گنجور

شمارهٔ ۲

تا تو از هستی خود، خود را نگردانی جدا
هودج جان چون نهی در بارگاه کبریا
درکش انگشت از نمکدان جهان تا چون نمک
کم شوی از پختگان آتش وحدت جدا
کاسه ها کرده ست بر خوان امید اما تهیست
هست از کاسه تهی امید خوش خوردن خطا
زرد و لاغر شو چو ابریشم مگر چون کرم قز
پر بر آری زود چون زین خاکدان گردی رها
آنچه داری از جهان آن خونبهای تست و بس
گر خورد خونت سزد کز پیش دادت خونبها
از فنای خاک حاصل جز فنا چیزی مدان
خود فنا اندر نبشتن هست هم شکل فنا
آب رویت رفت بر باد ای عفاک الله چو عمر
تا تو همچون چوب کشتی سیر باشی ناشتا
با قناعت چون نشینی بر سر خوان خسان؟
پیش عیسی چون خری از ره نشینان توتیا؟
با هوی گر پرسی از من بر زمینت جای نیست
زین هوا برخیز و همچون ذره بنشین بر هوا
کعبتین جان به عالم واخر از گردون که هست
عمر تو بد باز و نرد آشفته و گردون دغا
گل مجوی از خار در صحرای عالم زانکه تو
خاک یابی آرد چون از خشت سازی آسیا
تا شما باشید کژ گوی و ترازو راست گو
آبنوسین خانه او دارد چنارین در شما
گنج و اژدرها بهم باشند زان شد نفس دو
از ره نقش آدمی وز روی معنی اژدها
مرگ دلها در جهان افتاد رحلت جوی هین!
کز طریق شرع واجب گشت رحلت از وبا
در جهان بی غم نبینی دل که در دست رباب
گردن خود بی رسن هرگز نبیند گردنا
عهد خاک ار بود وقتی استوار امروز نیست
وین سخن نابوده دان چون نیست اندر عهد ما
راستی از دانه دل جوی کو چون نقطه یی است
بهر آن کز نقطه خط می خیزد از خط استوا
دل چو از عشق جهان بگریست نشکیبد ز حرص
کودک اندر صرع چون خندید نپذیرد دوا
سایه سیمرغ جوی و از وفا یک جو مجوی
کز جهان سیمرغ ازان گم گشت تا یابد وفا
جهد کن تا همدم کروبیان گردی چو عقل
تا شوی زین همدمی با سر حق هم آشنا
بد بود انصاف چون اغیار دارد ملک دل
رد بود سیماب چون خورشید سازد کیمیا
مرد معنی شو نه مرد صورت ایرا در نهاد
دارد از الوان سیاهی مشک و سبزی گندنا
ماجرا طوطی نکوتر بر زبان راند ز کبک
گرچه دایم کبک در خرقه ست و طوطی در قبا
جان بده درپای شرع و پایه عرش آن تست
چیست عرش ای ساده جز مقلوب شرع مصطفا
سید آدم خلیفت، امی عالم نهاد
مکی خورشید طلعت، عالم گردون سخا
آن زبد بیگانه همچون قرص خورشید از سکون
وآن به خوبی خویش همچون آب حیوان از بقا
زآفرینش مبتدا و آخر او دان بهر آنک
در عمل بود آخر و در علم باری مبتدا
کرده تأیید ازل از آستینش آب خور
ساخته روح القدس از آستانش تکیه جا
گشته آنجا کز حمیت شد سخن بر لعل اوی
زرد روی از هیبتش شیر فلک چون کهربا
سدره مفرد بود تا این منتهی بر وی رسید
لطف حق بر فرق او تاجی نهاد از منتها
خواجه روحانیان کرده شب معراج او
چشم ابلق شکل را از گرد خنگش توتیا
علم او چون سر قرآن با حقیقت ها قرین
نفس او چون عقل کلی از نقیضتها جدا
پیش شرعش زهره بربط در اثیر انداخته
بینوایان فلک را کرده محروم از نوا
کوه ایمان بود وز خود یک نفس نگشاد از آنک
بود از روح القدس آواز و ز احمد صدا
چون ندای ارکعوا افکند در گوش جهان
ماند گردون تا قیامت در یکی رکعت دو تا
قاب قوسین از بها و فر او خورشید پاش
مشتری در قوس عاجز مانده زان فر و بها
رسته در باغ جهان از وی گیاه مردمی
گشته بی جان و روان مداح او مردم گیا
پیشوا بد گرچه بد پس روز حق چون بازگشت
پس رو اندر بازگشتن گردد آری پیشوا
بر گشاده صد هزاران دیده از بهر لقاش
پرده صبح قیامت گنبد نیلی و طا
سایه بر عالم نیفگند از برای آنکه بود
او ز عالم خالی و عالم ز شرع او ملا
بی دم او کار سنت همچو بی معنی سخن
بی کف او تیغ دعوت همچو بی موسی عصا
سیزده بفزود بر پنجاه عمرش تا نکرد
پیک حضرت پیش او صد و چارده سوره ادا
جاهدواالکفار گردش غرقه در دریای خوف
ما علیک الا البلاغش داده توقیع رجا
او ز عالم بود و بهتر بد ز عالم زآنکه مشگ
باشد از آهو و به ز آهو بود مشگ ختا
شد ز یک تأثیر سعدش زیر این هفت آینه
بهر پنج ارکان شرعش چار مفتی مقتدا
گشته هر یک از پی تقویم شرع احمدی
از دل روشن رصد ساز اندرین تاری فضا
هر یکی از صدق در صدر خلافت پیشرو
هر یکی از عدل بر اقلیم سنت پادشا
بوده با هم هر چهار از بهر حل و عقد شرع
در صفا اخوان و خصم اهل اخوان الصفا
در میانشان ماجراها رفته پیدا و نهان
لیک جز تمکین دین نابوده اصل ماجرا
هر که زیشان یک سخن گفت آن سخن بشنیده بود
او ز احمد، احمد از جبریل و جبریل از خدا
ای ز بوی رحمتت دلهای درویشان قوی
وی ز صدق وعده ات غمهای مشتاقان هبا
لطف تست آنجا که دل زنگار گیرد رنگ بر
فضل تست آنجا که غم آهن شود آهن ربا
از تو جانها روی شسته همچو از باران سمن
بی تو دلها گشته محکم همچو زوبینی گیا
هیچ کس وز هیچ کس کمتر دو جو یعنی مجیر
مانده چون سرگشتگان در بحر حیرت مبتلا
یا به دست قهر قدرت رشته جانش ببر
یا به دستش ده ز روی فضل سر رشته رضا
در تو زد دست از جهان یارب تو دارش بهر آن
کز در تو یک بدی را هست صد نیکی جزا
زین دعا هر چند درگاه ترا زحمت بود
از تو جز رحمت چه آید وز ضعیفان جز دعا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا تو از هستی خود، خود را نگردانی جدا
هودج جان چون نهی در بارگاه کبریا
هوش مصنوعی: تا زمانی که نتوانی خود را از وجودت جدا کنی، مانند اینکه جان را در بارگاه عظمت قرار داده‌ای.
درکش انگشت از نمکدان جهان تا چون نمک
کم شوی از پختگان آتش وحدت جدا
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که وقتی تو به عمق دنیا و تجربه‌های آن پی ببری، موجودیت و اهمیت خود را در قیاس با دیگران کم می‌بینی و در نتیجه از اصل و ذات خود که به یکپارچگی و وحدت مربوط می‌شود، جدا می‌شوی. به عبارتی، دل کندن از تعلقات دنیوی و درک حقیقت زندگی می‌تواند به دریافت عمیق‌تری از واقعیت منجر شود.
کاسه ها کرده ست بر خوان امید اما تهیست
هست از کاسه تهی امید خوش خوردن خطا
هوش مصنوعی: بر سر سفره‌ی امید، کاسه‌ها چیده شده‌اند اما در واقع، این کاسه‌ها خالی هستند. در اینجا امیدوار بودن بدون واقعیات، اشتباه است.
زرد و لاغر شو چو ابریشم مگر چون کرم قز
پر بر آری زود چون زین خاکدان گردی رها
هوش مصنوعی: زرد و لاغر شو مثل ابریشم، اما مانند کرم ابریشم زود پر و بال بگیر. وقتی که از این خاکدان آزاد شدی، به پرواز درخواهی آمد.
آنچه داری از جهان آن خونبهای تست و بس
گر خورد خونت سزد کز پیش دادت خونبها
هوش مصنوعی: هر آنچه که در این جهان داری، نتیجه و بهای خون توست. اگر بر تو سختی بگذرد و خون تو ریخته شود، درست است که به خاطر این بقا و مال تو، این اندوه و خونریزی به تو تعلق دارد.
از فنای خاک حاصل جز فنا چیزی مدان
خود فنا اندر نبشتن هست هم شکل فنا
هوش مصنوعی: از نابودی خاک، جز نابودی دیگر چیزی نتوانی یافت؛ زیرا خود نابودی در نوشتن، شبیه به نابودی است.
آب رویت رفت بر باد ای عفاک الله چو عمر
تا تو همچون چوب کشتی سیر باشی ناشتا
هوش مصنوعی: ای عفاک الله، آبروی تو به باد رفته است، مانند عمر که تا زمانی که تو مانند چوبی در کشتی به راه ادامه بدهی، بی‌غذا باقی می‌مانی.
با قناعت چون نشینی بر سر خوان خسان؟
پیش عیسی چون خری از ره نشینان توتیا؟
هوش مصنوعی: وقتی با قناعت و رضایت زندگی کنی، چگونه می‌توانی در کنار دیگران بر سر سفره آنها بنشینی؟ مثل اینکه در کنار عیسی، تو که به سادگی به زندگی نگاه می‌کنی، شبیه به یک خر خواهی شد که در مسیر نشستن و برکت گرفتن از دیگران قرار دارد.
با هوی گر پرسی از من بر زمینت جای نیست
زین هوا برخیز و همچون ذره بنشین بر هوا
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسی که در دنیای مادی چه جایگاهی داری، می‌گویم که در این دنیا جا و مکانی برایت نیست. بهتر است از این تمایلات دنیوی دست برداری و مانند ذره‌ای در آسمان بمانی.
کعبتین جان به عالم واخر از گردون که هست
عمر تو بد باز و نرد آشفته و گردون دغا
هوش مصنوعی: ای که دنیایت به دو کعبه پیوند خورده، بدان که عمر تو در این عالم به سرانجام می‌رسد و زندگی‌ات پر از ناملایمات و فریب است.
گل مجوی از خار در صحرای عالم زانکه تو
خاک یابی آرد چون از خشت سازی آسیا
هوش مصنوعی: در دشت زندگی به دنبال زیبایی‌ها و گل‌ها نباش، زیرا تو از خاک به وجود می‌آیی و زندگی‌ات با تلاش و همت شکل می‌گیرد. مثل اینکه از خشت، آسیا می‌سازند، بنابراین باید با کوشش و عزم خود، به دستاوردهای بزرگی دست یابی.
تا شما باشید کژ گوی و ترازو راست گو
آبنوسین خانه او دارد چنارین در شما
هوش مصنوعی: تا زمانی که شما دروغگو و نادرست هستید، او دارای ثبات و صداقت است و مانند چنار سبز و تنومند در درون خود، منزلت و اعتبار دارد.
گنج و اژدرها بهم باشند زان شد نفس دو
از ره نقش آدمی وز روی معنی اژدها
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از ارتباطی عمیق بین چیزهای ظاهری و باطنی است. به طور خاص، تصریح می‌شود که برخی از ثروت‌ها یا وسایل ارزشمند (گنج) و خطرات غیرقابل پیش‌بینی یا موجودات خطرناک (اژدها) می‌توانند در کنار هم قرار بگیرند. همچنین، این مفهوم آورده شده است که انسان تنها با شناخت و درک عمیق از معانی می‌تواند به نفس خود و جنبه‌های واقعی‌اش پی ببرد و نسبت به بیرون (ظاهر) و درون (واقعیت) زندگی خود آگاه شود.
مرگ دلها در جهان افتاد رحلت جوی هین!
کز طریق شرع واجب گشت رحلت از وبا
هوش مصنوعی: مرگ دل‌ها در دنیا فراگیر شده است، بنابراین بشتابید! چون بر اساس دین، گسترش بیماری به عنوان یک وداع ضروری شناخته شده است.
در جهان بی غم نبینی دل که در دست رباب
گردن خود بی رسن هرگز نبیند گردنا
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کسی را نمی‌بینی که بدون غم باشد، مانند دلی که در دست رباب است و گردن خود را به رشته‌ای نمی‌بندد. یعنی افرادی که در بند عواطف و وابستگی‌ها هستند، نمی‌توانند از اندوه و رنج فاصله بگیرند.
عهد خاک ار بود وقتی استوار امروز نیست
وین سخن نابوده دان چون نیست اندر عهد ما
هوش مصنوعی: اگر بگوییم که این دنیا و همه چیزهایش پایدار و استوار هستند، اشتباه است. امروز دیگر آن‌چنان که باید اطمینان‌خیز نیست و این گفتار نیز بی‌معناست، زیرا در زمان ما چیزی از آن عهد پایدار وجود ندارد.
راستی از دانه دل جوی کو چون نقطه یی است
بهر آن کز نقطه خط می خیزد از خط استوا
هوش مصنوعی: در حقیقت، از دانه‌ای که در دل داریم، جوی مانند یک نقطه به وجود می‌آید. این نقطه به خاطر آن است که از یک نقطه‌ی دیگر خطی به وجود می‌آید و به نوعی از مرکزیتی که داریم، ایجاد می‌شود.
دل چو از عشق جهان بگریست نشکیبد ز حرص
کودک اندر صرع چون خندید نپذیرد دوا
هوش مصنوعی: دل وقتی از عشق و وابستگی به دنیا رنج می‌برد و می‌گرید، دیگر به راحتی نمی‌تواند از حسرات و خواسته‌های بی‌پایان رها شود. مثل این که اگر کودک در حال بازی باشد و بخندد، هیچ چیزی نمی‌تواند او را از آن خوشحالی دور کند.
سایه سیمرغ جوی و از وفا یک جو مجوی
کز جهان سیمرغ ازان گم گشت تا یابد وفا
هوش مصنوعی: به دنبال سایه پرنده افسانه‌ای سیمرغ باش و از وفا چیزی نطلب، چرا که در این دنیا سیمرغ به خاطر آن گم شده است تا وفا را پیدا کند.
جهد کن تا همدم کروبیان گردی چو عقل
تا شوی زین همدمی با سر حق هم آشنا
هوش مصنوعی: سعی کن تا هم‌نشین فرشتگان شوی، همان‌طور که عقل، از این هم‌نشینی به درک عمیق‌تری از حقیقت دست پیدا می‌کند.
بد بود انصاف چون اغیار دارد ملک دل
رد بود سیماب چون خورشید سازد کیمیا
هوش مصنوعی: عدالت نادرست است زمانی که دل انسان در دست دیگران باشد. مانند اینکه جیوه بر اثر حرارت خورشید به طلا تبدیل می‌شود، در اینجا هم وضعیتی ناخوشایند و ناخودآگاه را نشان می‌دهد.
مرد معنی شو نه مرد صورت ایرا در نهاد
دارد از الوان سیاهی مشک و سبزی گندنا
هوش مصنوعی: ای انسان، به جای اینکه فقط به ظاهر خود بپردازی، به عمق و معنای وجودی‌ات توجه کن. در درون تو، رنگ‌ها و زیبایی‌هایی هست که فراتر از ظواهر دنیایی هستند.
ماجرا طوطی نکوتر بر زبان راند ز کبک
گرچه دایم کبک در خرقه ست و طوطی در قبا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در برخی مواقع، حقیقت یک موضوع به سمت زیبایی و دلنشینی پیش می‌رود، حتی اگر آن حقیقت از منبعی باشد که به ظاهر کمتر قابل قبول است. به عبارتی، طوطی (که نماد زیبایی و سخنوری است) از زبانی زیبا و شیوا صحبت می‌کند، در حالی که کبک (که ممکن است نماد سادگی یا روزمرگی باشد) در واقع مدام در پوشش خود باقی مانده است. این به ما یادآوری می‌کند که کیفیت و محتوا می‌تواند از جایی غیرمنتظره و با زیبایی بیشتری بیان شود، حتی اگر ظاهر آن متفاوت باشد.
جان بده درپای شرع و پایه عرش آن تست
چیست عرش ای ساده جز مقلوب شرع مصطفا
هوش مصنوعی: تن به جان دادن در راه دین و اصول آن بده، زیرا حقیقت عرش (بزرگی و مقام) به همین وابسته است. ای ساده‌دل، مگو که عرش چیز دیگری است، چرا که حقیقت آن در دین محمد (ص) نهفته است.
سید آدم خلیفت، امی عالم نهاد
مکی خورشید طلعت، عالم گردون سخا
هوش مصنوعی: سید آدم که به عنوان جانشین خداوند است، علم و دانش را در دل او قرار داده است. او مانند خورشید مکه با زیبایی‌اش درخشندگی دارد و در آسمان، فضائل و بزرگی‌اش را می‌افزاید.
آن زبد بیگانه همچون قرص خورشید از سکون
وآن به خوبی خویش همچون آب حیوان از بقا
هوش مصنوعی: آن فرد بیگانه مانند قرص خورشید است که در سکوت و آرامش خود درخشان و نمایان است، و آن شخص دیگر که در خود خوبی دارد، مانند آب حیات است که همیشه پایدار و زنده باقی می‌ماند.
زآفرینش مبتدا و آخر او دان بهر آنک
در عمل بود آخر و در علم باری مبتدا
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه خداوند هم در آغاز و هم در پایان همه چیز وجود دارد. به این معنا که در عمل، او نهایت و نتیجه است و در دانش، او اولین و آغازین وجود است. در واقع، همه چیز از او شروع می‌شود و به او ختم می‌شود.
کرده تأیید ازل از آستینش آب خور
ساخته روح القدس از آستانش تکیه جا
هوش مصنوعی: او از آغاز کار خود پیام حمایت و تأیید را بیرون آورد، و از آستان او روح القدس به وجود آمده و برای خود جایگاهی یافته است.
گشته آنجا کز حمیت شد سخن بر لعل اوی
زرد روی از هیبتش شیر فلک چون کهربا
هوش مصنوعی: در آن مکان که به خاطر غیرت و شجاعت خود، سخن از او برمی‌آید، لب‌هایش به رنگ زرد درآمده و به خاطر هیبت و جلالش، همچون کهربا، شیری در آسمان به نظر می‌رسد.
سدره مفرد بود تا این منتهی بر وی رسید
لطف حق بر فرق او تاجی نهاد از منتها
هوش مصنوعی: سدره (درختی بزرگ و مقدس) به تنهایی وجود داشت تا اینکه رحمت خدا بر آن نازل شد و بر بالای آن، تاجی از نعمت‌ها و لطف‌های بی‌پایان قرار داد.
خواجه روحانیان کرده شب معراج او
چشم ابلق شکل را از گرد خنگش توتیا
هوش مصنوعی: خواجه روحانیان در شب معراج، چشم‌های زیبای ابلق را از غبار گرگ و دوده تصفیه کرده است.
علم او چون سر قرآن با حقیقت ها قرین
نفس او چون عقل کلی از نقیضتها جدا
هوش مصنوعی: علم او مانند سر قرآن است که با حقایق مرتبط است و نفس او چون عقل کل از تضادها و تناقض‌ها جدا می‌باشد.
پیش شرعش زهره بربط در اثیر انداخته
بینوایان فلک را کرده محروم از نوا
هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌گوید که در مقام قضاوت الهی، عواطف و احساسات انسانی تحت تأثیر قرار می‌گیرد. به گونه‌ای که کسانی که در ضعف و ناتوانی به سر می‌برند، از زیبایی‌های زندگی و لذت‌های معنوی محروم می‌شوند. در واقع می‌توانیم بگوییم که این وضعیت ناشی از حکمتی است که در آن، اموری ظاهری و مادی تحت تأثیر مسائل معنوی قرار دارند.
کوه ایمان بود وز خود یک نفس نگشاد از آنک
بود از روح القدس آواز و ز احمد صدا
هوش مصنوعی: کوه ایمان در دل او جای گرفته و لحظه‌ای هم از آن دور نشد، زیرا صدای او از روح‌القدس و نبی احمد نشأت می‌گرفت.
چون ندای ارکعوا افکند در گوش جهان
ماند گردون تا قیامت در یکی رکعت دو تا
هوش مصنوعی: وقتی که ندای "رکوع کنید" در تمام جهان پیچید، اینجا زمین به گونه‌ای باقی ماند که تا قیامت، دو رکعت را در یک قیام یادآور خواهد بود.
قاب قوسین از بها و فر او خورشید پاش
مشتری در قوس عاجز مانده زان فر و بها
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و والایی فردی اشاره شده است که به قدری ممتاز و برجسته است که حتی خورشید و ستاره‌ها نیز در برابر وجه و عظمت او ناتوان به نظر می‌رسند. این شخص به گونه‌ای درخشان است که دیگر زیبایی‌ها و قدرت‌ها در مقایسه با او کم‌رنگ و بی‌اهمیت به نظر می‌آیند. در واقع، او از نظر ویژگی‌های ظاهری و باطنی به حدی بالا و ارزشمند است که همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
رسته در باغ جهان از وی گیاه مردمی
گشته بی جان و روان مداح او مردم گیا
هوش مصنوعی: در باغ بزرگ دنیا، گیاهانی بدون روح و زندگی از او به وجود آمده‌اند و مردم شعرگوی او هستند.
پیشوا بد گرچه بد پس روز حق چون بازگشت
پس رو اندر بازگشتن گردد آری پیشوا
هوش مصنوعی: اگر چه پیشوای بدی وجود داشته باشد، اما در روز حساب و قیامت زمانی که بازگشت به سوی حقیقت صورت گیرد، او نیز در بازگشتن به سمت حقیقت قرار خواهد گرفت.
بر گشاده صد هزاران دیده از بهر لقاش
پرده صبح قیامت گنبد نیلی و طا
هوش مصنوعی: در روز قیامت، بسیاری از چشم‌ها به خاطر دیدن تو باز شده و آماده‌اند. این روز مانند گنبدی نیلی است که صبح‌گاهان فرامی‌رسد.
سایه بر عالم نیفگند از برای آنکه بود
او ز عالم خالی و عالم ز شرع او ملا
هوش مصنوعی: سایه‌ای بر جهان نیفتاد چون او خارج از دنیای مادی بود و دنیای وجودش به قوانین و اصول شرع وابسته است.
بی دم او کار سنت همچو بی معنی سخن
بی کف او تیغ دعوت همچو بی موسی عصا
هوش مصنوعی: بدون وجود او، کارهای تو به اندازه‌ی حرف بی‌معناست. بدون حضور او، دعوتت هم مثل عصای موسی بی‌اثر و بی‌فایده می‌شود.
سیزده بفزود بر پنجاه عمرش تا نکرد
پیک حضرت پیش او صد و چارده سوره ادا
هوش مصنوعی: در این شعر به این موضوع اشاره می‌شود که عمر شخصی به ۶۳ سال می‌رسد و او در این مدت، به پیامبر (ص) ادای احترام نکرده و نتوانسته ۱۱۴ سوره قرآن را به طور کامل تلاوت کند. این بیان نشان‌دهنده غفلت از انجام وظایف دینی و ارتباط با روحانیات است.
جاهدواالکفار گردش غرقه در دریای خوف
ما علیک الا البلاغش داده توقیع رجا
هوش مصنوعی: در این بیت، به مجاهدت و تلاش در برابر کافران اشاره می‌شود و بیان می‌کند که در این مبارزه، غرق در احساس ترس هستیم. اما توجه به این نکته ضروری است که فقط باید پیام الهی را به دیگران برسانیم و امید به رحمت او داشته باشیم.
او ز عالم بود و بهتر بد ز عالم زآنکه مشگ
باشد از آهو و به ز آهو بود مشگ ختا
هوش مصنوعی: او از دنیای بیرون است و بهتر از آنچه در این دنیا وجود دارد، زیرا عطر خوش مشکی که از آهو می‌آید، از خود آهو هم بهتر است.
شد ز یک تأثیر سعدش زیر این هفت آینه
بهر پنج ارکان شرعش چار مفتی مقتدا
هوش مصنوعی: به خاطر یک تأثیر خوب، زیر این هفت آینه، برای پنج رکن دینش چهار مقام علمی پیشوایان قرار دارد.
گشته هر یک از پی تقویم شرع احمدی
از دل روشن رصد ساز اندرین تاری فضا
هوش مصنوعی: هر کدام از ما با توجه به تقویم دین اسلام و راهنمایی‌های پیامبر، برای روشن ساختن دل‌هایمان در این فضای تاریک و مبهم تلاش می‌کنیم.
هر یکی از صدق در صدر خلافت پیشرو
هر یکی از عدل بر اقلیم سنت پادشا
هوش مصنوعی: هر یک از راستگویان در جایگاه خلافت، پیشرو هستند و هر یک از عادلانی بر اساس اصول سنت پادشاهی عمل می‌کنند.
بوده با هم هر چهار از بهر حل و عقد شرع
در صفا اخوان و خصم اهل اخوان الصفا
هوش مصنوعی: هر چهار نفر برای بررسی مسائل شرعی با هم بودند و در آرامش و دوستی به گفتگو می‌پرداختند، حتی اگر گاهی بر سر مسائلی اختلاف نظر داشتند.
در میانشان ماجراها رفته پیدا و نهان
لیک جز تمکین دین نابوده اصل ماجرا
هوش مصنوعی: در بین آن‌ها داستان‌ها و ماجراهایی وجود دارد که برخی از آن‌ها واضح و برخی پنهان است. اما در نهایت، چیزی که اهمیت دارد، اصول دین و اعتقادات ناب است که باید به آن احترام گذاشت.
هر که زیشان یک سخن گفت آن سخن بشنیده بود
او ز احمد، احمد از جبریل و جبریل از خدا
هوش مصنوعی: هر که یک کلام از آن‌ها بگوید، خودش این کلام را از احمد شنیده و احمد این را از جبریل و جبریل هم از خدا گرفته است.
ای ز بوی رحمتت دلهای درویشان قوی
وی ز صدق وعده ات غمهای مشتاقان هبا
هوش مصنوعی: ای کسی که بوی رحمتت دل درویشان را محکم و شاداب می‌سازد و به خاطر صداقت و پیمان‌های تو، غم‌ها و اندوه‌های عاشقان از بین می‌رود.
لطف تست آنجا که دل زنگار گیرد رنگ بر
فضل تست آنجا که غم آهن شود آهن ربا
هوش مصنوعی: محبت تو در جایی که دل دچار کدری و تنگدستی می‌شود، رنگ و روح تازه‌ای به آن می‌دهد. همچنین، در لحظاتی که غم بر دل چیره می‌شود، لطف تو مانند آهن‌ربا، قادر است افراد را به سمت خود جذب کند.
از تو جانها روی شسته همچو از باران سمن
بی تو دلها گشته محکم همچو زوبینی گیا
هوش مصنوعی: از تو جان‌ها مانند گلی که از باران شسته شده، پاک و زنده است. بی تو، دل‌ها مانند آهن محکم و استوار شده‌اند.
هیچ کس وز هیچ کس کمتر دو جو یعنی مجیر
مانده چون سرگشتگان در بحر حیرت مبتلا
هوش مصنوعی: هیچ فردی از هیچ فرد دیگری کمتر نیست، همگی در وضعیت حیرت و سردرگمی به سر می‌برند، مانند افرادی که در دریا گم شده‌اند.
یا به دست قهر قدرت رشته جانش ببر
یا به دستش ده ز روی فضل سر رشته رضا
هوش مصنوعی: یا با قدرت قهری خود جانش را بگیر، یا با لطف و رحمت خود، او را به خوبی هدایت کن.
در تو زد دست از جهان یارب تو دارش بهر آن
کز در تو یک بدی را هست صد نیکی جزا
هوش مصنوعی: پروردگارا، در تو همه چیز را از دست داده‌ام، و حالا تو را دارم. زیرا از درون تو می‌توان یک بدی را با صد نیکی جبران کرد.
زین دعا هر چند درگاه ترا زحمت بود
از تو جز رحمت چه آید وز ضعیفان جز دعا
هوش مصنوعی: هر چند دعا کردن درگاه تو برای من سخت باشد، اما جز رحمت تو چه چیزی می‌تواند بیرون آید و از ناتوانان به جز دعا چه انتظاری می‌توان داشت؟