بخش ۴۰ - قصیدهٔ دوم اسکافی
صد هزار آفرینِ ربِّ علیم
باد برابرِ رحمت ابراهیم
آفتابِ ملوکِ هفت اقلیم
که بدو نوشد این جلالِ قدیم
از پی خرّمیِ باغِ ثنا
باز بارانِ جود گشت مقیم
عندلیبِ هنر بباغ آمد
و آمد از بوستانِ فخر نسیم
گرچه از گشتِ روزگارِ جهان
در صدف دیر ماند دُرِّ یتیم
شکر و منّت خدای را کاخر
آن همه حالِ صعب گشت سلیم
ز آسمانِ هنر درآمد جم
باز شد لوک و لنگ دیوِ رجیم
شیر دندان نمود و پنجه گشاد
خویشتن گاوِ فتنه کرد سقیم
چه کند کار جادویِ فرعون؟
کاژدهائی شد این عصایِ کلیم
هر که دانست مر سلیمان را
تختِ بلقیس را نخواند عظیم
داند از کردگار کار، که شاه
نکند اعتقاد بر تقویم
ره نیابد بدو پشیمانی
زانکه باشد بوقتِ خشم حلیم
دارد از رأیِ خوبِ خویش وزیر
دارد از خویِ نیکِ خویش ندیم
ملکا، خسروا، خداوندا
یک سخن گویمت چو دُرِّ نظیم
پادشه را فتوح کم ناید
چون زند لهو را میان بدونیم
کار خواهی بکامِ دل بادت
صبر کن بر هوایِ دل تقدیم
هر کرا وقتِ آن بود که کند
مادرِ مملکت ز شیر فطیم
خویشتن دارد او دو هفته نگاه
هم بر آنسان که از غریم غریم
تا نکردند در بن چه سخت
پاک نامد ز آب هیچ ادیم
باز شطرنجِ ملک با دو سه تن
بدو چشم و دو رنگ بیتعلیم
تا چه بازی کند نخست حریف
تا چه دارد زمانه زیرِ گلیم
تیغ برگیر و می ز دست بنه
گر شنیدی که هست ملک عقیم
با قلم چونکه تیغ یار کنی
در نمانی ز مُلکِ هفت اقلیم
نه فلان جرم کرد و نی بهمان
نه بکس بود امید و نز کس بیم
هر چه بر ما رسد ز نیک و ز بد
باشد از حکمِ یک خدایِ کریم
مرد باید که مار کرزه بود
نه نگار آورد چو ماهیِ شیم
مار ماهی نبایدش بودن
که نه این و نه آن بود چون نیم
دونتر از مردِ دون کسی بمدار
گرچه دارند هر کسش تعظیم
عادت و رسمِ این گروه ظلوم
نیک ماند چو بنگری بظلیم
نه کسش یاور و نه ایزد یار
هر کرا نفس خورد نارِ جحیم
قصّه کوته به است از تطویل
کان نیاورد درّ و دریا سیم
سرکش و تند همچو دیوان باش
زین هنر بر فلک شده است رجیم
تا بود قدِّ نیکوان چو الف
تا بود زلفِ نیکوان چون جیم
سرِ تو سبز باد و رویِ تو سرخ
آنکه بدخواه در عذابِ الیم
باد میدان تو ز محتشمان
چون بهنگامِ حجّ رکنِ حطیم
همچو جدِّ جد و چو جدِّ پدر
باش بر خاص و عامِ خویش رحیم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: کتابخانهٔ نور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صد هزار آفرینِ ربِّ علیم
باد برابرِ رحمت ابراهیم
هوش مصنوعی: به خاطر رحمت و لطفی که ابراهیم پیامبر داشت، به او و آفرینهایی که شایستهاش است، احترام و ستایش بسیار میشود.
آفتابِ ملوکِ هفت اقلیم
که بدو نوشد این جلالِ قدیم
هوش مصنوعی: خورشید پادشاهان هفت سرزمین که به او این شکوه و عظمت قدیمی تعلق دارد.
از پی خرّمیِ باغِ ثنا
باز بارانِ جود گشت مقیم
هوش مصنوعی: پس از خوشی و زیبایی باغ ستایش، باران سخاوت دائمالمیعاد شد.
عندلیبِ هنر بباغ آمد
و آمد از بوستانِ فخر نسیم
هوش مصنوعی: پرنده خوشخوان هنر به باغ آمد و بادی از باغ فخر وزیدن گرفت.
گرچه از گشتِ روزگارِ جهان
در صدف دیر ماند دُرِّ یتیم
هوش مصنوعی: اگرچه در اثر گذشت زمان و حوادث دنیا، دُرِّ یتیمی در صدف به مدت طولانی باقی مانده است.
شکر و منّت خدای را کاخر
آن همه حالِ صعب گشت سلیم
هوش مصنوعی: شکر و سپاس خدا را که در پایان آن همه مشکلات و سختیها، حال ما به خوبی و سلامتی برگشت.
ز آسمانِ هنر درآمد جم
باز شد لوک و لنگ دیوِ رجیم
هوش مصنوعی: از آسمان هنر، جم به زمین آمد و درب این عالم ناپاک و شوم باز شد.
شیر دندان نمود و پنجه گشاد
خویشتن گاوِ فتنه کرد سقیم
هوش مصنوعی: شیر دندانهایش را نشان داد و پنجههایش را باز کرد، و به گاو فتنهای که بیمار بود، حمله کرد.
چه کند کار جادویِ فرعون؟
کاژدهائی شد این عصایِ کلیم
هوش مصنوعی: چه کاری میتواند جادوگری فرعون انجام دهد؟ این عصای کلیم (موسی) دیگر به جادو بدل شده است.
هر که دانست مر سلیمان را
تختِ بلقیس را نخواند عظیم
هوش مصنوعی: هر کسی که به مقام و دانش سلیمان پی ببرد، دیگر تخت بلقیس را چیز بزرگی نمیداند.
داند از کردگار کار، که شاه
نکند اعتقاد بر تقویم
هوش مصنوعی: میفهمد که خداوند، کار را درست اداره میکند و پادشاه نباید فقط به تقویم و زمانبندیاش اعتماد کند.
ره نیابد بدو پشیمانی
زانکه باشد بوقتِ خشم حلیم
هوش مصنوعی: کسی که در لحظه خشم و عصبانیت دارای صبر و بردباری است، هرگز به مسیر نادرست نخواهد رفت و از عملکرد خود پشیمان نخواهد شد.
دارد از رأیِ خوبِ خویش وزیر
دارد از خویِ نیکِ خویش ندیم
هوش مصنوعی: وزیر از تصمیمات درست خودش بهرهمند است و دوست او نیز از رفتار نیکوی خود استفاده میکند.
ملکا، خسروا، خداوندا
یک سخن گویمت چو دُرِّ نظیم
هوش مصنوعی: ای پادشاه، ای فرمانروا، ای خداوند، میخواهم یک سخن را با تو در میان بگذارم که بسیار ارزشمند و باارزش است.
پادشه را فتوح کم ناید
چون زند لهو را میان بدونیم
هوش مصنوعی: وقتی که سرگرمی و خوشگذرانی در زندگی حاکم باشد، به پیروزیها و پیشرفتهای پادشاهی افزوده نخواهد شد.
کار خواهی بکامِ دل بادت
صبر کن بر هوایِ دل تقدیم
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به خواستههایت برسی، باید صبر کنی و به آرزوهای دلت توجه داشته باشی.
هر کرا وقتِ آن بود که کند
مادرِ مملکت ز شیر فطیم
هوش مصنوعی: هر کس زمانی فرا رسد که مادر کشور، او را از شیر فطیم (شیر مادر) سیراب کند و بزرگ کند.
خویشتن دارد او دو هفته نگاه
هم بر آنسان که از غریم غریم
هوش مصنوعی: او به مدت دو هفته خود را به نحوی نگاه میدارد که گویی از دشمن خود مراقبت میکند.
تا نکردند در بن چه سخت
پاک نامد ز آب هیچ ادیم
هوش مصنوعی: تا وقتی که در عمق مشکلی قرار نگرفتند، هیچ چیز به پاکی و روشنی از آب به دست نخواهد آمد.
باز شطرنجِ ملک با دو سه تن
بدو چشم و دو رنگ بیتعلیم
هوش مصنوعی: شطرنج بازی ملک با چند نفر دیگر، بدون نیاز به آموزش و یادگیری، با دو چشم و دو رنگ انجام میشود.
تا چه بازی کند نخست حریف
تا چه دارد زمانه زیرِ گلیم
هوش مصنوعی: نگران نباشید، ببینیم حریف چه ترفندهایی در چنته دارد و زمانه چه نقشههایی برای ما در نظر گرفته است.
تیغ برگیر و می ز دست بنه
گر شنیدی که هست ملک عقیم
هوش مصنوعی: شمشیر را آماده کن و می را از دست فرود کن، اگر شنیدی که آن سرزمین بیثمر است.
با قلم چونکه تیغ یار کنی
در نمانی ز مُلکِ هفت اقلیم
هوش مصنوعی: اگر با قلم خود به مانند شمشیر عمل کنی، دیگر در سلطنت هفت اقلیم باقی نخواهی ماند.
نه فلان جرم کرد و نی بهمان
نه بکس بود امید و نز کس بیم
هوش مصنوعی: نه او هیچ گناهی کرد و نه کسی امیدی به او داشت و نه از کسی ترسی داشت.
هر چه بر ما رسد ز نیک و ز بد
باشد از حکمِ یک خدایِ کریم
هوش مصنوعی: هر چیزی که بر ما میگذرد، چه خوب و چه بد، نتیجهی تصمیم خداوند بخشنده است.
مرد باید که مار کرزه بود
نه نگار آورد چو ماهیِ شیم
هوش مصنوعی: مرد باید مانند ماری باشد که در کمین نشسته و نه مانند نگاری که فقط زیبایی به همراه دارد مانند ماهیای که در دریا شنا میکند.
مار ماهی نبایدش بودن
که نه این و نه آن بود چون نیم
هوش مصنوعی: مار ماهی نمیتواند باشد، زیرا نه به مار شباهت دارد و نه به ماهی. این موجود میان این دو قرار دارد و هیچیک از ویژگیهای آنها را ندارد.
دونتر از مردِ دون کسی بمدار
گرچه دارند هر کسش تعظیم
هوش مصنوعی: هیچکس را که پستتر از پستترین افراد است، در نظر نگیر؛ هرچند ممکن است دیگران به او احترام بگذارند.
عادت و رسمِ این گروه ظلوم
نیک ماند چو بنگری بظلیم
هوش مصنوعی: این گروه ظالم، عادتها و رسوم خاصی دارند که وقتی به آنها نگاه کنی، متوجه میشوی که این رفتارها چگونه در دل ظلم ریشه دوانده و همچنان ادامه دارد.
نه کسش یاور و نه ایزد یار
هر کرا نفس خورد نارِ جحیم
هوش مصنوعی: هیچکس در کنارش نیست و نه خداوندی به او کمک میکند. هر کسی که نفسش به گناه آلوده شود، به آتش جهنم گرفتار خواهد شد.
قصّه کوته به است از تطویل
کان نیاورد درّ و دریا سیم
هوش مصنوعی: داستان کوتاه بهتر است از داستان بلند، زیرا در داستانهای طولانی، ارزش و نکتهای که باید گفته شود، گم میشود.
سرکش و تند همچو دیوان باش
زین هنر بر فلک شده است رجیم
هوش مصنوعی: دلیل دیوانگی و شورش را در خود بپروران و با این استعداد میتوانی به قلههایی دست یابی که بر آسمانها قرار دارند.
تا بود قدِّ نیکوان چو الف
تا بود زلفِ نیکوان چون جیم
هوش مصنوعی: تا زمانی که قامت زیبایانی مانند حرف "الف" است، زلف آنها نیز مانند حرف "جیم" خواهد بود.
سرِ تو سبز باد و رویِ تو سرخ
آنکه بدخواه در عذابِ الیم
هوش مصنوعی: برای تو آرزوی عمر طولانی و شادابی دارم و چهرهات همیشه سرخ و زیبا بماند. اما کسی که به تو بدخواهی کند، باید در عذابی سخت و تلخ دچار شود.
باد میدان تو ز محتشمان
چون بهنگامِ حجّ رکنِ حطیم
هوش مصنوعی: باد این میدان، مانند افراد محترم و باوقار، به مثابه زمان برگزاری حج و در کنار رکن حطیم است.
همچو جدِّ جد و چو جدِّ پدر
باش بر خاص و عامِ خویش رحیم
هوش مصنوعی: همچون اجداد خود و پدران خویش، نسبت به مردم خاص و عام با مهربانی و رحمت برخورد کن.

ابوالفضل بیهقی