گنجور

شمارهٔ ۱۷

عافیت رخت از جهان برداشت
مکرمت دیده زین مکان برداشت
آفتابی که خاک را زر کرد
سایه زین تیره خاکدان برداشت
خون روان شد ز چشم من که فلک
خونم از اکحل روان برداشت
اسب صبرم ز رنج پوست فگند
محنتم مغز استخوان برداشت
دم دم این عمر من نهفته ربود
کم کم این گنج من نهان برداشت
نرسم من به همرهان وفا
زانکه شب رفت و کاروان برداشت
لب به دندانم از جهان که مرا
نقد عمر از ره دهان برداشت
تا کی از قرص مهر و کاسهٔ چرخ
کاین چنین رفت و آن چنان برداشت
مه سپهر و مه مهر چون خردم
طمع از کاسه دل ز نان برداشت
روز کارم به کار گیرد از آنک
رخم از رنگ زر نشان برداشت
تا کی اندر میان سرای جهان
باید این رنج بیکران برداشت
شکر کاین غم کنون ز ششدر خاک
صاحب هفتمین قران برداشت
کیقباد دوم مظفر دین
کز عدو تیغ او امان برداشت
شه قزل ارسلان که دست و دلش
از جهان نام بحر و کان برداشت
آنکه اول قدم ز روی زمین
فتنه آخرالزمان برداشت
آنکه با او فرو نهاد فلک
چون کمند فلک ستان برداشت
شیشه آسمان چو باده بریخت
راست کاو تیغ شیشه سان برداشت
سر گردنکشان چو تاج خروس
به سر تیغ سرفشان برداشت
همتش چون هوای گردون کرد
پای ازین خطه هوان برداشت
ثور را پرچم از کتف بستد
قوس را قبضه از کمان برداشت
فتنه را تیغ او میان بدوزد
تا به یکبارش از میان برداشت
صبح یک روز خیل تا شش بود
علم آفتاب از آن برداشت
کار کردش ز شش جهات جهان
نام و ناموس هفتخوان برداشت
روز روشن ثناش می خواندم
باغ از آن کلک ضمیران برداشت
شب تیره دعاش می گفتم
سرو از آن سر به آسمان برداشت
به سر دست کوه و دریا را
روزی از روی امتحان برداشت
دهن بحر تا به سینه ببرد
کمر کوه تا میان برداشت
سپر ماه را به نوک سنان
جوجو از راه کهکشان برداشت
تیغ او که‌ش یکی‌ست آهن و پشم
پنبه از گوش گردنان برداشت
پشت چرخ سبک‌رو از چه خم است؟
زانکه زو منتی گران برداشت
مشتری وار پیش او بهرام
تیغ بنهاد و طیلسان برداشت
ای فلک صولتی که خاک درت
پرده آب، بی گمان برداشت
بر بزرگی‌ت دل کسی ننهاد
که دل از عقل خرده دان برداشت
سر ز خطت کسی کشد که قلم
از ورق های خان و مان برداشت
حلق خصمت که حوله آسای است
دست گردون به ریسمان برداشت
وانکه او کرد گردنی با تو
شیر خشم تو گرده ران برداشت
از پی خدمت درت که ز لطف
صف روضه جنان برداشت
مور با ضعف خود کمر در بست
پشه با عجز خود سنان برداشت
به خدایی که امر او به دو حرف
هفت گردون به یک دخان برداشت
به خزان زان لکا که صنعش ریخت
طرفی طرف بوستان برداشت
مه دی ز آن سمن که حکمش ببخت
حصه صحن گلستان برداشت
تهمت خون به حق ز گرگ فگند
دین باطل به یک شبان برداشت
که نه جز طوق دار تست هر آنک
سر ازین تیره آستان برداشت
دست فیض تو تخته‌بند نیاز
خوش خوش از پای انس و جان برداشت
هر چه در چشم ملک ناخنه بود
ناخن قهر تو عیان برداشت
خاتمت مهرهای گردون را
از دو عالم یگان یگان برداشت
چون برانی سوار گوید عقل
روستم راه سیستان برداشت
چون بگیری پیاله گوید بزم
آب بین کانش روان برداشت
زین سخن طبع خوش حدیث مجیر
حدث از شعر باستان برداشت
وقت مدحت ز گنج خاطر من
مایه صد گنج شایگان برداشت
شه ستایی چو من نداند کرد
هر که او شه‌ره‌ بیان برداشت
چه دعا گویمت که عالم پیر
نقص ازین دولت جوان برداشت
جاودان زی که هرکس از عدلت
لذت عمر جاودان برداشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عافیت رخت از جهان برداشت
مکرمت دیده زین مکان برداشت
هوش مصنوعی: آرامش و آسایش از دنیا رخت بربست و بزرگی و نیکی نیز از این مکان کنار رفت.
آفتابی که خاک را زر کرد
سایه زین تیره خاکدان برداشت
هوش مصنوعی: خورشیدی که خاک را به طلا تبدیل کرد، سایه‌ای از این خاک تیره را کنار زد.
خون روان شد ز چشم من که فلک
خونم از اکحل روان برداشت
هوش مصنوعی: از چشمانم اشک‌ها جاری شد، به‌طوری‌که آسمان هم خون من را از دل خود برکشید.
اسب صبرم ز رنج پوست فگند
محنتم مغز استخوان برداشت
هوش مصنوعی: طولانی شدن صبرم به خاطر دردها و مشقت‌ها باعث شد که از عمق وجودم خسته شوم.
دم دم این عمر من نهفته ربود
کم کم این گنج من نهان برداشت
هوش مصنوعی: لحظه به لحظه از عمرم به آرامی چیزی پنهان و ارزشمند گرفته می‌شود که به تدریج از من پنهان شده است.
نرسم من به همرهان وفا
زانکه شب رفت و کاروان برداشت
هوش مصنوعی: من به همراهان وفادار نخواهم رسید، زیرا شب پایان یافته و کاروان حرکت کرده است.
لب به دندانم از جهان که مرا
نقد عمر از ره دهان برداشت
هوش مصنوعی: به خاطر دنیا، لب‌هایم را به دندان می‌زنم چون زمان زندگی‌ام به سرعت از دستانم می‌گذرد.
تا کی از قرص مهر و کاسهٔ چرخ
کاین چنین رفت و آن چنان برداشت
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی به تاثیرات آفتاب و گردش آسمان فکر کنی که چه‌طور اینگونه آثار مختلف بر زندگی ما می‌گذارد؟
مه سپهر و مه مهر چون خردم
طمع از کاسه دل ز نان برداشت
هوش مصنوعی: ماه آسمان و ماه تابان عشق، زمانی که عقل من به کار افتاد، از دل خود هم برای نان زندگی توقعی نداشتم.
روز کارم به کار گیرد از آنک
رخم از رنگ زر نشان برداشت
هوش مصنوعی: در روزهایی که مشغول کار بودم، چهره‌ام از خوشحالی مانند طلا درخشید.
تا کی اندر میان سرای جهان
باید این رنج بیکران برداشت
هوش مصنوعی: تا کی باید در این دنیا به تحمل درد و رنج پرداخته شود؟
شکر کاین غم کنون ز ششدر خاک
صاحب هفتمین قران برداشت
هوش مصنوعی: خوشحالم که این غم و اندوه اکنون از میان رفته و من توانستم از این خاک، مقام والایی را به دست آورم.
کیقباد دوم مظفر دین
کز عدو تیغ او امان برداشت
هوش مصنوعی: کیقباد دوم مظفر دینی که از دشمنانش ترس و بیم نداشت.
شه قزل ارسلان که دست و دلش
از جهان نام بحر و کان برداشت
هوش مصنوعی: سلطان قزل ارسلان که از دنیای مادی و ثروت‌های آن دلسرد شده است، به جستجوی معانی عمیق‌تر و ارزش‌های معنوی روی آورده است.
آنکه اول قدم ز روی زمین
فتنه آخرالزمان برداشت
هوش مصنوعی: کسی که نخستین بار از روی زمین، آتش فتنه و آشوب آخرالزمان را برافروخت.
آنکه با او فرو نهاد فلک
چون کمند فلک ستان برداشت
هوش مصنوعی: کسی که با او آسمان به‌طور طبیعی در ارتباط است، مانند شخصی است که دام را از زمین برمی‌دارد.
شیشه آسمان چو باده بریخت
راست کاو تیغ شیشه سان برداشت
هوش مصنوعی: انگار که آسمان به شکل شیشه‌ای است و وقتی باران می‌بارد، این شیشه می‌شکند. در این حالت، کسی با تیغ مانند، آن شیشه‌ها را برمی‌دارد و از آن استفاده می‌کند.
سر گردنکشان چو تاج خروس
به سر تیغ سرفشان برداشت
هوش مصنوعی: سر گردنکشان به زیبایی و فخر مانند تاج خروس بر روی نوک سلاح‌های سرفشان قرار گرفته است.
همتش چون هوای گردون کرد
پای ازین خطه هوان برداشت
هوش مصنوعی: وقتی روحش عزم آسمان کرد، از این سرزمین خاکی کناره گرفت.
ثور را پرچم از کتف بستد
قوس را قبضه از کمان برداشت
هوش مصنوعی: ثور پرچم را بر دوش خود برداشت و قوس را از کمان جدا کرد.
فتنه را تیغ او میان بدوزد
تا به یکبارش از میان برداشت
هوش مصنوعی: سلاح او می‌تواند فتنه و آشوب را به طور کامل و با یک ضربه از میان بردارد.
صبح یک روز خیل تا شش بود
علم آفتاب از آن برداشت
هوش مصنوعی: در یکی از صبح‌ها، تا ساعت شش، نور خورشید به آرامی در حال نمایان شدن بود.
کار کردش ز شش جهات جهان
نام و ناموس هفتخوان برداشت
هوش مصنوعی: اقدامات او از جنبه‌های مختلف جهان به نام و اعتبار هفت خوان سختی‌ها رسید.
روز روشن ثناش می خواندم
باغ از آن کلک ضمیران برداشت
هوش مصنوعی: در روشنایی روز، من به خاطر اویی که از عمق وجودم ظهور کرده بود، ستایش می‌کردم و بویی از خوشی و شادی در فضا پخش می‌کرد.
شب تیره دعاش می گفتم
سرو از آن سر به آسمان برداشت
هوش مصنوعی: در شب تاریک، هنگامی که دعا می‌کردم، سرو بلند و زیبایی به سمت آسمان قد علم کرد.
به سر دست کوه و دریا را
روزی از روی امتحان برداشت
هوش مصنوعی: در بالای قله کوه، روزی برای آزمایش دریا را برداشتند.
دهن بحر تا به سینه ببرد
کمر کوه تا میان برداشت
هوش مصنوعی: دریا می‌تواند تا جایی بالا بیاید که به سینه برسد و کوه می‌تواند تا نیمه خود را بالا بکشد.
سپر ماه را به نوک سنان
جوجو از راه کهکشان برداشت
هوش مصنوعی: ماه را با نوک سنان جوجو از میان کهکشان برداشتند.
تیغ او که‌ش یکی‌ست آهن و پشم
پنبه از گوش گردنان برداشت
هوش مصنوعی: تیغ او که از آهن و پشم پنبه ساخته شده است، به راحتی از گردن‌ها جدا می‌شود.
پشت چرخ سبک‌رو از چه خم است؟
زانکه زو منتی گران برداشت
هوش مصنوعی: چرا چرخ سبکی که به راحتی حرکت می‌کند، این‌قدر خمیده است؟ زیرا باری سنگین را بر دوش دارد که از آن فردی بزرگ برمی‌دارد.
مشتری وار پیش او بهرام
تیغ بنهاد و طیلسان برداشت
هوش مصنوعی: بهرام با احترام و ادب، سلاحش را به زمین گذاشت و لباس خاص و شایسته‌اش را به تن کرد.
ای فلک صولتی که خاک درت
پرده آب، بی گمان برداشت
هوش مصنوعی: ای آسمان، تو قدرتی داری که حتی خاک زیر پای تو هم زیر آب برداشته می‌شود.
بر بزرگی‌ت دل کسی ننهاد
که دل از عقل خرده دان برداشت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به خاطر عظمت تو، دلش را به تو نداد؛ زیرا دل‌هایی که از عقل پیروی می‌کنند، به سادگی نیازی به عشق ندارند.
سر ز خطت کسی کشد که قلم
از ورق های خان و مان برداشت
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند از خطوط زیبای تو بگذرد که قلمش را از ورق‌های خانه و خانواده‌اش برمی‌دارد.
حلق خصمت که حوله آسای است
دست گردون به ریسمان برداشت
هوش مصنوعی: حلقه دشمنی تو مانند یک حوله است که گردون (آسمان) آن را با ریسمانی به دست گرفته است.
وانکه او کرد گردنی با تو
شیر خشم تو گرده ران برداشت
هوش مصنوعی: کسی که به تو آسیب رسانده و تو را عصبانی کرده، به زودی از عواقب کارش پشیمان خواهد شد.
از پی خدمت درت که ز لطف
صف روضه جنان برداشت
هوش مصنوعی: برای خدمت به درگاهت، که به دلیل لطف و مهرت، زیبایی‌های بهشت را به نمایش گذاشتید.
مور با ضعف خود کمر در بست
پشه با عجز خود سنان برداشت
هوش مصنوعی: مور با ناتوانی خود، تلاش کرد که کاری انجام دهد و پشه نیز با ضعف خود، سلاحی به دست گرفت.
به خدایی که امر او به دو حرف
هفت گردون به یک دخان برداشت
هوش مصنوعی: به خدایی که فرمانش به سادگی و با دو حرف، جهانی بزرگ را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
به خزان زان لکا که صنعش ریخت
طرفی طرف بوستان برداشت
هوش مصنوعی: در فصل پاییز، از آنجا که هنر و خلاقیتش به شکلی زیبا در دل باغ، گلی را آغاز کرده است.
مه دی ز آن سمن که حکمش ببخت
حصه صحن گلستان برداشت
هوش مصنوعی: ماه به قدری زیبا و درخشان است که از حکمت و سرنوشت، قسمت شکوفه‌های گلستان را به خود اختصاص داده است.
تهمت خون به حق ز گرگ فگند
دین باطل به یک شبان برداشت
هوش مصنوعی: تهمت زدن به حق و نسبت دادن آن به گرگ نشان‌دهنده‌ی فساد و ناپاکی است. در اینجا، باطل به راحتی می‌تواند دین و حقیقت را به زیر سوال ببرد، به همان سادگی که یک شبان می‌تواند بر مشکلاتی که با آن مواجه است غلبه کند.
که نه جز طوق دار تست هر آنک
سر ازین تیره آستان برداشت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز تو، نمی‌تواند بر این درگاه تیره گام بگذارد و سر بردارد.
دست فیض تو تخته‌بند نیاز
خوش خوش از پای انس و جان برداشت
هوش مصنوعی: دست لطف و مهرت به شدت به نیازم کمک کرد و با خوشحالی مرا از بند وابستگی به دنیا و نفس رها ساخت.
هر چه در چشم ملک ناخنه بود
ناخن قهر تو عیان برداشت
هوش مصنوعی: هر چیزی که در نظر ملائک ناپسند و ناخوشایند بود، به وضوح از قدرت و قهر تو نمایان شد.
خاتمت مهرهای گردون را
از دو عالم یگان یگان برداشت
هوش مصنوعی: خداوند با قدرت و حکمت خود، نشانه‌های مختلف عالم را یکی یکی به وجود آورد و از هر دو جهان، بهترین‌ها را انتخاب کرد.
چون برانی سوار گوید عقل
روستم راه سیستان برداشت
هوش مصنوعی: وقتی تو را براند، سوار می‌گوید که عقل به من می‌گوید که به سمت سیستان برو.
چون بگیری پیاله گوید بزم
آب بین کانش روان برداشت
هوش مصنوعی: اگر پیاله‌ای در دست بگیری، بزم و شادی را مشاهده می‌کنی، زیرا آب درون آن به سمت پایین جاری می‌شود.
زین سخن طبع خوش حدیث مجیر
حدث از شعر باستان برداشت
هوش مصنوعی: از این گفته، قریحه‌ی زیبا و دلنشین به کلامی پر معنی دست می‌یابد و از شعرهای قدیمی الهام می‌گیرد.
وقت مدحت ز گنج خاطر من
مایه صد گنج شایگان برداشت
هوش مصنوعی: وقتی که من در وصف و ستایش تو صحبت می‌کنم، از عمق درونم به اندازه‌ی یک صد گنج باارزش استفاده می‌کنم.
شه ستایی چو من نداند کرد
هر که او شه‌ره‌ بیان برداشت
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند من توانایی ستایش شاه را ندارد، نمی‌تواند به خوبی از واژه‌ها و بیان خود برای توصیف او استفاده کند.
چه دعا گویمت که عالم پیر
نقص ازین دولت جوان برداشت
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نوعی ناتوانی و کمبود درونی اشاره می‌کند و می‌پرسد چه دعایی برای او باید کرد در حالی که این دنیا و زندگی، در برابر کمال و جوانی، نقص و کاستی‌هایی دارد. به بیان دیگر، او از بی‌مروجی یا نقصان در زندگی و امکانات موجود در دنیای پیر شده سخن می‌گوید.
جاودان زی که هرکس از عدلت
لذت عمر جاودان برداشت
هوش مصنوعی: همیشه در زندگی کن که هر کس از عدالت تو بهره‌مند شود و عمر جاودانی را تجربه کند.