گنجور

بخش ۴۶ - باز آمدن عراقی معزول به درگاه

و امیر، رضی اللّه عنه، روز دوشنبه بیست و پنجم ماه ربیع الاخر سوی یمن آباد و میمند رفت به تماشا و شکار. و خواجه عبد‌الرزّاق حسن‌ به میمند میزبانی کرد، چنانکه او دانستی کرد، که در همه کارها زیبا و یگانه روزگار بود، و دندان‌مزد به سزا داد، و وکیلانش بسیار نزل‌ دادند قومی را که با سلطان بودند. و امیر بدان بناهای پادشاهانه که خواجه احمد حسن ساخته است، رحمة اللّه علیه، به میمند بماند، و روز چهارشنبه چهارم جمادی الاولی به کوشک دشت لگان‌ بازآمد. و دیگر روز نامه رسید به گذشته شدن ساتلمش حاجب ارسلان‌. و امیر او را برکشیده بود و شحنگی‌ بادغیس فرموده، به حکم آنکه به روزگار امیر محمّد خزینه‌دار بود و نخست کس او بود که از خراسان پذیره رفت‌ پیش امیر مسعود و چندین غلام ارسلان را با خویشتن برد، چنانکه پیش ازین آورده‌ام.

روز یکشنبه هشتم این ماه بوسعید محمود طاهر خزینه‌دار به بست گذشته شد، رحمة اللّه علیه؛ و سخت جوانمرد و کاری بود و خرد پیران داشت. خواجه بونصر با وی بسیار نشستی، و گفتی «حال این جوان برین جمله بنماند، اگر عمر یابد و دست از شراب پیوسته که بیشتر بر ریق‌ می‌خورد بدارد.» و بنه داشت‌ و گفتند «از آن مرد، این چه حدیث است! إنّ للّه جنودا منها العسل‌، به اجل خویش مرد» و عجب آن آمد که در آن دو سه روز که گذشته شد دعوتی ساخت سخت نیکو و بونصر را بخواند با قومی و من نیز آنجا بودم و نشاطها رفت و او را وداع بود و پس از آن به سه روز رفت رفتنی که نیز باز نیاید و این بیت به ما یادگاری ماند که شاعر گفته است، شعر:

ما ذا ترینا اللّیالی و ما «اسنّ» الینا
فی کلّ یوم نعزّی بمن یعزّ علینا

و محمود طاهر پدرش مردی محتشم بود از خازنان‌ امیر محمود، رضی اللّه عنه، و بر وی اعتمادی بزرگ داشت، و هم جوان مرد؛ و آن پادشاه حقّ گذشته را در این فرزند نجیب نگاه داشت و این آزادمرد وجیه‌ گشت و نام گرفت، و امیر مسعود، رضی اللّه عنه، در اصطناع‌ وی رعایت دیگر کرده بود تا وجیه‌تر گشت ولکن روزگار نیافت و در جوانی برفت و با خاندانی بزرگ پیوستگی کرده بود چون بو النّضر رخوذی مهتری بزرگوار معتمدتر قوم خوارزمشاه آلتونتاش و شناخته امیر محمود، و دو فرزند به کار آمده ماند، و خال‌ ایشان خواجه مسعود رخوذی‌ مردی که دو بار عارضی‌ کرد و پادشاه را چون مودود و فرخ‌زاد، رحمة اللّه علیهما، و آثار ستوده نمود و از وی همّت مردان و بذل کاری‌تر مهتران و جوانمردان دیدند. و اگر در سنه‌ احدی و خمسین و اربعمائه‌ از زمانه ناجوانمرد کراهیَتی دید و درشتی‌یی پیش آمد، آخر نیکو شود و بجویی که آب رفت یک دوبار، آب بازآید . و دولت افتان و خیزان بهتر باشد، جان باید که بماند، و مال آید و شود و محنتی که از آن بر دل آزادمردان رنج آید علی الإطلاق‌ هر کس بشنود گوید این به بایست‌ و به محنت نشمرند . این فصل براندم که جایگاه آن بود و کار دارم با این مهتر و با شغل‌های وی که نزدیک آمد که امیر مسعود، رضی اللّه عنه، او را برخواهد کشید و به میان مهمّات ملک درخواهد آورد و وی از روزگار نرم و درشت خواهد دید تا همه بر ولا آورده آید. بمشیّة اللّه تعالی‌

[آمدن عراقی بدرگاه و نامه بو سهل حمدونی‌]

و روز [سه‌] شنبه هفدهم جمادی الاولی بوالحسن عراقی دبیر معزول از سالاری کرد و عرب به درگاه آمد. و خواجه بزرگ احمد عبد الصّمد او را به خوبی گسیل کرده بود امّا پنج سوار موکّل نامزد او کرده‌. و امیر وی را پیش خود نگذاشت و نزدیک مسعود محمد لیث دبیر فرستاد تا چون بازداشته‌یی باشد. و هر کسی به زیارت او رفت.

و سخت متحیّر و دل‌شکسته بود. و آخر بونصر به حکم آنکه نام کتابت‌ برین مرد بود در باب وی سخن گفت و شفاعت کرد تا امیر دل خوش کرد و وی پیش آمد و خدمت کرد و به دیوان رسالت بازنشست ولکن آب ریخته و باد بنشسته‌، که نیز زهره نداشت سخن فراختر گفتن. و آخر کارش آن بود که گذشته شد، چنانکه بیارم پس ازین.

و روز یکشنبه بیست و یکم این ماه نامه‌ها رسید از بوسهل حمدوی و صاحب برید ری که «سخن پسر کاکو زرق‌ و افتعال‌ بود و دفع الوقت‌، و مردم گرد کرد از اطراف و فراز آمدند و بعضی از ترکمانان قزلیان‌ و یغمریان و بلخان کوهیان نیز که از پیش سلجوقیان بگریخته‌اند، بدو پیوستند، که مرد زر بسیار دارد و خزانه و اصناف نعمت، و ساخته روی به ری نهاد؛ و بیم از آن است که می‌داند که خراسان مضطرب است از سلجوقیان و مدد به ما نتوانند رسانید. و آنچه جهد است بندگان می‌کنند تا ایزد، عزّ ذکره، چه تقدیر کرده است.» امیر سخت اندیشه‌مند شد و جوابها فرمود که «وزیر و حاجب بزرگ و لشکرها به خراسان است کفایت کردن کار سلجوقیان را، و ما نیز قصد خراسان داریم. دل قوی باید داشت و مردوار پیش کار رفت که بدین لشکر که با شماست همه عراق ضبط توان کرد.» و این جوابها باسکدار و هم با قاصدان برفت. و در بابی فرد به حدیث ری این احوال به تمامی شرح کنم، اینجا این مقدار کفایت است.

بخش ۴۵ - رفتن خواجهٔ بزرگ سوی هرات: و روز پنجشنبه غرّه ماه ربیع الأوّل امیر مسعود بار داد، که سخت تندرست‌ شده بود، بار عام، و حشم و اولیا و رعایای بست پیش آمدند و نثارها کردند. و رعایا او را دعای فراوان گفتند و بسیار قربانی آوردند به درگاه و قربان کردند و با نان به درویشان دادند، و شادی‌یی بود که مانند آن کس یاد نداشت.بخش ۴۷ - مکاتبت وزیر و امیر: و روز سه‌شنبه سلخ‌ جمادی الأخری‌ نامه‌های وزیر رسید. نبشته بود که «بنده کارها بجدّ پیش گرفته است و عمّال شهرها را که خوانده بود میآیند و مالها ستده میآید. و حاجب بزرگ و لشکرها بهرات رسیدند. بوسهل علی نائب عارض عرض باستقصا میکند پیش بنده و سیم میدهد. چون کار لشکر ساخته شود و روی بمخالفان آرند، بنده تدبیر راست پیش ایشان نهد و جهد بندگی‌ بجای آورد. امید دارد بفضل ایزد، عزّ ذکره، که مرادها حاصل شود. و بنده را صواب آن مینماید که خداوند بهرات آید، پس از آنکه نوروز بگذرد و تابستان اینجا مقام کند که کارها ساخته‌ است، بحدیث علف و جز آن هیچ دل مشغولی نباشد، تا بنده بمرو رود و حاجب بزرگ با لشکری روی بمخالفان نهد و از همه جوانب قوی دل باشد و این فتنه را بنشانده آید و کار ری و جبال نیز که بپیچیده‌ است راست شود و خداوند فارغ دل گردد.»

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و امیر، رضی اللّه عنه، روز دوشنبه بیست و پنجم ماه ربیع الاخر سوی یمن آباد و میمند رفت به تماشا و شکار. و خواجه عبد‌الرزّاق حسن‌ به میمند میزبانی کرد، چنانکه او دانستی کرد، که در همه کارها زیبا و یگانه روزگار بود، و دندان‌مزد به سزا داد، و وکیلانش بسیار نزل‌ دادند قومی را که با سلطان بودند. و امیر بدان بناهای پادشاهانه که خواجه احمد حسن ساخته است، رحمة اللّه علیه، به میمند بماند، و روز چهارشنبه چهارم جمادی الاولی به کوشک دشت لگان‌ بازآمد. و دیگر روز نامه رسید به گذشته شدن ساتلمش حاجب ارسلان‌. و امیر او را برکشیده بود و شحنگی‌ بادغیس فرموده، به حکم آنکه به روزگار امیر محمّد خزینه‌دار بود و نخست کس او بود که از خراسان پذیره رفت‌ پیش امیر مسعود و چندین غلام ارسلان را با خویشتن برد، چنانکه پیش ازین آورده‌ام.
هوش مصنوعی: امیر در روز دوشنبه بیست و پنجم ماه ربیع الاخر به سمت یمن آباد و میمند رفت تا از مناظر طبیعی لذت ببرد و شکار کند. خواجه عبد الرزاق حسن از او میزبانی کرد و به خوبی از او پذیرایی نمود، تا جایی که در همه امور به عنوان بهترین و بی‌نظیرترین شخص شناخته می‌شد. همچنین، او به نمایندگانش مقدار زیادی از مواد غذایی داده بود که با سلطان در ارتباط بودند. امیر به ساختمان‌های سلطنتی که خواجه احمد حسن ساخته بود، توجه کرد و سپس در روز چهارشنبه چهارم جمادی الاول به خانه خود در دشت لگان بازگشت. در روز بعد، نامه‌ای به او رسید که خبر از مرگ حاجب ارسلان ساتلمش می‌داد. امیر، برای یادآوری، او را به مقام شحنه بادغیس منصوب کرده بود، چرا که در زمان امیر محمد خزانه‌دار بود و نخستین کسی بود که از خراسان به پیش امیر مسعود رفته و چندین غلام ارسلان را نیز با خود برده بود.
روز یکشنبه هشتم این ماه بوسعید محمود طاهر خزینه‌دار به بست گذشته شد، رحمة اللّه علیه؛ و سخت جوانمرد و کاری بود و خرد پیران داشت. خواجه بونصر با وی بسیار نشستی، و گفتی «حال این جوان برین جمله بنماند، اگر عمر یابد و دست از شراب پیوسته که بیشتر بر ریق‌ می‌خورد بدارد.» و بنه داشت‌ و گفتند «از آن مرد، این چه حدیث است! إنّ للّه جنودا منها العسل‌، به اجل خویش مرد» و عجب آن آمد که در آن دو سه روز که گذشته شد دعوتی ساخت سخت نیکو و بونصر را بخواند با قومی و من نیز آنجا بودم و نشاطها رفت و او را وداع بود و پس از آن به سه روز رفت رفتنی که نیز باز نیاید و این بیت به ما یادگاری ماند که شاعر گفته است، شعر:
هوش مصنوعی: در روز یکشنبه هشتم این ماه، بوسعید محمود طاهر، خزانه‌دار، فوت کرد. او مردی جوانمرد و کاردان بود و خرد و تجربیات بسیاری داشت. خواجه بونصر بارها با او نشست و گفت که حال او به این جوانی دوام نخواهد داشت، اگر زندگی کند و از شراب‌خواری که بر او غالب است دوری کند. او نام و شهرتی داشت و برخی گفتند که این چه سخنی است! زیرا به تقدیر خود از دنیا رفت. نکته جالب این است که در دو یا سه روز قبل از فوتش، مهمانی شکوهمندی ترتیب داد و بونصر و گروهی دیگر را دعوت کرد و من هم در آنجا بودم. در آن مهمانی شادابی خاصی بود و او خداحافظی کرد و پس از سه روز، فوت کرد و دیگر به ما برنگشت. یک بیت شعری هم از او به یادگار ماند که شاعر سروده است.
ما ذا ترینا اللّیالی و ما «اسنّ» الینا
فی کلّ یوم نعزّی بمن یعزّ علینا
هوش مصنوعی: چه می‌بینیم در شب‌ها، و چه بر ما می‌گذرد که در هر روز، به کسی که برای‌ ما عزیز است، تسلیت می‌گوییم.
و محمود طاهر پدرش مردی محتشم بود از خازنان‌ امیر محمود، رضی اللّه عنه، و بر وی اعتمادی بزرگ داشت، و هم جوان مرد؛ و آن پادشاه حقّ گذشته را در این فرزند نجیب نگاه داشت و این آزادمرد وجیه‌ گشت و نام گرفت، و امیر مسعود، رضی اللّه عنه، در اصطناع‌ وی رعایت دیگر کرده بود تا وجیه‌تر گشت ولکن روزگار نیافت و در جوانی برفت و با خاندانی بزرگ پیوستگی کرده بود چون بو النّضر رخوذی مهتری بزرگوار معتمدتر قوم خوارزمشاه آلتونتاش و شناخته امیر محمود، و دو فرزند به کار آمده ماند، و خال‌ ایشان خواجه مسعود رخوذی‌ مردی که دو بار عارضی‌ کرد و پادشاه را چون مودود و فرخ‌زاد، رحمة اللّه علیهما، و آثار ستوده نمود و از وی همّت مردان و بذل کاری‌تر مهتران و جوانمردان دیدند. و اگر در سنه‌ احدی و خمسین و اربعمائه‌ از زمانه ناجوانمرد کراهیَتی دید و درشتی‌یی پیش آمد، آخر نیکو شود و بجویی که آب رفت یک دوبار، آب بازآید . و دولت افتان و خیزان بهتر باشد، جان باید که بماند، و مال آید و شود و محنتی که از آن بر دل آزادمردان رنج آید علی الإطلاق‌ هر کس بشنود گوید این به بایست‌ و به محنت نشمرند . این فصل براندم که جایگاه آن بود و کار دارم با این مهتر و با شغل‌های وی که نزدیک آمد که امیر مسعود، رضی اللّه عنه، او را برخواهد کشید و به میان مهمّات ملک درخواهد آورد و وی از روزگار نرم و درشت خواهد دید تا همه بر ولا آورده آید. بمشیّة اللّه تعالی‌
هوش مصنوعی: محمود طاهر، پدرش مردی محترم و مورد اعتماد امیر محمود بود. او شخصیتی شجاع و نیک‌سیرت داشت و امیر محمود بر این فرزند باارزش اعتما‌د زیادی داشت. این پسر به خاطر ویژگی‌هایش مورد احترام قرار گرفت و در دوران جوانی به‌خاطر ارتباطش با خانواده‌های بزرگ و معتبر، به شهرت رسید. امیر مسعود نیز نسبت به او توجه خاصی داشت تا او بیشتر مورد احترام قرار گیرد. اما متأسفانه او در جوانی از دنیا رفت. او با خانواده‌ای بزرگ مرتبط بود و در میان افراد معتمد و برجسته قوم خود قرار داشت. اگرچه در دوره‌ای با چالش‌ها و سختی‌هایی روبه‌رو شد، اما معتقد بود که همیشه می‌توان امید داشت و شرایط بهبود خواهد یافت. در نهایت، او به این نتیجه رسید که سختی‌ها و مشکلات زندگی باید به‌گونه‌ای تحمل شود و مراقب بود که زندگی با تلاش و دقت پیش برود. آنچه مهم بود این بود که او در مسیری که قرار داشت، به هدف‌هایش برسد و او را در رسیدن به مقامات بالا یاری دهند.
[آمدن عراقی بدرگاه و نامه بو سهل حمدونی‌]
هوش مصنوعی: عراقی به درگاه آمد و نامه‌ای برای سهل حمدونی نوشت.
و روز [سه‌] شنبه هفدهم جمادی الاولی بوالحسن عراقی دبیر معزول از سالاری کرد و عرب به درگاه آمد. و خواجه بزرگ احمد عبد الصّمد او را به خوبی گسیل کرده بود امّا پنج سوار موکّل نامزد او کرده‌. و امیر وی را پیش خود نگذاشت و نزدیک مسعود محمد لیث دبیر فرستاد تا چون بازداشته‌یی باشد. و هر کسی به زیارت او رفت.
هوش مصنوعی: در روز سه‌شنبه هفدهم جمادی الاولی، بوالحسن عراقی که از مقام خود عزل شده بود، به درگاه آمد. خواجه بزرگ احمد عبد الصمد او را به خوبی پذیرایی کرده بود، اما پنج سوار برای مراقبت از او منصوب کرده بودند. امیر او را نزد خود نگه نداشت و به مسعود محمد لیث دبیر فرستاد تا او را زیر نظر داشته باشد. هر کسی که به زیارت او می‌رفت، مورد توجه قرار می‌گرفت.
و سخت متحیّر و دل‌شکسته بود. و آخر بونصر به حکم آنکه نام کتابت‌ برین مرد بود در باب وی سخن گفت و شفاعت کرد تا امیر دل خوش کرد و وی پیش آمد و خدمت کرد و به دیوان رسالت بازنشست ولکن آب ریخته و باد بنشسته‌، که نیز زهره نداشت سخن فراختر گفتن. و آخر کارش آن بود که گذشته شد، چنانکه بیارم پس ازین.
هوش مصنوعی: او بسیار متحیر و دل‌شکسته بود. در نهایت، بونصر به خاطر اینکه نامش در کتابش ذکر شده بود، درباره‌اش صحبت کرد و شفاعت کرد تا امیر را راضی کند. سپس او پیش آمد و خدمت کرد و به دیوان رسالت بازگشت، اما دیگر نمی‌توانست بیشتر از این صحبت کند و جراتش را از دست داده بود. در پایان، نتیجه کار او این بود که شرایط به گونه‌ای پیش رفت که در آینده می‌توانم بیشتر درباره‌اش بگویم.
و روز یکشنبه بیست و یکم این ماه نامه‌ها رسید از بوسهل حمدوی و صاحب برید ری که «سخن پسر کاکو زرق‌ و افتعال‌ بود و دفع الوقت‌، و مردم گرد کرد از اطراف و فراز آمدند و بعضی از ترکمانان قزلیان‌ و یغمریان و بلخان کوهیان نیز که از پیش سلجوقیان بگریخته‌اند، بدو پیوستند، که مرد زر بسیار دارد و خزانه و اصناف نعمت، و ساخته روی به ری نهاد؛ و بیم از آن است که می‌داند که خراسان مضطرب است از سلجوقیان و مدد به ما نتوانند رسانید. و آنچه جهد است بندگان می‌کنند تا ایزد، عزّ ذکره، چه تقدیر کرده است.» امیر سخت اندیشه‌مند شد و جوابها فرمود که «وزیر و حاجب بزرگ و لشکرها به خراسان است کفایت کردن کار سلجوقیان را، و ما نیز قصد خراسان داریم. دل قوی باید داشت و مردوار پیش کار رفت که بدین لشکر که با شماست همه عراق ضبط توان کرد.» و این جوابها باسکدار و هم با قاصدان برفت. و در بابی فرد به حدیث ری این احوال به تمامی شرح کنم، اینجا این مقدار کفایت است.
هوش مصنوعی: در روز یکشنبه بیست و یکم این ماه، نامه‌هایی از بوسهل حمدوی و صاحب برید ری دریافت شد مبنی بر این که سخن پسر کاکو دچار زرق و افتعال است و تنها برای اتلاف وقت می‌باشد. مردم از اطراف جمع شده‌اند و برخی از ترکمانان قزلیان و یغمریان و بلخان کوهیان که قبلاً از سلجوقیان فرار کرده بودند، به آن‌ها ملحق شده‌اند، چون او مرد ثروتمندی است و دارای خزانه و انواع نعمت‌ها. او به سوی ری حرکت کرده و نگرانی این است که او از بی‌نظمی خراسان که به خاطر سلجوقیان پیش آمده، آگاه است و نمی‌تواند به ما کمک کند. هر اقدامی که از دست بندگان برمی‌آید انجام می‌شود تا مشخص شود خداوند چه سرنوشتی مقدر کرده است. امیر به شدت در فکر و اندیشه شد و پاسخ‌هایی فرمود که «وزیر و حاجب بزرگ و لشکریان به خراسان هستند تا کار سلجوقیان را مدیریت کنند و ما نیز قصد داریم به خراسان برویم. باید دل قوی داشت و با شجاعت به پیش رفت، چرا که با این لشکر می‌توانیم تمامی عراق را تحت کنترل درآوریم». این پاسخ‌ها به تمام کسانی که مسئولیت داشتند، رسانده شد و در فصل بعدی به تفصیل درباره این وضعیت در ری صحبت خواهد شد، اما در اینجا همین مقدار کافی است.

خوانش ها

بخش ۴۶ - باز آمدن عراقی معزول به درگاه به خوانش سعید شریفی