گنجور

شمارهٔ ۱۶

تن به مهر تو دل ز جان برداشت
جان امید از همه جهان برداشت
پاسبان صبر بود بر در دل
دزد غم ساز پاسبان برداشت
عافیت وقتی ار چه قاعده بود
ترکتاز غم تو آن برداشت
عشقت اول قدم که دست کشید
مهر بشکست و نقد جان برداشت
زلف بستی فلک سپر بفگند
لب گشادی شکر فغان برداشت
خاک راه توام از آنکه مرا
عشقت از خاک رایگان برداشت
گفته ای سایه از تو بردارم
سایه از خاک چون توان برداشت
تو فگندی مرا ز چشم ولیک
کرم شاه کامران برداشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تن به مهر تو دل ز جان برداشت
جان امید از همه جهان برداشت
هوش مصنوعی: بدن من به عشق تو جانش را فدای تو کرد و از همه امیدها و آرزوهایم دست کشید.
پاسبان صبر بود بر در دل
دزد غم ساز پاسبان برداشت
هوش مصنوعی: نگهبان صبر در دروازه دل، بر غم دزدی که در آنجا بود، حرکت کرد و او را برداشت.
عافیت وقتی ار چه قاعده بود
ترکتاز غم تو آن برداشت
هوش مصنوعی: عافیت یعنی امنیت و آرامش، ولی از آنجایی که غم تو را برانگیخته، من این آرامش را ترک کرده‌ام.
عشقت اول قدم که دست کشید
مهر بشکست و نقد جان برداشت
هوش مصنوعی: محبت تو همانند اولین قدمی است که وقتی برمی‌دارم، عشق و خوشبختی را می‌شکند و جانم را به قیمتی ارزشمند می‌گیرد.
زلف بستی فلک سپر بفگند
لب گشادی شکر فغان برداشت
هوش مصنوعی: مهار زلف‌هایت مانند سپر در آسمان گره خورده و لب‌هایت که همچون شکر شیرین است، فریاد تأسف بلند کرده‌اند.
خاک راه توام از آنکه مرا
عشقت از خاک رایگان برداشت
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو، از خاک و زمین خودم جدا شدم و به راهی رفتم که تو می‌روی.
گفته ای سایه از تو بردارم
سایه از خاک چون توان برداشت
هوش مصنوعی: تو گفته‌ای که من سایه‌ات را از خودم دور کنم، اما چگونه می‌توانم سایه‌ای که از خاک برمی‌خیزد را کنار بگذارم؟
تو فگندی مرا ز چشم ولیک
کرم شاه کامران برداشت
هوش مصنوعی: تو مرا از چشمانت دور کردی، اما مهربانی شاه با استعداد، این دوری را جبران کرد.