گنجور

بخش ۵ - مقام کردن لشکر در ستارآباد

و روز سه‌شنبه سیم ذی القعده ملطّفه‌های بوسهل حمدوی و صاحب دیوان سوری رسید با قاصدان مسرع‌ از گرگان. نبشته بودند که: «چون حاجب و لشکر منصور را حالی بدان صعبی افتاد و خبر بزودی به بندگان رسید، که سواران مرتّب‌ ایستانیده بودند بر راه سرخس آوردن اخبار را، در وقت از نشابور برفتند بر راه بست [و] بپای قلعت امیری‌ آمدند تا آنجا بنشینند بر قلعت‌ ؛ پس این رای صواب ندیدند، کوتوال‌ را و معتمدان خویش را که بر پای قلعت بودند بر سر مالها، بخواندند و آنچه گفتنی بود بگفتند تا نیک احتیاط کنند در نگاه داشت قلعت. و مال یکساله بیستگانی‌ کوتوال و پیادگان بدادند. و چون ازین مهّم بزرگتر فارغ شدند، انداختند تا بر کدام راه بدرگاه آیند، همه دراز آهنگ‌ بودند و مخالفان دمادم‌ آمدند و نیز خطر بودی، چون خویشتن را بدین جانب نموده بودند، راهبران نیک‌ داشتند، شب را درکشیدند و از راه و بیراه اسفراین بگرگان رفتند و با کالیجار بستارآباد بود و وی را آگاه کردند، در وقت بیامد و گفت که بنده سلطان است‌ و نیکو کردند که برین جانب آمدند که تا جان در تن وی است، ایشان را نگاه دارد، چنانکه هیچ مخالف را دست بدیشان نرسد، و گفت: گرگان محلّ فترت‌ است و اینجا بودن روی ندارد، باستراباد باید آمد و آنجا مقام باید کرد تا اگر، عیاذا باللّه‌، از مخالفان قصدی باشد برین جانب، من بدفع ایشان مشغول شوم و شما باسترآباد روید که در آن مضایق‌ نتوانند آمد و دست کس بشما نرسد. بندگان باستراباد برفتند و با کالیجار با لشکرها بگرگان مقام کرد تا چه پیدا آید. و ما بندگان بستاراباد هستیم با لشکری از هر دستی بیرون حاشیت‌ و با کالیجار برگ ایشان‌ بساخت و از مردمی هیچ باقی نمیگذارد، اگر رای عالی بیند، او را دل خوش کرده آید بهمه بابها تا بحدیث مال ضمان که بدو ارزانی داشته آید، چون بر وی چندین رنج است از هر جنسی خاصّه اکنون که چاکران و بندگان درگاه بدو التجا کردند و ایشان را نگاه باید داشت، و گفته شود که بر اثر، حرکت [رکاب‌] عالی باشد که گزاف نیست‌، چه خراسان نتوان بچنان قومی گذاشتن، تا این مرد قوی‌دل گردد که چون خراسان صافی گشت‌، ری و جبال و این نواحی بدست بازآید، و بباب بندگان و جوقی‌ لشکر که با ایشان است عنایتی باشد، که از درگاه عالی دور مانده‌اند تا خللی نیفتد.

امیر چون این نامه‌ها بخواند، سخت شاد شد، که دلش بدین دو چاکر و مالی که بدان عظیمی‌ داشتند نگران بود، و قاصدان ایشان را پیش بردند و هر چیزی پرسیدند، جوابها دادند، گفتند: «ترکمانان راهها باحتیاط فروگرفته‌اند و ایشان را بسیار حیلت بایست کرد تا از راه بیراه‌ بتوانستند آمد.» ایشان را نیز رسولدار جایی متنکّر بنشاند، چنانکه کس ایشان را نه‌بیند، و امیر نامه‌ها را جواب فرمود که «نیک احتیاط باید کرد و اگر ترکمانان قصد استراباد کنند، بساری روید و اگر بساری قصد افتد؛ بطبرستان، که ممکن نشود که در آن مضایق بدیشان بتوانند رسید، و نامه پیوسته دارند و قاصدان دمادم فرستند، که از اینجا همچنین باشد؛ و بدانند که پس از مهرگان حرکت خواهیم کرد، با لشکری که بهیچ روزگار کشیده نیامده است، سوی تخارستان و بلخ، چنانکه بهیچ حال از خراسان قدم نجنبانیم تا آنگاه که آتش این فتنه نشانده آید. دل قوی باید داشت که چنین فترات‌ در جهان بسیار بوده است و دریافته آید .

و آنچه نبشتنی بود سوی با کالیجار نبشته آمد و فرستاده شد تا بر آن واقف گردند، پس برسانند .» و سوی بالکالیجار نامه‌یی بود درین باب سخت نیکو بغایت و گفته که «هر مال که اطلاق میکند آن از آن ماست و آنچه براستای‌ معتمدان ما کرده آید ضایع نشود و ما اینک میآییم و چون بخراسان رسیم و خللها را تلافی فرموده آید، بدین خدمت وفاداری‌ که نمود، وی را بمحلّی رسانیده آید که بخاطر وی نگذشته است.» و این نامه را توقیع کرد و قاصدان ببردند. و بر اثر ایشان چند قاصد دیگر فرستاده شد با نامه‌های مهم درین معانی.

بخش ۴ - آمدن سباشی به درگاه: و دیگر روز این‌ نامه وزیر رسید بسیار شغل دل و غم نموده‌ بدین حادثه بزرگ که افتاد و گفته: «هر چند چشم زخمی چنین‌ افتاد، بسر سبزی‌ و اقبال خداوند همه در توان یافت‌، و کارها از لونی دیگر پیش باید گرفت» و نامه بواسحق پسر ایلگ ماضی ابراهیم‌، که سوی او نبشته بود از جانب اور کنج‌، فرستاده که «رای عالی را بر آن واقف باید گشت و تقرّب این مرد را، هر چند دشمن بچه‌ است، قبول کرد که مردی است مرد و با رای و از پیش پسران علی تگین جسته با فوجی سوار ساخته‌، و نامی بزرگ دارد، تا بر جانبی دیگر فتنه بپای نشود.» و سوی استادم نامه‌یی سخت دراز نبشته بود و دل را بتمامی پرداخته‌ و گفته «پس از قضای ایزد، عزّ ذکره، این خللها پدید آمد از رفتن دوبار یک بار بهندوستان و یک بار بطبرستان. و گذشته را باز نتوان آورد و تلافی کرد. و کار مخالفان امروز بمنزلتی رسید که بهیچ سالار شغل ایشان کفایت نتوان کرد که دو سالار محتشم را با لشکرهای گران بزدند و بسیار نعمت یافتند و دلیر شدند. و کار جز بحاضری خداوند راست نیاید. و خداوند را کار از لونی دیگر پیش باید گرفت و دست از ملاهی‌ بباید کشید و لشکر پیش خویش عرض کرد و بهیچ کس باز نگذاشت و این حدیث توفیر برانداخت. این نامه را عرض باید کرد و آنچه گفتنی است بگفت تا آنگاه که دیدار باشد که درین معانی سخن گشاده‌تر گفته آید.بخش ۶ - آمدن ابراهیم ینال و طغرل به نیشابور: در روز شنبه هفتم ذی القعده ملطّفه‌یی رسید از بو المظفّر جمحی صاحب برید نشابور، نبشته بود که بنده این از متواری جای‌ نبشت، به بسیار حیلت این قاصد را توانست فرستاد، و باز می‌نماید که پس از رسیدن خبر که حاجب سباشی را آن حال افتاد، و بدوازده روز، ابراهیم ینال‌ بکران نشابور رسید با مردی دویست و پیغام داد بزبان رسولی که «وی مقّدمه طغرل و داود و یبغوست، اگر جنگ خواهید کرد تا بازگردد و آگاه کند، و اگر نخواهید کرد تا در شهر آید و خطبه بگرداند، که لشکری بزرگ بر اثر وی است.» رسول را فرود آوردند و هزاهز در شهر افتاد و همه اعیان بخانه قاضی صاعد آمدند و گفتند: امام و مقّدم‌ ما تویی، درین پیغام چه گویی که رسیده است؟ گفت: شما چه دیده‌اید و چه نیّت دارید؟ گفتند: «حال این شهر بر تو پوشیده نیست که حصانتی‌ ندارد و چون ریگ است در دیده‌، و مردمان آن اهل سلاح نه. و لشکر بدان بزرگی را که با حاجب سباشی بود بزدند، ما چه خطر داریم؟

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و روز سه‌شنبه سیم ذی القعده ملطّفه‌های بوسهل حمدوی و صاحب دیوان سوری رسید با قاصدان مسرع‌ از گرگان. نبشته بودند که: «چون حاجب و لشکر منصور را حالی بدان صعبی افتاد و خبر بزودی به بندگان رسید، که سواران مرتّب‌ ایستانیده بودند بر راه سرخس آوردن اخبار را، در وقت از نشابور برفتند بر راه بست [و] بپای قلعت امیری‌ آمدند تا آنجا بنشینند بر قلعت‌ ؛ پس این رای صواب ندیدند، کوتوال‌ را و معتمدان خویش را که بر پای قلعت بودند بر سر مالها، بخواندند و آنچه گفتنی بود بگفتند تا نیک احتیاط کنند در نگاه داشت قلعت. و مال یکساله بیستگانی‌ کوتوال و پیادگان بدادند. و چون ازین مهّم بزرگتر فارغ شدند، انداختند تا بر کدام راه بدرگاه آیند، همه دراز آهنگ‌ بودند و مخالفان دمادم‌ آمدند و نیز خطر بودی، چون خویشتن را بدین جانب نموده بودند، راهبران نیک‌ داشتند، شب را درکشیدند و از راه و بیراه اسفراین بگرگان رفتند و با کالیجار بستارآباد بود و وی را آگاه کردند، در وقت بیامد و گفت که بنده سلطان است‌ و نیکو کردند که برین جانب آمدند که تا جان در تن وی است، ایشان را نگاه دارد، چنانکه هیچ مخالف را دست بدیشان نرسد، و گفت: گرگان محلّ فترت‌ است و اینجا بودن روی ندارد، باستراباد باید آمد و آنجا مقام باید کرد تا اگر، عیاذا باللّه‌، از مخالفان قصدی باشد برین جانب، من بدفع ایشان مشغول شوم و شما باسترآباد روید که در آن مضایق‌ نتوانند آمد و دست کس بشما نرسد. بندگان باستراباد برفتند و با کالیجار با لشکرها بگرگان مقام کرد تا چه پیدا آید. و ما بندگان بستاراباد هستیم با لشکری از هر دستی بیرون حاشیت‌ و با کالیجار برگ ایشان‌ بساخت و از مردمی هیچ باقی نمیگذارد، اگر رای عالی بیند، او را دل خوش کرده آید بهمه بابها تا بحدیث مال ضمان که بدو ارزانی داشته آید، چون بر وی چندین رنج است از هر جنسی خاصّه اکنون که چاکران و بندگان درگاه بدو التجا کردند و ایشان را نگاه باید داشت، و گفته شود که بر اثر، حرکت [رکاب‌] عالی باشد که گزاف نیست‌، چه خراسان نتوان بچنان قومی گذاشتن، تا این مرد قوی‌دل گردد که چون خراسان صافی گشت‌، ری و جبال و این نواحی بدست بازآید، و بباب بندگان و جوقی‌ لشکر که با ایشان است عنایتی باشد، که از درگاه عالی دور مانده‌اند تا خللی نیفتد.
هوش مصنوعی: در روز سه‌شنبه، نمایندگان بوسهل حمدوی و صاحب دیوان سوری با خبرهای فوری از گرگان رسیدند. در نامه‌ای نوشته بودند که چون اوضاع برای حاجب و سپاه منصور سخت شده بود و خبر به بندگان رسید، سوارانی در راه سرخس در تعقیب بودند. بنابراین، آنها از نشابور به سمت قلعه‌ای حرکت کردند تا در آنجا استقرار یابند، اما چنین تصمیمی را خوب ندانسته و مسئولان قلعه را فراخواندند تا درباره نگهداری قلعه صحبت کنند. برای احتیاط بیشتر، مالی به مدت یک سال به کوتوال و پیادگان پرداختند. پس از رسیدگی به این موضوعات، تصمیم گرفتند که از کدام مسیر به درگاه بروند. در همین حال، خطرات نیز وجود داشت و شب را در راه اسفراین به سمت گرگان گذراندند. کالیجار، مسئول منطقه، به آنها پیوست و گفت که او بنده سلطان است و خوش آمدید که در اینجا با او هستند تا از آن‌ها محافظت کند. او اشاره کرد که گرگان محل مناسبی نیست و پیشنهاد کرد که به بستارآباد بروند تا در صورت حمله مخالفان، او بتواند از آنها دفاع کند. بندگان به بستارآباد رفتند و کالیجار با لشکر خود در گرگان ماند تا وضعیت را بررسی کند. آنها بر این باور بودند که کالیجار با تهیه نیروهای کافی می‌تواند از آنها محافظت کند و از مسئولان خواستند که تحت حمایت او قرار گیرند، چون هیچ فرد ضعیفی نباید اجازه ورود به این نواحی را بیابد.
امیر چون این نامه‌ها بخواند، سخت شاد شد، که دلش بدین دو چاکر و مالی که بدان عظیمی‌ داشتند نگران بود، و قاصدان ایشان را پیش بردند و هر چیزی پرسیدند، جوابها دادند، گفتند: «ترکمانان راهها باحتیاط فروگرفته‌اند و ایشان را بسیار حیلت بایست کرد تا از راه بیراه‌ بتوانستند آمد.» ایشان را نیز رسولدار جایی متنکّر بنشاند، چنانکه کس ایشان را نه‌بیند، و امیر نامه‌ها را جواب فرمود که «نیک احتیاط باید کرد و اگر ترکمانان قصد استراباد کنند، بساری روید و اگر بساری قصد افتد؛ بطبرستان، که ممکن نشود که در آن مضایق بدیشان بتوانند رسید، و نامه پیوسته دارند و قاصدان دمادم فرستند، که از اینجا همچنین باشد؛ و بدانند که پس از مهرگان حرکت خواهیم کرد، با لشکری که بهیچ روزگار کشیده نیامده است، سوی تخارستان و بلخ، چنانکه بهیچ حال از خراسان قدم نجنبانیم تا آنگاه که آتش این فتنه نشانده آید. دل قوی باید داشت که چنین فترات‌ در جهان بسیار بوده است و دریافته آید .
هوش مصنوعی: امیر وقتی این نامه‌ها را خواند، خیلی خوشحال شد چون نگران دو خدمتکار و ثروتی که داشتند، بود. او قاصدان را فراخواند و از هر چیزی پرسید و پاسخ‌های لازم را دریافت کرد. گفتند که ترکمانان مسیرها را با احتیاط پوشش داده‌اند و برای عبور از مسیرهای ناهموار باید بسیار احتیاط کرد. آن‌ها را در محلی مخفی نشاندند تا کسی آن‌ها را نبیند. امیر نیز به نامه‌ها پاسخ داد و تأکید کرد که باید احتیاط به عمل آورد و اگر ترکمانان قصد رفتن به استراباد داشته باشند، ممکن است مشکلاتی پیش آید. او اشاره کرد که اگر برخی از آن‌ها به طبرستان بیایند، احتمالاً نتوانند به آنجا برسند. همچنین گفت که قاصدان مداوم و پیوسته‌ای فرستاده خواهد شد و آن‌ها از هنگام مهرگان حرکت خواهند کرد با لشکری که هرگز به این اندازه انبوه نبوده است، به سمت تخارستان و بلخ، بدون اینکه از خراسان تا زمانی که این فتنه خاتمه نیابد، عقب‌نشینی کنند. او اشاره کرد که باید دل قوی داشت چرا که چنین فراز و نشیب‌هایی در تاریخ بسیار پیش آمده و قابل تحمل است.
و آنچه نبشتنی بود سوی با کالیجار نبشته آمد و فرستاده شد تا بر آن واقف گردند، پس برسانند .» و سوی بالکالیجار نامه‌یی بود درین باب سخت نیکو بغایت و گفته که «هر مال که اطلاق میکند آن از آن ماست و آنچه براستای‌ معتمدان ما کرده آید ضایع نشود و ما اینک میآییم و چون بخراسان رسیم و خللها را تلافی فرموده آید، بدین خدمت وفاداری‌ که نمود، وی را بمحلّی رسانیده آید که بخاطر وی نگذشته است.» و این نامه را توقیع کرد و قاصدان ببردند. و بر اثر ایشان چند قاصد دیگر فرستاده شد با نامه‌های مهم درین معانی.
هوش مصنوعی: تمام آنچه لازم بود نوشته شد و به با کالیجار ارسال گردید تا در جریان قرار بگیرند و بعد به دیگران انتقال دهند. همچنین نامه‌ای از بالکالیجار در این زمینه بسیار خوب و شایسته بود که در آن آمده بود: «هر مالی که به ما تعلق می‌گیرد متعلق به ماست و هر کاری که برای معتمدان ما انجام شده، نباید ضایع شود. ما اکنون در حال آمدن هستیم و زمانی که به بخراسان برسیم و مشکلات را حل کنیم، به خاطر این خدمت وفادارانه، فرد را به مکانی می‌رسانیم که برایش مناسب باشد.» این نامه امضا شد و پیام‌آوران برای انتقال آن حرکت کردند. همچنین چند پیام‌آور دیگر با نامه‌های مهم در همین زمینه فرستاده شدند.

خوانش ها

بخش ۵ - مقام کردن لشکر در ستارآباد به خوانش سعید شریفی