ظاهر امور هستند.