گنجور

بخش ۸ - حرکت امیر از غزنین

تاریخ سنه ثلثین و اربعمائه‌

غره محرّم روز چهارشنبه بود. و روز پنجشنبه دوم محرّم سرای پرده بیرون بردند و بر دکّان پس باغ فیروزی بزدند . و امیر بفرمود تا امیر سعید را این روز خلعت دادند تا بغزنین ماند بامیری‌، و حاجبان و دبیران و ندیمانش را و بو علی کوتوال را و صاحب دیوان‌ بو سعید سهل و صاحب برید حسن عبید اللّه را نیز خلعتهای گرانمایه دادند که در آن خلعت هر چیزی بود از آلت شهریاری‌ و همچنان‌ حاجبان و دبیران و ندیمانش را . و دیگر خداوند زادگان را با سرای حرم‌ نماز خفتن بقلعتهای نای‌ مسعودی و دیدی رو بردند، چنانکه فرموده بود و ترتیب داده. و امیر، رضی اللّه عنه، برفت از غزنین روز چهارم محرّم و بسرای پرده که بباغ فیروزی زده- بودند فرود آمد و دو روز آنجا ببود تا لشکرها و قوم بجمله بیرون رفتند، پس درکشید و تفت براند .

و به ستاج‌ نامه رسید از وزیر، نبشته بود که «بنده بحکم فرمان عالی علفها در بلخ بفرمود تا بتمامی بساختند، و چون قصد ولوالج کرد بو الحسن هریوه‌ [را] خلیفت خویش ببلخ ماند تا آنچه باقی مانده است از شغلها راست کند. و اعیان ناحیت را حجّت بگرفت‌ تا نیک جهد کنند، که آمدن رایت عالی سخت زود خواهد بود. و چون به خلم‌ رسیده آمد، نامه رسید از برید و خش‌ که بوری تگین‌ از میان کمیجیان‌ به پرکد میخواهد بیاید و فوجی از ایشان و از ترک کنجینه بدو پیوسته است بحکم وصلتی که کرد با مهتران کمیجیان، و قصد هلبک‌ دارند. و با وی چنانکه قیاس کردند سه هزار سوار نیک است. و اینجا بسیار بیرسمی کردند این لشکر، هر چند بوری تگین میگوید که بخدمت سلطان میآید. حال این است که باز نموده آمد. بنده بحکم آنچه خواند، اینجا چند روز مقام کرد و نامه‌های دیگر پیوسته گشت از حدود ختلان بنفیر از وی و آن لشکر که با وی است، چنانکه هر کجا رسند غارت است، بنده صواب ندید به پر کد رفتن، راه را بگردانید و سوی پیروز و نخچیر رفت تا ببغلان‌ رود از آنجا از راه حشم گرد بولوالج رود. و اگر وی بشتاب بختلان‌ درآید و از آب پنج‌ بگذرد و در سر او فضولی‌ است بنده بدره سنکوی برود و بخدمت رکاب عالی‌ شتابد، که روی ندارد بتخارستان رفتن، که ازین حادثه که حاجب بزرگ را بسرخس افتاد، هر ناجوانمردی بادی در سر کرده است. و به ولوالج علف ساخته آمده است و نامه نبشته تا احتیاط کنند بر آن جانب هم عمّال‌ و هم شحنه‌ . و با این همه نامه نبشت به بوری تگین و رسول فرستاد و زشتی این حال که رفت بوخش و ختلان باز نمود و مصرّح بگفت که «سلطان از غزنین حرکت کرد، و اگر تو بطاعت میآیی، اثر طاعت‌ نیست‌ » و گمان بنده آن است که چون این نامه بدو رسد، آنجا که بدست‌ مقام کند.

و آنچه رفت باز نموده شد تا مقرّر گردد، و جواب بزودی چشم دارد تا بر حسب فرمان کار کند، ان شاء اللّه تعالی.

امیر ازین نامه اندیشه‌مند شد، جواب فرمود که «اینک ما آمدیم، و از راه پژ غوزک‌ میآییم. باید که خواجه ببغلان آید و از آنجا باندراب بمنزل چوگانی بما پیوندد.» و این نامه را بر دست خیلتاشان مسرع گسیل کرده آمد. و امیر بتعجیل‌تر برفت و بپروان‌ یک روز مقام کرد و از پژ غوزک بگذشت. چون بچوگانی رسید، دو سه روز مقام بود تا بنه و زرّادخانه‌ و پیلان و لشکر در رسیدند. و وزیر بیامد و امیر را بدید و خلوتی بود سخت دراز و در این ابواب سخن رفت. امیر او را گفت «نخست از بوری- تگین باید گرفت‌ که دشمن و دشمن بچه‌ است. و چون وی را نزدیک برادرش عین- الدّوله جای نبوده است و زهره نداشته از بیم پسر علی تگین که در اطراف ولایت ایشان بگذشتی و همچنین از والی چغانیان که‌ بجانب ما آمده است. راست جانب ما زبون‌تر است که هر گریخته را که جای نماند، اینجا بایدش آمد.» وزیر گفت: خداوند تا بولوالج برود، آنجا پیدا آید که چه باید کرد.

بخش ۷ - جشن مهرگان و عید اضحی: و این اخبار بدین اشباع‌ که می‌برانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و بر چنین احوال کس از دبیران واقف نبودی مگر استادم بو نصر، رحمه اللّه، نسخت کردی و ملطّفه‌ها من نبشتمی، و نامه‌های ملوک اطراف‌ و خلیفه، اطال اللّه بقاءه‌، و خانان ترکستان و هر چه مهم‌تر در دیوان هم برین جمله بود تا بو نصر زیست‌ . و این لافی‌ نیست که میزنم و بارنامه‌یی‌ نیست که میکنم، بلکه عذری است که بسبب این تاریخ میخواهم، که میاندیشم، نباید که صورت بندد خوانندگان را که من از خویشتن می‌نویسم. و گواه عدل‌ برین چه گفتم تقویمهای سالهاست که دارم با خویشتن همه بذکر این احوال ناطق‌، هر کس که باور ندارد بمجلس قضای خرد حاضر باید آمد تا تقویمها پیش حاکم‌ آیند و گواهی دهند و ایشان را مشکل حل گردد و السّلام.بخش ۹ - تدبیر رمانیدن بوری تگین: دیگر روز حرکت کرد امیر و نیک‌ براند و بولوالج فرود آمد روز دوشنبه ده روز مانده از محرّم، و آنجا درنگی کرد و بپروان آمد و تدبیر برمانیدن‌ بوری تگین کرد و گفت بتن خویش بروم تاختن را، و بساخت بر آنکه بر سر بوری تگین برود.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تاریخ سنه ثلثین و اربعمائه‌
هوش مصنوعی: تاریخ سال سی و چهارم هجری.
غره محرّم روز چهارشنبه بود. و روز پنجشنبه دوم محرّم سرای پرده بیرون بردند و بر دکّان پس باغ فیروزی بزدند . و امیر بفرمود تا امیر سعید را این روز خلعت دادند تا بغزنین ماند بامیری‌، و حاجبان و دبیران و ندیمانش را و بو علی کوتوال را و صاحب دیوان‌ بو سعید سهل و صاحب برید حسن عبید اللّه را نیز خلعتهای گرانمایه دادند که در آن خلعت هر چیزی بود از آلت شهریاری‌ و همچنان‌ حاجبان و دبیران و ندیمانش را . و دیگر خداوند زادگان را با سرای حرم‌ نماز خفتن بقلعتهای نای‌ مسعودی و دیدی رو بردند، چنانکه فرموده بود و ترتیب داده. و امیر، رضی اللّه عنه، برفت از غزنین روز چهارم محرّم و بسرای پرده که بباغ فیروزی زده- بودند فرود آمد و دو روز آنجا ببود تا لشکرها و قوم بجمله بیرون رفتند، پس درکشید و تفت براند .
هوش مصنوعی: روز چهارشنبه، اول محرم بود و روز پنجشنبه، دوم محرم، پرده‌های سرای را بیرون آوردند و آن را در دکان پشت باغ فیروزی نصب کردند. امیر دستور داد که امیر سعید در این روز لباس جدیدی دریافت کند تا در غزنین بماند. همچنین به خواص او، نظیر حاجبان، دبیران، ندیمان و سایر افراد مهم نیز لباس‌هایی باارزش اهدا شد که شامل زینت‌های مربوط به سلطنت بود. همچنین، فرزندان صاحب‌منصب‌ها را با لباس‌های ویژه به سرای حرم دعوت کردند، مطابق با دستوراتی که قبلاً صادر شده بود. امیر، رضی الله عنه، در روز چهارم محرم از غزنین به سرای پرده‌ای که در باغ فیروزی برپا شده بود رفت و دو روز در آنجا ماند تا لشکرها و جمعیت به طور کامل خارج شوند، سپس بازگشت و راهی تفت شد.
و به ستاج‌ نامه رسید از وزیر، نبشته بود که «بنده بحکم فرمان عالی علفها در بلخ بفرمود تا بتمامی بساختند، و چون قصد ولوالج کرد بو الحسن هریوه‌ [را] خلیفت خویش ببلخ ماند تا آنچه باقی مانده است از شغلها راست کند. و اعیان ناحیت را حجّت بگرفت‌ تا نیک جهد کنند، که آمدن رایت عالی سخت زود خواهد بود. و چون به خلم‌ رسیده آمد، نامه رسید از برید و خش‌ که بوری تگین‌ از میان کمیجیان‌ به پرکد میخواهد بیاید و فوجی از ایشان و از ترک کنجینه بدو پیوسته است بحکم وصلتی که کرد با مهتران کمیجیان، و قصد هلبک‌ دارند. و با وی چنانکه قیاس کردند سه هزار سوار نیک است. و اینجا بسیار بیرسمی کردند این لشکر، هر چند بوری تگین میگوید که بخدمت سلطان میآید. حال این است که باز نموده آمد. بنده بحکم آنچه خواند، اینجا چند روز مقام کرد و نامه‌های دیگر پیوسته گشت از حدود ختلان بنفیر از وی و آن لشکر که با وی است، چنانکه هر کجا رسند غارت است، بنده صواب ندید به پر کد رفتن، راه را بگردانید و سوی پیروز و نخچیر رفت تا ببغلان‌ رود از آنجا از راه حشم گرد بولوالج رود. و اگر وی بشتاب بختلان‌ درآید و از آب پنج‌ بگذرد و در سر او فضولی‌ است بنده بدره سنکوی برود و بخدمت رکاب عالی‌ شتابد، که روی ندارد بتخارستان رفتن، که ازین حادثه که حاجب بزرگ را بسرخس افتاد، هر ناجوانمردی بادی در سر کرده است. و به ولوالج علف ساخته آمده است و نامه نبشته تا احتیاط کنند بر آن جانب هم عمّال‌ و هم شحنه‌ . و با این همه نامه نبشت به بوری تگین و رسول فرستاد و زشتی این حال که رفت بوخش و ختلان باز نمود و مصرّح بگفت که «سلطان از غزنین حرکت کرد، و اگر تو بطاعت میآیی، اثر طاعت‌ نیست‌ » و گمان بنده آن است که چون این نامه بدو رسد، آنجا که بدست‌ مقام کند.
هوش مصنوعی: وزیر نامه‌ای به ستاج‌نامه ارسال کرده و در آن نوشته است که بر اساس فرمان بالای علف‌ها در بلخ، تمام اقدامات لازم انجام شده و به محض اینکه بوالحسن هریوه به بلخ رسید، تا کارهای باقی‌مانده را سامان دهد، در ناحیه‌شان پیگیر خواهند بود تا خوب تلاش کنند، زیرا ورود رایت عالی به زودی خواهد بود. وقتی به خلم رسید، نامه‌ای از برید و خش دریافت کرد که بوری تگین از میان کمیجیان قصد آمدن دارد و فوجی از آنان و از ترک کنجینه به او ملحق شده‌اند. آنها بنا بر توافقی که با سرکردگان کمیجیان داشتند، به سمت هلبک می‌روند و برآورد کردند که با بوری تگین حدود سه هزار سوار همراه هستند. در اینجا لشکری بسیار تدارک دیده شده و هرچند بوری تگین می‌گوید که با خدمت سلطان می‌آید، اوضاع به این شکل است که بار دیگر به حالت آماده‌باش درآمدند. وزیر بنا بر آنچه شنیده، چند روزی در اینجا باقی ماند و نامه‌هایی از حوالی ختلان به آن لشکر رسید مبنی بر اینکه هر جا که می‌روند، غارت می‌کنند. وزیر مصلحت ندید که به پرکد برود، بلکه مسیرش را تغییر داد و به سوی پیروز و نخچیر حرکت کرد تا به رود بغلان برسد و از آنجا به سمت بولوالج رود برود. اگر بوری تگین به سرعت به بختلان برسد و از آب پنج بگذرد، وزیر تصمیم دارد به سنکوی برود و به خدمت رایت عالی برسد، زیرا نمی‌خواهد به تخارستان برود، به ویژه که حادثه‌ای برای حاجب بزرگ در سرخس پیش آمده و ممکن است خطراتی در کمین باشد. وزیر نامه‌ای به بوری تگین نوشت و نماینده‌ای فرستاد تا خطر این وضعیت را گزارش دهد و تصریح کرده بود که "سلطان از غزنین حرکت کرده و اگر تو تصمیم به اطاعت داری، نشانه‌ای از طاعت نیست." وزیر گمان می‌کند که وقتی این نامه به دست بوری تگین برسد، باعث تحولی در اوضاع خواهد شد.
و آنچه رفت باز نموده شد تا مقرّر گردد، و جواب بزودی چشم دارد تا بر حسب فرمان کار کند، ان شاء اللّه تعالی.
هوش مصنوعی: آنچه گذشته است، مشخص شده تا تعیین گردد و پاسخ به زودی در انتظار است تا طبق دستور عمل کند، ان شاء الله تعالی.
امیر ازین نامه اندیشه‌مند شد، جواب فرمود که «اینک ما آمدیم، و از راه پژ غوزک‌ میآییم. باید که خواجه ببغلان آید و از آنجا باندراب بمنزل چوگانی بما پیوندد.» و این نامه را بر دست خیلتاشان مسرع گسیل کرده آمد. و امیر بتعجیل‌تر برفت و بپروان‌ یک روز مقام کرد و از پژ غوزک بگذشت. چون بچوگانی رسید، دو سه روز مقام بود تا بنه و زرّادخانه‌ و پیلان و لشکر در رسیدند. و وزیر بیامد و امیر را بدید و خلوتی بود سخت دراز و در این ابواب سخن رفت. امیر او را گفت «نخست از بوری- تگین باید گرفت‌ که دشمن و دشمن بچه‌ است. و چون وی را نزدیک برادرش عین- الدّوله جای نبوده است و زهره نداشته از بیم پسر علی تگین که در اطراف ولایت ایشان بگذشتی و همچنین از والی چغانیان که‌ بجانب ما آمده است. راست جانب ما زبون‌تر است که هر گریخته را که جای نماند، اینجا بایدش آمد.» وزیر گفت: خداوند تا بولوالج برود، آنجا پیدا آید که چه باید کرد.
هوش مصنوعی: امیر با خواندن نامه به فکر فرو رفت و پاسخ داد که «ما به اینجا آمدیم و از مسیر پژ غوزک می‌آییم. باید خواجه ببغلان به ما بپیوندد و از آنجا به خانه چوگانی بیاید.» سپس این نامه را به دست خیلتاشان فرستاد. امیر با عجله حرکت کرد و یک روز در جایی توقف کرد و از پژ غوزک گذشت. وقتی به چوگانی رسید، چند روز توقف کرد تا کاروان و تجهیزات و فیل‌ها و نیروها به او برسند. وزیر نیز به دیدن امیر آمد و مکالمه‌ای طولانی درباره مسائل مختلف انجام شد. امیر به او گفت: «ابتدا باید با بوری-تگین صحبت کرد، چون او دشمن ماست. با توجه به اینکه او نزد برادرش عین-الدوله جایی ندارد و از ترس پسر علی تگین، که در اطراف ولایت آنها است، جرئت نمی‌کند، بنابراین ما باید آماده باشیم، زیرا هر کسی که فرار کند، باید به اینجا بیاید.» وزیر پاسخ داد: «خداوند، تا زمانی که بولوالج برود، مشخص خواهد شد که چه باید کرد.»

خوانش ها

بخش ۸ - حرکت امیر از غزنین به خوانش سعید شریفی