اطلاعات
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ نور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و اکنون حدیث این دو سالار محتشم بپایان آمد و سخت دراز کشید، امّا ناچار چون قاعده و قانون بر آن نهاده آمده است که همه قصّه را بتمامی شرح باید کرد، و این دو مرد بزرک بودند، قانون نگاه داشتم، که سخن اگرچه دراز شود از نکته و نادره خالی نباشد. و اینک عاقبت کار دو سپاهسالار کجا شد؟ همه بپایان آمد، چنانکه گفتی هرگز نبوده است. و زمانه و گشت فلک بفرمان ایزد، عزّذکره، چنین بسیار کرده است و بسیار خواهد کرد. و خردمند آن است که بنعمتی و عشوهیی که زمانه دهد، فریفته نشود و بر حذر میباشد از بازستدن که سخت زشت ستاند و بیمحابا. و در آن باید کوشید که آزادمردان را اصطناع کند و تخم نیکی بپراگند هم این جهانی و هم آن جهانی، تا از وی نام نیکو یادگار ماند، و چنان نباشد که همه خود خورد و خود پوشد، که هیچ مرد بدین نام نگرفته است. در قدیم الدّهر مردی بوده است نام وی زبرقان بن بدر با نعمتی سخت بزرک، و عادت این داشت که خود خوردی و خود پوشیدی، بکس نرسیدی، تا حطیئه شاعر گفت او را، شعر:
هوش مصنوعی: حالا داستان این دو فرمانده بزرگ به پایان رسید و با اینکه مدت طولانی طول کشید ولی چون بر اساس یک قاعده مشخص گوشهچشمی به آن داریم، باید تمام ماجرا را به دقت بیان کنیم. این دو مرد از شخصیتهای بزرگ بودند و من طبق این قاعده عمل کردم که حتی اگر داستان طولانی شود، نباید از نکات مهم و نادر خالی باشد. حالا به پایان کار این دو سپهسالار میرسیم؛ همه چیز به پایان رسید، چنان که هیچگاه وجود نداشته است. زمان و گردش روزگار به فرمان خداوند، چنین بسیار اتفاق میافتد و در آینده نیز خواهد افتاد. انسان دانا باید در برابر نعمتها و جذابیتهایی که زمانه برایش فراهم میآورد، فریفته نشود و از بازپسگیری چیزهایی که زشت و ناپسند است، دوری کند. همچنین باید تلاش کند تا انسانهای آزاد را تشویق کند و در این دنیا و آن دنیا دانههای نیکی بپراکند تا یاد نیک از خود بر جای بگذارد و نه اینکه تنها به فکر خود باشد. در گذشته مردی به نام زبرقان بن بدر وجود داشت که دارای ثروت فراوانی بود، او عادت داشت که فقط به خودش فکر کند و به دیگران توجهی نداشت تا اینکه شاعر حطیئه در مورد او شعری سرود.
دع المکارم لا ترحل لبغیتها
و اقعد فانّک انت الطّاعم الکاسی
هوش مصنوعی: به دنبال نیکیها نباش و برای رسیدن به آن زحمت نکش، زیرا تو خود باید از نعمتها بهرهمند شوی و به دیگران کمک کنی.
و چنان خواندم که چون این قصیده حطیئه بر زبرقان خواندند، ندیمانش گفتند: این هجائی زشت است که حطیئه ترا گفته است، زبرقان نزدیک امیر المؤمنین عمر خطّاب، رضی اللّه عنه، آمد و شکایت و تظلّم کرد ؛ گفت: داد من بده. عمر فرمود تا حطیئه را بیاوردند. گفت: من درین فحشی و هجائی ندانم، و گفتن شعر و دقایق و مضایق آن کار امیر المؤمنین نیست، حسّان ثابت را بخواند و سوگند دهد تا آنچه درین داند، راست بگوید. عمر کس فرستاد و حسّان را بیاوردند- و او نابینا شده بود- بنشست و این بیت بر وی خواندند، حسّان عمر را گفت: یا امیر المؤمنین، ما هجا و لکنّه سلح علی زبرقان . عمر تبسّم کرد و ایشان را اشارت کرد تا بازگردند. و این بیت بمانده است و چهارصد و اند سال است تا این را مینویسند و میخوانند. و اینک من بتازه نبشتم که باشد کسی این را بخواند و بکار آید، که نام نیکو یادگار ماند.
هوش مصنوعی: وقتی این قصیده را میخواندم، به یاد حادثهای افتادم که حطیئه بر زبرقان خوانده بود. دوستان زبرقان به او گفتند که این هجای زشت را حطیئه دربارهاش گفته است. زبرقان نزد امیر المؤمنین عمر بن خطاب رفت و از این موضوع شکایت کرد و درخواست عدالت کرد. عمر دستور داد تا حطیئه را بیاورند. حطیئه در پاسخ گفت که در این هجایی چیزی نمیبیند و شعر گفتن کار امیر المؤمنین نیست. سپس گفت که باید به حسّان ثابت احترام گذاشت و از او خواسته شود تا حقیقت را بگوید. عمر برای آوردن حسّان، که نابینا شده بود، دستور داد. وقتی حسّان را آوردند و آن بیت شعر را برایش خواندند، او به عمر گفت که این هجاست اما زبرقان آسیب نبیند. عمر لبخند زد و به آنها اشاره کرد که برگردند. این بیت شعر از آن زمان تا به حال مشهور شده و پس از چهارصد سال هنوز دربارهاش نوشته و خوانده میشود. اکنون من نیز این مطلب را مینویسم تا شاید کسی از آن بهرهبرداری کند و یاد نیکو را زنده نگه دارد.
و این بیت متنبی سخت نیکو گفته است، شعر:
هوش مصنوعی: این بیت از متنبی به زیبایی بیان شده است.
ذکر الفتی عمره الثّانی و حاجته
ماقاته و فضول العیش اشغال
هوش مصنوعی: دوستی و محبت با عمر طولانیاش ماندگار است و نیازهای او به سختی برآورده میشود و زندگی پر از تجملات، انسان را مشغول میکند.
و اگر ازین معنی نبشتن گیرم، سخت دراز شود. و این موعظت بسنده است هشیاران و کاردانان را. و سه بیت شعر یاد داشتم از آن ابو العتاهیه فراخور حال و روزگار این دو سالار، اینجا نبشتم که اندر آن عبرتهاست، شعر:
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از این موضوع بیشتر بنویسم، متن بسیار طولانی خواهد شد. این پند و اندرز برای آگاهان و دانایان کافی است. همچنین سه بیت شعری از ابو العتاهیه دارم که با وضعیت این دو ریاکار مرتبط است و در آن عبرتهایی نهفته است، اما اینجا آن را نمیآورم.
افنیت عمرک ادبار و اقبالا
تبغی البنین و تبغی الاهل و المالا
هوش مصنوعی: زندگیات را صرف گذراندن روزها میکنی و در پی فرزندان، خانواده و ثروت هستی.
الم تر الملک الامسیّ حین تری
هل نال خلق من الدّنیا کما نالا
هوش مصنوعی: آیا ندیدی پادشاه دیروز را زمانی که میبینی آیا انسانها از این دنیا آنچه را که او به دست آورد، به دست آوردند؟
اذا یشدّ لقوم عقد ملکهم
لاقوا زمانا لعقد الملک حلّالا
هوش مصنوعی: وقتی برای قومی، پیمان سلطنتشان محکم میشود، آنها با زمانی روبهرو میشوند که آن پیمان ممکن است بشکند.
و رودکی نیز نیکو گفته است، شعر:
هوش مصنوعی: رودکی به زیبایی در شعر خود به موضوعی اشاره کرده است.
مهتران جهان همه مردند
مرگ را سر همه فروکردند
هوش مصنوعی: همه بزرگان و سروران دنیا از دنیا رفتند و مرگ بر همهی آنها چیره شد.
زیر خاک اندرون شدند آنان
که همه کوشکها برآوردند
هوش مصنوعی: آنانی که به مقام و ثروت رسیدند و کاخهای بزرگ بنا کردند، اکنون در زیر خاک آرام گرفتهاند.
از هزاران هزار نعمت و ناز
نه بآخر بجز کفن بردند
هوش مصنوعی: از میان بینهایت نعمتها و زیباییها، در پایان تنها کفن را با خود میبرند.
بود از نعمت آنچه پوشیدند
و انچه دادند و آن کجا خوردند
هوش مصنوعی: از نعمتهایی که در دست مردم بود، چیزهایی را پنهان کردند و از آنچه به دیگران دادند، نیز چیزهایی را در مکانهای مختلف مصرف کردند.
انقضت هذه القّصة و ان کان فیها بعض الطّول، که البدیع غیر مملول .
هوش مصنوعی: این داستان به پایان رسید، هرچند که ممکن است کمی طولانی بوده باشد، اما زیبایی آن خستهکننده نیست.