و حاجب بگتگین چون ازین شغل فارغ گشت سوی غزنین رفت به فرمان تا از آنجا سوی بلخ رود با والده سلطان مسعود و دیگر حرم و حرّه ختّلی، چنانکه به احتیاط آنجا رسند.
و چون همه کارها به تمامی به هرات قرار گرفت، سلطان مسعود استادم بونصر را گفت: آنچه فرمودنی بود در هر بابی فرموده آمد و ما درین هفته حرکت خواهیم کرد بر جانب بلخ تا این زمستان آنجا باشیم و آنچه نهادنی است با خانان ترکستان نهاده آید و احوال آن جانب را مطالعت کنیم و خواجه احمد حسن نیز دررسد و کار وزارت قرار گیرد، آنگاه سوی غزنین رفته آید . بو نصر جواب داد که هرچه خداوند اندیشیده است، همه فریضه است و عین صواب است. سلطان گفت: به امیر المؤمنین نامه باید نبشت بدین چه رفت، چنانکه رسم است تا مقرّر گردد که بی آنکه خونی ریخته آید، این کارها قرار گرفت. بونصر گفت: این از فرایض است و به قدر خان هم بباید نبشت تا رکابداری به تعجیل ببرد و این بشارت برساند؛ آنگاه چون رکاب عالی به سعادت به بلخ رسد، تدبیر گسیل کردن رسولی با نام از بهر عقد و عهد را کرده شود.
سلطان گفت: پس زود باید پیش گرفت که رفتن ما نزدیک است تا پیش از آنکه از هرات برویم، این دو نامه گسیل کرده آید. و استادم دو نسخت کرد این دو نامه را، چنانکه او کردی، یکی به تازی سوی خلیفه و یکی بپارسی به قدر خان . و نسختها بشده است، چنانکه چند جای این حال بیاوردم. و طرفه آن بود که از عراق گروهی را با خویشتن بیاورده بودند چون بو القاسم حریش و دیگران، و ایشان را میخواستند که بر وی استادم برکشند که ایشان فاضلتراند، و بگویم که ایشان شعر بهغایت نیکو بگفتندی و دبیری نیک بکردندی ولیکن این نمط که از تخت ملوک به تخت ملوک باید نبشت دیگرست، و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست . و استادم هر چند در خرد و فضل آن بود که بود، از تهذیبهای محمودی چنانکه باید، یگانه زمانه شد. و آن طایفه از حسد وی هرکسی نسختی کرد و شرم دارم که بگویم بر چه جمله بود.
سلطان مسعود را آن حال مقرّر گشت و پس از آن چون خواجه بزرگ احمد در رسید، مقرّرتر گردانید تا باد حاسدان یکبارگی نشسته آمد. و من نسختی کردم چنانکه در دیگر نسختها و درین تاریخ آوردم نام را، و از آن امیر المؤمنین هم ازین معانی بود تا دانسته آید، ان شاء اللّه عزّوجلّ.
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. بعد الصّدر و الدّعاء، خان داند که بزرگان و ملوک روزگار که با یکدیگر دوستی بسر برند و راه مصلحت سپرند وفاق و ملاطفات را پیوسته گردانند و آنگاه آن لطف حال را بدان منزلت رسانند که دیدار کنند دیدار کردنی بسزا، و اندر آن دیدار کردن شرط ممالحت را بجای آرند و عهد کنند و تکلّفهای بیاندازه و عقود و عهود که کرده باشند بهجای آرند تا خانهها یکی شود و همه اسباب بیگانگی برخیزد، این همه آنرا کنند تا که چون ایشان را منادی حق درآید و تخت ملک را بدرود کنند و بروند، فرزندان ایشان که مستحقّ آن تخت باشند و بر جایهای ایشان بنشینند با فراغت دل روزگار را کرانه کنند و دشمنان ایشان را ممکن نگردد که فرصتی جویند و قصدی کنند و بهمرادی رسند.
«بر خان پوشیده نیست که حال پدر ما، امیر ماضی بر چه جمله بود. بهر چه ببایست که باشد پادشاهان بزرگ را، از آن زیادتتر بود، و از آن شرح کردن نباید که بهمعاینه حالت و حشمت و آلت و عدّت او دیده آمده است. و داند که دو مهتر باز گذشته بسی رنج بر خاطرهای پاکیزه خویش نهادند تا چنان الفتی و موافقتی و دوستی و مشارکتی بپای شد و آن یکدیگر دیدار کردن بر در سمرقند بدان نیکویی و زیبایی، چنانکه خبر آن بدور و نزدیک رسید و دوست و دشمن بدانست و آن حال تاریخ است، چنانکه دیر سالها مدروس نگردد. و مقرّر است که این تکلّفها از آن جهت بکردند تا فرزندان از آن الفت شاد باشند و بر آن تخمها که ایشان کاشتند، بردارند. امروز چون تخت بما رسید و کار این است که بر هر دو جانب پوشیده نیست، خرد آن مثال دهد و تجارب آن اقتضا کند که جهد کرده آید تا بناهای افراشته را در دوستی افراشتهتر کرده آید تا از هر دو جانب دوستان شادمانه شوند و حاسدان و دشمنان به کوری و دَهدلی روزگار را کرانه کنند و جهانیان را مقرّر گردد که خاندانها یکی، بود اکنون از آنچه بود، نیکوتر شده است. و توفیق اصلح خواهیم از ایزد، عزّذکره، در این باب که توفیق او دهد بندگان را، و ذلک بیده و الخیر کلّه
«و شنوده باشد خان، ادام اللّه عزّه، که چون پدر ما، رحمة اللّه علیه، گذشته شد، ما غایب بودیم از تخت ملک ششصد و هفتصد فرسنگ، جهانی را زیر ضبط آورده، و هرچند میبراندیشیدیمی، ولایتهای با نام بود در پیش ما و اهل جمله آن ولایات گردن برافراشته تا نام ما بر آن نشیند و به ضبط ما آراسته گردد. و مردمان به جمله دستها برداشته تا رعیّت ما گردند. و امیر المؤمنین اعزازها ارزانی میداشت و مکاتبت پیوسته تا بشتابیم و به مدینة السّلام رویم و غضاضتی که جاه خلافت را میباشد از گروهی اذناب، آن را دریابیم و آن غضاضت را دور کنیم. و عزیمت ما بر آن قرار گرفته بود که هر آیینه و ناچار فرمان عالی را نگاه داشته آید و سعادت دیدار امیر المؤمنین خویشتن را حاصل کرده شود، خبر رسید که پدر ما به جوار رحمت خدای پیوست.
و بعد از آن شنودیم که برادر ما، امیر محمّد را اولیا و حشم در حال، چون ما دور بودیم، از گوزگانان بخواندند و بر تخت ملک نشاندند و بر وی به امیری سلام کردند و اندر آن تسکین وقت دانستند، که ما دور بودیم، و دیگر که پدر ما هر چند ما را ولی عهد کرده بود به روزگار حیات خویش، درین آخرها که لختی زاج او بگشت و سستی بر اصالت رأیی بدان بزرگی که او را بود، دست یافت، از ما نه به حقیقت آزاری نمود، چنانکه طبع بشریّت است و خصوصا از آن ملوک که دشوار آید ایشان را دیدن کسی که مستحقّ جایگاه ایشان باشد، ما را بری ماند که دانست که آن دیار تا روم و از دیگر جانب تا مصر طولا و عرضا همه به ضبط ما آراسته گردد تا غزنین و هندوستان و آنچه گشاده آمده است به برادر یله کنیم که نه بیگانه را بود تا خلیفت ما باشد و به اعزاز بزرگتر داریم .
«رسول فرستادیم نزدیک برادر به تعزیت و تهنیت نشستن بر تخت ملک و پیغامها دادیم رسول را که اندران صلاح ذات البین بود و سکون خراسان و عراق و فراغت دل هزارهزار مردم. و مصرّح بگفتیم که مر ما را چندان ولایت در پیش است و آن را به فرمان امیرالمؤمنین میبباید گرفت و ضبط کرد که آن را حد و اندازه نیست، همپشتی و یکدلی و موافقت میباید میان هر دو برادر و همه اسباب مخالفت را برانداخته باید. تا جهان آنچه بکار آید و نام دارد، ما را گردد، امّا شرط آن است که از زرّاد خانه پنج هزار اشتربار سلاح، و بیست هزار اسب از مرکب و ترکی، دو هزار غلام سوار آراسته با سازو آلت تمام، و پانصد پیل خیاره سبک جنگی بزودی نزدیک ما فرستاده آید، و برادر خلیفت ما باشد، چنانکه نخست بر منابر نام ما برند به شهرها و خطبه بنام ما کنند، آنگاه نام وی، و بر سکّه درم و دینار و طراز جامه نخست نام ما نویسند آنگاه نام وی، و قضاة و صاحب بریدانی که اخبار آنها میکنند، اختیار کرده حضرت ما باشند تا آنچه باید فرمود در مسلمانی میفرماییم، و ما به جانب عراق و به غزو روم مشغول گردیم و وی به غزنین و هندوستان، تا سنّت پیغمبر ما، صلوات اللّه علیه، بجاآورده باشیم و طریقی که پدران ما بر آن رفتهاند، نگاه داشته آید که برکات آن اعقاب را باقی ماند. و مصرّح گفته آمده است که اگر آنچه مثال دادیم، بزودی آنرا امضا نباشد و به تعلّل و مدافعتی مشغول شده آید، ناچار ما را باز باید گشت و آنچه گرفته آمده است مهمل ماند و روی بکار ملک نهاد که اصل آن است و این دیگر فرع، و هرگاه اصل بدست آید، کار فرع آسان باشد و اگر، فالعیاذ باللّه، میان ما مکاشفتی بپای شود، ناچار خونها ریزند و وزر و وبال به حاصل شود و بدو بازگردد که ما چون ولی عهد پدریم و این مجاملت واجب میداریم، جهانیان دانند که انصاف تمام دادهایم.
«چون رسول به غرنین رسید، باد تخت و ملک در سر برادر ما شده بود و دست به خزانهها دراز کرده و دادن گرفته و شب و روز به نشاط مشغول شده، راه رشد را بندید و نیز کسانی که دست بر رگ وی نهاده بودند و دست یافته، نخواستند که کار ملک بهدست مستحقّ افتد که ایشان را بر حدّ وجوب بدارد، و برادر ما را بر آن داشتند که رسول ما را بازگردانید. و رسولی با وی نامزد کردند با مشتی عشوه و پیغام که «ولی عهد پدر وی است و ری از آن بما داد تا چون او را قضای مرگ فرارسد، هر کسی بر آنچه داریم، اقتصار کنیم . و اگر وی را امروز بر این نهاد یله کنیم، آنچه خواسته آمده است از غلام و پیل و اسب و اشتر و سلاح فرستاده آید، آنگاه فرستد که عهدی باشد که قصد خراسان کرده نیاید، و به هیچ حال خلیفت ما نباشد، و قضاة و اصحاب برید فرستاده نیاید.»
«ما چون جواب برین جمله یافتیم، مقرّر گشت که انصاف نخواهد بود و بر راه راست نیستند. و در روز از سپاهان حرکت کردیم، هر چند قصد همدان و حلوان و بغداد داشتیم. و حاجب غازی در نشابور شعار ما را آشکارا کرده بود و خطبه بگردانیده و رعایا و اعیان آن نواحی در هوای ما مطیع گشته، و وی بسیار لشکر بگردانیده و فراز آورده. ما امیر المؤمنین را از عزیمت خویش آگاه کردیم و عهد خراسان و جمله مملکت پدر بخواستیم با آنچه گرفته شده است از ری و جبال و سپاهان با آنچه موفّق گردیم بگرفتن- هر چند بر حق بودیم- بفرمان وی تا موافق شریعت باشد.
«و پس از رسیدن ما به نشابور، رسول خلیفه دررسید با عهد و لوا و نعوت و کرامات، چنانکه هیچ پادشاه را مانند آن یاد نداشتند. و از اتّفاق نادر سرهنگ علی عبد اللّه و ابو النجم ایاز و نوشتگین خاصّه خادم از غزنین اندر رسیدند با بیشتر غلام سرایی . و نامهها رسید سوی ما پوشیده از غزنین که حاجب [علی] ایل- ارسلان، زعیم الحجّاب و بگتغدی حاجب، سالار غلامان بندگی نمودهاند. و بو علی کوتوال و دیگر اعیان و مقدّمان نبشته بودند و طاعت و بندگی نموده، و بو علی کوتوال بگفته که از برادر ما آن شغل مینیاید، و چندان است که رایت ما پیدا آید، همگان بندگی را میان بسته پیش آیند.
«ما فرمودیم تا این قوم را که از غزنین دررسیدند، بنواختند و اعیان غزنین را جوابهای نیکو نبشتند و از نشابور حرکت کردیم. پس از عید روزه دوازده روز نامه رسید از حاجب علی قریب و اعیان لشکر که به تگیناباد بودند با برادر ما که چون خبر حرکت ما از نشابور بدیشان رسید، برادر ما را به قلعت کوهتیز موقوف کردند.
و برادر علی، منگیتراک، و فقیه بو بکر حصیری که دررسیدند به هرات احوال را بهتمامی شرح کردند. و استطلاع رای کرده بودند تا بر مثالها که از آن ما یابند، کار کنند.
«ما جواب فرمودیم، و علی را و همه اعیان را و جمله لشکر را دلگرم کردیم و گفته آمد تا برادر را به احتیاط در قلعت نگاه دارند و علی و جمله لشکر به درگاه حاضر آیند. و پس از آن فوج فوج آمدن گرفتند تا همگان به هرات رسیدند و هر دو لشکر درهم آمیخت و دلهای لشکری و رعیّت بر طاعت و بندگی ما بیار امید و قرار گرفت.
و نامهها رفت جملگی این حالها را بهجمله مملکت، به ری و سپاهان و آن نواحی نیز، تا مقرّر گردد بدور و نزدیک که کار و سخن یکرویه گشت و همه اسباب محاربت و منازعت برخاست. و به حضرت خلافت نیز رسولی فرستاده آمد و نامهها نبشته شد به ذکر این احوال و فرمانهای عالی خواسته آمد در هر بابی. و سوی پسر کاکو و دیگران که به ری و جبالاند تا عقبه حلوان نامهها فرمودیم به قرار گرفتن این حالها بدین خوبی و آسانی، و مصرّح بگفتیم که بر اثر سالاری محتشم فرستاده آید بر آن جانب تا آن دیار را که گرفته بودیم ضبط کند و دیگر گیرد، تا خواب نبینند و عشوه نخرند که آن دیار و کارها را مهمل فروخواهند گذاشت. حاجب فاضل عمّ خوارزمشاه آلتونتاش آن ناصح که در غیبت ما قوم غزنین را نصیحتهای راست کرده بود و ایشان سخن او را خوار داشته، اینجا به هرات به خدمت آمد. و وی را بازگردانیده میآید با نواختی هر چه تمامتر، چنانکه حال و محل و راستی او اقتضا کند . و ما درین هفته از اینجا حرکت خواهیم کرد همه مرادها حاصل گشته و جهانی در هوا و طاعت ما را بیارامیده. و نامه توقیعی رفته است تا خواجه فاضل ابو القاسم احمد بن الحسن را که بقلعت جنکی بازداشته بود به بلخ آید با خوبی بسیار و نواخت، تا تمامی دست محنت از وی کوتاه شود و دولت ما با رای و تدبیر او آراسته گردد. و اریارق حاجب، سالار هندوستان را نیز مثال دادیم تا به بلخ آید و از غزنین نامه کوتوال بو علی رسید که جمله خزائن دینار و درم و جامه و همه اصناف نعمت و سلاح به خازنان ما سپرد و هیچ چیزی نمانده است از اسباب خلاف بحمد اللّه که بدان دلمشغول باید داشت.
و چون این کارها برین جمله قرار گرفت، خان را بشارت داده آمد، تا آنچه رفته است به جمله معلوم وی گردد و بهره خویش ازین شادی بردارد و این خبر شایع و مستفیض کند، چنانکه بدور و نزدیک رسد که چون خاندانها یکی است- شکر ایزد را، عزّذکره- نعمتی که ما را تازه گشت او را گشته باشد . و بر اثر ابو القاسم حصیری را که از جمله معتمدان من است و قاضی بو طاهر تبّانی را که از اعیان قضاة است، به رسولی نامزده کرده میآید تا بدان دیار کریم، حرسها اللّه، آیند و عهدها تازه کرده شود. منتظریم جواب این نامه را که بزودی باز رسد تا به تازه گشتن اخبار سلامت خان و رفتن کارها بر قضیّت مراد، لباس شادی پوشیم و آن را از بزرگتر مواهب شمریم، بمشیّة اللّه عزّوجلّ و اذنه »
برگردان به زبان ساده
و حاجب بگتگین چون ازین شغل فارغ گشت سوی غزنین رفت به فرمان تا از آنجا سوی بلخ رود با والده سلطان مسعود و دیگر حرم و حرّه ختّلی، چنانکه به احتیاط آنجا رسند.
هوش مصنوعی: حاجب بگتگین پس از آنکه از کار خود فارغ شد، به سمت غزنین رفت تا به فرمانی به سوی بلخ برود و با مادر سلطان مسعود و دیگر زنان حرم به آرامی به آنجا برسد.
و چون همه کارها به تمامی به هرات قرار گرفت، سلطان مسعود استادم بونصر را گفت: آنچه فرمودنی بود در هر بابی فرموده آمد و ما درین هفته حرکت خواهیم کرد بر جانب بلخ تا این زمستان آنجا باشیم و آنچه نهادنی است با خانان ترکستان نهاده آید و احوال آن جانب را مطالعت کنیم و خواجه احمد حسن نیز دررسد و کار وزارت قرار گیرد، آنگاه سوی غزنین رفته آید . بو نصر جواب داد که هرچه خداوند اندیشیده است، همه فریضه است و عین صواب است. سلطان گفت: به امیر المؤمنین نامه باید نبشت بدین چه رفت، چنانکه رسم است تا مقرّر گردد که بی آنکه خونی ریخته آید، این کارها قرار گرفت. بونصر گفت: این از فرایض است و به قدر خان هم بباید نبشت تا رکابداری به تعجیل ببرد و این بشارت برساند؛ آنگاه چون رکاب عالی به سعادت به بلخ رسد، تدبیر گسیل کردن رسولی با نام از بهر عقد و عهد را کرده شود.
هوش مصنوعی: هنگامی که همه امور در هرات به سامان رسید، سلطان مسعود به استادش بونصر گفت: هر آنچه باید گفته میشد، گفته شده و ما در این هفته به سمت بلخ حرکت خواهیم کرد تا این زمستان را در آنجا بگذرانیم و موضوعاتی که باید مورد بررسی قرار گیرد، با خانان ترکستان مطرح کنیم و اوضاع آنجا را مطالعه کنیم. همچنین خواجه احمد حسن هم خواهد آمد تا کار وزارت سامان یابد و سپس به سوی غزنین حرکت خواهیم کرد. بو نصر پاسخ داد که هر چیزی که خداوند مقدر کرده، حکمت و درستی دارد. سلطان افزود که باید نامهای به امیر مؤمنان نوشته شود تا وضعیت کنونی توضیح داده شود و بهطوریکه بدون ریختن خون، امور سامان یابد. بو نصر گفت که باید به اندازه مقام خان نامهای نوشته شود تا ارسال پیام بهسرعت انجام گیرد و این خبر به او برسد؛ سپس وقتی پیام با موفقیت به بلخ رسید، تدبیر ارسال پیامی برای عقد و توافق نیز صورت خواهد گرفت.
سلطان گفت: پس زود باید پیش گرفت که رفتن ما نزدیک است تا پیش از آنکه از هرات برویم، این دو نامه گسیل کرده آید. و استادم دو نسخت کرد این دو نامه را، چنانکه او کردی، یکی به تازی سوی خلیفه و یکی بپارسی به قدر خان . و نسختها بشده است، چنانکه چند جای این حال بیاوردم. و طرفه آن بود که از عراق گروهی را با خویشتن بیاورده بودند چون بو القاسم حریش و دیگران، و ایشان را میخواستند که بر وی استادم برکشند که ایشان فاضلتراند، و بگویم که ایشان شعر بهغایت نیکو بگفتندی و دبیری نیک بکردندی ولیکن این نمط که از تخت ملوک به تخت ملوک باید نبشت دیگرست، و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست . و استادم هر چند در خرد و فضل آن بود که بود، از تهذیبهای محمودی چنانکه باید، یگانه زمانه شد. و آن طایفه از حسد وی هرکسی نسختی کرد و شرم دارم که بگویم بر چه جمله بود.
هوش مصنوعی: سلطان گفت: باید سریعاً اقدام کنیم زیرا زمان departure ما نزدیک است و قبل از ترک هرات، باید این دو نامه را ارسال کنیم. استاد من دو نسخه از این دو نامه نوشت، یکی به زبان عربی برای خلیفه و دیگری به زبان فارسی برای قدرخان. نامهها آماده شد، همانطور که در جاهای مختلف ذکر کردهام. نکته جالب این بود که گروهی از عراق مانند بوقاسم حریش و دیگران را با خود آورده بودند و میخواستند که استاد من را به عنوان فردی برگزینند زیرا آنها افراد فاضلی بودند. باید بگویم که آنها شعرهای بسیار زیبایی میسرودند و در دبیری نیز مهارت داشتند، اما نوشتن از تختی به تخت دیگر، شیوهای متفاوت نیاز دارد. فرد باید درک کند که نوشتن چه گسترهای از کار را شامل میشود. استاد من هرچند در خرد و فضل برتری داشت، اما در تهذیبهای محمودی، واقعاً یگانه زمان خود شد. آن گروه از حسد به او، هر کسی را که توانستند، به او خراب کردند و من شرم دارم که بگویم این افراد چه کسانی بودند.
سلطان مسعود را آن حال مقرّر گشت و پس از آن چون خواجه بزرگ احمد در رسید، مقرّرتر گردانید تا باد حاسدان یکبارگی نشسته آمد. و من نسختی کردم چنانکه در دیگر نسختها و درین تاریخ آوردم نام را، و از آن امیر المؤمنین هم ازین معانی بود تا دانسته آید، ان شاء اللّه عزّوجلّ.
هوش مصنوعی: سلطان مسعود به یک حالت خاصی دچار شد و پس از آن، زمانی که خواجه بزرگ احمد به او رسید، این حالت برای او بیشتر ثابت و مشخص شد تا اینکه دشمنان او یکباره آرام شدند. من نسخهای تهیه کردم که مانند نسخههای دیگر و در این تاریخ نامش آمده است، و از آن امیر مؤمنان نیز از این معانی وجود دارد تا انشاءالله مشخص شود.
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. بعد الصّدر و الدّعاء، خان داند که بزرگان و ملوک روزگار که با یکدیگر دوستی بسر برند و راه مصلحت سپرند وفاق و ملاطفات را پیوسته گردانند و آنگاه آن لطف حال را بدان منزلت رسانند که دیدار کنند دیدار کردنی بسزا، و اندر آن دیدار کردن شرط ممالحت را بجای آرند و عهد کنند و تکلّفهای بیاندازه و عقود و عهود که کرده باشند بهجای آرند تا خانهها یکی شود و همه اسباب بیگانگی برخیزد، این همه آنرا کنند تا که چون ایشان را منادی حق درآید و تخت ملک را بدرود کنند و بروند، فرزندان ایشان که مستحقّ آن تخت باشند و بر جایهای ایشان بنشینند با فراغت دل روزگار را کرانه کنند و دشمنان ایشان را ممکن نگردد که فرصتی جویند و قصدی کنند و بهمرادی رسند.
هوش مصنوعی: با نام خداوند بخشنده مهربان. پس از مقدمه و دعا، باید گفت که بزرگان و پادشاهان که با یکدیگر دوستی و همکاری دارند، همواره میکوشند با هم توافق و مهربانی ایجاد کنند. آنها به طوری رفتار میکنند که دیدارهایشان به شایستگی اتفاق بیفتد و در این دیدارها، باید شرایط دوستی و مودت را به جا آورند. همچنین باید عهدهای خود را فراموش نکنند و به توافقات و پیمانهای گذشته عمل نمایند تا خانهها به یکدیگر نزدیک شوند و هیچگونه بیگانگی باقی نماند. این کارها را انجام میدهند تا وقتی که پیام حق به آنان برسد و آنها از تخت سلطنت خداحافظی کنند و بروند. فرزندانشان که شایسته آن جایگاه هستند، با آرامش و آسایش در آن مکانها بنشینند و دیگر دشمنانشان نتوانند فرصتی برای سوءاستفاده پیدا کنند و به هدفهای خود برسند.
«بر خان پوشیده نیست که حال پدر ما، امیر ماضی بر چه جمله بود. بهر چه ببایست که باشد پادشاهان بزرگ را، از آن زیادتتر بود، و از آن شرح کردن نباید که بهمعاینه حالت و حشمت و آلت و عدّت او دیده آمده است. و داند که دو مهتر باز گذشته بسی رنج بر خاطرهای پاکیزه خویش نهادند تا چنان الفتی و موافقتی و دوستی و مشارکتی بپای شد و آن یکدیگر دیدار کردن بر در سمرقند بدان نیکویی و زیبایی، چنانکه خبر آن بدور و نزدیک رسید و دوست و دشمن بدانست و آن حال تاریخ است، چنانکه دیر سالها مدروس نگردد. و مقرّر است که این تکلّفها از آن جهت بکردند تا فرزندان از آن الفت شاد باشند و بر آن تخمها که ایشان کاشتند، بردارند. امروز چون تخت بما رسید و کار این است که بر هر دو جانب پوشیده نیست، خرد آن مثال دهد و تجارب آن اقتضا کند که جهد کرده آید تا بناهای افراشته را در دوستی افراشتهتر کرده آید تا از هر دو جانب دوستان شادمانه شوند و حاسدان و دشمنان به کوری و دَهدلی روزگار را کرانه کنند و جهانیان را مقرّر گردد که خاندانها یکی، بود اکنون از آنچه بود، نیکوتر شده است. و توفیق اصلح خواهیم از ایزد، عزّذکره، در این باب که توفیق او دهد بندگان را، و ذلک بیده و الخیر کلّه
هوش مصنوعی: حالت و وضع پدر ما، امیر ماضی، برای همگان روشن است. او از هر آنچه که برای پادشاهان بزرگ لازم است، در موقعیت بهتری قرار داشت و نیازی به توضیح بیشتری نیست، زیرا وضع و جلال او به وضوح قابل مشاهده است. همچنین، دو بزرگمرد پیشین با زحمات بسیار سعی کردند تا دوستی و همبستگیای عمیق برقرار کنند و ملاقاتهای ایشان در سمرقند تا آن حد زیبا و خوشایند بود که اخبارش به سراسر دنیا رسید و دوست و دشمن این را دانستند. این امر تاریخنگاری است که سالها در خاطرها خواهد ماند. این تلاشها برای آن بوده که فرزندان از این دوستی خوشحال شوند و از بذری که آنها کاشتند، محصول بگیرند. اکنون که تخت میراث ما است و موضوع معلوم است، عقل و تجارب نشان میدهند که باید تلاش کنیم دوستیها را محکمتر کنیم تا دوستان خوشحال شوند و حسودان و دشمنان با ناامیدی روزگار را بگذرانند و دیگران ببینند که خاندانها اکنون نسبت به قبل بهتر شدهاند. در این زمینه از خداوند طلب یاری میکنیم تا بندگانش را موفق گرداند و همه خیرات به دست اوست.
«و شنوده باشد خان، ادام اللّه عزّه، که چون پدر ما، رحمة اللّه علیه، گذشته شد، ما غایب بودیم از تخت ملک ششصد و هفتصد فرسنگ، جهانی را زیر ضبط آورده، و هرچند میبراندیشیدیمی، ولایتهای با نام بود در پیش ما و اهل جمله آن ولایات گردن برافراشته تا نام ما بر آن نشیند و به ضبط ما آراسته گردد. و مردمان به جمله دستها برداشته تا رعیّت ما گردند. و امیر المؤمنین اعزازها ارزانی میداشت و مکاتبت پیوسته تا بشتابیم و به مدینة السّلام رویم و غضاضتی که جاه خلافت را میباشد از گروهی اذناب، آن را دریابیم و آن غضاضت را دور کنیم. و عزیمت ما بر آن قرار گرفته بود که هر آیینه و ناچار فرمان عالی را نگاه داشته آید و سعادت دیدار امیر المؤمنین خویشتن را حاصل کرده شود، خبر رسید که پدر ما به جوار رحمت خدای پیوست.
هوش مصنوعی: شنیدهام که خان، امیدوارم عزتتان بیشتر شود، وقتی پدر ما رحمت خدا بر او باد، از این دنیا رفت، ما دور بودیم و در حالی که جهان را تحت کنترل داشتیم. هرچقدر که فکر میکردیم، حکومتهایی با نام در پیش رو بود و مردمان آن حکومتها آماده بودند تا نام ما بر آنها قرار گیرد و تحت فرمان ما درآیند. مردم به طور کلی دست به کار شدند تا زیر سلطه ما بیایند. امیرالمؤمنین نیز همواره احترام نشان میداد و مکاتبات مداوم داشت تا ما هر چه سریعتر به مدینه السلام برویم و آن اختلاف نظرها که به خاطر جاه خلافت از گروهی به وجود آمده بود، را حل کنیم. تصمیم ما این بود که بیدرنگ به فرمان عالی پاسخ دهیم و سعادت دیدار با امیرالمؤمنین را در یابیم، اما خبر رسید که پدر ما به رحمت خدا پیوسته است.
و بعد از آن شنودیم که برادر ما، امیر محمّد را اولیا و حشم در حال، چون ما دور بودیم، از گوزگانان بخواندند و بر تخت ملک نشاندند و بر وی به امیری سلام کردند و اندر آن تسکین وقت دانستند، که ما دور بودیم، و دیگر که پدر ما هر چند ما را ولی عهد کرده بود به روزگار حیات خویش، درین آخرها که لختی زاج او بگشت و سستی بر اصالت رأیی بدان بزرگی که او را بود، دست یافت، از ما نه به حقیقت آزاری نمود، چنانکه طبع بشریّت است و خصوصا از آن ملوک که دشوار آید ایشان را دیدن کسی که مستحقّ جایگاه ایشان باشد، ما را بری ماند که دانست که آن دیار تا روم و از دیگر جانب تا مصر طولا و عرضا همه به ضبط ما آراسته گردد تا غزنین و هندوستان و آنچه گشاده آمده است به برادر یله کنیم که نه بیگانه را بود تا خلیفت ما باشد و به اعزاز بزرگتر داریم .
هوش مصنوعی: پس از آن شنیدیم که برادر ما، امیر محمّد، توسط خادمان و درباریان همچنان که ما دور بودیم، به خواندن دعوت شد و بر تخت سلطنت نشسته و به عنوان امیر مورد سلام قرار گرفت. آن زمان به موجب آرامش و سکونتی بود که ما دور بودیم. همچنین، پدر ما هرچند در زمان زندگیاش ما را ولیعهد خود قرار داده بود، در این دوران که دچار بیماری شده بود و از قدرتش کاسته شده بود، به واقعیّت ما را آزرده نکرد. این موضوع طبیعی است، بهخصوص برای ملوک، زیرا دشوار است که کسی را ببینند که مستحقِ جایگاهی بالاتر از خودشان باشد. بنابراین، او به خوبی دانست که سرزمینهای ما از روم تا مصر به طور کامل تحت کنترل ما درآید و ما میتوانیم غزنین و هندوستان و همه آراضی را که فتح کردهایم، به برادر خود واگذار کنیم، زیرا کسی جز ما در این موقعیت نیست که شایسته ریاست ما باشد و ما به او احترام بیشتری بگذاریم.
«رسول فرستادیم نزدیک برادر به تعزیت و تهنیت نشستن بر تخت ملک و پیغامها دادیم رسول را که اندران صلاح ذات البین بود و سکون خراسان و عراق و فراغت دل هزارهزار مردم. و مصرّح بگفتیم که مر ما را چندان ولایت در پیش است و آن را به فرمان امیرالمؤمنین میبباید گرفت و ضبط کرد که آن را حد و اندازه نیست، همپشتی و یکدلی و موافقت میباید میان هر دو برادر و همه اسباب مخالفت را برانداخته باید. تا جهان آنچه بکار آید و نام دارد، ما را گردد، امّا شرط آن است که از زرّاد خانه پنج هزار اشتربار سلاح، و بیست هزار اسب از مرکب و ترکی، دو هزار غلام سوار آراسته با سازو آلت تمام، و پانصد پیل خیاره سبک جنگی بزودی نزدیک ما فرستاده آید، و برادر خلیفت ما باشد، چنانکه نخست بر منابر نام ما برند به شهرها و خطبه بنام ما کنند، آنگاه نام وی، و بر سکّه درم و دینار و طراز جامه نخست نام ما نویسند آنگاه نام وی، و قضاة و صاحب بریدانی که اخبار آنها میکنند، اختیار کرده حضرت ما باشند تا آنچه باید فرمود در مسلمانی میفرماییم، و ما به جانب عراق و به غزو روم مشغول گردیم و وی به غزنین و هندوستان، تا سنّت پیغمبر ما، صلوات اللّه علیه، بجاآورده باشیم و طریقی که پدران ما بر آن رفتهاند، نگاه داشته آید که برکات آن اعقاب را باقی ماند. و مصرّح گفته آمده است که اگر آنچه مثال دادیم، بزودی آنرا امضا نباشد و به تعلّل و مدافعتی مشغول شده آید، ناچار ما را باز باید گشت و آنچه گرفته آمده است مهمل ماند و روی بکار ملک نهاد که اصل آن است و این دیگر فرع، و هرگاه اصل بدست آید، کار فرع آسان باشد و اگر، فالعیاذ باللّه، میان ما مکاشفتی بپای شود، ناچار خونها ریزند و وزر و وبال به حاصل شود و بدو بازگردد که ما چون ولی عهد پدریم و این مجاملت واجب میداریم، جهانیان دانند که انصاف تمام دادهایم.
هوش مصنوعی: ما پیامبری فرستادیم تا به برادر نزدیک شود و برای تبریک و تسلیت بر تخت سلطنت بنشیند. ما به پیامبر گفتیم که در این موضوع صلاحی برای هماهنگی و آرامش در خراسان و عراق و راحتی هزاران نفر وجود دارد. تأکید کردیم که ما سرزمینهای بسیاری پیش روی خود داریم که باید با فرمان امیرالمؤمنین به دست آید و حفاظت شود. همبستگی و یکدلی میان هر دو برادر لازم است و همه دلایل اختلاف باید حذف شود تا دنیا به خوبی پیش رود. اما شرط آن است که پنج هزار سلاح، بیست هزار اسب، دو هزار سوار کارآزموده و پانصد فیل سبک جنگی به زودی نزد ما فرستاده شود. برادر خلیفه باید به گونهای باشد که ابتدا در شهرها نام ما در منابر برده شود و سپس نام او. همچنین باید نام ما بر سکههای درم و دینار نوشته شود و قضات و صاحبخبرانی که اخبار را منتقل میکنند، از طرف ما باشند تا آنچه در دین اسلام باید گفت، مطرح کنیم. ما به سمت عراق و جنگ با روم خواهیم رفت و او به غزنین و هندوستان خواهد رفت تا سنت پیامبر را اجرا کنند و راهی که پدران ما پیمودهاند حفظ شود تا برکت آن به نسلها برسد. همچنین به وضوح گفتهایم که اگر آنچه ذکر کردیم به زودی امضا نشود و به تعلل پرداخته شود، ناچار باید بازگردیم و آنچه به دست آمده بلااستفاده خواهد ماند. اگر خدا نکند، در میان ما اختلافی رخ دهد، خونریزی و مشکلات به وجود خواهد آمد. ما چون ولیعهد پدرمان هستیم و این تعهد را واجب میدانیم، جهان باید بداند که انصاف را به تمام معنا اجرا کردهایم.
«چون رسول به غرنین رسید، باد تخت و ملک در سر برادر ما شده بود و دست به خزانهها دراز کرده و دادن گرفته و شب و روز به نشاط مشغول شده، راه رشد را بندید و نیز کسانی که دست بر رگ وی نهاده بودند و دست یافته، نخواستند که کار ملک بهدست مستحقّ افتد که ایشان را بر حدّ وجوب بدارد، و برادر ما را بر آن داشتند که رسول ما را بازگردانید. و رسولی با وی نامزد کردند با مشتی عشوه و پیغام که «ولی عهد پدر وی است و ری از آن بما داد تا چون او را قضای مرگ فرارسد، هر کسی بر آنچه داریم، اقتصار کنیم . و اگر وی را امروز بر این نهاد یله کنیم، آنچه خواسته آمده است از غلام و پیل و اسب و اشتر و سلاح فرستاده آید، آنگاه فرستد که عهدی باشد که قصد خراسان کرده نیاید، و به هیچ حال خلیفت ما نباشد، و قضاة و اصحاب برید فرستاده نیاید.»
هوش مصنوعی: زمانی که فرستاده (رسول) به غرنین رسید، برادر ما به تخت و حکومت تصرف کرده بود و در خزانهها دست دراز کرده و در حال لذت و خوشی سپری میکرد. آنها مانع از پیشرفت و رشد شدند و افرادی که به قدرت او نزدیک بودند، نخواستند که کار حکومت به شخص شایستهای واگذار شود تا او را به مسئولیت وادار کند. همچنین برادر ما را ترغیب کردند که فرستاده ما را برگرداند. آنها با او توافق کردند و با وعدههای فریبنده و پیامی گفتند که «او ولیعهد پدر ما است و اموال را به ما داد، تا وقتی مرگ او فرارسد، هر کس در آنچه داریم، مختار باشد. و اگر امروز او را در این موقعیت آزاد بگذاریم، هر چه خواسته است از غلام، فیل، اسب و تجهیزات خواهد فرستاد و آنگاه پیمانی خواهد بود که به خراسان نرود و هیچکس به جای خلیفه ما نخواهد بود و قاضیها و فرستادگان او نخواهند آمد.»
«ما چون جواب برین جمله یافتیم، مقرّر گشت که انصاف نخواهد بود و بر راه راست نیستند. و در روز از سپاهان حرکت کردیم، هر چند قصد همدان و حلوان و بغداد داشتیم. و حاجب غازی در نشابور شعار ما را آشکارا کرده بود و خطبه بگردانیده و رعایا و اعیان آن نواحی در هوای ما مطیع گشته، و وی بسیار لشکر بگردانیده و فراز آورده. ما امیر المؤمنین را از عزیمت خویش آگاه کردیم و عهد خراسان و جمله مملکت پدر بخواستیم با آنچه گرفته شده است از ری و جبال و سپاهان با آنچه موفّق گردیم بگرفتن- هر چند بر حق بودیم- بفرمان وی تا موافق شریعت باشد.
هوش مصنوعی: پس از آنکه به پاسخ مورد نظر دست یافتیم، مشخص شد که این کار انصاف نیست و بر راه راست قرار ندارد. در روز، از سمت سپاه حرکت کردیم، هرچند هدف ما همدان، حلوان و بغداد بود. حاجب غازی در نشابور پرچم ما را به وضوح نشان داد و خطبهای برگزار کرد، بهطوریکه مردم و سران آن نواحی به خاطر ما مطیع شدند و او لشکری بزرگ را جمعآوری کرد. ما امیر المؤمنین را از قصد خود آگاه کردیم و خواستار اعاده خراسان و تمامی سرزمین پدر شدیم، همراه با آنچه بهدست آمده بود از ری، جبال و سپاهان و آنچه به واسطه موفقیت بدست میآوردیم، هرچند بر حق بودیم، به فرمان او تا مطابق با شریعت باشد.
«و پس از رسیدن ما به نشابور، رسول خلیفه دررسید با عهد و لوا و نعوت و کرامات، چنانکه هیچ پادشاه را مانند آن یاد نداشتند. و از اتّفاق نادر سرهنگ علی عبد اللّه و ابو النجم ایاز و نوشتگین خاصّه خادم از غزنین اندر رسیدند با بیشتر غلام سرایی . و نامهها رسید سوی ما پوشیده از غزنین که حاجب [علی] ایل- ارسلان، زعیم الحجّاب و بگتغدی حاجب، سالار غلامان بندگی نمودهاند. و بو علی کوتوال و دیگر اعیان و مقدّمان نبشته بودند و طاعت و بندگی نموده، و بو علی کوتوال بگفته که از برادر ما آن شغل مینیاید، و چندان است که رایت ما پیدا آید، همگان بندگی را میان بسته پیش آیند.
هوش مصنوعی: پس از آنکه به نشابور رسیدیم، نماینده خلیفه با پیام و نشان و وعدههایی عالی به ما رسید، طوری که هیچ پادشاهی همچون آن چیزی را به یاد نداشت. همچنین به طور ناگهانی سرهنگ علی عبدالله و ابونجم ایاز و نوشتننویس خاص خادم از غزنین آمدند با گروه زیادی از خدام. نامههایی از غزنین به سوی ما رسید که نشان از فعالیت حاجب علی ایلارسال، رهبر حجابها و بگتغدی حاجب، فرمانده غلامان بود. آنها از بو علی کوتوال و دیگر شخصیتها و مقامها خواسته بودند که در طاعت و بندگی حاضر شوند و بو علی کوتوال نیز گفته بود که این شغل به برادر ما نمیرسد و زمانی که پرچم ما نمایان شود، آنها همگی باید در طاعت پیش ما بیایند.
«ما فرمودیم تا این قوم را که از غزنین دررسیدند، بنواختند و اعیان غزنین را جوابهای نیکو نبشتند و از نشابور حرکت کردیم. پس از عید روزه دوازده روز نامه رسید از حاجب علی قریب و اعیان لشکر که به تگیناباد بودند با برادر ما که چون خبر حرکت ما از نشابور بدیشان رسید، برادر ما را به قلعت کوهتیز موقوف کردند.
هوش مصنوعی: ما گفتیم که این قوم که از غزنین آمده بودند، مورد محبت قرار گرفتند و به شخصیتهای مهم غزنین پاسخهای شایستهای داده شد و ما از نشابور حرکت کردیم. پس از دوازده روز از عید رمضان، نامهای از حاجب علی قریب و شخصیتهای لشکر که در تگیناباد بودند، به ما رسید. آنها با برادر ما که به محض اطلاع از حرکت ما از نشابور، او را در قلعه کوهتیز نگه داشته بودند، ارتباط داشتند.
و برادر علی، منگیتراک، و فقیه بو بکر حصیری که دررسیدند به هرات احوال را بهتمامی شرح کردند. و استطلاع رای کرده بودند تا بر مثالها که از آن ما یابند، کار کنند.
هوش مصنوعی: برادر علی، منگیتراک و فقیه بو بکر حصیری وقتی به هرات رسیدند، تمامی وضعیت را به طور کامل توضیح دادند. آنها تصمیم گرفتند تا بر اساس مثالهایی که به دست آوردند، اقدام کنند.
«ما جواب فرمودیم، و علی را و همه اعیان را و جمله لشکر را دلگرم کردیم و گفته آمد تا برادر را به احتیاط در قلعت نگاه دارند و علی و جمله لشکر به درگاه حاضر آیند. و پس از آن فوج فوج آمدن گرفتند تا همگان به هرات رسیدند و هر دو لشکر درهم آمیخت و دلهای لشکری و رعیّت بر طاعت و بندگی ما بیار امید و قرار گرفت.
هوش مصنوعی: ما پاسخ دادیم و علی و تمام شخصیتهای مهم و تمامی سربازان را دلگرم کردیم و توصیه کردیم که برادر را با احتیاط در قلعه نگه دارند و علی و همه سربازان به درگاه حضور یابند. پس از آن، گروه گروه به حرکت درآمدند تا به هرات رسیدند و دو لشکر با هم آمیخته شدند و دلهای سربازان و مردم برای اطاعت و بندگی ما امیدوار و مصمم گردید.
و نامهها رفت جملگی این حالها را بهجمله مملکت، به ری و سپاهان و آن نواحی نیز، تا مقرّر گردد بدور و نزدیک که کار و سخن یکرویه گشت و همه اسباب محاربت و منازعت برخاست. و به حضرت خلافت نیز رسولی فرستاده آمد و نامهها نبشته شد به ذکر این احوال و فرمانهای عالی خواسته آمد در هر بابی. و سوی پسر کاکو و دیگران که به ری و جبالاند تا عقبه حلوان نامهها فرمودیم به قرار گرفتن این حالها بدین خوبی و آسانی، و مصرّح بگفتیم که بر اثر سالاری محتشم فرستاده آید بر آن جانب تا آن دیار را که گرفته بودیم ضبط کند و دیگر گیرد، تا خواب نبینند و عشوه نخرند که آن دیار و کارها را مهمل فروخواهند گذاشت. حاجب فاضل عمّ خوارزمشاه آلتونتاش آن ناصح که در غیبت ما قوم غزنین را نصیحتهای راست کرده بود و ایشان سخن او را خوار داشته، اینجا به هرات به خدمت آمد. و وی را بازگردانیده میآید با نواختی هر چه تمامتر، چنانکه حال و محل و راستی او اقتضا کند . و ما درین هفته از اینجا حرکت خواهیم کرد همه مرادها حاصل گشته و جهانی در هوا و طاعت ما را بیارامیده. و نامه توقیعی رفته است تا خواجه فاضل ابو القاسم احمد بن الحسن را که بقلعت جنکی بازداشته بود به بلخ آید با خوبی بسیار و نواخت، تا تمامی دست محنت از وی کوتاه شود و دولت ما با رای و تدبیر او آراسته گردد. و اریارق حاجب، سالار هندوستان را نیز مثال دادیم تا به بلخ آید و از غزنین نامه کوتوال بو علی رسید که جمله خزائن دینار و درم و جامه و همه اصناف نعمت و سلاح به خازنان ما سپرد و هیچ چیزی نمانده است از اسباب خلاف بحمد اللّه که بدان دلمشغول باید داشت.
هوش مصنوعی: تمام نامهها به تمامی نقاط کشور، از جمله ری و سپاهان و نواحی دیگر فرستاده شد تا اوضاع به صورت یکپارچهای مشخص گردد و همه علل درگیری و جنگ از میان برداشته شود. به دربار خلافت نیز پیامی فرستاده شد و نامههایی تهیه شد که در آن به توضیحات اوضاع و درخواستهای بلندپایه اشاره شده بود. همچنین به پسر کاکو و دیگرانی که در ری و جبال بودند نامه نوشتیم تا این مسائل به خوبی و آسانی حل شود. همچنین تصریح کردیم که باید یک فرمانده معتبر به آن نواحی فرستاده شود تا آن مناطق را که به دست آورده بودیم در اختیار نگه دارد و اجازه ندهند که بیخیالی رایج شود. حاجب فاضل عمّ خوارزمشاه، که در غیاب ما مردم غزنین را نصیحت کرده بود، به هرات آمد و ما او را با احترام به خدمت پذیرفتیم. این هفته ما حرکت خواهیم کرد و همه هدفها محقق شده و جهانی در زیر فرمان ما آرام است. نامهای نیز به خواجه فاضل ابو القاسم احمد بن الحسن فرستادهایم تا با نهایت احترامات به بلخ بیاید و تمامی مشکلات او برطرف شود. همچنین حاجب اریارق سالار هندوستان را نیز دعوت کردیم تا به بلخ بیاید. از غزنین خبر رسید که تمام خزائن طلا، نقره، لباس و تمامی نعمتها و تجهیزات به خازنان ما سپرده شده است و در دست ما هیچ چیز برای نگرانی باقی نمانده است.
و چون این کارها برین جمله قرار گرفت، خان را بشارت داده آمد، تا آنچه رفته است به جمله معلوم وی گردد و بهره خویش ازین شادی بردارد و این خبر شایع و مستفیض کند، چنانکه بدور و نزدیک رسد که چون خاندانها یکی است- شکر ایزد را، عزّذکره- نعمتی که ما را تازه گشت او را گشته باشد . و بر اثر ابو القاسم حصیری را که از جمله معتمدان من است و قاضی بو طاهر تبّانی را که از اعیان قضاة است، به رسولی نامزده کرده میآید تا بدان دیار کریم، حرسها اللّه، آیند و عهدها تازه کرده شود. منتظریم جواب این نامه را که بزودی باز رسد تا به تازه گشتن اخبار سلامت خان و رفتن کارها بر قضیّت مراد، لباس شادی پوشیم و آن را از بزرگتر مواهب شمریم، بمشیّة اللّه عزّوجلّ و اذنه »
هوش مصنوعی: پس از اینکه این مسائل به خوبی سامان یافت، خبری به خان داده شد تا او از وقایع رخ داده باخبر شود و از این شادی بهرهمند گردد و این خبر را به دیگران برساند، به گونهای که در دور و نزدیک پخش شود. زیرا همه خانوادهها یکی هستند و لازم است که شکر خداوند را به جا آورند به خاطر نعمتی که برای ما تازه شده است. همچنین ابو القاسم حصیری، که از معتمدان من است، و قاضی بو طاهر تبانی، که از شخصیتهای برجسته قضاوت است، به عنوان نمایندگان به دیار کریم خواهند رفت تا عهدها تجدید شود. در انتظار پاسخ این نامه هستیم که به زودی خواهد رسید، تا به خاطر خبرهای خوب خان و پیشرفت کارها در جهت مطلوب، لباس شادی بپوشیم و آن را از بزرگترین نعمتها به شمار آوریم، به خواست و اراده خداوند متعال.