و روز یکشنبه دهم صفر وزیر را خلعت داد سخت نیکو خلعتی. و همین روز حاجب سباشی را حاجبی بزرگ دادند و خلعتی تمام از علم و منجوق و طبل و دهل کاسه و تختهای جامه و خریطههای سیم و دیگر چیزها که این شغل را دهند.
و هر دو محتشم بخانهها بازشدند و ایشان را سخت نیکو حق گزاردند .
و دیگر روز تلک را خلعت دادند بسالاری هندوان خلعتی سخت نیکو، چون پیش امیر آمد و خدمت کرد، امیر خزینهدار را گفت: طوقی بیار، مرصّع بجواهر که ساخته بودند، بیاوردند؛ امیر بستد و تلک را پیش خواند و آن طوق را بدست عالی خویش در گردن وی افکند و نیکوییها گفت بزبان بخدمتی که نموده بود در کار احمد ینالتگین. و بازگشت.
و روز چهارشنبه چهاردهم ماه ربیع الأوّل میهمانی بزرگ ساخته بودند با تکلّف و هفت خوان نهاده در صفّه بزرگ و همه چمنهای باغ بزرگ، و همه بزرگان و اولیا و حشم و قوم تفاریق را فرود آوردند و بر آن خوانها بنشاندند و شراب دادند و کاری شگرف برفت و از خوانها مستان بازگشتند و امیر از باغ بدکّانی رفت که آنجاست و بشراب بنشست و روزی نیکو بپایان آمد.
و روز سهشنبه بیستم این ماه بوالحسن عراقی دبیر را خلعت و کمر زر دادند بسالاری کرد و عرب و برادرش را بوسعید خلعت دادند تا نایب او باشد و خلیفت بر سر این گروه و با ایشان بخراسان رود تا آنگاه که بوالحسن بر اثر وی برود.
و روز یکشنبه بیست و پنجم این ماه نامه رسید از غزنین بگذشته شدن مظفّر پسر خواجه علی میکائیل، رحمة اللّه علیه، و مردی شهم و کافی و کاری بود بخلیفتی پدر.
و درین میانها قاصدان صاحب دیوان خراسان سوری و از آن صاحب بریدان میرسیدند که ترکمانان سلجوقیان و عراقیان که بدانها پیوستهاند دست بکار زدهاند، و در ناحیتها میفرستند هر جایی و رعایا را میرنجانند و هر چه بیابند میستانند، و فساد بسیار است از ایشان. و نامه رسید از بست که گروهی از ایشان بفراه و زیرکان آمدند و بسیار چهارپای براندند. و از گوزگانان و سرخس نیز نامهها رسید هم درین ابواب و یاد کرده بودند که تدبیر شافی باید درین باب و اگر نه ولایت خراسان ناچیز شود. امیر مسعود، رضی اللّه عنه، خلوتی کرد با وزیر و ارکان دولت و اولیا و حشم و رای زدند و بر آن قرار دادند که حاجب بزرگ سباشی با ده هزار سوار و پنجهزار پیاده بخراسان رود و برادر بوالحسن عراقی با همه لشکر کرد و عرب بهرات بباشد تا بوالحسن در اثر وی دررسد و همگان گوش بمثال حاجب بزرگ دارند و بحکم مشاهدت یکدیگر کار میکنند و صاحب دیوان خراسان سوری مال لشکر روی میکند تا لشکر را بینوائی نباشد و خراسان از ترکمانان خالی کرده شود بزودی. و روز دوشنبه چهاردهم ماه ربیع الآخر امیر برنشست و بصحرا رفت و بر بالایی بایستاد با تکلّفی هر کدام عظیمتر، و خداوندزاده امیر مودود و خواجه بزرگ و جمله اعیان دولت پیش خدمت ایستاده، سوار و پیاده همه آراسته و با سلاح تمام و پیلان مست خیاره بسیار در زیر برگستوان و عماریها و پالانها. و از آن جمله آنچه خراسان را نامزد بودند از لشکر جدا جدا فوج فوج بایستادند هر طایفه. و حاجب بزرگ سباشی تکلّفی عظیم کرده بود، چنانکه امیر بپسندید، و همچنان بوالحسن عراقی و دیگر مقدّمان. و نماز پیشین کرده از این عرض بپرداختند.
و دیگر روز شبگیر برادر عراقی با لشکر کرد و عرب برفت. و سدیگر روز حاجب سباشی با لشکری که با وی نامزد بود برفت. و کدخدایی لشکر وانهای لشکر امیر سعید صراف را فرمود و مثالها بیافت و بر اثر حاجب برفت. و گفتند: عارضی باید این لشکر را، مردی سدید و معتمد که عرض میکند و مال بلشکر ببرات او دهند و حلّ و عقد و اثبات و اسقاط بدو باشد که حال در خراسان میگردد و بهر وقت ممکن نگردد که رجوع بحضرت کنند. اختیار بر بوسهل احمد علی افتاد و استادش خواجه بوالفتح رازی عارض وی را پیش امیر فرستاد، و وزیر وی را بسیار بستود، و امیر در باب وی مثالهای توقیعی فرمود، و نامه وی نبشتم من که بوالفضلم، و وی نیز برفت.
و سخت وجیه شد در این خدمت؛ و چون حاجب بزرگ را در خراسان آن خلل افتاد، چنانکه بیارم، این آزاد مرد را مالی عظیم و تجمّلی بزرگ بشد و بدست ترکمانان افتاد و رنجهای بزرگ رسانیدندش و مالی دیگر بمصادره بداد و آخر خلاص یافت و بحضرت بازآمد و اکنون بر جای است که این تصنیف میکنم و رکنی است قوی دیوان عرض را؛ و البته از صف شاگردی زاستر نشود، لاجرم تنآسان و فرد میباشد و روزگار کرانه میکند و کس را بر وی شغل نیست، اگر عارضی معزول شود و دیگری نشنید. و همه خردمندان این اختیار کنند که او کرده است. او نیز برفت و بحاجب بزرگ پیوست و همگان سوی خراسان کشیدند .
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ نور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و روز یکشنبه دهم صفر وزیر را خلعت داد سخت نیکو خلعتی. و همین روز حاجب سباشی را حاجبی بزرگ دادند و خلعتی تمام از علم و منجوق و طبل و دهل کاسه و تختهای جامه و خریطههای سیم و دیگر چیزها که این شغل را دهند.
هوش مصنوعی: در روز یکشنبه دهم صفر، وزیر را لباس و هدیهای بسیار زیبا دادند. در همان روز، مقام بالایی به حاجب سباشی اعطا شد و برای او هدیهای کامل شامل علم، منجوق، طبل و دهل، کاسه و تختهای زیبا، کیسههای نقره و دیگر وسایلی که مختص این مقام بود، آماده کردند.
و هر دو محتشم بخانهها بازشدند و ایشان را سخت نیکو حق گزاردند .
هوش مصنوعی: و هر دو فرد محترم به خانههای خود بازگشتند و از آنها به خوبی پذیرایی شد.
و دیگر روز تلک را خلعت دادند بسالاری هندوان خلعتی سخت نیکو، چون پیش امیر آمد و خدمت کرد، امیر خزینهدار را گفت: طوقی بیار، مرصّع بجواهر که ساخته بودند، بیاوردند؛ امیر بستد و تلک را پیش خواند و آن طوق را بدست عالی خویش در گردن وی افکند و نیکوییها گفت بزبان بخدمتی که نموده بود در کار احمد ینالتگین. و بازگشت.
هوش مصنوعی: در یک روز، تلک را به عنوان مقام سالار هندوان، لباس خوب و با ارزشی اهدا کردند. وقتی او به امیر نزدیک شد و خدمت کرد، امیر به خزانهدار گفت که یک طوق زینتی از جواهرات بیاورد. خزانهدار طوق را آورد و امیر آن را گرفت و تلک را نزد خود خواند. سپس طوق را به گردن او آویخت و از او به خاطر خدماتی که در کار احمد ینالتگین انجام داده بود، تحسین کرد. بعد از آن، امیر بازگشت.
و روز چهارشنبه چهاردهم ماه ربیع الأوّل میهمانی بزرگ ساخته بودند با تکلّف و هفت خوان نهاده در صفّه بزرگ و همه چمنهای باغ بزرگ، و همه بزرگان و اولیا و حشم و قوم تفاریق را فرود آوردند و بر آن خوانها بنشاندند و شراب دادند و کاری شگرف برفت و از خوانها مستان بازگشتند و امیر از باغ بدکّانی رفت که آنجاست و بشراب بنشست و روزی نیکو بپایان آمد.
هوش مصنوعی: در روز چهارشنبه چهاردهم ربیع الاول، جشنی بزرگ برگزار شد که با زحمت فراوان ترتیبی خاص یافته بود. سفرهای افراشته شده بود و باغ بزرگ همه به زیبایی آراسته شده بود. همه بزرگان، عرفا، خدمه و طوایف مختلف به آنجا دعوت شدند و بر سفرهها نشسته و پذیرایی شدند. شراب به آنها داده شد و فضایی شگفتانگیز حاکم بود. میهمانان با حالتی شاداب از سفرهها بازگشتند و امیر نیز به باغی رفت که در آنجا واقع بود، و در نهایت با شراب نشسته و روز خوشی را به پایان رسانید.
و روز سهشنبه بیستم این ماه بوالحسن عراقی دبیر را خلعت و کمر زر دادند بسالاری کرد و عرب و برادرش را بوسعید خلعت دادند تا نایب او باشد و خلیفت بر سر این گروه و با ایشان بخراسان رود تا آنگاه که بوالحسن بر اثر وی برود.
هوش مصنوعی: در روز سهشنبه بیستم این ماه، بوالحسن عراقی، دبیر را با لباس و کمربند زرینی مورد تقدیر قرار داد و او را به مقام سالاری بخشید. همچنین به عرب و برادرش، بوسعید، خلعتی داده شد تا نایب او باشند و خلیفه با این گروه به سمت بخراسان حرکت کند تا زمانی که بوالحسن نیز به دنبال او بیاید.
و روز یکشنبه بیست و پنجم این ماه نامه رسید از غزنین بگذشته شدن مظفّر پسر خواجه علی میکائیل، رحمة اللّه علیه، و مردی شهم و کافی و کاری بود بخلیفتی پدر.
هوش مصنوعی: در روز یکشنبه بیست و پنجم این ماه، نامهای از غزنین رسید که مظفّر، پسر خواجه علی میکائیل، رحمت خدا بر او باد، درگذشته است. او مردی شجاع، کارآمد و شایستهای بود که به پدرش در خلافت کمک میکرد.
و درین میانها قاصدان صاحب دیوان خراسان سوری و از آن صاحب بریدان میرسیدند که ترکمانان سلجوقیان و عراقیان که بدانها پیوستهاند دست بکار زدهاند، و در ناحیتها میفرستند هر جایی و رعایا را میرنجانند و هر چه بیابند میستانند، و فساد بسیار است از ایشان. و نامه رسید از بست که گروهی از ایشان بفراه و زیرکان آمدند و بسیار چهارپای براندند. و از گوزگانان و سرخس نیز نامهها رسید هم درین ابواب و یاد کرده بودند که تدبیر شافی باید درین باب و اگر نه ولایت خراسان ناچیز شود. امیر مسعود، رضی اللّه عنه، خلوتی کرد با وزیر و ارکان دولت و اولیا و حشم و رای زدند و بر آن قرار دادند که حاجب بزرگ سباشی با ده هزار سوار و پنجهزار پیاده بخراسان رود و برادر بوالحسن عراقی با همه لشکر کرد و عرب بهرات بباشد تا بوالحسن در اثر وی دررسد و همگان گوش بمثال حاجب بزرگ دارند و بحکم مشاهدت یکدیگر کار میکنند و صاحب دیوان خراسان سوری مال لشکر روی میکند تا لشکر را بینوائی نباشد و خراسان از ترکمانان خالی کرده شود بزودی. و روز دوشنبه چهاردهم ماه ربیع الآخر امیر برنشست و بصحرا رفت و بر بالایی بایستاد با تکلّفی هر کدام عظیمتر، و خداوندزاده امیر مودود و خواجه بزرگ و جمله اعیان دولت پیش خدمت ایستاده، سوار و پیاده همه آراسته و با سلاح تمام و پیلان مست خیاره بسیار در زیر برگستوان و عماریها و پالانها. و از آن جمله آنچه خراسان را نامزد بودند از لشکر جدا جدا فوج فوج بایستادند هر طایفه. و حاجب بزرگ سباشی تکلّفی عظیم کرده بود، چنانکه امیر بپسندید، و همچنان بوالحسن عراقی و دیگر مقدّمان. و نماز پیشین کرده از این عرض بپرداختند.
هوش مصنوعی: در این میان، پیامرسانان دفتر خراسان از خبرها میگفتند که ترکمانان سلجوقی و عراقیها دست به کار شدهاند و در مناطق مختلف مشغول غارت و اذیت رعایا هستند. فساد ناشی از این اقدامات بسیار بالا گرفته و خبری از بست رسید که گروهی از این افراد به فراه و زیرکان آمده و تعداد زیادی چهارپا را به سرقت بردهاند. همچنین، گزارشهایی از گوزگانان و سرخس و شرایط مشابهی به این موضوع اشاره میکرد. در این راستا، نیاز به یک تدبیر جدی احساس میشد و در غیر این صورت، ولایت خراسان به وضعیتی بحرانی دچار میشد.
امیر مسعود، با مشاوره وزیر و دیگر مقامها، تصمیم گرفت که حاجب بزرگ سباشی با ده هزار سوار و پنج هزار پیاده به خراسان برود و برادر بوالحسن عراقی نیز با لشکر کرد و عرب به بهرات برود تا بوالحسن به دنبالش بیاید و همه زیر نظر حاجب بزرگ کار کنند. همچنین، صاحب دیوان خراسان سوری برای تأمین مالی لشکر اقدام کرد تا آنها از لحاظ مالی دچار مشکل نشوند و خراسان به زودی از وجود ترکمانان پاکسازی شود.
در روز دوشنبه، چهاردهم ماه ربیع الآخر، امیر بر اسبش نشسته و به صحرا رفت و بر بلندی ایستاد. در آنجا، امیر مودود و خواجه بزرگ و دیگر بزرگان دولت آماده خدمت بودند و تمامی سربازان سوار و پیاده به شکل مرتب و با سلاح کامل در کنار یکدیگر ایستاده بودند. حاجب بزرگ سباشی تدابیر شگفتانگیزی اندیشیده بود، بهگونهای که امیر از آن رضایت داشت. بوالحسن عراقی و دیگر مقامهای حاضر نیز اوضاع را به خوبی ساماندهی کرده بودند و پس از برگزاری نماز، به ادامه برنامهها پرداختند.
و دیگر روز شبگیر برادر عراقی با لشکر کرد و عرب برفت. و سدیگر روز حاجب سباشی با لشکری که با وی نامزد بود برفت. و کدخدایی لشکر وانهای لشکر امیر سعید صراف را فرمود و مثالها بیافت و بر اثر حاجب برفت. و گفتند: عارضی باید این لشکر را، مردی سدید و معتمد که عرض میکند و مال بلشکر ببرات او دهند و حلّ و عقد و اثبات و اسقاط بدو باشد که حال در خراسان میگردد و بهر وقت ممکن نگردد که رجوع بحضرت کنند. اختیار بر بوسهل احمد علی افتاد و استادش خواجه بوالفتح رازی عارض وی را پیش امیر فرستاد، و وزیر وی را بسیار بستود، و امیر در باب وی مثالهای توقیعی فرمود، و نامه وی نبشتم من که بوالفضلم، و وی نیز برفت.
هوش مصنوعی: در روز دیگری، برادر عراقی با لشکر کردها و عربها حرکت کرد. روز بعد، حاجب سباشی نیز با لشکری که نامزد کرده بود، رفت. کدخدایی لشکر و لشکرهای امیر سعید صراف را به عهده گرفت و با پیروی از حاجب حرکت کرد. گفته شد که برای این لشکر به یک مرد معتبر و قابل اعتماد نیاز است که مسئولیتها را بر عهده بگیرد و مالیاتها را جمعآوری کند و در امور رسمی تصمیمگیری کند. این فرد در حال حاضر در خراسان به سر میبرد و به راحتی نمیتواند به نزد امیر برگردد. در نهایت، انتخاب بر عهده بوسهل احمد علی افتاد و استادش خواجه بوالفتح رازی او را به نزد امیر فرستاد. وزیر امیر هم از وی بسیار تعریف کرد و امیر در مورد او نیز نامههای مثبتی نوشت. سپس او نیز به سفر خود ادامه داد.
و سخت وجیه شد در این خدمت؛ و چون حاجب بزرگ را در خراسان آن خلل افتاد، چنانکه بیارم، این آزاد مرد را مالی عظیم و تجمّلی بزرگ بشد و بدست ترکمانان افتاد و رنجهای بزرگ رسانیدندش و مالی دیگر بمصادره بداد و آخر خلاص یافت و بحضرت بازآمد و اکنون بر جای است که این تصنیف میکنم و رکنی است قوی دیوان عرض را؛ و البته از صف شاگردی زاستر نشود، لاجرم تنآسان و فرد میباشد و روزگار کرانه میکند و کس را بر وی شغل نیست، اگر عارضی معزول شود و دیگری نشنید. و همه خردمندان این اختیار کنند که او کرده است. او نیز برفت و بحاجب بزرگ پیوست و همگان سوی خراسان کشیدند .
هوش مصنوعی: به خدماتی که انجام داد، اعتبار زیادی کسب کرد. وقتی که حاجب بزرگ در خراسان دچار مشکل شد، این مرد آزاد با دارایی و جاه و مقام زیادی مواجه شد که به دست ترکمانان افتاد و سختیهای زیادی را تحمل کرد. سپس دارایی دیگری نیز مصادره شد، اما در نهایت نجات یافت و به درگاه بازگشت. اکنون در همان جایگاهی است که این متن را مینویسد و نقشی اساسی در دیوان عرض دارد. او به همراه شاگردانش کار میکند و به هیچ وجه زندگی راحتی ندارد و زمان میگذرد. او با دیگران اشتغالی ندارد و اگر مشکلی برای کسی پیش بیاید، دیگران نخواهند شنید. همه افراد خردمند بر این نکته تأکید دارند که او کارهایی انجام داده است. او سپس به سمت حاجب بزرگ رفت و سایرین نیز به خراسان حرکت کردند.
حاشیه ها
1402/11/24 18:01
جهن یزداد
و کدخیایی لشکروانهای لشکر