گنجور

بخش ۷

چون بر همه احوالها واقف گشتم‌، گفتم: زندگانی خداوند دراز باد، بهیچ مشاورت حاجت نیاید، بر آنچه نبشته است، کار میباید کرد که هر چه گفته است، همه نصیحت محض‌ است، هیچ کس را این فراز نباید [گفت‌]. گفت: همچنین است و رأی درست این است که دیده است‌ و همچنین کنم، اگر خدای، عزّ و جلّ، خواهد.

فامّا از مشورت کردن چاره نیست، خیز، کسان فرست و سپاه سالارتاش را و التون تاش حاجب بزرگ را و دیگر اعیان و مقدّمان را بخوانید تا با ایشان نیز بگوییم و سخن ایشان بشنویم، آنگاه آنچه قرار گیرد، بر آن کار میکنیم.

من برخاستم و کسان‌ فرستادم و قوم‌ حاضر آمدند، پیش امیر رفتیم، چون بنشستیم، امیر حال با ایشان بازگفت و ملطّفه مرا داد تا بر ایشان خواندم. چون فارغ شدم، گفتند: زندگانی خداوند دراز باد، این ملکه‌ نصیحتی کرده است و سخت بوقت‌ آگاهی داده و خیر بزرگ است که این خبر اینجا رسید که اگر رکاب عالی‌ بسعادت حرکت کرده بودی و سایه بر جانبی افکنده و کاری برناگزارده و این خبر آنجا رسیدی، ناچار بازبایستی گشت، زشت بودی. اکنون خداوند چه دیده است در این باب؟ گفت: شما چه گوئید که صواب چیست؟ گفتند: ما صواب جز بتعجیل رفتن نبینیم‌ . گفت: ما هم برینیم‌ . امّا فردا مرگ پدر را بفرماییم تا آشکارا کنند.

چون ماتم‌ داشته شد، رسولی فرستیم نزدیک پسر کاکو و او را استمالتی کنیم‌ و شک نیست که وی را این خبر رسیده باشد، زودتر از آنکه کس ما باو رسد و غنیمت دارد که ما از اینجا بازگردیم و هر حکم که کنیم بخدمت مال‌ ضمانی‌ اجابت کند و هیچ کژی ننماید که از آنچه نهاده باشد، چیزی ندهد که داند چون ما بازگشتیم، مهمّات بسیار پیش افتد و تا روزگار دراز نپردازیم‌ و لکن ما را باری‌ عذری باشد در بازگشتن. همگان گفتند: سخت صواب و نیکو دیده آمده است‌ و جز این صواب نیست و هر چند رکاب عالی زودتر حرکت کند سوی خراسان بهتر که مسافت دور است و قوم غزنین‌ بادی در سر کنند که کار بر ما دراز گردد . امیر گفت: شما بازگردید تا من اندرین بهتر نگرم و آنچه رأی واجب کند، بفرمایم. قوم بازگشتند.

و امیر دیگر روز بار داد با قبائی و ردائی‌ و دستاری سپید و همه اعیان و مقدّمان و اصناف لشکر بخدمت آمدند سپیدها پوشیده‌ و بسیار جزع بود. سه روز تعزیتی ملکانه برسم‌ داشته آمد، چنانکه همگان بپسندیدند.

و چون روزگار مصیبت سرآمد، امیر رسولی نامزد کرد سوی بو جعفر کاکو علاء الدّوله و فرستاده آمد و مسافت نزدیک بود سوی وی. و پیش از آن که این خبر رسد، امیر المؤمنین بشفاعت‌ نامه‌یی نبشته بود تا سپاهان بدو باز داده آید و او خلیفت شما باشد و آنچه نهاده آید از مال ضمانی میدهد و نامه‌آور بر جای بمانده و اجابت می‌بود و نمی‌بود بدو، لکن اکنون بغنیمت داشت امیر مسعود این حال را و رسولی فرستاد و نامه و پیغام بر این جمله بود که ما شفاعت امیر المؤمنین را بسمع و طاعت‌ پیش رفتیم که از خداوندان بندگان را فرمان باشد نه شفاعت و با آنکه مهمّات بزرگتر از مهمّات سپاهان در پیش داشتیم‌ و هیچ خلیفه‌ شایسته‌تر از امیر علاء الدّوله یافته نیاید و اگر اوّل که ما قصد این دیار کردیم و رسول فرستادیم و حجّت گرفتیم‌، آن ستیزه و لجاج‌ نرفته بودی، این چشم زخم‌ نیفتادی، لیکن چه توان کرد؟ بودنی می‌باشد . اکنون مسئله دیگر شد و ما قصد کردن بر آن سو یله کردیم‌ که شغل فریضه‌ در پیش داریم و سوی خراسان میرویم که سلطان بزرگ گذشته شد و کار مملکتی سخت بزرگ مهمل‌ ماند آنجا، و کار اصل ضبط کردن اولی‌تر که‌ سوی فرع گراییدن، خصوصا که دوردست است و فوت میشود؛ و به ری و طارم‌ و نواحی که گرفته آمده است، شحنه‌یی گماشته خواهد آمد، چنانکه بغیبت ما بهیچ حال خللی نیفتد و اگر کسی خوابی بیند و فرصتی جوید، خود آن دیدن و آن فرصت چندان است که ما بر تخت پدر نشستیم‌، دیگر بهیچ حال این دیار را مهمل فرو نگذاریم که ما را بر نیک و بد این بقاع‌ چشم افتاد و معلوم گشت و از سر تخت پدر، تدبیر آن دیار از لونی دیگر پیش گرفته آید که بحمد اللّه مردان و عدّت‌ و آلت سخت تمام‌ است آنجا. اکنون باید که امیر این کار را سخت زود بگزارد و در سؤال و جواب نیفگند تا بر کاری پخته‌ ازینجا بازگردیم؛ پس اگر عشوه‌ دهد کسی، نخرد که‌ او را گویند: «با سستی باید ساخت که مسعود بر جناح سفر است و اینجا مقام چند تواند کرد؟» نباید خرید و چنین سخن نباید شنید که وحشت‌ ما بزرگ است و ما چون بوحشت بازگردیم، دریافت این کار از لونی دیگر باشد و السّلام.

این رسول برفت و پیغامها بگزارد و پسر کاکو نیکو بشنید و بغنیمتی سخت تمام داشت‌ و جوابی نیکو داد؛ و سه روز در مناظره‌ بودند تا قرار گرفت بدانکه وی خلیفت امیر باشد در سپاهان در غیبت که وی‌ را افتد و هر سالی دویست هزار دینار هریوه‌ و ده هزار طاق جامه‌ از مستعملات‌ آن نواحی بدهد بیرون هدیه نوروز و مهرگان‌ از هر چیزی و اسبان تازی و استران با زین‌ و آلت سفر از هر دستی‌ . و امیر، رضی اللّه عنه، عذر او بپذیرفت و رسول را نیکو بنواخت و فرمود تا بنام بو جعفر کاکو منشوری‌ نبشتند بسپاهان و نواحی و خلعتی فاخر ساختند و گسیل کردند .

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

بخش ۷ به خوانش سعید شریفی