و پس از گسیل کردن رسول امیر از سپاهان حرکت کرد با نشاط و نصرت، پنج روز باقی مانده بود از جمادی الاخری برطرف ری؛ چون بشهر ری رسید، مردمان آنجا خبر یافته بودند و تکلّفی کرده و شهر را آذین بسته بودند آذینی از حدّ و اندازه گذشته . اما وی بر کران شهر که خیمه زده بودند فرود آمد و گفت رفتنی است؛ و مردم ری خاص و عام بیرون آمدند و بسیار خدمت کردند و وی معتمدان خویش را در شهر فرستاد تا آن تکلّفی که کرده بودند، بدیدند و با وی گفتند و وی مردم ری را بدان بندگی که کرده بودند احماد کرد.
و اینجا خبر بدو رسید از نامههای ثقات که امیر محمّد بغزنین آمد و کارها بر وی قرار گرفت و لشکر بجمله او را مطیع و منقاد شد که گفتهاند: [اهل] الدّنیا عبید الدّینار و الدّرهم . امیر مسعود، رضی اللّه عنه، بدین خبر سخت دلمشغول شد و در وقت صواب آن دید که سیّد عبد العزیز علوی را که از دهاة الرّجال بود برسولی بغزنین فرستد و نامه نبشتند از فرمان او ببرادرش بتهنیت و تعزیت و پیغامها داد در معنی میراث و مملکت چنانکه شرح داده آمد این حال را در روزگار امارت امیر محمّد و آن کفایت باشد.
و پس از آنکه این علوی را برسولی فرستاد، نامه امیر المؤمنین القادر باللّه، رضی اللّه عنه، رسید به ری بتعزیت و تهنیت علی الرّسم فی مثله، جواب نامهیی که از سپاهان نوشته بودند بخبر گذشته شدن سلطان محمود و حرکت که خواهد بود بر جانب خراسان و خواستن لوا و عهد و آنچه با آن رود از نعوت و القاب که ولی عهد محمود است. و امیر المؤمنین او را مثال داده بود در این نامه که آنچه گرفته است از ولایت ری و جبال و سپاهان بروی مقرّر است، بتعجیل سوی خراسان باید رفت تا در آن ثغر بزرگ خللی نیفتد و آنچه که خواسته آمده است از لوا و عهد و کرامات با رسول بر اثر است.» امیر مسعود بدین نامه سخت شاد و قویدل شد و فرمود تا آن را برملا بخواندند و بوق و دهل بزدند و و از آن نامه نسختها برداشتند و بسپاهان و طارم و نواحی جبال و گرگان و طبرستان و نشابور و هراة فرستادند تا مردمان را مقرّر گردد که خلیفت امیر المؤمنین و ولی عهد پدر وی است.
و هم درین مدت قاصدان مسرع رسیدند از غزنین و نامهها آوردند از آن امیر یوسف و حاجب بزرگ علی و بو سهل حمدوی و خواجه علی میکائیل رئیس و سرهنگ بو علی کوتوال و همگان بندگی نموده و گفته که «از بهر تسکین وقت را امیر محمّد را بغزنین خوانده آمد تا اضطرابی نیفتد و بهیچ حال این کار از وی برنیاید که جز بنشاط و لهو مشغول نیست. خداوند را که ولی عهد پدر بحقیقت اوست بباید شتافت بدلی قوی و نشاطی تمام تا هر چه زودتر بتخت ملک رسد که چندان است که نام بزرگ او از خراسان بشنوند، بخدمت پیش آیند.» و والده امیر مسعود و عمّتش، حرّه ختّلی نیز نبشته بودند و باز نموده که بر گفتار این بندگان اعتمادی تمام باید کرد که آنچه گفتهاند حقیقت است.
امیر، رضی اللّه عنه، بدین نامهها که رسید سخت قویدل شد و مجلس کرد و اعیان قوم خویش را بخواند و این حالها با ایشان بازراند و گفت: کارها برین جمله شد، تدبیر چیست؟ گفتند: رأی درست آن باشد که خداوند بیند. گفت: اگر ما دل درین دیار بندیم، کار دشوار شود و چندین ولایت بشمشیر گرفتهایم و سخت با نام است، آخر فرع است و دل در فرع بستن و اصل را بجای ماندن محال است و ما را صواب آن مینماید که بتعجیل سوی نشابور و هراة رانیم و قصد اصل کنیم و اگر چنین که نبشتهاند بیجنگی این کار یکرویه گردد و بتخت ملک رسیم و منازعی نماند، باز تدبیر این نواحی بتوان کرد. گفتند: رأی درستتر این است که خداوند دیده است، هر چه از اینجا زودتر رود صوابتر. گفت: ناچار اینجا شحنهیی باید گماشت، کدام کس را گماریم و چند سوار؟ گفتند: خداوند کدام بنده را اختیار کند؟
که هر کس که بازایستد، بکراهیت بازایستد و پیداست که اینجا چند مردم میتوان گذاشت و اگر مردم ری وفا خواهند کرد، نام را کسی بباید گذاشت و اگر وفا نخواهند کرد، اگر چه بسیار مردم ایستانیده آید، چیزی نیست. گفت: راست من هم این اندیشیدهام که شما میگویید و حسن سلیمان را اینجا خواهم ماند با سواری پانصد دلانگیز . فردا اعیان ری را بخوانید تا آنچه گفتنی است درین باب گفته آید که ما بهمه حالها پسفردا بخواهیم رفت که روی مقام کردن نیست . گفتند: چنین کنیم؛ و بازگشتند و کسان فرستادند سوی اعیان ری و گفتند فرمان عالی بر آن جمله است که فردا همگان بدر سرای پرده باشند. گفتند: فرمانبرداریم.
دیگر روز فوجی قوی از اعیان بیرون آمدند علویان و قضاة و ائمه و فقها و بزرگان و بسیار مردم عامّه و از هر دستی اتباع ایشان. و امیر، رضی اللّه عنه فرموده بود تا کوکبهیی و تکلّفی ساخته بودند سخت عظیم و بسیار غلام بر در خیمه ایستاده و سوار و پیاده بسیار در صحرا در سلاح غرق . و بار دادند و اعیان و بزرگان لشکر در پیش او بنشستند و دیگران بایستادند و پس اعیان ری را پیش آوردند، تنی پنجاه و شصت از محتشمتر؛ و امیر اشارت کرد تا همگان را بنشاندند دورتر، و پس سخن بگشاد و چون این پادشاه در سخن آمدی، جهانیان بایستی که در نظاره بودندی که در پاشیدی و شکر شکستی و بیاید در این تاریخ سخنان وی، چه آنکه گفته و چه نبشته تا مقرّر گردد خوانندگان را که نه بر گزاف است حدیث پادشاهان، قال اللّه عزّوجلّ و قوله الحقّ : و زاده بسطة فی العلم و الجسم و اللّه یؤتی ملکه من یشاء . پس اعیان را گفت: سیرت ما تا این غایت بر چه جمله است؟
شرم مدارید و راست بگویید و محابا مکنید. گفتند: زندگانی خداوند دراز باد، تا از بلا و ستم دیلمان رستهایم و نام این دولت بزرگ که همیشه باد، بر ما نشسته است، در خواب امن غنودهایم و شب و روز دست بدعا برداشته که ایزد، عزّ ذکره، سایه رحمت و عدل خداوند را از ما دور نکند، چه اکنون خوش میخوریم و خوش میخسبیم و بر جان و مال و حرم و ضیاع و املاک ایمنیم که بروزگار دیلمان نبودیم.
امیر گفت: ما رفتنیایم که شغلی بزرگ در پیش داریم و اصل آن است و نامهها رسیده است از اولیا و حشم که سلطان، پدر ما، رضی اللّه عنه، گذشته شده است و گفتهاند که بزودی بباید آمد تا کار ملک را نظام داده آید که نه خرد ولایتی است خراسان و هندوستان و سند و نیمروز و خوارزم و بهیچ حال آنرا مهمل فرو- نتوان گذاشت که اصل است و چون از آن کارها فراغت یابیم، تدبیر این نواحی بواجبی ساخته آید، چنانکه یا فرزندی محتشم از فرزندان خویش فرستیم یا سالاری با نام و عدّت و لشکری تمام ساخته ؛ و اکنون اینجا شحنهیی میگماریم باندک مایه مردم آزمایش را تا خود از شما چه اثر ظاهر شود. اگر طاعتی ببینیم بیریا و شبهت، در برابر آن عدلی کنیم و نیکو داشتی که از آن تمامتر نباشد و پس اگر بخلاف آن باشد، از ما دریافتن ببینید فراخور آن، و نزدیک خدای، عزّوجلّ، معذور باشیم که شما کرده باشید و ناحیت سپاهان و مردم آن جهانیان را عبرتی تمام است. باید که جوابی جزم قاطع دهید نه عشوه و پیکار، چنانکه بر آن اعتماد توان کرد.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ نور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و پس از گسیل کردن رسول امیر از سپاهان حرکت کرد با نشاط و نصرت، پنج روز باقی مانده بود از جمادی الاخری برطرف ری؛ چون بشهر ری رسید، مردمان آنجا خبر یافته بودند و تکلّفی کرده و شهر را آذین بسته بودند آذینی از حدّ و اندازه گذشته . اما وی بر کران شهر که خیمه زده بودند فرود آمد و گفت رفتنی است؛ و مردم ری خاص و عام بیرون آمدند و بسیار خدمت کردند و وی معتمدان خویش را در شهر فرستاد تا آن تکلّفی که کرده بودند، بدیدند و با وی گفتند و وی مردم ری را بدان بندگی که کرده بودند احماد کرد.
هوش مصنوعی: پس از اینکه رسول امیر فرستاده شد، او با نشاط و پیروزی از سپاهان حرکت کرد. پنج روز پس از ماه جمادیالاخری، به شهر ری رسید. مردم آنجا از ورود او مطلع شده و به استقبالش آمده بودند و شهر را به طرز فوقالعادهای آذین کرده بودند. او در حاشیه شهر خیمه بر پا کرد و اعلام کرد که قصد رفتن دارد. مردم ری، اعم از خواص و عوام، به استقبال او آمدند و بسیار احترام گذاشتند. او نیز نزدیکان خود را به داخل شهر فرستاد تا از آذینبندیهایی که مردم کرده بودند دیدن کنند و درباره آن گفتگو کنند. در نهایت او از مردم ری به خاطر احترامی که قائل شده بودند تشکر کرد.
و اینجا خبر بدو رسید از نامههای ثقات که امیر محمّد بغزنین آمد و کارها بر وی قرار گرفت و لشکر بجمله او را مطیع و منقاد شد که گفتهاند: [اهل] الدّنیا عبید الدّینار و الدّرهم . امیر مسعود، رضی اللّه عنه، بدین خبر سخت دلمشغول شد و در وقت صواب آن دید که سیّد عبد العزیز علوی را که از دهاة الرّجال بود برسولی بغزنین فرستد و نامه نبشتند از فرمان او ببرادرش بتهنیت و تعزیت و پیغامها داد در معنی میراث و مملکت چنانکه شرح داده آمد این حال را در روزگار امارت امیر محمّد و آن کفایت باشد.
هوش مصنوعی: خبر بدی به امیر مسعود رسید که امیر محمد بغزنین به سراغ کارها آمده و لشکر کاملاً در اختیار او قرار گرفته است. در این شرایط، امیر مسعود بسیار نگران شد و تصمیم گرفت که سیّد عبد العزیز علوی، که از مردان باهوش و تدبیر بود، به عنوان فرستاده به بغزنین بفرستد. او نامهای نوشت و در آن به برادرش تبریک و تسلیت گفت و درباره میراث و مملکت مطالبی را عنوان کرد که پیشتر توضیح داده شده بود. این وضعیت به زمان سلطنت امیر محمد مربوط میشود و به همین اندازه کفایت میکند.
و پس از آنکه این علوی را برسولی فرستاد، نامه امیر المؤمنین القادر باللّه، رضی اللّه عنه، رسید به ری بتعزیت و تهنیت علی الرّسم فی مثله، جواب نامهیی که از سپاهان نوشته بودند بخبر گذشته شدن سلطان محمود و حرکت که خواهد بود بر جانب خراسان و خواستن لوا و عهد و آنچه با آن رود از نعوت و القاب که ولی عهد محمود است. و امیر المؤمنین او را مثال داده بود در این نامه که آنچه گرفته است از ولایت ری و جبال و سپاهان بروی مقرّر است، بتعجیل سوی خراسان باید رفت تا در آن ثغر بزرگ خللی نیفتد و آنچه که خواسته آمده است از لوا و عهد و کرامات با رسول بر اثر است.» امیر مسعود بدین نامه سخت شاد و قویدل شد و فرمود تا آن را برملا بخواندند و بوق و دهل بزدند و و از آن نامه نسختها برداشتند و بسپاهان و طارم و نواحی جبال و گرگان و طبرستان و نشابور و هراة فرستادند تا مردمان را مقرّر گردد که خلیفت امیر المؤمنین و ولی عهد پدر وی است.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه نامهای از طرف امیر المؤمنین القادر باللّه به ری برای تسلیت و تبریک ارسال شد، جواب نامهای که از سپاهان درباره خبر درگذشت سلطان محمود و حرکت به سوی خراسان نوشته بودند، رسید. در این نامه، امیر المؤمنین اشاره کرده بود که آنچه از ولایت ری، جبال و سپاهان به دست آمده، باید به سرعت به خراسان منتقل شود تا در آن منطقه بزرگ مشکلی به وجود نیاید. او همچنین به خواستههای آمده از لوا و عهد و کرامات که باید با رسول ارسال شود، اشاره کرده بود. امیر مسعود از دریافت این نامه بسیار خوشحال و دلگرم شد و دستور داد آن را بهطور علنی بخوانند و بوق و دهل بزنند. همچنین نسخههایی از این نامه به سپاهان، طارم، نواحی جبال، گرگان، طبرستان، نشابور و هراة ارسال شد تا مردم مطلع شوند که خلیفه، امیر المؤمنین و ولی عهد پدر اوست.
و هم درین مدت قاصدان مسرع رسیدند از غزنین و نامهها آوردند از آن امیر یوسف و حاجب بزرگ علی و بو سهل حمدوی و خواجه علی میکائیل رئیس و سرهنگ بو علی کوتوال و همگان بندگی نموده و گفته که «از بهر تسکین وقت را امیر محمّد را بغزنین خوانده آمد تا اضطرابی نیفتد و بهیچ حال این کار از وی برنیاید که جز بنشاط و لهو مشغول نیست. خداوند را که ولی عهد پدر بحقیقت اوست بباید شتافت بدلی قوی و نشاطی تمام تا هر چه زودتر بتخت ملک رسد که چندان است که نام بزرگ او از خراسان بشنوند، بخدمت پیش آیند.» و والده امیر مسعود و عمّتش، حرّه ختّلی نیز نبشته بودند و باز نموده که بر گفتار این بندگان اعتمادی تمام باید کرد که آنچه گفتهاند حقیقت است.
هوش مصنوعی: در این مدت، قاصدان سریعاً از غزنین رسیدند و نامههایی از امیر یوسف، حاجب بزرگ علی، بوسهل حمدوی، خواجه علی میکائیل رئیس و سرهنگ بوعلی کوتوال آوردند. آنها اظهار کرده بودند که برای آرامش اوضاع، امیر محمد به غزنین فراخوانده شده تا از بروز هرگونه ناآرامی جلوگیری شود، زیرا به هیچ وجه نمیتوان به او اعتماد کرد چرا که همواره در حال تفریح و سرگرمی است. آنها به این نیز تأکید کرده بودند که خداوند باید هرچه سریعتر به امیر مسعود توجه کند و با جدیت و انگیزه تمام، او را به تاج و تخت برساند تا دیگران نیز به خدمتش بیایند و عظمت او را بشناسند. همچنین مادر امیر مسعود و عمۀ او، حرّه ختّلی، نیز نامهای نوشته و تأکید کردند که به سخنان این افراد باید اعتماد کامل داشت زیرا آنچه گفتهاند واقعیت دارد.
امیر، رضی اللّه عنه، بدین نامهها که رسید سخت قویدل شد و مجلس کرد و اعیان قوم خویش را بخواند و این حالها با ایشان بازراند و گفت: کارها برین جمله شد، تدبیر چیست؟ گفتند: رأی درست آن باشد که خداوند بیند. گفت: اگر ما دل درین دیار بندیم، کار دشوار شود و چندین ولایت بشمشیر گرفتهایم و سخت با نام است، آخر فرع است و دل در فرع بستن و اصل را بجای ماندن محال است و ما را صواب آن مینماید که بتعجیل سوی نشابور و هراة رانیم و قصد اصل کنیم و اگر چنین که نبشتهاند بیجنگی این کار یکرویه گردد و بتخت ملک رسیم و منازعی نماند، باز تدبیر این نواحی بتوان کرد. گفتند: رأی درستتر این است که خداوند دیده است، هر چه از اینجا زودتر رود صوابتر. گفت: ناچار اینجا شحنهیی باید گماشت، کدام کس را گماریم و چند سوار؟ گفتند: خداوند کدام بنده را اختیار کند؟
هوش مصنوعی: امیر، پس از دریافت نامهها، با شجاعت بیشتری به فکر فرو رفت و تصمیم گرفت مجلس تشکیل دهد و بزرگان قوم خود را دعوت کرد تا درباره وضعیت پیش آمده گفتگو کنند. او به آنها گفت که اوضاع اینگونه شده و باید تدبیری اندیشید. اعضای مجلس پیشنهاد دادند که باید به اراده الهی تکیه کرد. امیر ادامه داد که اگر در این سرزمین دل ببندیم، کارها دشوار خواهد شد، زیرا ما در حال حاضر تعدادی ولایت را با شمشیر تصرف کردهایم و این کار به سختی انجام شده است. بر این اساس، بهتر است هر چه سریعتر به سمت نشابور و هرات حرکت کنیم و به اصل کار بپردازیم. او به این نتیجه رسید که اگر این کار بدون جنگ انجام شود و بر تخت سلطنت بنشینند، میتوانند به راحتی تدبیر این مناطق را نیز انجام دهند. دیگران نیز تأکید کردند که هر چه سریعتر از این مکان خارج شوند، بهتر است. در نهایت، امیر پرسید که باید چه کسی را به عنوان فرمانده در اینجا بگمارد و چند سوار به همراه او باشد و بزرگان پاسخ دادند که باید ببیند خداوند کدام بنده را انتخاب میکند.
که هر کس که بازایستد، بکراهیت بازایستد و پیداست که اینجا چند مردم میتوان گذاشت و اگر مردم ری وفا خواهند کرد، نام را کسی بباید گذاشت و اگر وفا نخواهند کرد، اگر چه بسیار مردم ایستانیده آید، چیزی نیست. گفت: راست من هم این اندیشیدهام که شما میگویید و حسن سلیمان را اینجا خواهم ماند با سواری پانصد دلانگیز . فردا اعیان ری را بخوانید تا آنچه گفتنی است درین باب گفته آید که ما بهمه حالها پسفردا بخواهیم رفت که روی مقام کردن نیست . گفتند: چنین کنیم؛ و بازگشتند و کسان فرستادند سوی اعیان ری و گفتند فرمان عالی بر آن جمله است که فردا همگان بدر سرای پرده باشند. گفتند: فرمانبرداریم.
هوش مصنوعی: هر کس که از جلو پیشرفت بازایستد، چون کسی که به زحمت بازایستاده است، و همچنین واضح است که میتوان تعدادی انسان در اینجا قرار داد. اگر مردم عزم داشته باشند، باید نامگذاری انجام شود، و اگر عزم نداشته باشند، حتی اگر تعداد زیادی هم در اینجا باشند، فایدهای ندارد. او گفت: به درستی که من هم به این موضوع فکر کردهام و حسن سلیمان را با پانصد سوار در اینجا نگه میدارم. فردا باید بزرگان ری را دعوت کنیم تا در این باره صحبت کنیم زیرا ما به هر حال پسفردا قصد رفتن داریم و نمیتوانیم در اینجا باقی بمانیم. آنها گفتند: اینطور انجام میدهیم و برگشتند و افرادی را به سمت بزرگان ری فرستادند و گفتند که فرمان عالی این است که فردا همه به در خانه پرده (مکان معین) بیایند. آنها پاسخ دادند: ما اطاعت میکنیم.
دیگر روز فوجی قوی از اعیان بیرون آمدند علویان و قضاة و ائمه و فقها و بزرگان و بسیار مردم عامّه و از هر دستی اتباع ایشان. و امیر، رضی اللّه عنه فرموده بود تا کوکبهیی و تکلّفی ساخته بودند سخت عظیم و بسیار غلام بر در خیمه ایستاده و سوار و پیاده بسیار در صحرا در سلاح غرق . و بار دادند و اعیان و بزرگان لشکر در پیش او بنشستند و دیگران بایستادند و پس اعیان ری را پیش آوردند، تنی پنجاه و شصت از محتشمتر؛ و امیر اشارت کرد تا همگان را بنشاندند دورتر، و پس سخن بگشاد و چون این پادشاه در سخن آمدی، جهانیان بایستی که در نظاره بودندی که در پاشیدی و شکر شکستی و بیاید در این تاریخ سخنان وی، چه آنکه گفته و چه نبشته تا مقرّر گردد خوانندگان را که نه بر گزاف است حدیث پادشاهان، قال اللّه عزّوجلّ و قوله الحقّ : و زاده بسطة فی العلم و الجسم و اللّه یؤتی ملکه من یشاء . پس اعیان را گفت: سیرت ما تا این غایت بر چه جمله است؟
هوش مصنوعی: در یک روز دیگر، گروهی از بزرگان و مقامات از جمله علویان، قضات، ائمه، فقها و بسیاری از مردم عادی و پیروان آنها به میدان آمدند. امیر، که خدا از او راضی باشد، فرمان داده بود که عده زیادی از غلامان در جلوی خیمه ایستاده و نیروی عظیمی از سواران و پیادگان در صحرای اطراف آماده باشند. سپس لشکر به خوبی تجهیز شده و بزرگان آن در پیش پای امیر نشسته و دیگران ایستادند. بلافاصله پس از آن، بزرگانی از ری به پیش آوردند، حدود پنجاه یا شصت نفر از محترمترین افراد. امیر اشاره کرد که همه آنها باید دورتر نشسته و بیصدا باشند. در این هنگام، وقتی که پادشاه صحبت کرد، تمامی حاضرین ایستاده و با دقت به او گوش فرا دادند تا سخنانش را بشنوند و یادداشت کنند، زیرا فهمیدن آنچه او میگوید در تاریخ مهم بود. پادشاه بر اهمیت کلمات خود تأکید کرده و با اشاره به آیهای از قرآن کریم تأکید کرد که خداوند علم و قدرت را به هرکس بخواهد عطا میکند. سپس از بزرگان خواست تا نظرشان را درباره عملکرد خود تا آن لحظه بیان کنند.
شرم مدارید و راست بگویید و محابا مکنید. گفتند: زندگانی خداوند دراز باد، تا از بلا و ستم دیلمان رستهایم و نام این دولت بزرگ که همیشه باد، بر ما نشسته است، در خواب امن غنودهایم و شب و روز دست بدعا برداشته که ایزد، عزّ ذکره، سایه رحمت و عدل خداوند را از ما دور نکند، چه اکنون خوش میخوریم و خوش میخسبیم و بر جان و مال و حرم و ضیاع و املاک ایمنیم که بروزگار دیلمان نبودیم.
هوش مصنوعی: شرم نکنید و راستگو باشید و احتیاط نکنید. آنها گفتند: زندگی خداوند دراز باد، تا از بلا و ظلم رهایی یافتهایم و نام این دولت بزرگ که همیشه بر ما سایه افکنده است، در آرامش خوابیدهایم. شب و روز دعا میکنیم که خدایی که نامش با عزت است، سایه رحمت و عدلش را از ما دور نکند. زیرا اکنون در آرامش زندگی میکنیم و در آسایش خوابیدهایم و از جان، مال، و داراییهای خود در امانیم، در حالی که در گذشته چنین حالتی نداشتیم.
امیر گفت: ما رفتنیایم که شغلی بزرگ در پیش داریم و اصل آن است و نامهها رسیده است از اولیا و حشم که سلطان، پدر ما، رضی اللّه عنه، گذشته شده است و گفتهاند که بزودی بباید آمد تا کار ملک را نظام داده آید که نه خرد ولایتی است خراسان و هندوستان و سند و نیمروز و خوارزم و بهیچ حال آنرا مهمل فرو- نتوان گذاشت که اصل است و چون از آن کارها فراغت یابیم، تدبیر این نواحی بواجبی ساخته آید، چنانکه یا فرزندی محتشم از فرزندان خویش فرستیم یا سالاری با نام و عدّت و لشکری تمام ساخته ؛ و اکنون اینجا شحنهیی میگماریم باندک مایه مردم آزمایش را تا خود از شما چه اثر ظاهر شود. اگر طاعتی ببینیم بیریا و شبهت، در برابر آن عدلی کنیم و نیکو داشتی که از آن تمامتر نباشد و پس اگر بخلاف آن باشد، از ما دریافتن ببینید فراخور آن، و نزدیک خدای، عزّوجلّ، معذور باشیم که شما کرده باشید و ناحیت سپاهان و مردم آن جهانیان را عبرتی تمام است. باید که جوابی جزم قاطع دهید نه عشوه و پیکار، چنانکه بر آن اعتماد توان کرد.
هوش مصنوعی: امیر گفت: ما در حال رفتن به جایی هستیم که وظیفه بزرگی در پیش داریم و این موضوع بسیار اهمیت دارد. نامههایی از مقامات و کارگزاران به ما رسیده که سلطان، پدرمان، رحمت خدا بر او، فوت کرده است و به ما گفتهاند که باید هر چه سریعتر برای ساماندهی امور کشور به آنجا برویم، زیرا این مسائل مربوط به ولایتهای خراسان، هندوستان، سند، نیمروز و خوارزم بسیار مهم است و نباید به حال خود رها شود. پس از اینکه این امور را به سامان رساندیم، باید تدبیری برای این مناطق بیندیشیم، مثل فرستادن یکی از فرزندان خود یا فرستادن یک سردار با لشکری کامل. در حال حاضر، ما در اینجا کسانی را به عنوان نماینده منصوب میکنیم تا از میان مردم، صلاحیتها را ارزیابی کنیم و ببینیم شما چه تأثیری دارید. اگر در این کار فردی فداکار و بدون ریا ببینیم، در مقابل آن، انصاف به خرج خواهیم داد و بهتر از آنچه که انجام شده، عمل خواهیم کرد. اما اگر خلاف این باشد، قضاوتهایمان بر اساس آن خواهد بود و نزد خداوند نیز معذور خواهیم بود که شما چه کردهاید. باید به دقت و قاطعانه پاسخی بدهید و نه با تظاهر و بازی، به طوری که بتوان به آن اعتماد کرد.