گنجور

شمارهٔ ۲۰

دلی که تحفه تو جان مختصر سازد
بسا که قوت خود از گوشه جگر سازد
در آشیان دو عالم نگنجد آن مرغی
که او ز شیوه عشق تو بال و پر سازد
بر آن سری تو که از صبر همچو تیغ خطیب
به پیش صاعقه هجر تو سپر سازد
غرامتست بر آنکس که خاک پای تو یافت
اگر ز قرصه خورشید تاج سر سازد
به خون ما به ازین دست از میانه برآر
که بی تو سوختگان را ازین بتر سازد
به عاشقان رخ چون لاله در سحر منمای
که عاشقان ترا ناله سحر سازد
فلک حریف تو شد در جفا و این بترست
که با دو حادثه یک دل چگونه در سازد
چو صبح طره شبرنگ تو جهان ببرد
ز غمزه های تو روزی اگر حشر سازد
رخم ز بهر تو زر ساختست شرمش باد
که کار وصل چو تو نقره ای ز زر سازد
دلی که نیست بشکرانه در میان بنهم
گرم زمانه ز بازوی تو کمر سازد
بسوخت خشک و ترم ز آه آتشین و هنوز
بر آن نیم که مرا بی تو خشک و تر سازد
ز پیچ پیچی و شیرینیت عجب نبود
که روزگار ز تو شکل نیشکر سازد
به روی تو نظر آنکس کند که سرمه چشم
ز خاک بارگه شاه دادگر سازد
قوام شش جهت و شحنه چهار ارکان
که قدر او مقر از تارک قمر سازد
سپهر عرش جناب آفتاب ابر سخا
که بحر از کف او گنج پر گهر سازد
جهان پناه قزل ارسلان که تعظیمش
ز دخل و خرج جهان جود ماحضر سازد
سپهر اگر کسراب بقیعه خاک شود
ز دل سپهر وز رای اختری دگر سازد
به ترکتاز حوادث جهان مباد خراب
و گر نه او چو جهان صد بیک نظر سازد
شکست طنطنه چرخ و بیشتر شکند
مگر ز خاک درش هرز ماه و خور سازد
شود به صورت کفگیر چرخ پنگانی
چو نیم چرخ برین چرخ عشوه گر سازد
به جست و جوی نظیرش همی دود گردون
که جای خویش گهی زیر و گه ز بر سازد
ز بهر سقف عدوی سفید دستش دان
که شب ز چهره گلیم سیاه بر سازد
به رسم مجلس او دارد آفتاب آن جام
که وقت بام برین سقف هفت در سازد
به درد چشم نیفتد سپهر سرمه مثال
گر از غبار درش سرمه بصر سازد
کفش چو دست تهی یافت در سخا پیچد
دلش چو دشمن بد دید با خطر سازد
چو صبح نور کند عرضه، دان که تزویرست
که بر دلش همه شب صبح پرده در سازد
دقیقه دانی رایش کنون بدان درجه است
که او بر آب روان نقش شوشتر سازد
ز چرب دستی انصافش اولین پایه است
که صعوه در حرم باز مستقر سازد
کرم چو زال یتیم است و اوست آن سیمرغ
که از سر شفقت کار زال زر سازد
به ذات آنکه به یک امر در سه تاریکی
ز نیم قطره منی مایه صور سازد
هدایتش ز بصر دیده بان روح کند
عنایتش ز زبان منهی خبر سازد
به موسم گل رعنا ز ابر تر دامن
قضاش نوبه زن ملک بحر و بر سازد
عمود نور به صبح سپید دست دهد
نقاب قیر ز شام سیاه گر سازد
که دست اوست درین روزگار نااهلان
که کار اهل هنر در خور هنر سازد
کرم پناها، گردون دلا! تویی که فلک
ز تیغ و کلک تو قانون نفع و ضرر سازد
ارادت تو امل در دل قضا شکند
سیاست تو کمین بر ره قدر سازد
دهان بشست به هفت آب چون ثنای تو خواند
دبیر چرخ که اشکال مستمر سازد
جهان ز دست تو پیرایه امل بندد
فلک ز تیغ تو سرمایه ظفر سازد
همی سگالد این طاقدیس آینه گون
که جفت ساز جلال تو بیشتر سازد
غلام بخشش یک روزه تو خوانچه کشی است
که چرخ تا حد خاور ز باختر سازد
به رنج می طلبی نام نیک و این بد نیست
که گنج نور، مه از سختی سفر سازد
عدوت چون تو تواند شد ایمه او سگ کیست؟
که حیله جوید و از گربه شیر نر سازد
دو دست تو ز فلک ناخنی نمی گردد
چو در سخا مدد روزی بشر سازد
کند به مدح تو کلکم طلسم بندی سحر
چنانک تیغ تو اسباب فتح و فر سازد
درین زمانه بدین سکه هیچکس سخنی
خدای خصم اگر ساخته و گر سازد
سیاه روی نیم چون محک به دعوی سحر
زهر که او چو محک نقد خیر و شر سازد
هر آنکه جست ز غیر من این طریقه نو
چنان بود که کسی از گیا تبر سازد
تو نقد کن ز تو بهتر کسی نمی دانم
که طبعت از دو سخن صد لطیفه بر سازد
همیشه تا فلک آن رنگ دولابی
مدار در حرکت گرد این مدر سازد
مدام تا زند آتش کمان گروهه چنان
که زه ز شعله کند مهره از شرر سازد
جلالت تو چنان باد کز پی تو جهان
ز هفت چرخ یک ایوان مختصر سازد
درین زمانه بی حاصل آن پسر بادی
که کار خویش به از حاصل پدر سازد
شده مسخر تو هفت چرخ و هفت اقلیم
چنانک حکم تو بر هر یکی گذر سازد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی که تحفه تو جان مختصر سازد
بسا که قوت خود از گوشه جگر سازد
هوش مصنوعی: دل‌هایی که عشق تو را به جان خود می‌پذیرند، ممکن است از سختی‌های زندگی و دردهای درونی خود، نیرویی پیدا کنند.
در آشیان دو عالم نگنجد آن مرغی
که او ز شیوه عشق تو بال و پر سازد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که عشق تو را محور زندگی‌اش قرار داده، در هیچ کجای این دو جهان جا نمی‌گیرد.
بر آن سری تو که از صبر همچو تیغ خطیب
به پیش صاعقه هجر تو سپر سازد
هوش مصنوعی: سرت را در نظر بگیر که همچون شمشیر یک سخنران در برابر طوفان جدایی از تو، از صبر و شکیبایی استفاده می‌کند.
غرامتست بر آنکس که خاک پای تو یافت
اگر ز قرصه خورشید تاج سر سازد
هوش مصنوعی: کسی که تو را می‌بیند و از خاک پای تو چیزی می‌گیرد، بر اوست که غرامت بدهد، حتی اگر تمام نور و زیبایی دنیا را برای خود گرد آورد.
به خون ما به ازین دست از میانه برآر
که بی تو سوختگان را ازین بتر سازد
هوش مصنوعی: بهتر است برای ما از وسط به این شکل عمل کنی که اگر تو نباشی، سوختگانی که ما هستیم، وضع‌مان از این بدتر خواهد شد.
به عاشقان رخ چون لاله در سحر منمای
که عاشقان ترا ناله سحر سازد
هوش مصنوعی: به محبوبان خود این طور نشان نده که مثل گل لاله در صبح زیبا هستند، چون این کار باعث می‌شود عاشقان در صبح به تو فکر کنند و برای تو ناله کنند.
فلک حریف تو شد در جفا و این بترست
که با دو حادثه یک دل چگونه در سازد
هوش مصنوعی: آسمان با تو در بی‌رحمی همدست شد و این وحشت‌انگیز است که چگونه می‌توان با دو اتفاق ناگوار، یکدل و با هم زندگی کرد.
چو صبح طره شبرنگ تو جهان ببرد
ز غمزه های تو روزی اگر حشر سازد
هوش مصنوعی: وقتی صبح زود، موهای سیاه تو جهان را از غم پر می‌کند، روزی ممکن است که قیامت برپا شود.
رخم ز بهر تو زر ساختست شرمش باد
که کار وصل چو تو نقره ای ز زر سازد
هوش مصنوعی: صورت من برای تو از طلا ساخته شده، خداوند شرم کند که این نوع وصال تو را به نقره تبدیل کند.
دلی که نیست بشکرانه در میان بنهم
گرم زمانه ز بازوی تو کمر سازد
هوش مصنوعی: دل اگر شکرگزاری نداشته باشد، در دنیای پر مشغله و سختی‌های زمانه، از قدرت تو به خود تکیه خواهد کرد و بر مشکلات فائق خواهد آمد.
بسوخت خشک و ترم ز آه آتشین و هنوز
بر آن نیم که مرا بی تو خشک و تر سازد
هوش مصنوعی: آتش سوزاننده جانم را آتشین کرده و هر دو حالتم، چه خشک و چه تر، بسوخته است. اما هنوز نمی‌توانم تحمل کنم کسی که بخواهد مرا بدون تو به حالت خشک و بی‌احساسی درآورد.
ز پیچ پیچی و شیرینیت عجب نبود
که روزگار ز تو شکل نیشکر سازد
هوش مصنوعی: از لطافت و شیرینی تو تعجبی نیست که زمانه تو را به شکلی مانند نیشکر درآورد.
به روی تو نظر آنکس کند که سرمه چشم
ز خاک بارگه شاه دادگر سازد
هوش مصنوعی: چشم‌ها به سمت تو خیره می‌شوند که آن‌ها با سرمه‌ای که از خاک درگاه پادشاهی عادل به دست آمده، آراسته شده است.
قوام شش جهت و شحنه چهار ارکان
که قدر او مقر از تارک قمر سازد
هوش مصنوعی: وجود او همانند یک مرکز قوی است که همه جهات را در بر می‌گیرد و به عنوان نگهبانی برای چهار عنصر اصلی عمل می‌کند؛ به گونه‌ای که ارزش او می‌تواند به زیبایی ماه بیفزاید.
سپهر عرش جناب آفتاب ابر سخا
که بحر از کف او گنج پر گهر سازد
هوش مصنوعی: آسمان مقام و جایگاه خورشید است، که مانند ابری پر از برکت، دریا را از دستان او پر از جواهر می‌کند.
جهان پناه قزل ارسلان که تعظیمش
ز دخل و خرج جهان جود ماحضر سازد
هوش مصنوعی: جهان به عنوان پناهگاه قزل ارسلان عمل می‌کند و بزرگی او به حدی است که تمام درآمد و هزینه‌های جهان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و بر آن‌ها تأثیر مثبت می‌گذارد.
سپهر اگر کسراب بقیعه خاک شود
ز دل سپهر وز رای اختری دگر سازد
هوش مصنوعی: اگر آسمان در دلش بخواهد خاک را به سراب تبدیل کند، از دل آسمان و با تدبیر ستاره‌ای دیگر، تغییر می‌کند.
به ترکتاز حوادث جهان مباد خراب
و گر نه او چو جهان صد بیک نظر سازد
هوش مصنوعی: از وقوع حوادث ناگوار در زندگی خود نترس، زیرا اگر چنین کنی، او می‌تواند همه چیز را با یک نگاه به هم بریزد و تغییر دهد.
شکست طنطنه چرخ و بیشتر شکند
مگر ز خاک درش هرز ماه و خور سازد
هوش مصنوعی: وقتی که چرخ زندگی به رکود و بی‌سر و سامانی دچار می‌شود، ممکن است بیشتر به زمین بیفتد، مگر اینکه از خاک خویش، زیبایی‌های ماه و خورشید را بسازد.
شود به صورت کفگیر چرخ پنگانی
چو نیم چرخ برین چرخ عشوه گر سازد
هوش مصنوعی: در این بیت، به حالتی اشاره شده که مانند چرخ یک کفگیر در حال چرخش است و در عین حال، زیبایی و فریبندگی مانند چرخش یک پنگان (پنگان به معنی آتش شعله‌ور) دارد. در واقع، این تصویر به جنبش و ناز و دلربایی اشاره می‌کند که در دنیای عشق و محبت وجود دارد.
به جست و جوی نظیرش همی دود گردون
که جای خویش گهی زیر و گه ز بر سازد
هوش مصنوعی: در پی یافتن همتای خود، گردون (آسمان) دودی به‌پا می‌کند که گاهی در زیر و گاهی در بالای خود، جایگاهش را تغییر می‌دهد.
ز بهر سقف عدوی سفید دستش دان
که شب ز چهره گلیم سیاه بر سازد
هوش مصنوعی: برای حفظ امنیت و آرامش خود، باید از دشمنان دوری کرد، زیرا شب با تاریکی‌اش می‌تواند چهره‌های زیبا را پوشانده و به زشتی تبدیل کند.
به رسم مجلس او دارد آفتاب آن جام
که وقت بام برین سقف هفت در سازد
هوش مصنوعی: در این زندگی دنیا، آفتاب مانند جامی است که در زمان صبح، روی سقف آسمان به زیبایی می‌درخشد و جلوه‌ای ویژه به فضا می‌بخشد.
به درد چشم نیفتد سپهر سرمه مثال
گر از غبار درش سرمه بصر سازد
هوش مصنوعی: اگر آسمان، مانند سرمه (کمشکی) در چشم ما سیاه شود، به درد چشم نخواهد افتاد، حتی اگر از غبار درونش، سرمه‌ای برای چشمانمان بسازد.
کفش چو دست تهی یافت در سخا پیچد
دلش چو دشمن بد دید با خطر سازد
هوش مصنوعی: وقتی به انسان چیزی ندهند و در حیاتش کمبودی احساس کند، دلش مانند دلی که با دشمن مواجه شده باشد، به درد می‌آید و در برابر خطرات به تنهایی می‌ایستد.
چو صبح نور کند عرضه، دان که تزویرست
که بر دلش همه شب صبح پرده در سازد
هوش مصنوعی: وقتی صبح نور خود را نمایش می‌دهد، بدان که این فقط فریبی است؛ چرا که در دل او تمام شب پرده‌ای از تاریکی کشیده شده است.
دقیقه دانی رایش کنون بدان درجه است
که او بر آب روان نقش شوشتر سازد
هوش مصنوعی: این جمله به معنی این است که در حال حاضر، توانایی و هنر او به حدی رسیده است که می‌تواند بر روی آب جاری، تصاویری زیبا و شگفت‌انگیز خلق کند. این نشان‌دهنده مهارت و استعداد فوق‌العاده اوست که می‌تواند زیبایی‌های هنری را حتی در شرایط غیرمعمول و چالش‌برانگیز به وجود آورد.
ز چرب دستی انصافش اولین پایه است
که صعوه در حرم باز مستقر سازد
هوش مصنوعی: در دستان چرب و نرم، نخستین نشانه انصاف وجود دارد که مانند پرنده‌ای در حرم امن و آرامش می‌یابد.
کرم چو زال یتیم است و اوست آن سیمرغ
که از سر شفقت کار زال زر سازد
هوش مصنوعی: کرم مانند زال یتیم است و او همان سیمرغی است که از روی محبت به زال کمک می‌کند و او را به جایگاه بالاتری می‌برد.
به ذات آنکه به یک امر در سه تاریکی
ز نیم قطره منی مایه صور سازد
هوش مصنوعی: خداوندی که قادر است از یک قطره کوچک، در شرایط تاریک و دشوار، موجوداتی را خلق کند.
هدایتش ز بصر دیده بان روح کند
عنایتش ز زبان منهی خبر سازد
هوش مصنوعی: هدایت او به وسیله بینش ناظر روحانی‌اش انجام می‌شود و لطف و توجه او از زبان ناهی خبر می‌آورد.
به موسم گل رعنا ز ابر تر دامن
قضاش نوبه زن ملک بحر و بر سازد
هوش مصنوعی: در فصل گل، زیبایی و طراوت از آسمان بر دامن زمین افشانیده می‌شود و این باران باعث می‌شود که آفرینش و طبیعت در دریا و خشکی به جنبش و حیات بیفتد.
عمود نور به صبح سپید دست دهد
نقاب قیر ز شام سیاه گر سازد
هوش مصنوعی: وقتی که نور صبح به آسمان بتابد، شب تاریک با پوشش سیاهش کنار می‌رود.
که دست اوست درین روزگار نااهلان
که کار اهل هنر در خور هنر سازد
هوش مصنوعی: در این دوران که نالایقان بر سر کار هستند، تنها دستان او می‌تواند باعث شود که کار هنرمندان، مطابق با شایستگی‌های هنرشان پیش برود.
کرم پناها، گردون دلا! تویی که فلک
ز تیغ و کلک تو قانون نفع و ضرر سازد
هوش مصنوعی: ای مایه‌ی پناه و حمایت، ای آسمان دل‌ها! تو کسی هستی که آسمان به خاطر قدرت و قلم تو، قوانین سود و زیان را وضع می‌کند.
ارادت تو امل در دل قضا شکند
سیاست تو کمین بر ره قدر سازد
هوش مصنوعی: محبت و ارادت تو می‌تواند سرنوشت را تغییر دهد و تدبیر تو می‌تواند در مسیر موفقیت ایجاد موانع کند.
دهان بشست به هفت آب چون ثنای تو خواند
دبیر چرخ که اشکال مستمر سازد
هوش مصنوعی: دهان را با هفت آب شست و شو دادند، زیرا وقتی به ستایش تو پرداخت، نویسنده زمان تصمیم گرفت که دائماً طرح‌هایی را ایجاد کند.
جهان ز دست تو پیرایه امل بندد
فلک ز تیغ تو سرمایه ظفر سازد
هوش مصنوعی: جهان به خاطر آرزوها و امیدهای تو دچار دگرگونی می‌شود و آسمان با قدرت تو، وسایل پیروزی را فراهم می‌کند.
همی سگالد این طاقدیس آینه گون
که جفت ساز جلال تو بیشتر سازد
هوش مصنوعی: می‌گوید که این کاخ زیبا چون آینه‌ای می‌درخشد و باعث می‌شود که زیبایی و جلال تو را بیشتر به نمایش بگذارد.
غلام بخشش یک روزه تو خوانچه کشی است
که چرخ تا حد خاور ز باختر سازد
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد در یک روز به تو کمک کند، مثل کسی است که کافی است فقط به اندازه یک سفره بزرگ، تلاش کند تا تمام دور و برش را پر کند. این به این معناست که کمک و بخشش واقعی باید پایدار و همیشگی باشد، نه فقط در یک لحظه.
به رنج می طلبی نام نیک و این بد نیست
که گنج نور، مه از سختی سفر سازد
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن نام نیک، باید تلاش و سختی بکشی و این موضوع چیز بدی نیست، زیرا در نهایت، روشنایی و ثروت حقیقی از این سفر دشوار به دست می‌آید.
عدوت چون تو تواند شد ایمه او سگ کیست؟
که حیله جوید و از گربه شیر نر سازد
هوش مصنوعی: دشمن تو چه کسی می‌تواند باشد که مانند تو حیله‌گر باشد و از یک گربه، شیر نر بسازد؟
دو دست تو ز فلک ناخنی نمی گردد
چو در سخا مدد روزی بشر سازد
هوش مصنوعی: دو دست تو اگرچه از آسمان بی‌نقص و کامل نیست، اما با بخشش و سخاوتت می‌توانی روزی مردم را فراهم کنی.
کند به مدح تو کلکم طلسم بندی سحر
چنانک تیغ تو اسباب فتح و فر سازد
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستایش و تمجید از شما می‌پردازد و می‌گوید که قدرت و تأثیر شما مانند جادو و طلسمی است که همه را تحت تأثیر قرار می‌دهد، به‌گونه‌ای که مانند شمشیری که به پیروزی و فتح می‌انجامد، کارساز است.
درین زمانه بدین سکه هیچکس سخنی
خدای خصم اگر ساخته و گر سازد
هوش مصنوعی: در این دوره، هیچ کس را نمی‌توان دید که با این روش طلا یا پولی بزند، حتی اگر خداوند خصم را خلق کرده باشد یا تغییر دهد.
سیاه روی نیم چون محک به دعوی سحر
زهر که او چو محک نقد خیر و شر سازد
هوش مصنوعی: مردی با چهره سیاه به مانند ملاکی در تلاش است تا حقیقت را از باطل تشخیص دهد. او با دقت و انصاف به بررسی ادعاها می‌پردازد و می‌تواند بین خوبی و بدی تمایز قائل شود.
هر آنکه جست ز غیر من این طریقه نو
چنان بود که کسی از گیا تبر سازد
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال راهی جز من باشد، مثل این است که بخواهد از گیاه تبر بسازد.
تو نقد کن ز تو بهتر کسی نمی دانم
که طبعت از دو سخن صد لطیفه بر سازد
هوش مصنوعی: من هیچ کس را بهتر از خودت نمی‌شناسم که بتواند با دو کلام تو، صدها نکته زیبا و لطیف ایجاد کند.
همیشه تا فلک آن رنگ دولابی
مدار در حرکت گرد این مدر سازد
هوش مصنوعی: همیشه تا آسمان آن رنگ زیبا را در حرکت داشته باشد، این مسیر را برای خود بساز.
مدام تا زند آتش کمان گروهه چنان
که زه ز شعله کند مهره از شرر سازد
هوش مصنوعی: همواره آتش داغ و سوزان کمان را نگه‌داشته‌اند، به‌طوری‌که تیر از حرارت شعله‌ور می‌شود و دمای آن باعث ذوب شدن مهره می‌شود.
جلالت تو چنان باد کز پی تو جهان
ز هفت چرخ یک ایوان مختصر سازد
هوش مصنوعی: عظمت و جلال تو به قدری است که به خاطر تو، جهان می‌تواند حتی از هفت آسمان به یک اتاق کوچک تبدیل شود.
درین زمانه بی حاصل آن پسر بادی
که کار خویش به از حاصل پدر سازد
هوش مصنوعی: در این زمانه بی‌ثمر، پسر بادی کسی است که به‌جای تکیه بر دستاوردهای پدر، خود باید تلاش کند و کاری انجام دهد که به خودی خود باارزش و مفید باشد.
شده مسخر تو هفت چرخ و هفت اقلیم
چنانک حکم تو بر هر یکی گذر سازد
هوش مصنوعی: همهٔ عالم و موجودات به شادی و خنده‌ی تو در آمده‌اند و چرخ‌های آسمان و سرزمین‌ها به گونه‌ای هستند که هر کدام به فرمان تو عمل می‌کنند.