گنجور

بخش ۲۸ - فتح بخارا به دست خوارزمشاه

روز سه‌شنبه بیستم این ماه نامه عبدوس رسید با سواران مسرع که «خوارزمشاه حرکت کرد از خوارزم بر جانب آموی‌ و مرا سوی درگاه بازگردانید بر مراد.» امیر روز دیگر برنشست و بصحرا آمد و سالار و لشکر را که نامزد کرده بودند تا بآلتونتاش پیوندند، دیدن گرفت‌ و تا نماز دیگر سواران می‌گذشتند با ساز و سلاح تمام، و پیاده انبوه، گفتند عدد ایشان پانزده هزار است. چون لشکر بتعبیه‌ بگذشت، امیر آواز داد این دو سالار بگتگین چوگانی‌ پدری و پیری آخور سالار مسعودی را و سرهنگان را که «هشیار و بیدار باشید و لشکر را از رعیّت چه در ولایت خود و چه در ولایت بیگانه و دشمن دست کوتاه دارید تا بر کسی ستم نکنند. و چون بسپاه سالار آلتونتاش رسید، نیکو خدمت کنید و بر فرمان او کار کنید و بهیچ چیز مخالفت مکنید.» همه بگفتند: فرمان برداریم. و پیاده شدند و زمین بوسه دادند و برفتند. و امیرک بیهقی صاحب برید را با آن لشکر بصاحب بریدی نامزد کردند و او را پیش خواند و با وزیر و بونصر مشکان خالی کرد و در همه معانی مثال داد. و او هم خدمت کرد و روان شد.

روز دوشنبه غره ماه جمادی الأولی این سال علی دایه‌ را بجامه خانه بردند و خلعت سپاه سالاری پوشانیدند، که خواجه بزرگ گفته بود که «از وی وجیه‌تر مردی و پیری نیست و آلت و عدّت‌ و مردم و غلام دارد» و چنان خلعتی که رسم قدیم بود سپاه سالاران را پوشانیدند، و بازگشت و او را نیکو حق گزاردند؛ دیگر روز سوی خراسان رفت با چهار هزار سوار سلطانی، چنانکه جمله گوش بمثالهای تاش فرّاش سپاه سالار دارند و از آن طاهر دبیر و بطوس مقام کنند و پشتیوان‌ آن قوم باشند و همگنان را دل‌ میدهد و احتیاط کند تا در خراسان خلل نیفتد.

و معمّایی رسید از آن امیرک‌ که «خوارزمشاه چون لشکر سلطانی بدید، اوّل بشکوهید که علی تگین تعبیه‌ است، خود را فراهم بگرفت‌ و کشتی از میان جیحون بازگردانیده بود، تا کدخدایش احمد عبد الصّمد او را قوّة دل داد. و هر چند چنین است خوارزمشاه چون دلشده‌یی‌ میباشد، و بنده چند دفعت‌ بنزدیک وی رفت تا آرام گونه‌یی‌ یافت؛ مگر عاقبت کار خوب شود که اکنون باری بأبتدا تاریک مینماید.» وزیر گفت:

«خوارزمشاه بازنگشت و برفت، این کار برخواهد آمد و خللی نزاید.»

[فتح بخارا به دست خوارزمشاه‌]

و بر راه بلخ اسکدار نشانده بودند و دل درین اخبار بسته، و هر روز اسکدار میرسید. تا چاشتگاه اسکداری رسید حلقه [بر] افکنده و بر در زده‌ که «چون خوارزمشاه از جیحون بگذشت، علی تگین را معلوم شد، شهر بخارا بغازیان‌ ماوراء النّهر سپرد و خزانه و آنچه خفّ‌ داشت با خویشتن برد بدبوسی‌ تا آنجا جنگ کند؛ و غلامی صد و پنجاه را که خیاره‌ آمدند مثال داد تا بقهندز ایشان را نگاه دارند. خوارزمشاه چون بشنید، ده سرهنگ باخیل سوی بخارا تاختنی بدادند و خود بتعبیه‌ رفت و راهها از چپ و راست بگرفت تا از کمین خللی نزاید. و چون ببخارا رسید، شحنه علی تگین بدبوسی گریخت و غازیان ماوراء النّهر و مردم شهر بطاعت پیش آمدند و دولت عالی را بندگی نمودند و گفتند: دیر است تا در آرزوی آنند که رعیّت سلطان اعظم، ملک- الاسلام، شهاب الدّوله‌، ادام اللّه سلطانه‌، باشند. خوارزمشاه ایشان را بنواخت و مثال داد تا قهندز را درپیچیدند و بقهر و شمشیر بستدند. و غلامی هفتاد ترک خیاره بدست آمدند، جدا کردند تا بدرگاه عالی فرستند. و قهندز و حصار غارت کردند و بسیار غنیمت و ستور بدست لشکر افتاد. و خوارزمشاه دیگر روز قصد دبوسی کرد، و جاسوسان رسیدند که علی تگین لشکری انبوه آورده است، چه آنچه داشت و چه ترکمانان و سلجوقیان وحشری‌، و جنگ بدبوسی خواهد کرد که بجانب صغانیان‌ پیوسته‌ است. و جایگاه کمین است و آب روان و درختان بسیار. و بدولت عالی ظفر و نصرت روی خواهد نمود.»

بخش ۲۷ - تدبیر جنگ با علی تگین: و در این وقت ملطّفه‌ها رسید از منهیان بخارا که علی تگین البتّه نمیآرامد و ژاژ میخاید و لشکر میسازد. و از دو چیز بر دل وی رنجی بزرگ است، یکی آنکه امیر ماضی با قدرخان دیدار کرد تا بدان حشمت خانی ترکستان از خاندان ایشان بشد، و دیگر او را امید کرده بود خداوند که ملک هنوز یکرویه‌ نشده بود که چون او لشکر فرستد با پسری که یاری دهد، او را ولایتی دهد؛ چون بی از جنگ‌ و اضطراب کار یکرویه شد و بی‌منازع‌ تخت ملک بخداوند رسید، در آن است که فرصتی یابد و شرّی بپا کند، هر چند تا خداوند ببلخ است، نباید اندیشید. چون امیر بر این حال واقف گشت، خواجه بزرگ احمد حسن و بونصر مشکان را بخواند و خالی کرد و درین باب رأی خواست‌ هرگونه سخن گفتند و رفت‌ . امیر گفت: علی تگین دشمنی بزرگ است و طمع وی که افتاده است‌، محال‌ است. صواب آن باشد که وی را از ماوراء النّهر برکنده آید . اگر بغراتگین‌ پسر قدرخان که با ما وصلت دارد، بیاید، خلیفت ما باشد و خواهری که از آن ما بنام وی است فرستاده آید تا ما را داماد و خلیفه باشد و شرّ این فرصت‌جوی‌ دور شود. و اگر او نیاید، خوارزمشاه آلتونتاش را بفرماییم تا روی بماوراء النّهر کند با لشکری قوی، که کار خوارزم مستقیم‌ است، یک پسر و فوجی لشکر آنجا نشسته باشند. خواجه گفت: ماوراء النّهر ولایتی بزرگ است. سامانیان که امراء خراسان بودند، حضرت خود آنجا ساختند. اگر بدست آید، سخت بزرگ کاری باشد. اما علی تگین گربز محتال‌ است، سی سال شد تا وی آنجا میباشد. اگر آلتونتاش را اندیشیده است‌، صواب آن باشد که رسولی با نام نزدیک خوارزمشاه فرستاده آید و درین باب پیغام داد . اگر بهانه آرد و آن حدیث قائد ملنجوق در دل وی مانده است، این حدیث طی باید کرد، که بی‌حشمت وی علی تگین را برنتوان انداخت، تا آنگاه که از نوعی دیگر اندیشیده آید؛ و اگر نشاط رفتن کند، مقرّر گردد که آن ریش‌ نمانده است. امیر گفت: موجّه‌ این است، کدام کس رود؟ خواجه بونصر گفت: امیرک بیهقی را صاحب برید بلخ بفرستیم. و اگر خواهیم که خوارزمشاه برود، کدخدای لشکر عبدوس را باید فرستاد .بخش ۲۹ - نامهٔ امیرک: و امیر صفّه‌یی فرموده بود بر دیگر جانب باغ برابر خضرا، صفّه‌یی سخت بلند و پهنا در خورد بالا، مشرف بر باغ، و در پیش حوضی بزرگ، و صحنی فراخ، چنانکه لشکر دو رویه بایستادی. و مدّتی بود تا برآورده بودند، این وقت تمام شده بود. فرمودند خواجه [ابو] عبد اللّه الحسین بن علیّ میکائیل‌ را تا کاری سخت نیکو بساختند که امیر سه‌شنبه هژدهم ماه جمادی الاولی درین صفّه نو خواهد نشست. و این روز آنجا بار داد و چندان نثار کردند که حدّ و اندازه نبود. و پس از بار برنشست، بمیدانی که نزدیک این صفّه بود چوگان باختند و تیر انداختند. و درین صفّه خوانی نهادند سخت بزرگ. و امیر بگرمابه رفت از میدان و از گرمابه بخوان رفت و اعیان و ارکان را بخوان بردند و نان خوردن گرفتند و شراب گردان شد و از خوان مستان‌ بازگشتند. و امیر نشاط خواب کرد. و گل بسیار آوردند. و مثال دادند که بازنگردند که نشاط شراب‌ خواهد بود.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روز سه‌شنبه بیستم این ماه نامه عبدوس رسید با سواران مسرع که «خوارزمشاه حرکت کرد از خوارزم بر جانب آموی‌ و مرا سوی درگاه بازگردانید بر مراد.» امیر روز دیگر برنشست و بصحرا آمد و سالار و لشکر را که نامزد کرده بودند تا بآلتونتاش پیوندند، دیدن گرفت‌ و تا نماز دیگر سواران می‌گذشتند با ساز و سلاح تمام، و پیاده انبوه، گفتند عدد ایشان پانزده هزار است. چون لشکر بتعبیه‌ بگذشت، امیر آواز داد این دو سالار بگتگین چوگانی‌ پدری و پیری آخور سالار مسعودی را و سرهنگان را که «هشیار و بیدار باشید و لشکر را از رعیّت چه در ولایت خود و چه در ولایت بیگانه و دشمن دست کوتاه دارید تا بر کسی ستم نکنند. و چون بسپاه سالار آلتونتاش رسید، نیکو خدمت کنید و بر فرمان او کار کنید و بهیچ چیز مخالفت مکنید.» همه بگفتند: فرمان برداریم. و پیاده شدند و زمین بوسه دادند و برفتند. و امیرک بیهقی صاحب برید را با آن لشکر بصاحب بریدی نامزد کردند و او را پیش خواند و با وزیر و بونصر مشکان خالی کرد و در همه معانی مثال داد. و او هم خدمت کرد و روان شد.
هوش مصنوعی: در روز سه‌شنبه بیستم این ماه، نامه‌ای از عبدوس به همراه سواران سریع‌السیر رسید که خبر می‌داد خوارزمشاه از خوارزم به سمت آموی حرکت کرده است و دستور بازگشت او به درگاه صادر شده است. امیر روز بعد سوار شده و به صحرا رفت و سالار و لشکر را که برای پیوستن به آلتونتاش مشخص شده بودند، مشاهده کرد. تا نماز بعدی، سواران با تمامی تجهیزات و پیاده‌نظام انبوه در حال عبور بودند و برآورد کردند که تعداد آن‌ها پانزده هزار نفر است. زمانی که لشکر به ترتیب عبور کرد، امیر به دو سالار، پدری و پیری آخور سالار مسعودی و سرهنگان گفت که باید هوشیار و بیدار باشند و از رعايا در ولایت خود و در سرزمین‌های بیگانه و دشمن حمایت کنند تا بر کسی ظلمی نرود. سپس به آن‌ها توصیه کرد که وقتی به سپاه آلتونتاش رسیدند، با خدمات مناسب به او رفتار کنند و از مخالفت با او پرهیز نمایند. همه گفتند که فرمان‌بردار خواهند بود. سپس از اسب پیاده شدند و زمین را بوسیدند و رفتند. امیرک بیهقی را به عنوان نایب مسئول بریدی لشکر تعیین کردند و او را خواسته و با وزیر و بونصر مشکان مشاوره کردند و در تمام امور مثال‌هایی مطرح کردند. او نیز خدمات خود را ارایه کرد و حرکت کرد.
روز دوشنبه غره ماه جمادی الأولی این سال علی دایه‌ را بجامه خانه بردند و خلعت سپاه سالاری پوشانیدند، که خواجه بزرگ گفته بود که «از وی وجیه‌تر مردی و پیری نیست و آلت و عدّت‌ و مردم و غلام دارد» و چنان خلعتی که رسم قدیم بود سپاه سالاران را پوشانیدند، و بازگشت و او را نیکو حق گزاردند؛ دیگر روز سوی خراسان رفت با چهار هزار سوار سلطانی، چنانکه جمله گوش بمثالهای تاش فرّاش سپاه سالار دارند و از آن طاهر دبیر و بطوس مقام کنند و پشتیوان‌ آن قوم باشند و همگنان را دل‌ میدهد و احتیاط کند تا در خراسان خلل نیفتد.
هوش مصنوعی: در روز دوشنبه اول ماه جمادی‌الاول، علی دایه را به خانه‌ای بردند و لباس سالاری به او پوشاندند. خواجه بزرگ گفته بود که «هیچ مرد و پیری به اندازه او ارزشمند نیست و دارای تمام ابزار و تجهیزات لازم است.» به همین دلیل، بر اساس سنت قدیم لباس سالاری به او پوشاندند و بعد او را به خوبی مورد احترام قرار دادند. در روز بعد، او به سمت خراسان رفت با چهار هزار سوار سلطانی، به گونه‌ای که همه به مثال دستورات سپاه سالار گوش می‌دادند و طاهر دبیر و بطوس نیز مقام می‌کردند تا از این قوم حمایت کنند و به همگان آرامش بدهند و مراقبت کنند تا در خراسان مشکلی پیش نیاید.
و معمّایی رسید از آن امیرک‌ که «خوارزمشاه چون لشکر سلطانی بدید، اوّل بشکوهید که علی تگین تعبیه‌ است، خود را فراهم بگرفت‌ و کشتی از میان جیحون بازگردانیده بود، تا کدخدایش احمد عبد الصّمد او را قوّة دل داد. و هر چند چنین است خوارزمشاه چون دلشده‌یی‌ میباشد، و بنده چند دفعت‌ بنزدیک وی رفت تا آرام گونه‌یی‌ یافت؛ مگر عاقبت کار خوب شود که اکنون باری بأبتدا تاریک مینماید.» وزیر گفت:
هوش مصنوعی: معما از آن امیرک به گوش رسید که خوارزمشاه وقتی لشکر پادشاه را دید، ابتدا نگران شد و فکر کرد که علی تگین در حال آمدن است. او خود را آماده کرد و دستور داد که کشتی از میان جیحون برگردانده شود تا کدخدای او، احمد عبد الصمد، به او قوت قلب بدهد. با این حال، با وجود چنین شرایطی، خوارزمشاه به نوعی دلشوره داشت، و چندین بار بنده‌اش به نزد او رفت تا کمی آرامش پیدا کند. اما در نهایت معلوم می‌شود که اوضاع به خوبی پیش نخواهد رفت و در حال حاضر وضعیت تاریکی را نشان می‌دهد. وزیر هم به او گفت که...
«خوارزمشاه بازنگشت و برفت، این کار برخواهد آمد و خللی نزاید.»
هوش مصنوعی: خوارزمشاه برنگشت و رفت، این کار ادامه پیدا خواهد کرد و خللی در آن پیش نخواهد آمد.
[فتح بخارا به دست خوارزمشاه‌]
هوش مصنوعی: فتح بخارا به دستان خوارزمشاه به معنای تسلط و کنترل خوارزمشاهی بر شهر بخارا است. در این رویداد تاریخی، خوارزمشاه با نیروی نظامی خود به این شهر حمله کرد و آن را تسخیر نمود. این فتح در تاریخ منطقه تأثیرات زیادی بر جای گذاشت و تغییرات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را به همراه داشت. بخارا به عنوان یکی از مراکز مهم علمی و فرهنگی در آن زمان، نقش مهمی در تاریخ تمدن اسلامی ایفا کرده است.
و بر راه بلخ اسکدار نشانده بودند و دل درین اخبار بسته، و هر روز اسکدار میرسید. تا چاشتگاه اسکداری رسید حلقه [بر] افکنده و بر در زده‌ که «چون خوارزمشاه از جیحون بگذشت، علی تگین را معلوم شد، شهر بخارا بغازیان‌ ماوراء النّهر سپرد و خزانه و آنچه خفّ‌ داشت با خویشتن برد بدبوسی‌ تا آنجا جنگ کند؛ و غلامی صد و پنجاه را که خیاره‌ آمدند مثال داد تا بقهندز ایشان را نگاه دارند. خوارزمشاه چون بشنید، ده سرهنگ باخیل سوی بخارا تاختنی بدادند و خود بتعبیه‌ رفت و راهها از چپ و راست بگرفت تا از کمین خللی نزاید. و چون ببخارا رسید، شحنه علی تگین بدبوسی گریخت و غازیان ماوراء النّهر و مردم شهر بطاعت پیش آمدند و دولت عالی را بندگی نمودند و گفتند: دیر است تا در آرزوی آنند که رعیّت سلطان اعظم، ملک- الاسلام، شهاب الدّوله‌، ادام اللّه سلطانه‌، باشند. خوارزمشاه ایشان را بنواخت و مثال داد تا قهندز را درپیچیدند و بقهر و شمشیر بستدند. و غلامی هفتاد ترک خیاره بدست آمدند، جدا کردند تا بدرگاه عالی فرستند. و قهندز و حصار غارت کردند و بسیار غنیمت و ستور بدست لشکر افتاد. و خوارزمشاه دیگر روز قصد دبوسی کرد، و جاسوسان رسیدند که علی تگین لشکری انبوه آورده است، چه آنچه داشت و چه ترکمانان و سلجوقیان وحشری‌، و جنگ بدبوسی خواهد کرد که بجانب صغانیان‌ پیوسته‌ است. و جایگاه کمین است و آب روان و درختان بسیار. و بدولت عالی ظفر و نصرت روی خواهد نمود.»
هوش مصنوعی: در مسیر بلخ، اسکدار را مستقر کرده بودند و هر روز خبرهایی به او می‌رسید. تا اینکه صبح اسکداری آمد و با صدای بلند اعلام کرد که وقتی خوارزمشاه از جیحون عبور کرد، علی تگین متوجه شد که شهر بخارا را به فرمانده‌اش سپرده و خود به همراه گنجینه‌هایش به تازگی عازم نبرد شده است. او به غلامانش که صد و پنجاه نفر بودند، دستور داد تا از آن‌ها محافظت کنند. وقتی خوارزمشاه این خبر را شنید، ده سرهنگ را به سمت بخارا فرستاد و خود نیز برای آماده‌سازی به راه افتاد و راه‌ها را از هر طرف پوشش داد تا از کمین دشمن در امان باشد. وقتی به بخارا رسید، فرمانده علی تگین از آنجا فرار کرد و غازیان و مردم شهر به فرمانبرداری او آمدند و اظهار کردند که امیدوارند رعیت سلطان اعظم، ملک‌ الاسلام، شهاب الدّوله، همواره تحت فرمان او باشند. خوارزمشاه با مهربانی به آن‌ها پاسخ داد و دستور داد تا قهندز را محاصره کنند و با قهر و شمشیر بر آن تسلط یابند. همچنین، هفتاد ترک غلام به چنگ آمدند که آن‌ها را برای ارسال به درگاه خود جدا کردند. قهندز و حصار به غارت رفت و غنیمت و بیشمار ستور به دست سپاهیان افتاد. روز بعد، خوارزمشاه قصد داشت به دبوسی برود که شنید علی تگین سپاهی بزرگ جمع کرده است و می‌خواهد با او درگیر شود، زیرا هم خود و هم ترکمانان و سلجوقیان در کنار او ایستاده‌اند و در منطقه‌ای مناسب و با آب و درختان فراوان مستقر شده‌اند. به نظر می‌رسید که بر اساس برکت و نصرت، پیروزی در دست او خواهد بود.

خوانش ها

بخش ۲۸ - فتح بخارا به دست خوارزمشاه به خوانش سعید شریفی