گنجور

بخش ۱۶ - اقامهٔ رسم تعزیت

[اقامه رسم تعزیت‌]

و امیر ماتم داشتن ببسیجید و دیگر روز که بار داد با دستار و قبا بود سپید و همه اولیا و حشم و حاجبان با سپید آمدند. و رسول را بیاوردند تا مشاهد حال بود.

و بازارها در ببستند و مردم و اصناف رعیّت فوج فوج میآمدند. و سه روز برین جمله بود و رسول را می‌آوردند و چاشتگاه‌ که امیر برخاستی، بازمیگردانیدند و پس از سه روز مردمان ببازارها بازآمدند و دیوانها در بگشادند. و دهل و دبدبه‌ بزدند.

امیر خواجه علی را بخواند و گفت: مثال ده تا خوازه‌ زنند از درگاه تا در مسجد آدینه و هر تکلّف که ممکن گردد، بجای آرند که آدینه در پیش است و ما بتن خویش بمسجد آدینه خواهیم آمد تا امیر المؤمنین را خطبه کرده آید. گفت: چنین کنم. و بازگشت و اعیان بلخ را بخواند و آنچه گفتنی بود، بگفت و روی بکار آوردند روز دوشنبه و سه‌شنبه و چهارشنبه و پنج‌شنبه تا بلخ را چنان بیاراستند از در عبد الاعلی تا مسجد جامع که هیچ کس بلخ را بر آن جمله یاد نداشت، و بسیار خوازه زدند از بازارها تا سر کوی عبد الاعلی و از آنجا تا درگاه و کویهای محتشمان که آنجا نشست‌ داشتند. پس شب آدینه تا روز میآراستند. روز را چنان شده بود که بهیچ زیادت حاجت نیامد.

و امیر بار داد روز آدینه و چون بار بگسست‌، خواجه علی میکائیل گفت:

زندگانی خداوند دراز باد، آنچه فرمان عالی بود در معنی خوازه‌ها و آذین بستن‌ راست شد، فرمان دیگر هست؟ امیر گفت: بباید گفت تا رعیّت آهسته فرو نشیند و هر گروهی بجای خویش باشند و اندیشه خوازه و کالای خویش میدارند و هیچ کس چیزی اظهار نکند از بازی و رامش‌ تا ما بگذریم، چنانکه یک آواز شنونده نیاید.

آنگاه که ما بگذشتیم کار ایشان راست‌، آنچه خواهند کنند، که ما چون نماز بکردیم، از آنجانب شارستان‌ بباغ بازرویم. گفت: فرمان بردارم، و بازگشت و این مثال بداد و سیاه پوشان‌ برآمدند و حجّت تمام گرفتند .

[برگزاری مراسم تهنیت و مذاکره با رسول‌]

و امیر چاشتگاه فراخ‌ برنشست و چهار هزار غلام بر آن زینت که پیش ازین یاد کردم- روز پیش آمدن رسول- پیاده در پیش رفت و سالار بگتغدی‌ در قفای ایشان و غلامان خاص بر اثر و علامت سلطان و مرتبه‌داران و حاجبان در پیش و حاجب بزرگ بلگاتگین‌ در قفای ایشان و بر اثر سلطان خواجه بزرگ با خواجگان و اعیان درگاه و بر اثر وی خواجه علی میکائیل و قضاة و فقها و علما و زعیم‌ و اعیان بلخ، و رسول خلیفه با ایشان درین کوکبه بر دست راست علی میکائیل. امیر برین ترتیب بمسجد جامع آمد سخت آهسته، چنانکه بجز مقرعه‌ و بردابرد مرتبه‌داران هیچ آواز دیگر شنوده نیامد. چون بمسجد فرود آمد در زیر منبر بنشست. و منبر از سر تا پای در دیبای زربفت گرفته بودند. خواجه بزرگ و اعیان درگاه بنشستند. و علی میکائیل و رسول خلیفه دورتر بنشستند. و رسم خطبه را و نماز را خطیب‌ بجای آورد، چون فارغ شد و بیارامیدند، خازنان سلطانی بیامدند و ده هزار دینار در پنج کیسه حریر در پای منبر بنهادند نثار خلیفه را، و بر اثر آن نثارها آوردن گرفتند از آن خداوندزادگان‌، امیران فرزندان و خواجه بزرگ و حاجب بزرگ، پس از آن دیگران، و آواز میدادند که نثار فلان و نثار فلان و می‌نهادند، تا بسیار زر و سیم بنهادند. چون سپری شد، امیر برخاست و برنشست و بپای شارستان فرو رفت‌ با غلامان و حشم و قوم درگاه سوی باغ بزرگ. و خواجه بزرگ با وی برفت. و خازنان و دبیران خزینه و مستوفیان‌ نثارها را بخزانه بردند از راه بازار. و خواجه علی میکائیل برنشست و رسول را با خود برد و برسته بازار برآمدند، و مردم بلخ بسیار شادی کردند و بسیار درم و دینار و طرائف‌ و هر چیزی برافشاندند و تا نزدیک نماز شام روزگار گرفت تا آنگاه که بدر عبد الاعلی رسیدند. پس علی از راهی دیگر بازگشت و رسول را با آن کوکبه بسرای خویش برد و تکلّفی بزرگ ساخته بودند، نان بخوردند و علی دندان مزدی‌ بسزا داد رسول را و آن نزدیک امیر بموقعی سخت نیکو افتاد .

بخش ۱۵ - آمدن رسول از بغداد: ذکر ورود الرّسول من بغداد و اظهار موت الخلیفة القادر باللّه رضی اللّه عنه و اقامة رسم الخطبة للامام القائم بامر اللّه أطال اللّه بقاءه و ادام سموّه و ارتقاءه‌بخش ۱۷ - تدبیر عهد بستن با خلیفه: و دیگر روز امیر مثال داد خواجه بونصر مشکان را تا نزدیک خواجه بزرگ رود تا تدبیر عهد بستن خلیفه و بازگردانیدن رسول پیش گرفته آید. بونصر بدیوان وزارت رفت و خالی کردند و رسول را آنجا خواندند و بسیار سخن رفت تا آنچه نهادنی بود، بنهادند که امیر بر نسختی که آورده آمده است عهد بندد بر آن شرط که چون ببغداد بازرسد، امیر المؤمنین منشوری‌ تازه فرستد [چنانکه‌] خراسان و خوارزم و نیمروز و زابلستان‌ و جمله هند و سند و چغانیان‌ و ختلان‌ و قبادیان‌ و ترمذ و قصدار و مکران و والشتان‌ و کیکانان‌ و ری و جبال و سپاهان جمله تا عقبه حلوان‌ و گرگان و طبرستان در آن باشد، و با خانان ترکستان مکاتبت نکنند و ایشان را، هیچ لقب ارزانی ندارند و خلعت نفرستند بی‌واسطه این خاندان، چنانکه بروزگار گذشته بود که خلیفه گذشته، القادر باللّه، رضی اللّه عنه، نهاده بود با سلطان ماضی، تغمّده اللّه برحمته‌، و وی که سلیمانی است بازآید بدین کار و با وی خلعتی باشد از حسن رأی امیر المؤمنین که مانند آن بهیچ روزگار کس را نبوده است و دستوری دهد تا از جانب سیستان قصد کرمان کرده آید و از جانب مکران قصد عمان، و قرامطه‌ را برانداخته شود، و لشکری بی‌اندازه جمع شده است و بزیادت ولایت حاجت است و لشکر را ناچار کار باید کرد، اگر حرمت درگاه خلافت را نبودی‌ ناچار قصد بغداد کرده آمدی تا راه حج گشاده شدی‌ که ما را پدر به ری این کار را ماند و چون وی گذشته شد، اگر ما را حاجتمند نکردندی سوی خراسان بازگشتن بضرورت، امروز بمصر یا شام بودیمی؛ و ما را فرزندان کاری در رسیدند و دیگر میرسند و ایشان را کار می‌باید فرمود، و با آل بویه دوستی است و آزار ایشان جسته نیاید، امّا باید که ایشان بیدارتر باشند و جاه حضرت خلافت را بجای خویش باز برند و راه حج را گشاده کنند که مردم ولایت را فرموده آمده است تا کار حج راست کنند، چنانکه با سالاری از آن ما بروند و ما اینک حجّت گرفتیم‌ و اگر درین باب جهدی نرود، ما جد فرمائیم که ایزد، عزّ ذکره، ما را ازین بپرسد که‌ هم حشمت است جانب ما را و هم عدّت‌ و آلت تمام و لشکر بی‌اندازه.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

[اقامه رسم تعزیت‌]
هوش مصنوعی: موضوع برگزاری مراسم تعزیت اشاره به برگزاری مراسمی دارد که در زمان یا پس از فوت فردی برای ابراز همدردی و تسلیت به خانواده و نزدیکان آن شخص برگزار می‌شود. در این مراسم، افراد معمولاً یاد و خاطره مرحوم را گرامی می‌دارند و ابراز همدردی می‌کنند. این رسم می‌تواند شامل قرائت قرآن، خواندن فاتحه، یا برگزاری مراسم‌های دیگر باشد که به منظور آرامش روح متوفی و حمایت از خانواده‌اش انجام می‌گیرد.
و امیر ماتم داشتن ببسیجید و دیگر روز که بار داد با دستار و قبا بود سپید و همه اولیا و حشم و حاجبان با سپید آمدند. و رسول را بیاوردند تا مشاهد حال بود.
هوش مصنوعی: امیر بسیار ناراحت بود و روز بعد که باران آمد، با دستار و قبا سفید پوشیده بود و همه‌ی بزرگان، خدمت‌گزاران و حاجبان او نیز با لباس سفید حاضر شدند. و رسول را آوردند تا حال او را ببیند.
و بازارها در ببستند و مردم و اصناف رعیّت فوج فوج میآمدند. و سه روز برین جمله بود و رسول را می‌آوردند و چاشتگاه‌ که امیر برخاستی، بازمیگردانیدند و پس از سه روز مردمان ببازارها بازآمدند و دیوانها در بگشادند. و دهل و دبدبه‌ بزدند.
هوش مصنوعی: بازارها بسته بود و مردم و اصناف مختلف به صفوف طولانی در حال آمدن بودند. این وضعیت سه روز ادامه داشت، تا اینکه رسول را به همراه آوردند. وقتی امیر در زمان صبح برخاست، دوباره به حالت قبل برگشتند. پس از سه روز، مردم به بازارها بازگشتند و دفاتر دولتی را باز کردند. و صدای دهل و دف به گوش می‌رسید.
امیر خواجه علی را بخواند و گفت: مثال ده تا خوازه‌ زنند از درگاه تا در مسجد آدینه و هر تکلّف که ممکن گردد، بجای آرند که آدینه در پیش است و ما بتن خویش بمسجد آدینه خواهیم آمد تا امیر المؤمنین را خطبه کرده آید. گفت: چنین کنم. و بازگشت و اعیان بلخ را بخواند و آنچه گفتنی بود، بگفت و روی بکار آوردند روز دوشنبه و سه‌شنبه و چهارشنبه و پنج‌شنبه تا بلخ را چنان بیاراستند از در عبد الاعلی تا مسجد جامع که هیچ کس بلخ را بر آن جمله یاد نداشت، و بسیار خوازه زدند از بازارها تا سر کوی عبد الاعلی و از آنجا تا درگاه و کویهای محتشمان که آنجا نشست‌ داشتند. پس شب آدینه تا روز میآراستند. روز را چنان شده بود که بهیچ زیادت حاجت نیامد.
هوش مصنوعی: امیر خواجه علی را فراخواند و گفت: باید ده زن زیبا را از درگاه به سوی مسجد آدینه فرستاد و هر کار ممکن است که انجام شود، انجام دهند زیرا روز آدینه نزدیک است و ما به مسجد آدینه خواهیم رفت تا امیر المؤمنین خطبه بخواند. او پاسخ داد: من چنین خواهم کرد. سپس به سران بلخ دستور داد تا آنچه را که لازم بود، به انجام برسانند و از روز دوشنبه تا پنج‌شنبه، بلخ را آنچنان زیبا کردند که از در عبد الاعلی تا مسجد جامع کسی نمی‌توانست بلخ را در آن حالت به یاد بیاورد. آنها در بازارها تا سر کوی عبد الاعلی و سپس تا درگاه و کوی‌های بزرگ، تزئینات زیادی انجام دادند. در شب آدینه به زیبایی مشغول بودند تا روز فرا برسد و روز به گونه‌ای آماده شده بود که به هیچ چیز اضافی نیاز نبود.
و امیر بار داد روز آدینه و چون بار بگسست‌، خواجه علی میکائیل گفت:
هوش مصنوعی: و امیر در روز جمعه بار را گشود و پس از آنکه بار بسته شد، خواجه علی میکائیل گفت:
زندگانی خداوند دراز باد، آنچه فرمان عالی بود در معنی خوازه‌ها و آذین بستن‌ راست شد، فرمان دیگر هست؟ امیر گفت: بباید گفت تا رعیّت آهسته فرو نشیند و هر گروهی بجای خویش باشند و اندیشه خوازه و کالای خویش میدارند و هیچ کس چیزی اظهار نکند از بازی و رامش‌ تا ما بگذریم، چنانکه یک آواز شنونده نیاید.
هوش مصنوعی: زندگی خداوند پایدار باد. هر چیزی که به عنوان فرمان عالی در مورد خوازه‌ها و زینت‌دادن گفته شده، درست است. آیا فرمان دیگری وجود دارد؟ امیر پاسخ داد: باید بگوییم تا مردم آرام شوند و هر گروهی در جای خود باشند و به فکر خوازه و مال خود باشند و هیچ کس در مورد بازی و شادمانی چیزی نگوید تا ما عبور کنیم، به گونه‌ای که صدای کسی به گوش نرسد.
آنگاه که ما بگذشتیم کار ایشان راست‌، آنچه خواهند کنند، که ما چون نماز بکردیم، از آنجانب شارستان‌ بباغ بازرویم. گفت: فرمان بردارم، و بازگشت و این مثال بداد و سیاه پوشان‌ برآمدند و حجّت تمام گرفتند .
هوش مصنوعی: زمانی که ما از کار آنها عبور کردیم، هر چه بخواهند می‌توانند انجام دهند. وقتی که ما نمازمان را خواندیم، از آنجا به باغ می‌رویم. او گفت: «من تسلیم هستم» و بازگشت. سپس مثالی را ارائه داد و گروهی با لباس سیاه آمدند و همه چیز را به درستی ثابت کردند.
[برگزاری مراسم تهنیت و مذاکره با رسول‌]
هوش مصنوعی: برگزاری مراسم تبریک و گفت‌وگو با پیامبر.
و امیر چاشتگاه فراخ‌ برنشست و چهار هزار غلام بر آن زینت که پیش ازین یاد کردم- روز پیش آمدن رسول- پیاده در پیش رفت و سالار بگتغدی‌ در قفای ایشان و غلامان خاص بر اثر و علامت سلطان و مرتبه‌داران و حاجبان در پیش و حاجب بزرگ بلگاتگین‌ در قفای ایشان و بر اثر سلطان خواجه بزرگ با خواجگان و اعیان درگاه و بر اثر وی خواجه علی میکائیل و قضاة و فقها و علما و زعیم‌ و اعیان بلخ، و رسول خلیفه با ایشان درین کوکبه بر دست راست علی میکائیل. امیر برین ترتیب بمسجد جامع آمد سخت آهسته، چنانکه بجز مقرعه‌ و بردابرد مرتبه‌داران هیچ آواز دیگر شنوده نیامد. چون بمسجد فرود آمد در زیر منبر بنشست. و منبر از سر تا پای در دیبای زربفت گرفته بودند. خواجه بزرگ و اعیان درگاه بنشستند. و علی میکائیل و رسول خلیفه دورتر بنشستند. و رسم خطبه را و نماز را خطیب‌ بجای آورد، چون فارغ شد و بیارامیدند، خازنان سلطانی بیامدند و ده هزار دینار در پنج کیسه حریر در پای منبر بنهادند نثار خلیفه را، و بر اثر آن نثارها آوردن گرفتند از آن خداوندزادگان‌، امیران فرزندان و خواجه بزرگ و حاجب بزرگ، پس از آن دیگران، و آواز میدادند که نثار فلان و نثار فلان و می‌نهادند، تا بسیار زر و سیم بنهادند. چون سپری شد، امیر برخاست و برنشست و بپای شارستان فرو رفت‌ با غلامان و حشم و قوم درگاه سوی باغ بزرگ. و خواجه بزرگ با وی برفت. و خازنان و دبیران خزینه و مستوفیان‌ نثارها را بخزانه بردند از راه بازار. و خواجه علی میکائیل برنشست و رسول را با خود برد و برسته بازار برآمدند، و مردم بلخ بسیار شادی کردند و بسیار درم و دینار و طرائف‌ و هر چیزی برافشاندند و تا نزدیک نماز شام روزگار گرفت تا آنگاه که بدر عبد الاعلی رسیدند. پس علی از راهی دیگر بازگشت و رسول را با آن کوکبه بسرای خویش برد و تکلّفی بزرگ ساخته بودند، نان بخوردند و علی دندان مزدی‌ بسزا داد رسول را و آن نزدیک امیر بموقعی سخت نیکو افتاد .
هوش مصنوعی: امیر صبح زود با چهار هزار غلام بر زین، که قبلاً درباره‌اش صحبت کرده بودم، حرکت کرد و در جلوی او، سالار و دیگر افراد خاص راه می‌رفتند. حاجب بزرگ و مقامات دیگر نیز در پی ایشان بودند. وقتی به مسجد جامع رسیدند، امیر به آرامی وارد شد و زیر منبر نشست. منبر با پارچه زربفت پوشیده شده بود و مقامات مهم در اطراف نشسته بودند. وقتی خطبه و نماز به پایان رسید، خازنان سلطانی ده هزار دینار در پنج کیسه حریر بر پای منبر گذاشتند. سپس دیگران هم نذری آوردند و صدا به صدا گذاشتند که نثار فلان و نثار فلان، تا مقدار زیادی زر و سیم جمع شد. پس از اینکه مراسم تمام شد، امیر دوباره سوار شد و به سمت باغ بزرگ رفت. خازنان و دبیران نیز نذورات را به خزانه منتقل کردند. مردم بلخ بسیار خوشحال بودند و به جشن و شادی پرداختند. سپس علی میکائیل رسول را با خود به منزل برد و مراسمی بزرگ برای پذیرایی ترتیب داده بودند و علی به رسول هدیه‌ای نیکو داد که مورد پسند امیر نیز واقع شد.

خوانش ها

بخش ۱۶ - اقامهٔ رسم تعزیت به خوانش سعید شریفی