گنجور

بخش ۱۳ - جنگ نشابوریان و طوسیان

و روز پنجشنبه بیست و پنجم شوّال از نشابور مبشّران‌ رسیدند با نامه‌ها از آن احمد علی نوشتگین و شحنه‌ که: «میان نشابوریان و طوسیان تعصّب‌ بوده است‌ از قدیم‌الدّهر باز و چون سوری قصد حضرت‌ کرد و برفت، آن مخاذیل‌ فرصتی جستند و بسیار مردم مفسد بیامدند تا نشابور را غارت کنند و از اتّفاق احمد علی نوشتگین از کرمان به‌راه تون‌ به‌هزیمت آنجا آمده بود و از خجالت آنجا مقام کرده و سوی او نامه رفته تا به‌درگاه بازآید. پیش تا برفت‌، این مخاذیل به‌نشابور آمدند و احمد مردی بود مبارز و سالاری‌ها کرده و در سواری و چوگان و طبطاب‌ یگانه روزگار بود، پس بساخت پذیره شدن‌ [را] طوسیان از راه بژخرو و پشنقان‌ و خالنجوی‌ درآمدند، بسیار مردم، بیشتر پیاده و بی‌نظام که سالارشان مقدّمی بودی تا رودی از مدبران‌ بقایای عبد الرزاقیان‌، و با بانگ و شغب‌ و خروش می‌آمدند دوان و پویان، راست چنانکه گویی کاروا‌ن‌سرای‌های نشابور همه در گشاده است و شهر بی‌مانع و منازع تا گاوان طوس‌ خویشتن را بر کار کنند و بار کنند و بازگردند. احمد علی نوشتگین آن شیرمرد چون برین واقف شد و ایشان را دید تعبیه گسسته‌، قوم خویشتن را گفت:

بدیدم، اینها به‌پای خویش به‌گورستان آمده‌اند. مثال‌های مرا نگاه دارید و شتاب مکنید.

گفتند: فرمان امیر راست و ما فرمان برداریم. و مردم عامّه و غوغا را که افزون از بیست هزار بود با سلاح و چوب و سنگ، گفت: تا از جای‌های خویش زینهار که مجنبید و مرا به‌نعره یاری دهید، که اگر از شما فوجی بی‌بصیرت پیش رود، طوسیان دست یابند و دل نشابوریان بشکند، اگر تنی چند از عامّه ما شکسته شود. گفتند: چنین کنیم. و بر جای ببودند و نعره برآوردند، گفتی روز رستخیز است.

احمد سواری سیصد را پوشیده در کمین بداشت در دیوار بستها و ایشان را گفت: ساخته و هشیار می‌باشید و گوش به‌من دارید که چون طوسیان تنگ در رسند، من پذیره خواهم شد و یک زمان‌ دست‌آویزی‌ بکرد، پس پشت داد و به‌هزیمت برگشت‌ تا مدبران حریص‌تر درآیند و پندارند که من به‌هزیمت برفتم و من ایشان را خوش خوش‌ می‌آورم تا از شما بگذرند، چون بگذشتند برگردم و پای افشارم‌‌؛ چون جنگ سخت شود و شما بوق و طبل و نعره نیشابوریان بشنوید، کمین‌ها برگشایید و نصرت از ایزد عزّ ذکره‌ باشد، که چنان دانم بدین تدبیر راست که کردم، ما را ظفر باشد. گفتند: چنین کنیم. و احمد از کمین‌گاه بازگشت و دور بازآمد تا آن صحرا که گذاره‌ میدان عبد‌الرّزاق است و پیاده و سوار خویش تعبیه کرد میمنه و میسره و قلب و جناح‌ها و ساقیه‌، و سواری پنجاه نیک اسبه‌ بر مقدّمه، و طلیعه‌ فرستاد و آواز تکبیر و قرآن‌خوانان برآمد، و در شهر هزاهزی عظیم‌ بود. طوسیان نزدیک نماز پیشین دررسیدند سخت بسیار مردم چون مور و ملخ. و از جمله ایشان سواری سیصد از هر دستی و پیاده‌‌ای پنج‌شش‌هزار با سلاح بگشت و بشتاب درآمد و دیگر بایستادند. احمد آهسته پیش رفت با سواری چهارصد و پیاده‌‌ای دو هزار و از آنجا که کمین ساخته بود بگذشت، یافت مقدّمه خویش را با طلیعه ایشان جنگی قوی پیش گرفته‌، پس هر دو لشکر جنگ پیوستند جنگی صعب و کاری ریشاریش‌ و یک زمان‌ بداشت و چند تن از هر دو جانب کشته شدند و مجروح را اندازه نبود و طوسیان را مدد می‌آمد.

احمد مثال داد پیادگان خویش را- و با ایشان نهاده بود- تا تن بازپس دادند و خوش خوش می‌بازگشتند. و طوسیان چون بر آن جمله دیدند، دلیرتر درمی‌آمدند و احمد جنگ می‌کرد و بازپس می‌رفت تا دانست که از کمین‌گاه بگذشت دوری‌، پس ثباتی کرد قوی‌تر. پس سواران آسوده و پیادگان که ایستانیده بود در ساقه بدو پیوستند و جنگ سخت‌تر شد، فرمود تا به یکبار بوق‌ها و طبل‌ها بزدند و مردم عامّ و غوغا به‌یک بار خروشی بکردند، چنانکه گفتی زمین بدرید، و سواران آسوده‌ از کمین‌ها برآمدند و بوق بزدند و بانگ دار و گیر برآمد و طوسیان را از پیش و پس گرفتند و نظام بگسست‌ و درهم افتادند و متحیّر گشتند و هزیمت شدند و خویشتن را بر دیگران زدند که می‌آمدند و بیش‌ کس مر کس را نایستاد، و نشابوریان با دل‌های قوی در دم ایشان نشستند و از ایشان چندان بکشتند که آنرا حدّ و اندازه نبود، که از صعبی هزیمت‌ و بیم نشابوریان که از جان خود بترسیدندی، در آن رزان‌ و باغ‌ها افگندند خویشتن را سلاح‌ها بینداخته‌‌. و نشابوریان به رز و باغ می‌شدند و مردان را ریش می‌گرفتند و بیرون می‌کشیدند و سرشان می‌بریدند، چنانکه بدیدند که پنج و شش زن در باغ‌های پایان‌ بیست و اند مرد را از طوسیان پیش کرده بودند و سیلی می‌زدند. و احمد علی نوشتگین‌ با سواران خیاره‌تر بر اثر آن مخاذیل تا خالنجوی سه فرسنگ شهر برفت و بسیار از ایشان بکشتند و بسیار بگرفتند و از آنجا مظفّر و منصور با غنیمت و ستور و سلاح بسیار نماز شام را به‌شهر بازآمدند. و دیگر روز فرمود تا دارها بزدند و بسیار از طوسیان را آنجا کشیدند و سرهای دیگر کشتگان گرد کردند و به‌پایان دارها بنهادند. و گروهی را که مستضعف‌ بودند رها کردند. و حشمتی بزرگ افتاد که بیش‌ طوسیان سوی نشابوریان نیارستند نگریست.» و امیر، رضی اللّه عنه، بدین حدیث که احمد کرد از وی خشنود گشت و بدین سبب زشت‌نامی هزیمت کرمان از وی بیفتاد.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و روز پنجشنبه بیست و پنجم شوّال از نشابور مبشّران‌ رسیدند با نامه‌ها از آن احمد علی نوشتگین و شحنه‌ که: «میان نشابوریان و طوسیان تعصّب‌ بوده است‌ از قدیم‌الدّهر باز و چون سوری قصد حضرت‌ کرد و برفت، آن مخاذیل‌ فرصتی جستند و بسیار مردم مفسد بیامدند تا نشابور را غارت کنند و از اتّفاق احمد علی نوشتگین از کرمان به‌راه تون‌ به‌هزیمت آنجا آمده بود و از خجالت آنجا مقام کرده و سوی او نامه رفته تا به‌درگاه بازآید. پیش تا برفت‌، این مخاذیل به‌نشابور آمدند و احمد مردی بود مبارز و سالاری‌ها کرده و در سواری و چوگان و طبطاب‌ یگانه روزگار بود، پس بساخت پذیره شدن‌ [را] طوسیان از راه بژخرو و پشنقان‌ و خالنجوی‌ درآمدند، بسیار مردم، بیشتر پیاده و بی‌نظام که سالارشان مقدّمی بودی تا رودی از مدبران‌ بقایای عبد الرزاقیان‌، و با بانگ و شغب‌ و خروش می‌آمدند دوان و پویان، راست چنانکه گویی کاروا‌ن‌سرای‌های نشابور همه در گشاده است و شهر بی‌مانع و منازع تا گاوان طوس‌ خویشتن را بر کار کنند و بار کنند و بازگردند. احمد علی نوشتگین آن شیرمرد چون برین واقف شد و ایشان را دید تعبیه گسسته‌، قوم خویشتن را گفت:
هوش مصنوعی: در روز پنجشنبه بیست و پنجم شوّال، افرادی از نشابور با نامه‌هایی از احمد علی نوشتگین و شحنه به ما رسیدند که خبر از تنش‌ها و تعصبات قدیمی میان نشابوریان و طوسیان می‌دادند. آن‌ها توضیح می‌دادند که بعد از رفتن سوری به سمت حضرت، امکان سوء‌استفاده برای برخی افراد فاسد ایجاد شده و آنها قصد غارت نشابور را دارند. احمد علی از کرمان به سمت تون آمده بود و به خاطر شرم نتوانسته بود تا به نشابور برگردد. در این میان، افراد فاسد به نشابور هجوم آوردند و احمد علی، که مردی شجاع و قهرمان بود، متوجه این وضعیت شد و به فرماندهان خود اطلاع داد که مراقب باشند. این افرادی که در حال آمدن به نشابور بودند، بیشتر پیاده و بی‌نظم بودند و بانگ و شغبی به راه انداخته بودند، به طوری که گویی درهای نشابور به روی آنها باز است و آنها به راحتی در حال غارت آنجا بودند. احمد علی که این صحنه را دید، به قوم خود گفت که آماده باشند.
بدیدم، اینها به‌پای خویش به‌گورستان آمده‌اند. مثال‌های مرا نگاه دارید و شتاب مکنید.
هوش مصنوعی: این افراد به گورستان آمده‌اند و بر روی پای خود ایستاده‌اند. لطفاً به مثال‌های من توجه کنید و عجله نکنید.
گفتند: فرمان امیر راست و ما فرمان برداریم. و مردم عامّه و غوغا را که افزون از بیست هزار بود با سلاح و چوب و سنگ، گفت: تا از جای‌های خویش زینهار که مجنبید و مرا به‌نعره یاری دهید، که اگر از شما فوجی بی‌بصیرت پیش رود، طوسیان دست یابند و دل نشابوریان بشکند، اگر تنی چند از عامّه ما شکسته شود. گفتند: چنین کنیم. و بر جای ببودند و نعره برآوردند، گفتی روز رستخیز است.
هوش مصنوعی: آنها گفتند: فرمان امیر درست است و ما باید اطاعت کنیم. جمعیت زیادی که بیشتر از بیست هزار نفر بودند، با سلاح و چوب و سنگ حاضر شدند و گفتند: از جاهای خود حرکت نکنید و ما را با نعره‌تان یاری کنید، زیرا اگر گروهی بدون فهم و آگاهی جلو بروند، دشمنان به ما آسیب می‌زنند و روحیه ما را می‌شکنند، حتی اگر فقط چند نفر از ما آسیب ببینند. آنها گفتند: همین کار را خواهیم کرد. پس در جای خود ماندند و فریاد بلندی سر دادند، گویی که روز قیامت فرارسیده است.
احمد سواری سیصد را پوشیده در کمین بداشت در دیوار بستها و ایشان را گفت: ساخته و هشیار می‌باشید و گوش به‌من دارید که چون طوسیان تنگ در رسند، من پذیره خواهم شد و یک زمان‌ دست‌آویزی‌ بکرد، پس پشت داد و به‌هزیمت برگشت‌ تا مدبران حریص‌تر درآیند و پندارند که من به‌هزیمت برفتم و من ایشان را خوش خوش‌ می‌آورم تا از شما بگذرند، چون بگذشتند برگردم و پای افشارم‌‌؛ چون جنگ سخت شود و شما بوق و طبل و نعره نیشابوریان بشنوید، کمین‌ها برگشایید و نصرت از ایزد عزّ ذکره‌ باشد، که چنان دانم بدین تدبیر راست که کردم، ما را ظفر باشد. گفتند: چنین کنیم. و احمد از کمین‌گاه بازگشت و دور بازآمد تا آن صحرا که گذاره‌ میدان عبد‌الرّزاق است و پیاده و سوار خویش تعبیه کرد میمنه و میسره و قلب و جناح‌ها و ساقیه‌، و سواری پنجاه نیک اسبه‌ بر مقدّمه، و طلیعه‌ فرستاد و آواز تکبیر و قرآن‌خوانان برآمد، و در شهر هزاهزی عظیم‌ بود. طوسیان نزدیک نماز پیشین دررسیدند سخت بسیار مردم چون مور و ملخ. و از جمله ایشان سواری سیصد از هر دستی و پیاده‌‌ای پنج‌شش‌هزار با سلاح بگشت و بشتاب درآمد و دیگر بایستادند. احمد آهسته پیش رفت با سواری چهارصد و پیاده‌‌ای دو هزار و از آنجا که کمین ساخته بود بگذشت، یافت مقدّمه خویش را با طلیعه ایشان جنگی قوی پیش گرفته‌، پس هر دو لشکر جنگ پیوستند جنگی صعب و کاری ریشاریش‌ و یک زمان‌ بداشت و چند تن از هر دو جانب کشته شدند و مجروح را اندازه نبود و طوسیان را مدد می‌آمد.
هوش مصنوعی: احمد با سیصد سوار در کمین نشسته بود و به نیروهای خود گفت که آماده و هوشیار باشند. او به آن‌ها هشدار داد که وقتی دشمنان به نزدیکی برسند، او به گونه‌ای وانمود خواهد کرد که در حال فرار است تا دشمنان بیشتر به میدان بیایند و به آن‌ها نزدیک‌تر شوند. وقتی دشمنان از مقابل عبور کردند، او قصد داشت به آن‌ها حمله کند. در مواقعی که جنگ شدت بگیرد، آن‌ها باید به فرمان او به کمینگاه‌ها حمله کنند و به یاری خداوند امیدوار باشند که این روش می‌تواند به پیروزی منجر شود. نیروهای او موافقت کردند. احمد از محل کمین بیرون آمد و به میدان نبرد رفت. او نیروهای خود را برای میمنه، میسره و سایر جناح‌ها سازماندهی کرد و پنجاه سوار نیکو بر مقدمه فرستاد. در این حین صدای تکبیر و قرائت قرآن واقعا در شهر بلند شد. دشمنان طوسی به تعداد زیاد و با تسلیحات به نزدیکی رسیدند. احمد به آرامی با چهارصد سوار و دو هزار پیاده پیش رفت و کمینگاه خود را ترک کرد. او متوجه شد که مقدمه او در حال جنگ با دشمن است و دو لشکر به سختی با هم می‌جنگیدند و تلفات از هر دو طرف زیاد بود و همواره کمک‌هایی به طوسیان می‌رسید.
احمد مثال داد پیادگان خویش را- و با ایشان نهاده بود- تا تن بازپس دادند و خوش خوش می‌بازگشتند. و طوسیان چون بر آن جمله دیدند، دلیرتر درمی‌آمدند و احمد جنگ می‌کرد و بازپس می‌رفت تا دانست که از کمین‌گاه بگذشت دوری‌، پس ثباتی کرد قوی‌تر. پس سواران آسوده و پیادگان که ایستانیده بود در ساقه بدو پیوستند و جنگ سخت‌تر شد، فرمود تا به یکبار بوق‌ها و طبل‌ها بزدند و مردم عامّ و غوغا به‌یک بار خروشی بکردند، چنانکه گفتی زمین بدرید، و سواران آسوده‌ از کمین‌ها برآمدند و بوق بزدند و بانگ دار و گیر برآمد و طوسیان را از پیش و پس گرفتند و نظام بگسست‌ و درهم افتادند و متحیّر گشتند و هزیمت شدند و خویشتن را بر دیگران زدند که می‌آمدند و بیش‌ کس مر کس را نایستاد، و نشابوریان با دل‌های قوی در دم ایشان نشستند و از ایشان چندان بکشتند که آنرا حدّ و اندازه نبود، که از صعبی هزیمت‌ و بیم نشابوریان که از جان خود بترسیدندی، در آن رزان‌ و باغ‌ها افگندند خویشتن را سلاح‌ها بینداخته‌‌. و نشابوریان به رز و باغ می‌شدند و مردان را ریش می‌گرفتند و بیرون می‌کشیدند و سرشان می‌بریدند، چنانکه بدیدند که پنج و شش زن در باغ‌های پایان‌ بیست و اند مرد را از طوسیان پیش کرده بودند و سیلی می‌زدند. و احمد علی نوشتگین‌ با سواران خیاره‌تر بر اثر آن مخاذیل تا خالنجوی سه فرسنگ شهر برفت و بسیار از ایشان بکشتند و بسیار بگرفتند و از آنجا مظفّر و منصور با غنیمت و ستور و سلاح بسیار نماز شام را به‌شهر بازآمدند. و دیگر روز فرمود تا دارها بزدند و بسیار از طوسیان را آنجا کشیدند و سرهای دیگر کشتگان گرد کردند و به‌پایان دارها بنهادند. و گروهی را که مستضعف‌ بودند رها کردند. و حشمتی بزرگ افتاد که بیش‌ طوسیان سوی نشابوریان نیارستند نگریست.» و امیر، رضی اللّه عنه، بدین حدیث که احمد کرد از وی خشنود گشت و بدین سبب زشت‌نامی هزیمت کرمان از وی بیفتاد.
هوش مصنوعی: احمد پیادگان خود را به میدان جنگ فرستاد و آنان با شجاعت به عقب برداشتند و به راحتی بازمی‌گشتند. وقتی طوسیان این وضعیت را دیدند، دلیرتر شدند و به جنگ پرداختند. احمد تا متوجه شد که از یک نقطه کمین دور شده، به حالت ثبات بیشتری در جنگ ایستاد. سپس سوارانش که در حال استراحت بودند، به او پیوستند و جنگ شدت گرفت. احمد فرمان داد تا به یکباره بوق‌ها و طبل‌ها به صدا درآید و مردم به یکباره فریاد و غوغا کردند، طوری که گویی زمین شکافته شد. سواران از جاهایی که مخفی شده بودند بیرون آمدند و صداها بلند شد و طوسیان از هر سو محاصره شدند. نظم آن‌ها به هم خورد و آن‌ها گیج و متحیر شدند و در نتیجه فرار کردند، در حالی که خود را به دیگران زدند. نشابوریان با شجاعت به آن‌ها حمله کردند و به قدری از آن‌ها کشتند که حد و اندازه‌ای نداشت. در آن زمان به خاطر ترس از جان خود، طوسیان سلاح‌هایشان را انداختند و در باغ‌ها پنهان شدند. نشابوریان به باغ‌ها رفته و مردان طوسی را به راحتی شکار کردند و سرهایشان را بریدند. احمد با سوارانش تا سه فرسنگی شهر ادامه داد و بسیاری از طوسیان را کشت و تعدادی را به اسارت گرفت. سپس مظفّر و منصور با غنایم و تسلیحات فراوان به شهر بازگشتند و در روز بعد دستور داد تا بسیاری از طوسیان را اعدام کنند و سرهای دیگری را جمع‌آوری کرده و به دارها آویزان کنند. بعضی از افراد ضعیف را نیز آزاد کردند. در نتیجه، شکستی بزرگ بر طوسیان وارد شد به طوری که دیگر جرأت نزدیک شدن به نشابوریان را نداشتند. امیر از این پیروزی احمد خوشحال شد و بدین ترتیب پرونده هزیمت کرمان به خوبی بسته شد.

خوانش ها

بخش ۱۳ - جنگ نشابوریان و طوسیان به خوانش سعید شریفی