گنجور

بخش ۳۷ - مواضعت نهادن با پسران علی تگین

تاریخ سنه سبع و عشرین و اربعمائه‌

و غرّه محرّم روز چهارشنبه بود. روز شنبه چهارم این ماه امیر، رضی اللّه عنه، در بلخ آمد و نخست بود از آذرماه و در کوشک در عبد الاعلی‌ نزول کرد. روز دوشنبه ششم این ماه بباغ بزرگ آمد و وثاقها و دیوانها آنجا بردند که نیکو ساخته بودند و جای فراخ بود و خرّم‌تر.

و والی چغانیان‌ همین روز که امیر ببلخ رسید آنجا آمد و وی را استقبال نیکو کردند و جایی بسزا فرود آوردند و خوردنی و نزل‌ بی‌اندازه دادند. و دیگر روز بخدمت آمد و امیر را بدید و بسیار اعزاز و نواخت‌ یافت و هم بدان کوشک که راست کرده بودند بازشد . و در روزی بچند دفعت بوعلی رسولدار بخدمت نزدیک وی رفتی و هر باری کرامتی‌ و تحفه‌یی بردی بفرمان عالی. و هدیه‌ها که آورده بود والی چغانیان از اسبان گران‌مایه و غلامان ترک و باز و یوز و چیزهایی که از آن نواحی خیزد پیش امیر آوردند سخت بسیار و بموقعی‌ خوب افتاد. و روز پنجشنبه نهم ماه محرّم مهمانی‌یی بزرگ و نیکو بساخته بودند، جنیبتان‌ بردند و والی چغانیان را بیاوردند و چوگان باختند و پس از آن بخوان فرود آوردند و بعد از آن شراب خوردند و روز بخوشی بپایان آمد. و روز چهارشنبه نیمه محرّم والی چغانیان خلعتی سخت فاخر پوشید، چنانکه ولاة را دهند؛ و نیز بر آن زیادتها کردند، که این آزاد مرد داماد بود و با این جانب بزرگ‌ وصلت‌ داشت بحرّه‌یی‌ - و حاکم چغانیان امروز در سنه احدی و خمسین و اربعمائه‌ بر جای است، کارش تباه شده‌ که خویشتن‌دار نیامد و خواجه رئیس علی میکائیل بود او را بچغانیان، و این مقدار که نمودیم کفایت باشد- و والی‌ چغانیان چون خلعت بپوشید، پیش آوردند، رسم خدمت بجای آورد و امیر بسیار اعزاز و نواخت ارزانی داشت و گفت‌ : بر امیر رنج بسیار آمد ازین نوخاستگان ناخویشتن شناسان‌ پسران علی تگین، و چون خبر بما رسید، سپاه سالار را با لشکرها فرستاده شد؛ و ما تلافی‌ این حالها را آمده‌ایم اینجا. بمبارکی سوی ناحیت باز باید گشت و مردم خویش را گرد کرد تا از اینجا سالاری محتشم با لشکر گران از جیحون گذاره کند و دست بدست کنند تا این فرصت جویان را برانداخته آید. گفت:

چنین کنم. و خدمت کرد و بازگشت، و وی را بطارمی‌ بباغ بنشاندند و وزیر و صاحب دیوان رسالت آنجا آمدند و عهد تازه کردند وی را با سلطان و سوگند دیگر بدادند و بازگردانیدند، و نماز دیگر برنشست و سوی چغانیان برفت.

و امیر روز یکشنبه چهار روز مانده از ماه محرّم بدره گز رفت بشکار با خاصّگان و ندیمان و مطربان، و روز یکشنبه سوم صفر بباغ بزرگ آمد. و دیگر روز رسولی رسید از پسران علی تگین اوکا لقب‌، نام وی موسی تگین، و دانشمندی‌ سمرقندی.

ایشان را رسولدار بشهر آورد و نزل نیکو داد. و پس از سه روز که بیاسودند پیش آوردندشان و امیر چیزی نگفت که آزرده بود از فرستندگان. وزیر پرسید که امیران را چون ماندید؟ اوکا چیزی نتوانست گفت، دانشمند بسخن آمد و فصیح بود، گفت:

ما وفد عذر آوردیم‌ و سزد از بزرگی سلطان معظّم که بپذیرد، که امیران ما جوانند و بدان و بدکیشان ایشان را بر آن داشتند که برین جانب آمدند. خواجه بزرگ گفت:

خداوند عالم باعتقاد نگرد نه بکردار . و ایشان را بطارم بردند. امیر با وزیر و صاحب دیوان رسالت خلوت کرد درین باب. خواجه بزرگ گفت: زندگانی خداوند دراز باد، خراسان و ری و گرگان و طبرستان همه شوریده‌ شده است؛ و خداوند بوالحسن عبد الجلیل را با لشکر از گرگان بازخواند و مواضعت گونه‌یی‌ افتاد با گرگانیان و صواب بود تا بوالحسن بر وجه گونه‌یی‌ بازگردد. و پسران علی تگین ما را نیم دشمنی‌ باشند، مجاملتی‌ در میان بهتر که‌ دشمن تمام. بنده را آن صواب می‌نماید که عذر این جوانان پذیرفته آید و عهدی کرده آید، چنانکه با پدر ایشان. گفت: نیک آمد، بطارم باید رفت و این کار برگزارد. خواجه بزرگ و خواجه بونصر بطارم آمدند و نامه پسران علی تگین را تأمّل کردند، نامه‌یی بود با تواضعی بسیار، عذرها خواسته بحدیث ترمذ و چغانیان که «آن سهوی بود که افتاد و آن کس که بر آن داشت سزای وی کرده شد. اگر سلطان معظّم بیند، آنچه رفت در گذاشته آید تا دوستیهای موروث تازه گردد.» و پیغامها هم ازین نمط بود. بونصر نزدیک امیر رفت و بازگفت و جوابهای خوب آورد سخت با دل گرمی. و رسولدار رسولان را بازگردانید. و مسعدی‌ را نامزد کرد وزیر برسولی و کار او بساختند و نامه و مشافهه‌ نبشته شد. و رسولان علی تگین را خلعت وصلت دادند. جمله برفتند. و صلحی بیفتاد و عهدی بستند، چنانکه آرامی‌ بباشد، و والی چغانیان را بمیان این کار درآوردند تا نیز بدو قصدی‌ نباشد.

بخش ۳۶ - رفتن امیر سوی هرات: و درین هفته نامه‌ها رسید از سپاه سالار علی عبد اللّه و صاحب برید بلخ بو القاسم حاتمک که: پسران علی تگین چون شنودند که سالار بگتغدی و لشکر ما بناکام از نسا بازگشتند، دیگر باره قصد چغانیان و ترمذ خواستند که کنند، و دو سه منزل از سمرقند برفته بودند، خبر رسید ایشان را که والی چغانیان امیر بوالقاسم مردم بسیار فراآورده است از کنجینه و کمیجیان و سپاه سالار علی ببلخ رسید با لشکری گران و قصد آب جیحون گذشتن دارد، بازگشتند و آن تدبیر باطل کردند. جواب رفت که کار ترکمانان سلجوقی که بنسا بودند قرار یافت و بندگی نمودند و بدانستند که آنچه رفت از باز- گشتن حاجب بگتغدی نه از هنر ایشان بود؛ و از حسن رای ما خلعت و ولایت یافتند و بیارامیدند و مقدّمی بخدمت درگاه خواهد آمد، و ما بنشابور چندان مانده‌ایم‌ تا رسول ما بازرسد. و مهرگان‌ نزدیک است، پس از مهرگان از راه هرات سوی بلخ آییم تا زمستان آنجا بباشیم و پاسخ این تهوّر داده‌آید بأذن اللّه عزّ و جلّ‌ .بخش ۳۸ - فرستادن حاجب سباشی به خراسان: و روز یکشنبه دهم صفر وزیر را خلعت داد سخت نیکو خلعتی. و همین روز حاجب سباشی را حاجبی بزرگ‌ دادند و خلعتی تمام از علم و منجوق‌ و طبل و دهل کاسه‌ و تختهای‌ جامه و خریطه‌های سیم‌ و دیگر چیزها که این شغل را دهند.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تاریخ سنه سبع و عشرین و اربعمائه‌
هوش مصنوعی: تاریخ سال 427 هجری قمری.
و غرّه محرّم روز چهارشنبه بود. روز شنبه چهارم این ماه امیر، رضی اللّه عنه، در بلخ آمد و نخست بود از آذرماه و در کوشک در عبد الاعلی‌ نزول کرد. روز دوشنبه ششم این ماه بباغ بزرگ آمد و وثاقها و دیوانها آنجا بردند که نیکو ساخته بودند و جای فراخ بود و خرّم‌تر.
هوش مصنوعی: روز چهارشنبه اول ماه محرم بود. در روز شنبه چهارم این ماه، امیر، رضی الله عنه، به بلخ آمد و نخستین بار از ماه آذر به آنجا سفر کرد و در کوشک عبد الاعلی‌ اقامت گزید. سپس در روز دوشنبه ششم این ماه به باغ بزرگ وارد شد و بندهای نگهداری و دیوان‌ها را که به خوبی ساخته شده بودند، به آنجا منتقل کردند، زیرا آنجا فضایی وسیع و خرم‌تر بود.
و والی چغانیان‌ همین روز که امیر ببلخ رسید آنجا آمد و وی را استقبال نیکو کردند و جایی بسزا فرود آوردند و خوردنی و نزل‌ بی‌اندازه دادند. و دیگر روز بخدمت آمد و امیر را بدید و بسیار اعزاز و نواخت‌ یافت و هم بدان کوشک که راست کرده بودند بازشد . و در روزی بچند دفعت بوعلی رسولدار بخدمت نزدیک وی رفتی و هر باری کرامتی‌ و تحفه‌یی بردی بفرمان عالی. و هدیه‌ها که آورده بود والی چغانیان از اسبان گران‌مایه و غلامان ترک و باز و یوز و چیزهایی که از آن نواحی خیزد پیش امیر آوردند سخت بسیار و بموقعی‌ خوب افتاد. و روز پنجشنبه نهم ماه محرّم مهمانی‌یی بزرگ و نیکو بساخته بودند، جنیبتان‌ بردند و والی چغانیان را بیاوردند و چوگان باختند و پس از آن بخوان فرود آوردند و بعد از آن شراب خوردند و روز بخوشی بپایان آمد. و روز چهارشنبه نیمه محرّم والی چغانیان خلعتی سخت فاخر پوشید، چنانکه ولاة را دهند؛ و نیز بر آن زیادتها کردند، که این آزاد مرد داماد بود و با این جانب بزرگ‌ وصلت‌ داشت بحرّه‌یی‌ - و حاکم چغانیان امروز در سنه احدی و خمسین و اربعمائه‌ بر جای است، کارش تباه شده‌ که خویشتن‌دار نیامد و خواجه رئیس علی میکائیل بود او را بچغانیان، و این مقدار که نمودیم کفایت باشد- و والی‌ چغانیان چون خلعت بپوشید، پیش آوردند، رسم خدمت بجای آورد و امیر بسیار اعزاز و نواخت ارزانی داشت و گفت‌ : بر امیر رنج بسیار آمد ازین نوخاستگان ناخویشتن شناسان‌ پسران علی تگین، و چون خبر بما رسید، سپاه سالار را با لشکرها فرستاده شد؛ و ما تلافی‌ این حالها را آمده‌ایم اینجا. بمبارکی سوی ناحیت باز باید گشت و مردم خویش را گرد کرد تا از اینجا سالاری محتشم با لشکر گران از جیحون گذاره کند و دست بدست کنند تا این فرصت جویان را برانداخته آید. گفت:
هوش مصنوعی: والی چغانیان به محض ورود امیر به بلخ به استقبال او آمد و با احترام از او پذیرایی کردند. او را به مکانی مناسب بردند و مقدار زیادی غذا و نوشیدنی به او ارائه دادند. روز بعد، او دوباره به حضور امیر رفت و تا حد زیادی مورد تکریم و محبت قرار گرفت. در همان زمان، خواجه بوعلی رسولدار نیز به ملاقات امیر آمد و هر بار هدایا و کرامت‌های مختلفی به او تقدیم کرد. والی چغانیان هدیه‌های زیادی از جمله اسبان گران‌قیمت، غلامان ترک، بازها و یوزهایی که در آن نواحی وجود داشتند، به امیر تقدیم کرد. روز پنجشنبه نهم محرم، مهمانی بزرگ و باشکوهی ترتیب داده شد که در آن والی چغانیان هم حضور داشت و مشغول بازی چوگان شدند. پس از آن، به صرف غذا پرداختند و شب را به خوشی سپری کردند. در روز چهارشنبه نیمه محرم، والی چغانیان لباس فاخر و برازنده‌ای بر تن کرد و امیر نیز به خاطر این ازدواج بزرگ، به او احترام بسیار گذاشت. حاکم چغانیان در این سال، کارهایش به هم ریخته بود، زیرا نتوانسته بود در برابر اوضاع کنترل داشته باشد. والی چغانیان پس از پوشیدن لباس فاخر، به حضور امیر آمد و برخاستن از نوخاستگان را به او یادآور شد و امیر در پاسخ گفت که سپهسالار را با لشکرها فرستاده‌اند تا اوضاع را سامان دهند و با لشکر مقتدری از جیحون عبور کند و با کسانی که در پی دست‌یابی به این فرصت هستند، مقابله کند.
چنین کنم. و خدمت کرد و بازگشت، و وی را بطارمی‌ بباغ بنشاندند و وزیر و صاحب دیوان رسالت آنجا آمدند و عهد تازه کردند وی را با سلطان و سوگند دیگر بدادند و بازگردانیدند، و نماز دیگر برنشست و سوی چغانیان برفت.
هوش مصنوعی: این شخص برای خدمت به پادشاه به باغی رفت و در آنجا مسئولین و وزرا جمع شدند تا با او پیمان جدیدی ببندند و سوگند دیگری نیز به او دادند. بعد از آن، او دوباره به محل نماز بازگشت و به سمت چغانیان رفت.
و امیر روز یکشنبه چهار روز مانده از ماه محرّم بدره گز رفت بشکار با خاصّگان و ندیمان و مطربان، و روز یکشنبه سوم صفر بباغ بزرگ آمد. و دیگر روز رسولی رسید از پسران علی تگین اوکا لقب‌، نام وی موسی تگین، و دانشمندی‌ سمرقندی.
هوش مصنوعی: امیر در روز یکشنبه، چهار روز مانده به ماه محرّم، به شکار رفت و چندی از یاران و دوستان نزدیک و نوازندگان خود را همراه داشت. سپس در روز یکشنبه سوم صفر به باغ بزرگی رفت. در روز بعد، پیام‌آوری از پسران علی تگین به نام موسی تگین، که لقب او «اوکا» بود و یک دانشمند سمرقندی نیز بود، نزد او آمد.
ایشان را رسولدار بشهر آورد و نزل نیکو داد. و پس از سه روز که بیاسودند پیش آوردندشان و امیر چیزی نگفت که آزرده بود از فرستندگان. وزیر پرسید که امیران را چون ماندید؟ اوکا چیزی نتوانست گفت، دانشمند بسخن آمد و فصیح بود، گفت:
هوش مصنوعی: ایشان را به شهر آوردند و به خوبی در آنجا جا دادند. بعد از سه روز که استراحت کردند، به پیش امیر آوردندشان. امیر چیزی نگفت زیرا از فرستندگان ناراحت بود. وزیر از ایشان پرسید که وضعیت امیران چگونه بود؟ او نتوانست جوابی بدهد، اما دانشمندی که با سخنرانی فصیح بود، به صحبت درآمد.
ما وفد عذر آوردیم‌ و سزد از بزرگی سلطان معظّم که بپذیرد، که امیران ما جوانند و بدان و بدکیشان ایشان را بر آن داشتند که برین جانب آمدند. خواجه بزرگ گفت:
هوش مصنوعی: ما به حضور شما عذر آوردیم و شایسته است که سلطان بزرگ این عذر را بپذیرد. چون امیران ما جوان هستند و افرادی با نیت‌های نادرست آنها را ترغیب کردند تا به این سو بیایند. خواجه بزرگ گفت:
خداوند عالم باعتقاد نگرد نه بکردار . و ایشان را بطارم بردند. امیر با وزیر و صاحب دیوان رسالت خلوت کرد درین باب. خواجه بزرگ گفت: زندگانی خداوند دراز باد، خراسان و ری و گرگان و طبرستان همه شوریده‌ شده است؛ و خداوند بوالحسن عبد الجلیل را با لشکر از گرگان بازخواند و مواضعت گونه‌یی‌ افتاد با گرگانیان و صواب بود تا بوالحسن بر وجه گونه‌یی‌ بازگردد. و پسران علی تگین ما را نیم دشمنی‌ باشند، مجاملتی‌ در میان بهتر که‌ دشمن تمام. بنده را آن صواب می‌نماید که عذر این جوانان پذیرفته آید و عهدی کرده آید، چنانکه با پدر ایشان. گفت: نیک آمد، بطارم باید رفت و این کار برگزارد. خواجه بزرگ و خواجه بونصر بطارم آمدند و نامه پسران علی تگین را تأمّل کردند، نامه‌یی بود با تواضعی بسیار، عذرها خواسته بحدیث ترمذ و چغانیان که «آن سهوی بود که افتاد و آن کس که بر آن داشت سزای وی کرده شد. اگر سلطان معظّم بیند، آنچه رفت در گذاشته آید تا دوستیهای موروث تازه گردد.» و پیغامها هم ازین نمط بود. بونصر نزدیک امیر رفت و بازگفت و جوابهای خوب آورد سخت با دل گرمی. و رسولدار رسولان را بازگردانید. و مسعدی‌ را نامزد کرد وزیر برسولی و کار او بساختند و نامه و مشافهه‌ نبشته شد. و رسولان علی تگین را خلعت وصلت دادند. جمله برفتند. و صلحی بیفتاد و عهدی بستند، چنانکه آرامی‌ بباشد، و والی چغانیان را بمیان این کار درآوردند تا نیز بدو قصدی‌ نباشد.
هوش مصنوعی: خداوند عالم به ایمان و عمل توجه دارد و این افراد را به آرامی به مکانی منتقل کردند. امیر با وزیر و صاحب دیوان درباره این موضوع به گفت‌وگو پرداختند. خواجه بزرگ گفت: «امیدوارم عمر خداوند دراز باشد. مناطق خراسان، ری، گرگان و طبرستان دچار بی‌نظمی شده‌اند؛ و باید بوالحسن عبدالجلیل را با لشکرش از گرگان فراخوانده و شرایطی معین شود تا او به شیوه‌ای مناسب بازگردد. پسران علی تگین برای ما تا حدی دشمن هستند، اما بهتر است در میان شان آشتی‌ و مدارا برقرار شود تا این که درگیر دشمنی کامل شویم. به نظر من، بهتر است عذرخواهی این جوانان پذیرفته شود و عهدی مانند عهد پدرشان با آن‌ها بسته شود.» سپس گفت: «خوب است. باید به آرامش برویم و این کار را سامان دهیم.» خواجه بزرگ و خواجه بونصر به آرامی رفتند و نامه‌ای از پسران علی تگین را بررسی کردند. نامه دارای تواضع زیادی بود و آن‌ها از سهوی که پیش آمده بود عذرخواهی کرده بودند و از سلطان خواسته بودند که گذشته‌ها را فراموش کند تا دوستی‌هایی که پیشین بوده، دوباره برقرار شود. بونصر نزد امیر رفت و جواب‌ها را خوبی آورده و به دل‌گرمی بازگو کرد. او نیز پیام آوران را بازگرداند و مسعدی را به عنوان وزیر منصوب کرد تا به عنوان فرستاده‌ای برای پاسخ‌گویی منصوب شود. نامه‌ها و گفت‌وگوها تهیه شد و به فرستادگان علی تگین هدایایی داده شد. نتیجه‌ کار صلح و عهودی بود که امید به آرامش بیشتری را به همراه داشت و والی چغانیان نیز به این ماجرا وارد شد تا از او نیز خطری متوجه نمی‌شد.

خوانش ها

بخش ۳۷ - مواضعت نهادن با پسران علی تگین به خوانش سعید شریفی