گنجور

بخش ۴۷ - مکاتبت وزیر و امیر

و روز سه‌شنبه سلخ‌ جمادی الأخری‌ نامه‌های وزیر رسید. نبشته بود که «بنده کارها بجدّ پیش گرفته است و عمّال شهرها را که خوانده بود میآیند و مالها ستده میآید. و حاجب بزرگ و لشکرها بهرات رسیدند. بوسهل علی نائب عارض عرض باستقصا میکند پیش بنده و سیم میدهد. چون کار لشکر ساخته شود و روی بمخالفان آرند، بنده تدبیر راست پیش ایشان نهد و جهد بندگی‌ بجای آورد. امید دارد بفضل ایزد، عزّ ذکره، که مرادها حاصل شود. و بنده را صواب آن مینماید که خداوند بهرات آید، پس از آنکه نوروز بگذرد و تابستان اینجا مقام کند که کارها ساخته‌ است، بحدیث علف و جز آن هیچ دل مشغولی نباشد، تا بنده بمرو رود و حاجب بزرگ با لشکری روی بمخالفان نهد و از همه جوانب قوی دل باشد و این فتنه را بنشانده آید و کار ری و جبال نیز که بپیچیده‌ است راست شود و خداوند فارغ دل گردد.»

امیر جواب فرمود که «خواجه خلیفه ماست بخراسان، و مرو و دیگر شهرها همه پر لشکر است؛ بحاضری‌ ما بهرات چه حاجت است؟ ما سوی غزنین خواهیم رفت که صواب این است. و پسران علی تگین بر راه راست آمدند، بجانب بلخ و تخارستان هیچ دل مشغولی‌ نیست. و فرزند عزیز مودود و سپاه سالار علی آنجااند، اگر بزیادت لشکر حاجت آید، از ایشان بباید خواست.» این جوابها برین جمله برفت.

و از بونصر شنیدم که گفت «تدبیر راست این است که این وزیر بکرد، امّا امیر نمیشنود، و ناچار بغزنین خواهد رفت که آرزوی غزنین خاسته است. و غزنین از وی نمیستانند، سبحان اللّه! او را بهرات یا بمرو یا بنشابور می‌باید رفت و یک دو سال بخراسان نشست تا مگر این فتنه بزرگ بنشیند. و بچند دفعت بامیر آنچه وزیر سوی من نبشت، و بی حشمت‌تر هم نبشته بود، نیز عرضه کردم، هیچ سود نداشت. و ایزد را، سبحانه و تعالی‌ خواستهاست که بندگان بسر آن نتوانند شد .»

بخش ۴۶ - باز آمدن عراقی معزول به درگاه: و امیر، رضی اللّه عنه، روز دوشنبه بیست و پنجم ماه ربیع الاخر سوی یمن آباد و میمند رفت به تماشا و شکار. و خواجه عبد‌الرزّاق حسن‌ به میمند میزبانی کرد، چنانکه او دانستی کرد، که در همه کارها زیبا و یگانه روزگار بود، و دندان‌مزد به سزا داد، و وکیلانش بسیار نزل‌ دادند قومی را که با سلطان بودند. و امیر بدان بناهای پادشاهانه که خواجه احمد حسن ساخته است، رحمة اللّه علیه، به میمند بماند، و روز چهارشنبه چهارم جمادی الاولی به کوشک دشت لگان‌ بازآمد. و دیگر روز نامه رسید به گذشته شدن ساتلمش حاجب ارسلان‌. و امیر او را برکشیده بود و شحنگی‌ بادغیس فرموده، به حکم آنکه به روزگار امیر محمّد خزینه‌دار بود و نخست کس او بود که از خراسان پذیره رفت‌ پیش امیر مسعود و چندین غلام ارسلان را با خویشتن برد، چنانکه پیش ازین آورده‌ام.بخش ۴۸ - خلوت امیر و وزیر: روز یازدهم ماه رجب امیر، رضی اللّه عنه، از بست بر جانب غزنین روان کرد و آنجا رسید روز پنجشنبه هفتم شعبان [و] بباغ محمودی فرود آمد، بر آنکه مدّتی آنجا بباشد، و دست بنشاط و شراب کرد و پیوسته میخورد، چنانکه هیچ می‌نیاسود .

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و روز سه‌شنبه سلخ‌ جمادی الأخری‌ نامه‌های وزیر رسید. نبشته بود که «بنده کارها بجدّ پیش گرفته است و عمّال شهرها را که خوانده بود میآیند و مالها ستده میآید. و حاجب بزرگ و لشکرها بهرات رسیدند. بوسهل علی نائب عارض عرض باستقصا میکند پیش بنده و سیم میدهد. چون کار لشکر ساخته شود و روی بمخالفان آرند، بنده تدبیر راست پیش ایشان نهد و جهد بندگی‌ بجای آورد. امید دارد بفضل ایزد، عزّ ذکره، که مرادها حاصل شود. و بنده را صواب آن مینماید که خداوند بهرات آید، پس از آنکه نوروز بگذرد و تابستان اینجا مقام کند که کارها ساخته‌ است، بحدیث علف و جز آن هیچ دل مشغولی نباشد، تا بنده بمرو رود و حاجب بزرگ با لشکری روی بمخالفان نهد و از همه جوانب قوی دل باشد و این فتنه را بنشانده آید و کار ری و جبال نیز که بپیچیده‌ است راست شود و خداوند فارغ دل گردد.»
هوش مصنوعی: در روز سه‌شنبه، نامه‌هایی از وزیر رسید. او نوشته بود که من کارها را به جدیت آغاز کرده‌ام و افراد شهرها که فراخوانده بودم، در حال آمدن هستند و مالیات‌ها نیز جمع‌آوری می‌شود. حاجب بزرگ و لشکریان به‌سوی بهرات رسیده‌اند. بوسهل علی، نائب عارض، با دقت به من گزارش می‌دهد و کمک مالی را ارائه می‌کند. وقتی که کار لشکر به سامان برسد و به سوی دشمنان حرکت کنند، من تدبیر مناسبی ترتیب می‌زنم و به وظیفه‌ام خوب عمل می‌کنم. امیدوارم به لطف خداوند، به خواسته‌هایمان دست یابیم. به نظر من بهتر است که خداوند بهرات را بعد از نوروز ملاقات کند و تا آن زمان تابستان در اینجا بماند تا با توجه به کارهای انجام شده، مشغله‌ای نباشد. سپس من به مرو می‌روم و حاجب بزرگ با لشکر به سوی دشمنان حرکت می‌کند و از همه جبهه‌ها آماده و مصمم است تا این فتنه را خاتمه دهد و همچنین مشکلات ری و جبال نیز حل و فصل شود و خداوند از نگرانی فارغ گردد.
امیر جواب فرمود که «خواجه خلیفه ماست بخراسان، و مرو و دیگر شهرها همه پر لشکر است؛ بحاضری‌ ما بهرات چه حاجت است؟ ما سوی غزنین خواهیم رفت که صواب این است. و پسران علی تگین بر راه راست آمدند، بجانب بلخ و تخارستان هیچ دل مشغولی‌ نیست. و فرزند عزیز مودود و سپاه سالار علی آنجااند، اگر بزیادت لشکر حاجت آید، از ایشان بباید خواست.» این جوابها برین جمله برفت.
هوش مصنوعی: امیر پاسخ داد که «خواجه خلیفه ما در خراسان است و تمامی شهرها مانند مرو و دیگر جاها پر از سربازان است؛ بنابراین، چه نیازی به رفتن به بهرات داریم؟ ما بهتر است به سمت غزنین برویم. پسران علی تگین در راه مستقیم هستند و هیچ نگرانی در مورد بلخ و تخارستان وجود ندارد. همچنین، فرزند عزیز مودود و فرماندهان سپاه نیز در آنجا هستند و اگر نیاز به افزایش سرباز داشته باشیم، باید از آن‌ها درخواست کنیم.» این پاسخ‌ها ادامه یافت.
و از بونصر شنیدم که گفت «تدبیر راست این است که این وزیر بکرد، امّا امیر نمیشنود، و ناچار بغزنین خواهد رفت که آرزوی غزنین خاسته است. و غزنین از وی نمیستانند، سبحان اللّه! او را بهرات یا بمرو یا بنشابور می‌باید رفت و یک دو سال بخراسان نشست تا مگر این فتنه بزرگ بنشیند. و بچند دفعت بامیر آنچه وزیر سوی من نبشت، و بی حشمت‌تر هم نبشته بود، نیز عرضه کردم، هیچ سود نداشت. و ایزد را، سبحانه و تعالی‌ خواستهاست که بندگان بسر آن نتوانند شد .»
هوش مصنوعی: بونصر می‌گوید که تدبیر درست این است که وزیر اقداماتی انجام دهد، اما امیر به این کارها توجهی نمی‌کند و مجبور است به غزنین برود، چرا که غزنین خواستار اوست. در غزنین هم از او پذیرایی نمی‌کنند. او باید به هرات، بم، یا نیشابور برود و مدتی در خراسان بماند تا شاید این فتنه بزرگ آرام بگیرد. چندین بار هم که مطالبی از سوی وزیر به من نوشته شده بود، با بی‌احترامی بیشتری به امیر ارائه کردم، اما هیچ نتیجه‌ای نداشت. و خداوند خواسته که بندگان نمی‌توانند به آنچه می‌خواهند دست یابند.

خوانش ها

بخش ۴۷ - مکاتبت وزیر و امیر به خوانش سعید شریفی