گنجور

بخش ۴ - آمدن سباشی به درگاه

و دیگر روز این‌ نامه وزیر رسید بسیار شغل دل و غم نموده‌ بدین حادثه بزرگ که افتاد و گفته: «هر چند چشم زخمی چنین‌ افتاد، بسر سبزی‌ و اقبال خداوند همه در توان یافت‌، و کارها از لونی دیگر پیش باید گرفت» و نامه بواسحق پسر ایلگ ماضی ابراهیم‌، که سوی او نبشته بود از جانب اور کنج‌، فرستاده که «رای عالی را بر آن واقف باید گشت و تقرّب این مرد را، هر چند دشمن بچه‌ است، قبول کرد که مردی است مرد و با رای و از پیش پسران علی تگین جسته با فوجی سوار ساخته‌، و نامی بزرگ دارد، تا بر جانبی دیگر فتنه بپای نشود.» و سوی استادم نامه‌یی سخت دراز نبشته بود و دل را بتمامی پرداخته‌ و گفته «پس از قضای ایزد، عزّ ذکره، این خللها پدید آمد از رفتن دوبار یک بار بهندوستان و یک بار بطبرستان. و گذشته را باز نتوان آورد و تلافی کرد. و کار مخالفان امروز بمنزلتی رسید که بهیچ سالار شغل ایشان کفایت نتوان کرد که دو سالار محتشم را با لشکرهای گران بزدند و بسیار نعمت یافتند و دلیر شدند. و کار جز بحاضری خداوند راست نیاید. و خداوند را کار از لونی دیگر پیش باید گرفت و دست از ملاهی‌ بباید کشید و لشکر پیش خویش عرض کرد و بهیچ کس باز نگذاشت و این حدیث توفیر برانداخت. این نامه را عرض باید کرد و آنچه گفتنی است بگفت تا آنگاه که دیدار باشد که درین معانی سخن گشاده‌تر گفته آید.

استادم این نامه عرض کرد و آنچه گفتنی بود بگفت. امیر گفت «خواجه در اینچه‌ میگوید بر حقّ است، و نصیحت وی بشنویم و بر آن کار کنیم. جواب او باید نبشت برین جمله، و تو از خویشتن نیز آنچه درین معنی باید، بنویس. و حدیث بوری‌تگین‌ پسر ایلگ ماضی، مردی است مهترزاده و چون او مردمان ما را امروز بکار است، خواجه نامه‌یی او را نویسد و بگوید که حال او را بمجلس ما بازنموده آمد، و خانه ما او راست، رسولی باید فرستاد و نامه نبشت بحضرت‌ تا باغراض وی واقف گردیم و آنچه رای واجب کند بفرماییم.» این نامه نبشته آمد و باسکدار گسیل کرده آمد.

[آمدن سباشی بدرگاه‌]

و روز یکشنبه دهم شوّال حاجب سباشی بغزنین رسید و از راه بدرگاه آمد و خدمت کرد و امیر وی را بنواخت و دل گرم کرد و همچنان تنی چند را از مقدّمان که با وی رسیده بودند. بازگشتند و بخانه‌ها رفتند و بر اثر ایشان مردم میرسیدند و دلهای ایشان را خوش میکردند. و امیر پس از رسیدن حاجب بیک هفته خلوتی کرد با او، و سخت دیر بکشید و همه حالها مقرّر گشت. و جدا جدا امیر هر کسی را میخواند و حال خراسان و مخالفان و حاجب و جنگ که رفت می‌باز پرسید تا او را چون آفتاب روشن گشت، هر چه رفته بود. و چون روزگار آن نبود که واجب کردی با کسی عتاب کردن‌، البتّه سخن نگفت جز بنیکوئی و تلطّف‌ و هر چه رفته بود بوزیر نبشته آمد.

و سلخ‌ شوّال نامه وزیر رسید در معنی بوری تگین و بگفته که بسوی او نامه باید از مجلس عالی که «آنچه باحمد نبشته بود مقرّر ما گشت، و خانه او راست، و ما پس از مهرگان قصد بلخ داریم. اکنون باید که رسولی فرستد و حال آمدن بخراسان و غرض که هست بازنماید تا بر آن واقف شده آید و آنچه بصلاح و جمال‌ او بازگردد فرموده شود.» امیر بونصر را گفت: آنچه صواب باشد درین باب بباید نبشت، خطایی برسم‌، چنانکه اگر این نامه بپسران علی‌تگین‌ رسد زیانی ندارد. و استادم نامه نسخت کرد، چنانکه او کردی، که لایق بود در چنین ابواب، مخاطبه امیر فاضل بداد و وی را امیر خواند، و درج نامه وزیر فرستاده شد.

بخش ۳ - نامهٔ بوالمظفر جُمَحی: و درین بقیّت ماه رمضان هر روزی بلکه هر ساعتی خبری موحش‌ رسیدی، تا نامه صاحب برید نشابور رسید بو المظفّر جمحی نبشته بود که «بنده متواری‌ شده است و در سمجی‌ میباشد. و چون خبر رسید بنشابور که حاجب بزرگ را با لشکر منصور چنان واقعه‌یی افتاده است در ساعت سوری زندان عرض کرد، تنی چند را گردن زدند و دیگران را دست بازداشتند، و وی با بو سهل حمدوی بتعجیل برفت، و بروستای بست‌ رفتند. و هر کسی از لشکر ما که در شهر بودند بدیشان پیوستند و برفتند و معلوم نگشت که قصد کجا دارند و بنده را ممکن نشد با ایشان رفتن، که سوری بخون بنده تشنه است، از جان خود بترسید و اینجا پنهان شد، جایی استوار و پوشیده، و هر جایی کسان گماشت آوردن اخبار را تا خود پس ازین چه رود و حالها بر چه قرار گیرد. چنانکه دست دهد، قاصدان فرستد و اخبار باز نماید و آنچه مهم‌تر باشد بمعمّا بوزیر فرستد تا بر رای عالی عرضه کند.»بخش ۵ - مقام کردن لشکر در ستارآباد: و روز سه‌شنبه سیم ذی القعده ملطّفه‌های بوسهل حمدوی و صاحب دیوان سوری رسید با قاصدان مسرع‌ از گرگان. نبشته بودند که: «چون حاجب و لشکر منصور را حالی بدان صعبی افتاد و خبر بزودی به بندگان رسید، که سواران مرتّب‌ ایستانیده بودند بر راه سرخس آوردن اخبار را، در وقت از نشابور برفتند بر راه بست [و] بپای قلعت امیری‌ آمدند تا آنجا بنشینند بر قلعت‌ ؛ پس این رای صواب ندیدند، کوتوال‌ را و معتمدان خویش را که بر پای قلعت بودند بر سر مالها، بخواندند و آنچه گفتنی بود بگفتند تا نیک احتیاط کنند در نگاه داشت قلعت. و مال یکساله بیستگانی‌ کوتوال و پیادگان بدادند. و چون ازین مهّم بزرگتر فارغ شدند، انداختند تا بر کدام راه بدرگاه آیند، همه دراز آهنگ‌ بودند و مخالفان دمادم‌ آمدند و نیز خطر بودی، چون خویشتن را بدین جانب نموده بودند، راهبران نیک‌ داشتند، شب را درکشیدند و از راه و بیراه اسفراین بگرگان رفتند و با کالیجار بستارآباد بود و وی را آگاه کردند، در وقت بیامد و گفت که بنده سلطان است‌ و نیکو کردند که برین جانب آمدند که تا جان در تن وی است، ایشان را نگاه دارد، چنانکه هیچ مخالف را دست بدیشان نرسد، و گفت: گرگان محلّ فترت‌ است و اینجا بودن روی ندارد، باستراباد باید آمد و آنجا مقام باید کرد تا اگر، عیاذا باللّه‌، از مخالفان قصدی باشد برین جانب، من بدفع ایشان مشغول شوم و شما باسترآباد روید که در آن مضایق‌ نتوانند آمد و دست کس بشما نرسد. بندگان باستراباد برفتند و با کالیجار با لشکرها بگرگان مقام کرد تا چه پیدا آید. و ما بندگان بستاراباد هستیم با لشکری از هر دستی بیرون حاشیت‌ و با کالیجار برگ ایشان‌ بساخت و از مردمی هیچ باقی نمیگذارد، اگر رای عالی بیند، او را دل خوش کرده آید بهمه بابها تا بحدیث مال ضمان که بدو ارزانی داشته آید، چون بر وی چندین رنج است از هر جنسی خاصّه اکنون که چاکران و بندگان درگاه بدو التجا کردند و ایشان را نگاه باید داشت، و گفته شود که بر اثر، حرکت [رکاب‌] عالی باشد که گزاف نیست‌، چه خراسان نتوان بچنان قومی گذاشتن، تا این مرد قوی‌دل گردد که چون خراسان صافی گشت‌، ری و جبال و این نواحی بدست بازآید، و بباب بندگان و جوقی‌ لشکر که با ایشان است عنایتی باشد، که از درگاه عالی دور مانده‌اند تا خللی نیفتد.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و دیگر روز این‌ نامه وزیر رسید بسیار شغل دل و غم نموده‌ بدین حادثه بزرگ که افتاد و گفته: «هر چند چشم زخمی چنین‌ افتاد، بسر سبزی‌ و اقبال خداوند همه در توان یافت‌، و کارها از لونی دیگر پیش باید گرفت» و نامه بواسحق پسر ایلگ ماضی ابراهیم‌، که سوی او نبشته بود از جانب اور کنج‌، فرستاده که «رای عالی را بر آن واقف باید گشت و تقرّب این مرد را، هر چند دشمن بچه‌ است، قبول کرد که مردی است مرد و با رای و از پیش پسران علی تگین جسته با فوجی سوار ساخته‌، و نامی بزرگ دارد، تا بر جانبی دیگر فتنه بپای نشود.» و سوی استادم نامه‌یی سخت دراز نبشته بود و دل را بتمامی پرداخته‌ و گفته «پس از قضای ایزد، عزّ ذکره، این خللها پدید آمد از رفتن دوبار یک بار بهندوستان و یک بار بطبرستان. و گذشته را باز نتوان آورد و تلافی کرد. و کار مخالفان امروز بمنزلتی رسید که بهیچ سالار شغل ایشان کفایت نتوان کرد که دو سالار محتشم را با لشکرهای گران بزدند و بسیار نعمت یافتند و دلیر شدند. و کار جز بحاضری خداوند راست نیاید. و خداوند را کار از لونی دیگر پیش باید گرفت و دست از ملاهی‌ بباید کشید و لشکر پیش خویش عرض کرد و بهیچ کس باز نگذاشت و این حدیث توفیر برانداخت. این نامه را عرض باید کرد و آنچه گفتنی است بگفت تا آنگاه که دیدار باشد که درین معانی سخن گشاده‌تر گفته آید.
هوش مصنوعی: روزی نامه‌ای از وزیر رسید که در آن احساس دل‌زدگی و نگرانی خود را درباره حادثه‌ای بزرگ ابراز کرده بود. او اشاره کرده بود که با وجود این مشکل، نعمت و قدرت خداوند همیشه در دسترس است و باید کارها را از راهی دیگر پیش برد. همچنین نامه‌ای از بواسحق پسر ایلگ ماضی ابراهیم نیز ارسال شده بود که در آن تأکید شده بود که باید نسبت به این مرد که ظاهراً دشمن است، محتاط بود، اما او مردی قابل احترام و با تجربه است که از طرف پسران علی تگین با یک گروه سوار کارآمد به میدان آمده است تا از بروز هرگونه فتنه‌ای جلوگیری شود. او همچنین نامه‌ای طولانی به استاد خود نوشته و ابراز کرده بود که پس از سرنوشت الهی، مشکلاتی به وجود آمده که ناشی از سفرهای متعدد او به هندوستان و طبرستان بوده است. او می‌دانست که زمان گذشته را نمی‌توان بازگرداند و گفت که کار دشمنان آنقدر پیشرفت کرده که به سختی می‌توان آن‌ها را کنترل کرد و این موجب افزایش قدرت و جرات آن‌ها شده است. او تاکید کرده بود که فقط با کمک خداوند می‌توان به حل مشکلات امیدوار بود و باید توجه بیشتری به ارتش خود داشته باشد. در پایان، این نامه باید به دیگران ارائه می‌شد تا زمانی که فرصت دیگری برای صحبت درباره این مسائل فراهم شود.
استادم این نامه عرض کرد و آنچه گفتنی بود بگفت. امیر گفت «خواجه در اینچه‌ میگوید بر حقّ است، و نصیحت وی بشنویم و بر آن کار کنیم. جواب او باید نبشت برین جمله، و تو از خویشتن نیز آنچه درین معنی باید، بنویس. و حدیث بوری‌تگین‌ پسر ایلگ ماضی، مردی است مهترزاده و چون او مردمان ما را امروز بکار است، خواجه نامه‌یی او را نویسد و بگوید که حال او را بمجلس ما بازنموده آمد، و خانه ما او راست، رسولی باید فرستاد و نامه نبشت بحضرت‌ تا باغراض وی واقف گردیم و آنچه رای واجب کند بفرماییم.» این نامه نبشته آمد و باسکدار گسیل کرده آمد.
هوش مصنوعی: استاد من این نامه را نوشت و تمام مطالبی که لازم بود را گفت. امیر گفت: «خواجه در آنچه می‌گوید حق دارد، بیایید نصیحت او را بشنویم و طبق آن عمل کنیم. باید پاسخی به این جمله بنویسید و تو هم از خودت هر چه در این زمینه لازم است بنویس. همچنین درباره بوری‌تگین پسر ایلگ که مردی شاخص است و امروز با مشکلات ما ارتباط دارد، خواجه نامه‌ای به او بنویسد و بگوید که درباره وضعیتش به مجلس ما اطلاع دهد. باید کسی را بفرستیم و نامه‌ای به حضرت بنویسیم تا از خواسته‌های او مطلع شویم و هر اقدام لازم را انجام دهیم.» این نامه نوشته شد و به همراه یک فرستاده فرستاده شد.
[آمدن سباشی بدرگاه‌]
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای حضور و ظهور یک شخص یا موجود به عرصه‌ای خاص یا نزد فردی دیگر است. در این زمینه، ممکن است به دیدار، پذیرایی یا ارتباط با کسی اشاره داشته باشد.
و روز یکشنبه دهم شوّال حاجب سباشی بغزنین رسید و از راه بدرگاه آمد و خدمت کرد و امیر وی را بنواخت و دل گرم کرد و همچنان تنی چند را از مقدّمان که با وی رسیده بودند. بازگشتند و بخانه‌ها رفتند و بر اثر ایشان مردم میرسیدند و دلهای ایشان را خوش میکردند. و امیر پس از رسیدن حاجب بیک هفته خلوتی کرد با او، و سخت دیر بکشید و همه حالها مقرّر گشت. و جدا جدا امیر هر کسی را میخواند و حال خراسان و مخالفان و حاجب و جنگ که رفت می‌باز پرسید تا او را چون آفتاب روشن گشت، هر چه رفته بود. و چون روزگار آن نبود که واجب کردی با کسی عتاب کردن‌، البتّه سخن نگفت جز بنیکوئی و تلطّف‌ و هر چه رفته بود بوزیر نبشته آمد.
هوش مصنوعی: در روز یکشنبه دهم شوّال، حاجب سباشی از بغزنین به دربار رسید و به خدمت امیر رفت. امیر با محبت و خوش‌رویی از او استقبال کرد و دلش را گرم کرد، همچنین چند نفر از مقدمان که همراه او بودند را هم مورد توجه قرار داد. بعد از آن، حاجب و همراهانش به خانه‌هایشان برگشتند و مردم نیز به تدریج می‌رسیدند و به آن‌ها دلگرمی می‌دادند. امیر پس از ورود حاجب، یک هفته با او به خلوت نشست و وقت زیادی صرف کردند تا همه مسائل روشن شود. او جداگانه هر کس را می‌خواند و درباره وضعیت خراسان، دشمنان، حاجب و جنگ‌ها سوال می‌کرد تا همه امور برایش روشن شود. در این دوره که زمان مناسبی برای طرح شکایات نبود، امیر فقط به خوبی و با لطافت صحبت کرد و تمامی وقایع به وزیر منتقل شد.
و سلخ‌ شوّال نامه وزیر رسید در معنی بوری تگین و بگفته که بسوی او نامه باید از مجلس عالی که «آنچه باحمد نبشته بود مقرّر ما گشت، و خانه او راست، و ما پس از مهرگان قصد بلخ داریم. اکنون باید که رسولی فرستد و حال آمدن بخراسان و غرض که هست بازنماید تا بر آن واقف شده آید و آنچه بصلاح و جمال‌ او بازگردد فرموده شود.» امیر بونصر را گفت: آنچه صواب باشد درین باب بباید نبشت، خطایی برسم‌، چنانکه اگر این نامه بپسران علی‌تگین‌ رسد زیانی ندارد. و استادم نامه نسخت کرد، چنانکه او کردی، که لایق بود در چنین ابواب، مخاطبه امیر فاضل بداد و وی را امیر خواند، و درج نامه وزیر فرستاده شد.
هوش مصنوعی: نامه‌ای از وزیر به موضوع بوری تگین رسید که در آن گفته شده بود باید نامه‌ای به سوی او فرستاده شود. در این نامه اشاره شده بود که آنچه درباره احمد نوشته شده، تایید شده و خانه‌اش برقرار است و پس از مهرگان قصد سفر به بلخ داریم. اکنون لازم است که رسولی بفرستد تا وضعیت آمدن به خراسان و هدفی که دارد را مشخص کند تا بر اساس آن اطلاع پیدا کند. همچنین بر امیر بونصر گفته شد که هر چه در این موضوع صحیح باشد باید نوشته شود و اگر این نامه به پسران علی‌تگین برسد، آسیبی نخواهد داشت. استاد نامه‌ای تنظیم کرد که مناسب چنین موضوعاتی بود و به امیر فاضل تقدیم شد و سپس نامه وزیر ارسال گردید.

خوانش ها

بخش ۴ - آمدن سباشی به درگاه به خوانش سعید شریفی