و این اخبار بدین اشباع که میبرانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و بر چنین احوال کس از دبیران واقف نبودی مگر استادم بو نصر، رحمه اللّه، نسخت کردی و ملطّفهها من نبشتمی، و نامههای ملوک اطراف و خلیفه، اطال اللّه بقاءه، و خانان ترکستان و هر چه مهمتر در دیوان هم برین جمله بود تا بو نصر زیست . و این لافی نیست که میزنم و بارنامهیی نیست که میکنم، بلکه عذری است که بسبب این تاریخ میخواهم، که میاندیشم، نباید که صورت بندد خوانندگان را که من از خویشتن مینویسم. و گواه عدل برین چه گفتم تقویمهای سالهاست که دارم با خویشتن همه بذکر این احوال ناطق، هر کس که باور ندارد بمجلس قضای خرد حاضر باید آمد تا تقویمها پیش حاکم آیند و گواهی دهند و ایشان را مشکل حل گردد و السّلام.
و روز یکشنبه هشتم ذو القعده نامه وزیر رسید استطلاع رای عالی کرده تا بباشد ببلخ و تخارستان یا بحضرت آید، که دلش مشغول است و میخواهد که پیش خداوند باشد تا درین مهمّات و دل مشغولیها که نو افتاده است سخنی بگوید. امیر جواب فرمود که «حرکت ما سخت نزدیک است و پس از مهرگان خواهد بود؛ باید که خواجه بولوالج آید و آنجا مقام کند و مثال دهد تا آنجا یکماهه علف بسازند، و به راون و بروقان و بغلان بیست روزه، چنانکه بهیچ روی بینوایی نباشد؛ و معتمدی ببلخ ماند تا از باقی علوفات اندیشه دارد، چنانکه بوقت رسیدن رایت ما ما را هیچ بینوایی نباشد.» و نبشته آمد و باسکدار گسیل کرده شد.
و روز چهارشنبه نهم ذو الحجّه بجشن مهرگان بنشست و هدیههای بسیار آوردند؛ و روز عرفه بود، امیر روزه داشت، و کس را زهره نبود که پنهان و آشکارا نشاط کردی. و دیگر روز عید اضحی کردند و امیر بسیار تکلّف کرده بود هم بمعنی خوان نهادن و هم بحدیث لشکر، که دو لشکر در هم افتاده بود و امیر مدّتی شراب نخورده .
و پس از نماز و قربان امیر بر خوان نشست و ارکان دولت و اولیا و حشم را فرود آوردند و بخوانها بنشاندند و شاعران شعر خواندند، که عید فطر شعر نشنوده بود، و مطربان بر اثر ایشان زدن گرفتند و گفتن، و شراب روان شد و مستان باز گشتند. و شعرا را صله فرمود و مطربان را نفرمود. و از خوان برخاست هفت پیاله شراب خورده و بسرای فرود رفت و قوم را جمله بازگردانیدند.
و پس ازین بیک هفته پیوسته شراب خورد و بیشتر با ندیمان. و مطربان را پنجاه- هزار درم فرمود و گفت: کار بسازید که بخواهیم رفت و در خراسان نخواهد بود شراب خوردن تا خواب نه بینند مخالفان. محمّد بشنودی بربطی گفت- و سخت خوش استادی بود و با امیر بستاخ - که چون خداوند را فتحها پیوسته گردد و ندیمان بنشینند و دو بیتها گویند و مطربان بیایند که در مجلس رود و بربط زنند، در آن روز شراب خوردن را چه حکم است؟ امیر را این سخن خوش آمد و او را هزار دینار فرمود جداگانه .
و پس ازین بیک هفته تمام بنشست از بامداد تا نماز دیگر تا همه لشکر را عرض کردند پس مال ایشان نه بر مقطع تقدیر آوردند.
و روز سهشنبه حاجب سباشی را خلعتی دادند سخت فاخر و چند تن را از مقدّمان که با وی از خراسان آمده بودند.
و دیگر روز امیر برنشست و بدشت شابهار آمد و بر آن دکّان بنشست و لشکر بتعبیه بر وی بگذشت و لشکری سخت بزرگ، گفتند پنجاه و اند هزار سوار و پیاده بودند، همه ساخته و نیک اسبه و تمام سلاح و محقّقان گفتند چهل هزار بود و تا میان دو نماز روزگار گرفت تا آنگاه که لشکر بتمامی بگذشت.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ نور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و این اخبار بدین اشباع که میبرانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و بر چنین احوال کس از دبیران واقف نبودی مگر استادم بو نصر، رحمه اللّه، نسخت کردی و ملطّفهها من نبشتمی، و نامههای ملوک اطراف و خلیفه، اطال اللّه بقاءه، و خانان ترکستان و هر چه مهمتر در دیوان هم برین جمله بود تا بو نصر زیست . و این لافی نیست که میزنم و بارنامهیی نیست که میکنم، بلکه عذری است که بسبب این تاریخ میخواهم، که میاندیشم، نباید که صورت بندد خوانندگان را که من از خویشتن مینویسم. و گواه عدل برین چه گفتم تقویمهای سالهاست که دارم با خویشتن همه بذکر این احوال ناطق، هر کس که باور ندارد بمجلس قضای خرد حاضر باید آمد تا تقویمها پیش حاکم آیند و گواهی دهند و ایشان را مشکل حل گردد و السّلام.
هوش مصنوعی: این اخبار به گونهای است که نشان میدهد در آن دوران به من اعتماد میشد و از وضعیتها هیچ کس از دبیران جز استادم بو نصر، رحمتالله، آگاه نبود. او نسخهبرداری کرد و من یادداشتها را ننوشتم و نامههای پادشاهان و خلیفه و خانان ترکستان و دیگر موارد مهم نیز در دیوان همینطور بود تا زمانی که بو نصر زنده بود. این تنها اظهارنظر من نیست و مطلبی تنظیم شده نیست، بلکه دلیلی است که در مورد این تاریخ میخواهم بیان کنم. نمیخواهم خوانندگان به اشتباه بیفتند که من در مورد خودم مینویسم. برای تأیید این مسئله، تقویمهای سالها را دارم و هر کسی که به این موضوع شک دارد باید به جلسه قضایی بیاید تا تقویمها در برابر قاضی ارائه شود و مشکل حل گردد. والسلام.
و روز یکشنبه هشتم ذو القعده نامه وزیر رسید استطلاع رای عالی کرده تا بباشد ببلخ و تخارستان یا بحضرت آید، که دلش مشغول است و میخواهد که پیش خداوند باشد تا درین مهمّات و دل مشغولیها که نو افتاده است سخنی بگوید. امیر جواب فرمود که «حرکت ما سخت نزدیک است و پس از مهرگان خواهد بود؛ باید که خواجه بولوالج آید و آنجا مقام کند و مثال دهد تا آنجا یکماهه علف بسازند، و به راون و بروقان و بغلان بیست روزه، چنانکه بهیچ روی بینوایی نباشد؛ و معتمدی ببلخ ماند تا از باقی علوفات اندیشه دارد، چنانکه بوقت رسیدن رایت ما ما را هیچ بینوایی نباشد.» و نبشته آمد و باسکدار گسیل کرده شد.
هوش مصنوعی: در روز یکشنبه هشتم ذوالقعده، نامهای از وزیر به دست رسید که در آن درخواست شده بود نظر شاه را بگیرد تا مشخص شود آیا به بلخ و تخارستان برود یا به حضور شاه بیاید، زیرا دلش مشغول است و میخواهد نزد خداوند باشد تا در مورد مسائل و نگرانیهای جدید صحبت کند. امیر در پاسخ فرمود که حرکت ما به زودی صورت میگیرد و بعد از مهرگان خواهد بود. باید خواجه بولوالج به آنجا بیاید و مستقر شود تا بتوانند یک ماه علف فراهم کنند. همچنین، در راون، بروقان و بغلان باید در عرض بیست روز اقدام شود تا هیچگونه کمبودی پیش نیاید. یک معتمد نیز باید در بلخ بماند تا از باقی ماندن علوفهها اطمینان حاصل کند، به طوری که هنگام رسیدن پرچم ما هیچ کمبودی نباشد. بعد از آن، نامه به نویسندگان فرستاده شد تا عمل کنند.
و روز چهارشنبه نهم ذو الحجّه بجشن مهرگان بنشست و هدیههای بسیار آوردند؛ و روز عرفه بود، امیر روزه داشت، و کس را زهره نبود که پنهان و آشکارا نشاط کردی. و دیگر روز عید اضحی کردند و امیر بسیار تکلّف کرده بود هم بمعنی خوان نهادن و هم بحدیث لشکر، که دو لشکر در هم افتاده بود و امیر مدّتی شراب نخورده .
هوش مصنوعی: در روز چهارشنبه نهم ذوالحجه، جشن مهرگان برپا شد و هدایای زیادی به آنجا آوردند. این روز همچنین روز عرفه بود و امیر روزه گرفته بود، به طوری که هیچکس جرأت نداشت به صورت علنی یا پنهانی خوشحالی کند. سپس روز عید قربانی فرا رسید و امیر تلاش زیادی کرده بود؛ هم برای برپایی سفره و هم برای آماده کردن لشکر، زیرا دو لشکر درگیر جنگ بودند و امیر مدتی بود که از نوشیدن شراب پرهیز کرده بود.
و پس از نماز و قربان امیر بر خوان نشست و ارکان دولت و اولیا و حشم را فرود آوردند و بخوانها بنشاندند و شاعران شعر خواندند، که عید فطر شعر نشنوده بود، و مطربان بر اثر ایشان زدن گرفتند و گفتن، و شراب روان شد و مستان باز گشتند. و شعرا را صله فرمود و مطربان را نفرمود. و از خوان برخاست هفت پیاله شراب خورده و بسرای فرود رفت و قوم را جمله بازگردانیدند.
هوش مصنوعی: پس از نماز و قربانی، امیر بر سر سفره نشست و مقامات دولت، دوستانش و یاران را نیز به جشن دعوت کرد و همگی بر سفره نشسته و شاعران اشعارشان را خواندند، چرا که هنوز کسی اشعار عید فطر را نشنیده بود. سپس نوازندگان به این مراسم پیوستند و موسیقی آغاز شد، و نوشیدنی نیز به راحتی در دسترس قرار گرفت و حضار به لذت بردن پرداختند. امیر به شاعران پاداش داد، اما به نوازندگان پاداشی نداد. سپس از سفره برخاست، هفت پیاله شراب نوشید و به سمت کاخ برگشت و همه را به خانههایشان فرستاد.
و پس ازین بیک هفته پیوسته شراب خورد و بیشتر با ندیمان. و مطربان را پنجاه- هزار درم فرمود و گفت: کار بسازید که بخواهیم رفت و در خراسان نخواهد بود شراب خوردن تا خواب نه بینند مخالفان. محمّد بشنودی بربطی گفت- و سخت خوش استادی بود و با امیر بستاخ - که چون خداوند را فتحها پیوسته گردد و ندیمان بنشینند و دو بیتها گویند و مطربان بیایند که در مجلس رود و بربط زنند، در آن روز شراب خوردن را چه حکم است؟ امیر را این سخن خوش آمد و او را هزار دینار فرمود جداگانه .
هوش مصنوعی: بعد از یک هفتهی مداوم شرابنوشی و گذراندن زمان با دوستان و نوازندگان، امیر به آنها پنجاه هزار درم داد و گفت: «کارهایی کنید که تا زمانی که به خراسان بروم، مخالفان خواب نخواهند دید و دیگر نمیتوانند شراب بنوشند.» محمّد بشنودی، نوازندهای که استاد بسیار خوبی بود، به امیر گفت: «اگر خداوند پیروزیهای بیشتری به شما عطا کند و دوستان دور هم نشسته و شعر بخوانند و نوازندگان در مجلس حاضر شوند، در آن روز شراب نوشیدن چه حکمی دارد؟» این سخن امیر را خوش آمد و برای او هزار دینار جداگانه فرستاد.
و پس ازین بیک هفته تمام بنشست از بامداد تا نماز دیگر تا همه لشکر را عرض کردند پس مال ایشان نه بر مقطع تقدیر آوردند.
هوش مصنوعی: پس از یک هفته، او از صبح تا نماز دیگر نشسته بود تا همه لشکر را حاضر کنند، سپس اموال آنها را به مقطعی تعیین کردند.
و روز سهشنبه حاجب سباشی را خلعتی دادند سخت فاخر و چند تن را از مقدّمان که با وی از خراسان آمده بودند.
هوش مصنوعی: در روز سهشنبه، به حاجب سباشی لباس و جامهای بسیار زیبا و باارزش اهدا کردند و چند نفر از افراد برجسته که با او از خراسان آمده بودند نیز در این مراسم حضور داشتند.
و دیگر روز امیر برنشست و بدشت شابهار آمد و بر آن دکّان بنشست و لشکر بتعبیه بر وی بگذشت و لشکری سخت بزرگ، گفتند پنجاه و اند هزار سوار و پیاده بودند، همه ساخته و نیک اسبه و تمام سلاح و محقّقان گفتند چهل هزار بود و تا میان دو نماز روزگار گرفت تا آنگاه که لشکر بتمامی بگذشت.
هوش مصنوعی: روزی امیر سوار شد و به شابهار رفت و در دکانی نشسته بود که ناگهان لشکری از مقابل او گذشت. این لشکر بسیار بزرگ بود و گفته میشد که تعداد آنها بیش از پنجاه هزار نفر سوار و پیاده است. همه آنان به شکل مناسب و با تجهیزات کامل بودند، اما برخی محققان تعداد آنها را حدود چهل هزار نفر تخمین زدند. امیر تا میان دو نماز انتظار کشید تا اینکه تمام لشکر از برابر او عبور کرد.