گنجور

بخش ۱۹ - باز آوردن طاهر دبیر از ری

و روز دوشنبه هشتم صفر خواجه بزرگ احمد عبد الصّمد در رسید غانما ظافرا که بزرگ کاری بر دست وی برآمده بود بحدود ختلان و تخارستان و آن نواحی را آرام داده و حشمتی بزرگ افتاده و نواحی را بحاجب بزرگ بلگاتگین سپرده، بحکم فرمان عالی که رسیده بود و بازگشته، و وی را استقبال بسزا کردند.

چون نزدیک امیر رسید بسیار نواخت یافت برملا، و با وی همان ساعت خالی کرد.

صاحب دیوان رسالت آنجا بود، از وی شنیدم که امیر وزیر را گفت: کار تخارستان و ختلان منتظم گشت بجدّ و سعی نیکوی خواجه، و شغل هرون نیز ان شاء اللّه که بزودی کفایت شود، و ترکمانان در رمیدند و برفتند و معظم‌ ایشان از سوی باورد و نسا خویشتن را به فراوه‌ انداختند و لشکری قوی در دم ایشان رفت با پیری آخور سالار و چند حاجب و مقدّم با نام‌تر، و عبدوس کدخدای و مشیر و مدبّر آن لشکر است، و سوری نیز از نشابور بفرمان از راه استوا با قدر حاجب‌ و شحنه نشابور و طوس ساخته بدین لشکر پیوندند؛ و بازنگردند از دم خصمان تا آنگاه که در کوه بلخان‌ گریزند. و علف و آلت بیابان‌ هر چه ازین بابت بباید، سوری با خود ببرده است. و رای ما بر آن جمله قرار گرفته است که سوی مرو رویم و این زمستان آنجا باشیم تا کارها بتمامی منتظم‌ شود. خواجه درین باب چه گوید؟ احمد گفت: رای درست جز این نیست که بدین رای و تدبیر خوارزم بدست بازآید و این ترکمانان از خراسان برافتند و دیگر روی‌ زهره ندارند که از جیحون گذاره شوند . امیر گفت: بازگردید تا درین کارها بهتر بیندیشیم که هنوز روزی چند اینجا خواهیم بود.

ایشان بازگشتند. و خواجه بخیمه خویش رفت، بزرگان و اعیان و حشم بخدمت‌ و سلام نزدیک وی رفتند.

روز یکشنبه چهاردهم صفر طاهر دبیر را با چند تن و بو المظفر حبشی را که صاحب برید بود از ری بیاوردند خیلتاشان بی‌بند و بر در خیمه بزرگ و سرای پرده بداشتند بر استران در کنیسها و امیر را آگاه کردند، فرمود که بخیمه حرس‌ باز باید داشت. همگان را بازداشتند. و نماز دیگر امیر بار داد و پس از بار عراقی دبیر به پیغام میرفت و میآمد سوی ایشان و آخر آن بود که بوالمظفّر را هزار تازیانه بعقابین‌ بزدند- و این مردی بود سخت کاری و آزاد مرد، بغایت دوست صاحب دیوان رسالت، امّا صاحب دیوان دم نیارست‌ زدن که امیر سخت در خشم بود- و پس از وی چهارتن را از اعمال طاهر و کسان وی بزدند هزارگان‌ ؛ و طاهر را هم فرمود که بباید زد، امّا تلطّفها و خواهشها کردند هر کسی تا چوب ببخشید؛ و طاهر را بهندوستان بردند و بقلعت‌گیری‌ بازداشتند و دیگران را بشهر سرخس بردند و بزندان بازداشتند. و بونصر عنایتها کرد در باب بو المظفّر تا وی را نیکو داشتند، و یک سال محبوس بماند و پس فرصت جستند و عنایت کردند تا خلاص یافت. و طاهر از چشم امیر بیفتاد و آبش تیره شد، چنانکه نیز هیچ شغل نکرد و در عطلت‌ گذشته شد نعوذ باللّه من انقلاب الحال‌ .

بخش ۱۸ - کشته شدن بکتگین حاجب: و روز شنبه نیمه محرّم سپاه سالار علی عبد اللّه بلشکرگاه آمد و امیر را بدید و آنچه رفته بود بازنمود از کارها که کرده بود و بدان رفته بود .بخش ۲۰ - رای امیر در رفتن به نشابور: و روز چهارشنبه هفدهم صفر پس از بار خلوتی کرد امیر با وزیر و صاحب دیوان رسالت و اولیا و حشم، و خواجه حسین میکائیل‌ نیز آنجا بود، و رای زدند در معنی حرکت و قرار گرفت بدانکه سوی مرو رفته آید و برین بازپراگندند. و خواجه حسین وکیل شغل بساخت‌ و بیستم این ماه سوی مرو برفت تا مثال دهد علوفات‌ بتمامی ساختن، چنانکه هیچ بینوائی نباشد، چون رایت منصور آنجا رسد. و پس از رفتن او تا سه روز امیر فرمود تا سرای پرده بر راه مرو بزدند بر سه فرسنگی لشکرگاه. و سده‌ نزدیک بود، اشتران سلطانی را و از آن همه لشکر بصحرا بردند و گز کشیدن گرفتند تا سده کرده آید و پس از آن حرکت کرده آید. و گز میآوردند در صحرایی که جوی آب بزرگ بود، بر آن برف میافکندند تا ببالای قلعتی‌ برآمد. و چهار طاقها بساختند از چوب سخت بلند و آنرا بگز بیاگندند و گز دیگر جمع کردند که سخت بسیار بود و ببالای کوهی برآمد بزرگ. واله‌ بسیار و کبوتر و آنچه رسم است از دارات‌ این شب بدست کردند .

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و روز دوشنبه هشتم صفر خواجه بزرگ احمد عبد الصّمد در رسید غانما ظافرا که بزرگ کاری بر دست وی برآمده بود بحدود ختلان و تخارستان و آن نواحی را آرام داده و حشمتی بزرگ افتاده و نواحی را بحاجب بزرگ بلگاتگین سپرده، بحکم فرمان عالی که رسیده بود و بازگشته، و وی را استقبال بسزا کردند.
هوش مصنوعی: در روز دوشنبه هشتم صفر، خواجه بزرگ احمد عبدالصمد با دستاوردی خوب به سرزمین غانما رسید. او موفق شده بود که منطقه‌های ختلان و تخارستان و دیگر نواحی را آرام کند و نظم و امنیت برقرار نماید. همچنین، بزرگان آن نواحی را به حشمتی بزرگ سپرد و با فرمان عالی که دریافت کرده بود، به خانه بازگشت. مردم او را به خوبی استقبال کردند.
چون نزدیک امیر رسید بسیار نواخت یافت برملا، و با وی همان ساعت خالی کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که به امیر نزدیک شد، توجه زیادی جلب کرد و به وضوح مورد استقبال قرار گرفت، و در همان لحظه با او صحبت کرد.
صاحب دیوان رسالت آنجا بود، از وی شنیدم که امیر وزیر را گفت: کار تخارستان و ختلان منتظم گشت بجدّ و سعی نیکوی خواجه، و شغل هرون نیز ان شاء اللّه که بزودی کفایت شود، و ترکمانان در رمیدند و برفتند و معظم‌ ایشان از سوی باورد و نسا خویشتن را به فراوه‌ انداختند و لشکری قوی در دم ایشان رفت با پیری آخور سالار و چند حاجب و مقدّم با نام‌تر، و عبدوس کدخدای و مشیر و مدبّر آن لشکر است، و سوری نیز از نشابور بفرمان از راه استوا با قدر حاجب‌ و شحنه نشابور و طوس ساخته بدین لشکر پیوندند؛ و بازنگردند از دم خصمان تا آنگاه که در کوه بلخان‌ گریزند. و علف و آلت بیابان‌ هر چه ازین بابت بباید، سوری با خود ببرده است. و رای ما بر آن جمله قرار گرفته است که سوی مرو رویم و این زمستان آنجا باشیم تا کارها بتمامی منتظم‌ شود. خواجه درین باب چه گوید؟ احمد گفت: رای درست جز این نیست که بدین رای و تدبیر خوارزم بدست بازآید و این ترکمانان از خراسان برافتند و دیگر روی‌ زهره ندارند که از جیحون گذاره شوند . امیر گفت: بازگردید تا درین کارها بهتر بیندیشیم که هنوز روزی چند اینجا خواهیم بود.
هوش مصنوعی: صاحب دیوان رسالت در آنجا حضور داشت و شنیدم که امیر به وزیر گفت: کارهای تخارستان و ختلان با تلاش و زحمت خوب خواجه منظم شده است. ان‌شاءالله، مشکلات هرون نیز به زودی حل خواهد شد. ترکمان‌ها فرار کردند و بسیاری از آنها به جانب باورد و نسا پناه آوردند و لشکری قوی به رهبری پیر آخور سالار و چند تن دیگر، با نام‌های برجسته به آنها پیوستند. عبدوس نیز فرمانده و مشاور آن لشکر است و سوری نیز از نشابور با فرمان به راه افتاده و با تعدادی از افراد زبده خود به این لشکر پیوسته است. آنها از جلوی دشمنان بازنگشتند تا اینکه به کوه بلخان گریختند. سوری تمام علف و تجهیزات لازم برای سفر را با خود برده است. نظر ما این است که به سمت مرو برویم و این زمستان را در آنجا سپری کنیم تا کارها به طور کامل منظم شوند. خواجه در این مورد چه نظری دارد؟ احمد گفت: نظر صحیح جز این نیست که با این تدبیر، خوارزم به دست خواهد آمد و ترکمان‌ها از خراسان عقب‌نشینی خواهند کرد و جرأت عبور از جیحون را ندارند. امیر گفت: برگردید تا در این امور بیشتر فکر کنیم، هنوز چند روزی اینجا خواهیم بود.
ایشان بازگشتند. و خواجه بخیمه خویش رفت، بزرگان و اعیان و حشم بخدمت‌ و سلام نزدیک وی رفتند.
هوش مصنوعی: آنها به خانه بازگشتند و خواجه به محل استراحت خود رفت. بزرگان، افراد مهم و کسانی که خدمتکار او بودند، به ملاقات و سلام به نزد او رفتند.
روز یکشنبه چهاردهم صفر طاهر دبیر را با چند تن و بو المظفر حبشی را که صاحب برید بود از ری بیاوردند خیلتاشان بی‌بند و بر در خیمه بزرگ و سرای پرده بداشتند بر استران در کنیسها و امیر را آگاه کردند، فرمود که بخیمه حرس‌ باز باید داشت. همگان را بازداشتند. و نماز دیگر امیر بار داد و پس از بار عراقی دبیر به پیغام میرفت و میآمد سوی ایشان و آخر آن بود که بوالمظفّر را هزار تازیانه بعقابین‌ بزدند- و این مردی بود سخت کاری و آزاد مرد، بغایت دوست صاحب دیوان رسالت، امّا صاحب دیوان دم نیارست‌ زدن که امیر سخت در خشم بود- و پس از وی چهارتن را از اعمال طاهر و کسان وی بزدند هزارگان‌ ؛ و طاهر را هم فرمود که بباید زد، امّا تلطّفها و خواهشها کردند هر کسی تا چوب ببخشید؛ و طاهر را بهندوستان بردند و بقلعت‌گیری‌ بازداشتند و دیگران را بشهر سرخس بردند و بزندان بازداشتند. و بونصر عنایتها کرد در باب بو المظفّر تا وی را نیکو داشتند، و یک سال محبوس بماند و پس فرصت جستند و عنایت کردند تا خلاص یافت. و طاهر از چشم امیر بیفتاد و آبش تیره شد، چنانکه نیز هیچ شغل نکرد و در عطلت‌ گذشته شد نعوذ باللّه من انقلاب الحال‌ .
هوش مصنوعی: در روز یکشنبه چهارده صفر، طاهر دبیر را به همراه چند نفر دیگر و بوالمظفر حبشی که مسئول برید بود، از ری به نزد امیر آوردند. آن‌ها را در مقابل خیمه بزرگ و درون محوطه‌ای که پرده‌ای زده شده بود، نگه‌داشتند و امیر را از وضعیت مطلع کردند. امیر دستور داد که باید در خیمه حراست وجود داشته باشد و همه را به همین خاطر محدود کردند. بعد از نماز، دبیر عراقی به پیغام‌رسانی مشغول بود و در نهایت بوالمظفر را به شدت تنبیه کردند و هزار تازیانه به او زدند. او فردی بود کاردان و آزاده و بسیار مورد علاقه صاحب دیوان رسالت بود، اما صاحب دیوان جرأت نکرد او را بزند چرا که امیر در حالت خشم بود. بعد از بوالمظفر، چهار نفر دیگر از کارگزاران طاهر نیز تنبیه شدند و هر کدام هزار تازیانه خوردند. امیر دستور داد که طاهر نیز تنبیه شود، اما هر کسی تلاش کرد تا او را نجات دهد و در نهایت اجازه داده شد تا او را با چوب نزنند. طاهر به هندوستان برده شد و در قلعه‌ای تحت نظر قرار گرفت و دیگران نیز به شهر سرخس منتقل و به زندان افتادند. بونصر به موضوع بوالمظفر رسیدگی کرد و او را به خوبی نگهداری کردند و یک سال در حبس ماند تا اینکه فرصتی پیش آمد و او نجات یافت. در عین حال، طاهر از نظر امیر افتاد و توجهش را از دست داد، به گونه‌ای که دیگر هیچ مسئولیتی به عهده نگرفت و در دوره‌ای بی‌حوصله و بی‌کار شد.

خوانش ها

بخش ۱۹ - باز آوردن طاهر دبیر از ری به خوانش سعید شریفی