گنجور

شمارهٔ ۲۲

این نادره بین باز کز ایام بر آمد
در باغ جهان شاخ حوادث ببر آمد
وین بلعجبی ها که برین مهره خاکی است
از حقه گردون مشعبد بدر آمد
بگرفت سرا نگشت به دندان فلک، از عجز
چندانکه فلک را همه ناخن بسر آمد
در باغ زمانه که نباتش همه زهرست
نیشکر اگر چند خوش و سبز و تر آمد
مفریب نظر کن که هم از نکبت ایام
صد گونه گره بر دل یک نیشکر آمد
فی الجمله جهان همچو رباطی است مسدس
کز بهر وجود و عدم او را دو در آمد
هرگز نخورد غم که ازین در که برون شد؟
هرگز نکند یاد کز آن در که در آمد؟
صاحب نظری کو که ز من بشنود آخر؟
این بلعجبی ها که مرا در نظر آمد
بس شعبه بازی که به تقدیر قضا شد
بس نادره کاری که ز دست قدر آمد
وین طرفه که از هر چه قضا کرد و قدر خواست
احوال وی و قلعه او طرفه تر آمد
القصه عمر کرد عمارت طبرک را
پنداشت کزو جمله غرضهاش بر آمد
چون عاقبة الامر نظر کرد در آن کار
سعیش همه باطل شد و نفعش ضرر آمد
معمور شد اول ز عمر گرچه به آخر
چنبر شد و در گردن عمر عمر آمد
او بیشتری جست ولی بر رگ جانش
ناگاه ز فصاد اجل نیشتر آمد
چون مار ز سوراخ برون آمد و بی شک
سر کوفته شد مار چو بر رهگذر آمد
پنداشت که عصیان اتابک ز خرد کرد
خاری خردش را ز قضا بر بصر آمد
زان قلعه مشؤم برون آمد و در حال
چاه سر چاهانش مقام و مقر آمد
از بی ادبی قصد جگر گوشه شه داشت
تا لاجرمش تیر فنا بر جگر آمد
وآنکس که پس از وی ز پی مملکت ری
بر عشوه اقبال و امید ظفر آمد
هر چند که حال عمر آخر به بد افتاد
حال ری بیچاره از آن بد بتر آمد
چون تکیه همه بر طبرک بود دلش را
بر پای دلش زان طبرک هم تبر آمد
گفتا سحر آید شب اندیشه ما را
خود واقعه بر وی همه وقت سحر آمد
یارب چه شگفتست که در مدت یک ماه
از کارگه حکمت حکمت بدر آمد
این بهر امان کرد و ازو در خطر افتاد
وآن آتش ازو جست نصیبش شرر آمد
در باغ جوانی شجری گشت که هر روز
بر وی غم و اندیشه به جای ثمر آمد
فرسوده بزیر پی پیلان بلا باد
چون خاک و گر خود همه خاکش درر آمد
گم باد اثر او ز جهان گر بحقیقت
از فتنه درین خطه خاکی اثر آمد
المنة لله که خدنگ غم از اینجا
بر چشم و دل خصم شه دادگر آمد
اسکندر ثانی که اقالیم جهان را
در نوبت او مدت سختی بسر آمد
جمشید زمان اعظم اتابک که ز تیغش
صد واقعه بر خطه روم و خزر آمد
شغلش همه ترتیب مهمات جهان شد
کارش همه تحصیل فنون هنر آمد
هر چند که در چشم خرد چرخ بزرگ است
نه چرخ بر همت او مختصر آمد
سری است ورا با ملک العرش کزان سر
کارش همه شایسته تر از یکدگر آمد
وز عاطفت لطف ملک جل جلاله
اقبال ورا یار و خرد راهبر آمد
سلطانش پدر خواند که در مملکت او
مشفق تر و شایسته تر از صد پدر آمد
وز حضرت جلت به سوی بارگه او
بر لفظ بریدان سعادت خبر آمد
کای شاه تو آنی که درین عالم فانی
چون عمر خضر عمر تو بی حد و مر آمد
آباد بر او باد که از نطفه پاکش
چون نصرت دین خسرو والا سیر آمد
آن شاه جوانبخت که این نه فلک پیر
در جنب جلالش چو جهان بی خطر آمد
بحریست که لب تا لب آن بحر، درر گشت
کانیست که سرتاسر آن کان، گهر آمد
ای شاه تو بی آنکه ز عدل تو درین عهد
آهو بره فریادرس شیر نر آمد
از غایت انصاف تو در خطه عالم
با گرگ، قج و میش به یک آبخور آمد
با همت تو چشمه خورشید سها شد
پیش کف تو عرصه قلزم شمر آمد
تا بر در و درگاه تو اقبال حشر کرد
بر جان حسودت ز حوادث حشر آمد
تا خشک و تر جمله ممالک به کف تست
خصم تو ز غم خشک لب و دیده تر آمد
تا هیچ خردمند نگوید به جهان در
کز چشمه خورشید گل زرد بر آمد
تا مطبخی عالم سفلی شده خورشید
تا رنگرز مرکز خاکی قمر آمد
عمر تو و رای عدد جذر اصم باد
کز عمر تو در ملک جهان زیب و فر آمد
بادا شجر ذات تو پاینده ازیراک
در باغ هنر سخت به آیین شجر آمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این نادره بین باز کز ایام بر آمد
در باغ جهان شاخ حوادث ببر آمد
هوش مصنوعی: این شخص نادر و بی‌نظیر که از روزگارهای گذشته آمده، مانند شاخه‌ای از حوادث در باغ جهان ظاهر شده است.
وین بلعجبی ها که برین مهره خاکی است
از حقه گردون مشعبد بدر آمد
هوش مصنوعی: این موضوع شگفت‌انگیز که بر روی این زمین خاکی رخ داده، از جنبه‌های مختلفی قابل توجه است. انگار که یک بازی یا شوخی از طبیعت یا سرنوشت در کار است که به وجود آمده.
بگرفت سرا نگشت به دندان فلک، از عجز
چندانکه فلک را همه ناخن بسر آمد
هوش مصنوعی: سرای دنیا به علت ناتوانی من، به دندان‌های آسمان نیفتاد و آسمان همه ناخن‌هایش را از شدت ناچاری به پایان رسانید.
در باغ زمانه که نباتش همه زهرست
نیشکر اگر چند خوش و سبز و تر آمد
هوش مصنوعی: در باغی که به وجود آمده، همه چیز ناخوشایند و مملو از زهر است، حتی اگر نیشکر به ظاهر خوش و سبز و تر به نظر برسد.
مفریب نظر کن که هم از نکبت ایام
صد گونه گره بر دل یک نیشکر آمد
هوش مصنوعی: رحمت و زیبایی را در نظر خود جلوه‌گر نشان بده، زیرا زمانه با مشکلاتش به اندازه‌ی گره‌های بسیاری بر دل یک نیشکر فشار وارد کرده است.
فی الجمله جهان همچو رباطی است مسدس
کز بهر وجود و عدم او را دو در آمد
هوش مصنوعی: جهان شبیه به یک کاروان‌سرا است که در آن دو در وجود و عدم وجود دارد. یعنی در زندگی، هر چیزی که وجود دارد و هر چیزی که نیست، به نوعی به هم مرتبط هستند.
هرگز نخورد غم که ازین در که برون شد؟
هرگز نکند یاد کز آن در که در آمد؟
هوش مصنوعی: هرگز غم و اندوهی را حس نخواهد کرد کسی که از این در خارج شده است. او هرگز به یاد نمی‌آورد که از در دیگری وارد شده است.
صاحب نظری کو که ز من بشنود آخر؟
این بلعجبی ها که مرا در نظر آمد
هوش مصنوعی: کیست که به من گوش دهد و از تجربیات عجیب و غریب من باخبر شود؟ این همه شگفتی‌هایی که به من روی آورده، چه کسی حقایق آن را خواهد دانست؟
بس شعبه بازی که به تقدیر قضا شد
بس نادره کاری که ز دست قدر آمد
هوش مصنوعی: بسیاری از کارها به دلیل سرنوشت و قضا و قدر انجام می‌شوند و کارهای نادری هم وجود دارند که از قدرت سرنوشت خارج شده و به دست انسان انجام می‌شوند.
وین طرفه که از هر چه قضا کرد و قدر خواست
احوال وی و قلعه او طرفه تر آمد
هوش مصنوعی: این موضوع بسیار جالب است که با وجود تمام قضا و قدرهایی که در زندگی‌اش پیش آمده، او و جایگاهش به مانند یک معجزه و حتی جالب‌تر از آن، بر اوضاعش تسلط پیدا کرده است.
القصه عمر کرد عمارت طبرک را
پنداشت کزو جمله غرضهاش بر آمد
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه، عمری را در ساخت و احیای طبرک گذراند و گمان کرد که همه هدف‌هایش محقق شده است.
چون عاقبة الامر نظر کرد در آن کار
سعیش همه باطل شد و نفعش ضرر آمد
هوش مصنوعی: وقتی نتیجه‌ی نهایی را بررسی کرد، متوجه شد که تلاش‌هایش بی‌فایده بوده و به جای سود، ضرر کرده است.
معمور شد اول ز عمر گرچه به آخر
چنبر شد و در گردن عمر عمر آمد
هوش مصنوعی: زندگی در آغاز خود شگفت‌انگیز و پرنشاط است، اما با گذر زمان، همچون چنبره‌ای در دورن عمر شکل می‌گیرد و به قید و بندهایی تبدیل می‌شود.
او بیشتری جست ولی بر رگ جانش
ناگاه ز فصاد اجل نیشتر آمد
هوش مصنوعی: او بیشتر تلاش کرد، اما ناگهان سرنوشت به جانش حمله‌ور شد.
چون مار ز سوراخ برون آمد و بی شک
سر کوفته شد مار چو بر رهگذر آمد
هوش مصنوعی: وقتی مار از سوراخ بیرون می‌آید، بدون تردید سرش به زمین می‌خورد و وقتی به راه یک انسان می‌رسد، وارد مسیر او می‌شود.
پنداشت که عصیان اتابک ز خرد کرد
خاری خردش را ز قضا بر بصر آمد
هوش مصنوعی: فکر می‌کرد که نافرمانی اتابک از عقل، باعث شده که مشکل بزرگی برای او به وجود بیاید و سرانجام همین مشکل به طور ناگهانی بر او نمایان شده است.
زان قلعه مشؤم برون آمد و در حال
چاه سر چاهانش مقام و مقر آمد
هوش مصنوعی: از آن دژ بدبخت خارج شد و در آن هنگام، جایی را یافت که چاه‌ها و محل‌هایش قرار گرفته بود.
از بی ادبی قصد جگر گوشه شه داشت
تا لاجرمش تیر فنا بر جگر آمد
هوش مصنوعی: شخصی به بی‌احترامی به فرزند محبوب شاه قصد داشت تا او را آزار دهد، اما در نهایت نتیجه کارش به طور ناخواسته به نابودی خود او انجامید.
وآنکس که پس از وی ز پی مملکت ری
بر عشوه اقبال و امید ظفر آمد
هوش مصنوعی: و کسی که بعد از او به دنبال حکومت ری آمد، با امید به موفقیت و خوشبختی وارد میدان شد.
هر چند که حال عمر آخر به بد افتاد
حال ری بیچاره از آن بد بتر آمد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه وضعیت زندگی در پایان به بدی پیش رفت، حال ری (شهر ری) از آن هم بدتر شد.
چون تکیه همه بر طبرک بود دلش را
بر پای دلش زان طبرک هم تبر آمد
هوش مصنوعی: چون تمام تکیه‌گاه‌ها بر روی تقدس و برکت آن چیز بود، دل او نیز به همان برکت وابسته شده و خود را در آن مقام حس کرد.
گفتا سحر آید شب اندیشه ما را
خود واقعه بر وی همه وقت سحر آمد
هوش مصنوعی: او گفت که صبحی خواهد آمد که شب‌های پر از اندیشه ما را روشن کند و همیشه در وقت صبح، این واقعه رخ داده است.
یارب چه شگفتست که در مدت یک ماه
از کارگه حکمت حکمت بدر آمد
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، چه شگفت‌انگیز است که در مدت زمانی کوتاه، از کارگاه حکمت، این همه حکمت و اندیشه به وجود آمده است.
این بهر امان کرد و ازو در خطر افتاد
وآن آتش ازو جست نصیبش شرر آمد
هوش مصنوعی: او به خاطر نجات و حفظ چیزی اقدام کرد، اما در نتیجه در معرض خطر قرار گرفت و آن آتش از او سر برآورد و او را دچار آتش‌سوزی کرد.
در باغ جوانی شجری گشت که هر روز
بر وی غم و اندیشه به جای ثمر آمد
هوش مصنوعی: در روزگار جوانی، درختی به وجود آمد که به جای میوه‌های خوشمزه، هر روز بر آن غم و نگرانی سایه افکنده بود.
فرسوده بزیر پی پیلان بلا باد
چون خاک و گر خود همه خاکش درر آمد
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن وضعیتی است که فرد یا چیزی تحت فشار و سختی فراوان قرار گرفته و به تباهی رفته است. این فرسودگی و زوال به اندازه‌ای است که حتی اگر تلاش کند تا خود را بازسازی کند، به راحتی از بین می‌رود و در نهایت به چیزی بی‌ارزش و خاکی تبدیل می‌شود. به عبارت دیگر، در برابر مشکلات و مصائب زندگی، گاهی اوقات هیچ چیزی جز ناکامی و از دست رفتن باقی نمی‌ماند.
گم باد اثر او ز جهان گر بحقیقت
از فتنه درین خطه خاکی اثر آمد
هوش مصنوعی: اگر واقعا از هستی او در این دنیای خاکی نشانه‌ای وجود داشته باشد، پس باید خیال و توهم‌ها را کنار گذاشت و از آن غفلت کرد.
المنة لله که خدنگ غم از اینجا
بر چشم و دل خصم شه دادگر آمد
هوش مصنوعی: شکر خدا که تیر غم از اینجا به دل و چشم دشمن پادشاه عادل وارد شد.
اسکندر ثانی که اقالیم جهان را
در نوبت او مدت سختی بسر آمد
هوش مصنوعی: اسکندر دوم که در زمان او، دوران سختی برای مردم دنیا به پایان رسید.
جمشید زمان اعظم اتابک که ز تیغش
صد واقعه بر خطه روم و خزر آمد
هوش مصنوعی: جمشید، شاه بزرگ و فرمانروای قدرتمند، با تیغ خود در جنگ‌ها و نبردها، حوادث زیادی را برای سرزمین‌های روم و خزر به وجود آورد.
شغلش همه ترتیب مهمات جهان شد
کارش همه تحصیل فنون هنر آمد
هوش مصنوعی: شغل او به نظم و سامان دادن به مسائل مهم جهانی تبدیل شده و کارش به یادگیری و mastering مهارت‌های هنری اختصاص یافته است.
هر چند که در چشم خرد چرخ بزرگ است
نه چرخ بر همت او مختصر آمد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هرچند در دیدگاه محدود و کوته‌نظرانه، دنیا و مسائل آن بسیار بزرگ و پیچیده به نظر می‌رسند، اما در واقعیت، این دیدگاه‌ها نمی‌توانند به عمق و وسعت واقعی مسائل پی ببرند. در واقع، خود انسان و اراده‌اش می‌تواند بر ابعاد مختلف زندگی و چالش‌های آن تأثیر بگذارد و نشان می‌دهد که برخی چیزها ممکن است در برابر توانایی‌ها و عزم شخصی چندان بزرگ و غیرقابل مدیریت نباشند.
سری است ورا با ملک العرش کزان سر
کارش همه شایسته تر از یکدگر آمد
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که شخصی دارای مقام والایی است و در مقامش، همه چیز برای او به بهترین شکل ممکن فراهم آمده است. به‌نوعی نشان‌دهنده‌ی احترام و عظمت آن فرد است که در موقعیت خود، از همه چیز بیشتر شایسته و برتر است.
وز عاطفت لطف ملک جل جلاله
اقبال ورا یار و خرد راهبر آمد
هوش مصنوعی: از محبت و مهربانی تو، لطف پروردگار به او توجه کرد و همراهی و عقل در مسیر زندگی‌اش به کمک او آمد.
سلطانش پدر خواند که در مملکت او
مشفق تر و شایسته تر از صد پدر آمد
هوش مصنوعی: سلطان او را پدر خطاب کرد، زیرا در سرزمین او فردی مهربان‌تر و شایسته‌تر از صد پدر وجود ندارد.
وز حضرت جلت به سوی بارگه او
بر لفظ بریدان سعادت خبر آمد
هوش مصنوعی: از جانب خداوند متعالی به سوی منزلگاه او خبر خوشی درباره سعادت و خوشبختی رسید.
کای شاه تو آنی که درین عالم فانی
چون عمر خضر عمر تو بی حد و مر آمد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو آنی که در این دنیای گذرا مانند عمر خضر، عمر تو بی‌انتها و بی‌مرز است.
آباد بر او باد که از نطفه پاکش
چون نصرت دین خسرو والا سیر آمد
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که از نسل پاکی متولد شده است، چنانکه نصرت دین بر خسرو بزرگ به او رسیده است.
آن شاه جوانبخت که این نه فلک پیر
در جنب جلالش چو جهان بی خطر آمد
هوش مصنوعی: آن پادشاه خوشبخت که این آسمان پیر در برابر عظمت او همچون جهانی بی‌خطر به نظر می‌رسد.
بحریست که لب تا لب آن بحر، درر گشت
کانیست که سرتاسر آن کان، گهر آمد
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر زیبایی از دریا و معادن می‌پردازد. به معنای این است که دریا به قدری پر از الماس و جواهرات است که به نظر می‌رسد سر تا سر آن، گنجینه‌ای از گوهرهاست. به عبارتی، این تصویر به عظمت و زیبایی طبیعت و ثروت‌های آن اشاره دارد.
ای شاه تو بی آنکه ز عدل تو درین عهد
آهو بره فریادرس شیر نر آمد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، در این دوران هیچ نیازی نیست که برای کمک در مشکلات، به عدالت تو اشاره کنیم؛ زیرا در سایه عدالت تو، حتی ضعیف‌ترین موجودات نیز از قدرت و حمایت برخوردارند.
از غایت انصاف تو در خطه عالم
با گرگ، قج و میش به یک آبخور آمد
هوش مصنوعی: به خاطر انصاف بالای تو در این دنیا، گرگ و میش به راحتی می‌توانند در کنار هم آب بنوشند.
با همت تو چشمه خورشید سها شد
پیش کف تو عرصه قلزم شمر آمد
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده تو، چشمه نور و روشنی مانند خورشید به وجود آمد و در برابر دست تو، فضای وسیع و زیبایی مانند دریا نمایان شد.
تا بر در و درگاه تو اقبال حشر کرد
بر جان حسودت ز حوادث حشر آمد
هوش مصنوعی: تا زمانی که خوشبختی و برکت در کنار تو باشد، حوادث و مشکلاتی که بر سر حسودان می‌آید، بی‌معنی و بی‌اهمیت خواهد بود.
تا خشک و تر جمله ممالک به کف تست
خصم تو ز غم خشک لب و دیده تر آمد
هوش مصنوعی: تا زمانی که همهٔ کشورهای جهان در دستان توست، دشمن تو به خاطر غم و نگرانی، لب‌هایش خشک و چشمانش پر از اشک شده است.
تا هیچ خردمند نگوید به جهان در
کز چشمه خورشید گل زرد بر آمد
هوش مصنوعی: هیچ انسان آگاهی نمی‌تواند بگوید که از چشمه خورشید، گل زردی پدید آمده است.
تا مطبخی عالم سفلی شده خورشید
تا رنگرز مرکز خاکی قمر آمد
هوش مصنوعی: خورشید به عنوان یک سرآشپز در عالم پایین‌تر قرار گرفته و در کنار آن، قمر به عنوان رنگرز در مرکز زمین ظاهر شده است.
عمر تو و رای عدد جذر اصم باد
کز عمر تو در ملک جهان زیب و فر آمد
هوش مصنوعی: عمر تو و تدبیرت همانند عددی است که جذر آن عدد به‌طور دقیق مشخص نیست. این عدد همچنان در جهان وجود دارد و به زیبایی زندگی‌ات برمی‌گردد.
بادا شجر ذات تو پاینده ازیراک
در باغ هنر سخت به آیین شجر آمد
هوش مصنوعی: درخت وجود تو باید همیشه با ارزش و پایدار باشد، زیرا در باغ هنر به خوبی با اصول درختی خود سازگار شده است.