گنجور

شمارهٔ ۲۱

گر نه ز وصل تو دل ما را امان رسد
کار دل از فراق تو جانا به جان رسد
عقل از حیات دامن امید در کشد
زان پیش کز غم تو دمم بر دهان رسد
خونم چه می خوری؟ که ازین خون به عاقبت
سودی ترا نباشد و ما را زیان رسد
سازم دو کون گوی گریبان خویش اگر
یک روز با تو توشه صبرم به جان رسد
شادم به تو چنانکه شب سیل و صاعقه
از کاروان فتاده ای در کاروان رسد
نزدیک شد که طوطی تو از پی شکر
برخوان لعل فام لبت میهمان رسد
در خط مشو خطا مکن ار چند نزد تو
پیغام و نامه از خط عنبر فشان رسد
هستی امام حسن و چه خشکی کند ترا
روزی اگر ز عنبر تو طیلسان رسد
گفتی بیار جان و ببر بوسه صبر کن
این کار بی شک ار تو تویی هم بدان رسد
جان برده گیر اگر نه به فریاد جان من
لطف خدا و عدل جهان پهلوان رسد
فرخنده فخر دین که بدو خسروی و داد
میراث بی شک از جم و نوشیروان رسد
بس مدتی نماند که هر ماه بر درش
جزیه ز قیصر آید و خدمت ز خان رسد
هست از جهان برون به هنر چون بدو رسد
و همی جان کند مگر اندر جهان رسد
از بهر زین مجلس انده زدای او
خواهد بهار کاول فصل خزان رسد
ارباب فضل و اهل هنر را ز لطف او
هر لحظه دل به شادی و شادی به جان رسد
شاها ز حال بنده اگر بشنوی خبر
از محنت سقر به نعیم جنان رسد
از خان و مان فتاده غریبی است شور بخت
خواهد به دولت تو که با خان و مان رسد
هستی همای دولت و شاید که بر مراد
زاغی ز فر تو به سوی آشیان رسد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر نه ز وصل تو دل ما را امان رسد
کار دل از فراق تو جانا به جان رسد
هوش مصنوعی: اگر از وصالت به دل ما آرامشی نرسد، کار دل از دوری تو، جانا، به جان ما خواهد رسید.
عقل از حیات دامن امید در کشد
زان پیش کز غم تو دمم بر دهان رسد
هوش مصنوعی: عقل به زندگی قوی‌تر از همیشه امید را می‌کشد، چون پیش از آنکه غم تو به من فشار بیاورد، من دچار پریشانی می‌شوم.
خونم چه می خوری؟ که ازین خون به عاقبت
سودی ترا نباشد و ما را زیان رسد
هوش مصنوعی: چرا خون من را می‌مکشی؟ که در نهایت از این خون به تو سودی نخواهد رسید و تنها به من آسیب خواهد زد.
سازم دو کون گوی گریبان خویش اگر
یک روز با تو توشه صبرم به جان رسد
هوش مصنوعی: اگر روزی قدرت صبرم به پایان برسد، خودم را به سمت تو می‌کشانم و دیگر هیچ چیزی برایم اهمیت نخواهد داشت.
شادم به تو چنانکه شب سیل و صاعقه
از کاروان فتاده ای در کاروان رسد
هوش مصنوعی: من به تو خوشحالم مانند شبی که طوفان و رعد و برق کاروانی را به زمین می‌زند.
نزدیک شد که طوطی تو از پی شکر
برخوان لعل فام لبت میهمان رسد
هوش مصنوعی: به زودی طوطی تو که به دنبال شکر است، با لبی زیبای سرخ به مهمانی می‌آید.
در خط مشو خطا مکن ار چند نزد تو
پیغام و نامه از خط عنبر فشان رسد
هوش مصنوعی: در مسیر خود اشتباه نکن، هرچند که پیام‌ها و نامه‌هایی زیبا از جانب محبوب برایت بیاید.
هستی امام حسن و چه خشکی کند ترا
روزی اگر ز عنبر تو طیلسان رسد
هوش مصنوعی: وجود امام حسن چه تأثیری بر تو خواهد داشت اگر روزی بوی خوش عطرش به مشام تو برسد؟
گفتی بیار جان و ببر بوسه صبر کن
این کار بی شک ار تو تویی هم بدان رسد
هوش مصنوعی: گفتی جانم را بیاور و تو بوسه‌ای ببر، اما صبر کن. این کار بدون شک اگر تو خودت باشی، به تو خواهد رسید.
جان برده گیر اگر نه به فریاد جان من
لطف خدا و عدل جهان پهلوان رسد
هوش مصنوعی: اگر جانم را نمی‌گیری، حداقل مرا نجات بده. امیدوارم لطف خدا و انصاف قهرمانان به من برسد.
فرخنده فخر دین که بدو خسروی و داد
میراث بی شک از جم و نوشیروان رسد
هوش مصنوعی: این بیت به شخصیت والای فردی اشاره دارد که به عنوان یک نمونه برجسته در دین و انصاف شناخته می‌شود. او دارای ویژگی‌های نیکو است که باعث می‌شود به عنوان یک پادشاه و حاکم قابل احترام به شمار آید. همچنین، میراث ارزشمندی که به او منتقل شده، نشان‌دهنده‌ی بزرگی و عظمت دوران‌های گذشته مانند جم و نوشیروان است.
بس مدتی نماند که هر ماه بر درش
جزیه ز قیصر آید و خدمت ز خان رسد
هوش مصنوعی: مدت زیادی طول نکشید که هر ماه بر در خانه‌اش پولی به عنوان مالیات از سوی قیصر بیاید و خدمتگزاران از سوی خان به او برسند.
هست از جهان برون به هنر چون بدو رسد
و همی جان کند مگر اندر جهان رسد
هوش مصنوعی: اگر کسی به وسیله هنر از دنیای بیرون فراتر رود و جان خود را بسپارد، تنها در صورتی می‌تواند به عالم درون دست یابد.
از بهر زین مجلس انده زدای او
خواهد بهار کاول فصل خزان رسد
هوش مصنوعی: برای اینکه از این مجلس غم را دور کند، او بهار خواهد آورد چون فصل خزان فرامی‌رسد.
ارباب فضل و اهل هنر را ز لطف او
هر لحظه دل به شادی و شادی به جان رسد
هوش مصنوعی: هر لحظه با لطف او، ارباب فضل و هنر از شادی و خوشحالی در دل و جان خود بهره‌مند می‌شوند.
شاها ز حال بنده اگر بشنوی خبر
از محنت سقر به نعیم جنان رسد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، اگر از حال من باخبر شوی و از درد و رنج من آگاهی پیدا کنی، به بهشت و نعمت‌های آن خواهی رسید.
از خان و مان فتاده غریبی است شور بخت
خواهد به دولت تو که با خان و مان رسد
هوش مصنوعی: کسی که از خانواده و خانه‌اش دور افتاده و در بدبختی به سر می‌برد، امیدوار است که به موفقیت و خوشبختی تو برسد و بتواند دوباره به خانه و خانواده‌اش ملحق شود.
هستی همای دولت و شاید که بر مراد
زاغی ز فر تو به سوی آشیان رسد
هوش مصنوعی: وجود درانگیزه‌ای برای موفقیت و شاید این امکان وجود دارد که آرزوی زاغی، پس از دوری از تو، به سوی مکانی که آرامش و آسایش دارد، برسد.