و ماه روزه درآمد و روزه بگرفتند. و سلطان مسعود حرکت کرد از نشابور در نیمه ماه رمضان این سال، و هم این روز فرمود تا قاضی صاعد را و پسرانش را و سید بو محمد علوی را و بو بکر محمشاد را و قاضی شهر و خطیب را خلعتها دادند. و امیر بهرات آمد دو روز مانده ازین ماه و در کوشک مبارک فرود آمد و آنجا عیدی کرد که اقرار دادند که چنان عید هیچ ملک نکرده است. خوانی نهاده بودند سلطان را در آن بنای نو که در باغ عدنانی ساخته بودند و خوانهای دیگر نهاده بودند در باغ عدنانی، سرهنگان تفاریق و خیلتاشان را بر آن خوان [ها] بنشاندند و شعرا شعر میخواندند. و در میان نان خوردن بزرگان درگاه که بر خوان سلطان بودند، بر پای خاستند و زمین بوسه دادند و گفتند: پنج و شش ماه گذشت تا خداوند نشاط شراب نکرده است و اگر عذری بود گذشت و کارها بر مراد است، اگر رأی بزرگ خداوند بیند، نشاط فرماید . سلطان اجابت کرد و شراب خواست و بیاوردند و مطربان زخمه گرفتند و نشاط بالا گرفت و شراب دادن گرفتند، چنانکه همگان خرّم بازگشتند مگر سپاه سالار که هرگز شراب نخورده بود.
و هر روز پیوسته ملطّفه میرسید از جانب لشکر غزنین که چه میکنند و چه میسازند و بر موجب آنچه خداوند فرمودی کار میساختند . چاشتگاه روز دوشنبه دهم شوّال ناگاه منگیتراک، برادر حاجب بزرگ، علی قریب با دانشمند حصیری ندیم بدرگاه سلطان مسعود رسیدند. در وقت سلطان را آگاه کردند، فرمود که بار دهید. درآمدند و زمین بوسه دادند و گفتند: «مبارک باد بر خداوند پادشاهی که یکرویه شد، برادر را موقوف کردند» سلطان ایشان را بنشاند و بسیار بنواخت و نامه حشم تگیناباد پیش آوردند، سلطان فرمود تا بستدند و بخواندند. پس گفت «حاجب آن کرد که از خرد و دوست داری وی چشم داشتیم. و دیگران که او را متابعت کردند، حقّ ما را بشناختند و حقّ خدمتکاران رعایت کرده آید . شما سخت بتعجیل آمدهاید، بازگردید و زمانی بیاسایید و نماز دیگر را بازآیید تا پیغامها بگزارید و حالها بازنمایید .» و هر دو باز- گشتند و بیک موضع در سرایی گرانمایه فرودآوردند و بسیار خوردنی و نزل فرستادند و چیزی بخوردند و بگرمابه رفتند.
و سلطان چون ایشان را بازگردانید، بو سهل و طاهر دبیر را و اعیان دیگر را بخواند و خالی کرد و از هر گونه بسیار سخن رفت تا قرار گرفت بر آنکه نماز دیگر منگیتراک را حاجبی داده آید و سیاه درپوشانند و خلعتی بسزا دهند و همچنان حصیری را. نماز دیگر دو جنیبت ببردند و منگیتراک و حصیری را بیاوردند و پیش آمدند و بنشستند خالی، چنانکه پیش سلطان طاهر دبیر و بو سهل زوزنی بودند و پیغامها بدادند و حال بشرح بازنمودند. چون بازگشتند، سلطان فرمود تا منگیتراک را بجامه- خانه بردند و خلعت حاجبی پوشانیدند: قبای سیاه و کلاه دوشاخ، و پیش سلطان آمد. سلطان گفت «مبارک باد، و منزلت تو در حاجبی آنست که زیر دست برادر، حاجب بزرگ، علی ایستی.» وی زمین بوسه داد و بازگشت. و فقیه بو بکر حصیری را خلعتی پوشانیدند سخت گرانمایه، چنانکه ندیمان را دهند. وی را نیز پیش آوردند و سلطان او را نیز بنواخت و گفت «در روزگار پدرم رنجها بسیار کشیدی در هوی و دوست- داری ما و ما را چنین خدمتی کردی و حقّ تو واجبتر گشت، این اعداد است و رسمی، بر اثر نیکوییها بینی.» او دعا کرد و بازگشت. و امیر همه اعیان و خدمتگاران را فرمود تا بخانه آن دو تن رفتند به تهنیت و سخت نیکو حقّشان گزاردند . و نماز شام فرمود سلطان تا جواب نامه حشم تگیناباد را باز نبشتند با نواخت، و بحاجب بزرگ، علی نامه نبشتند با نواخت بسیار و سلطان توقیع کرد و بخطّ خویش فصلی نبشت.
و مثال و نامهها نبشتند و بفرستادند و خیلتاشی و مردی از عرب از تازندگان دیو سواران نامزد شدند و نماز خفتن را سوی تگیناباد رفتند؛ و اللّه اعلم بالصّواب .
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ نور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و ماه روزه درآمد و روزه بگرفتند. و سلطان مسعود حرکت کرد از نشابور در نیمه ماه رمضان این سال، و هم این روز فرمود تا قاضی صاعد را و پسرانش را و سید بو محمد علوی را و بو بکر محمشاد را و قاضی شهر و خطیب را خلعتها دادند. و امیر بهرات آمد دو روز مانده ازین ماه و در کوشک مبارک فرود آمد و آنجا عیدی کرد که اقرار دادند که چنان عید هیچ ملک نکرده است. خوانی نهاده بودند سلطان را در آن بنای نو که در باغ عدنانی ساخته بودند و خوانهای دیگر نهاده بودند در باغ عدنانی، سرهنگان تفاریق و خیلتاشان را بر آن خوان [ها] بنشاندند و شعرا شعر میخواندند. و در میان نان خوردن بزرگان درگاه که بر خوان سلطان بودند، بر پای خاستند و زمین بوسه دادند و گفتند: پنج و شش ماه گذشت تا خداوند نشاط شراب نکرده است و اگر عذری بود گذشت و کارها بر مراد است، اگر رأی بزرگ خداوند بیند، نشاط فرماید . سلطان اجابت کرد و شراب خواست و بیاوردند و مطربان زخمه گرفتند و نشاط بالا گرفت و شراب دادن گرفتند، چنانکه همگان خرّم بازگشتند مگر سپاه سالار که هرگز شراب نخورده بود.
هوش مصنوعی: ماه رمضان آغاز شد و مردم روزه گرفتند. سلطان مسعود از نشابور حرکت کرد و در نیمه ماه رمضان به قاضی صاعد و پسرانش و شخصیتهای دیگر خلعت داد. امیر بهرات دو روز مانده به پایان ماه به کوشک مبارک آمد و آنجا جشن عید برپا کرد که آن را بینظیر دانستند. در این جشن، سفرهای برای سلطان در بنای جدیدی که در باغ عدنانی ساخته بودند، آماده شده بود و سفرههای دیگر نیز در همان باغ برپا شد. فرماندهان و افراد دیگر بر آن سفرهها نشسته بودند و شعرا شعر میخواندند. در میانه خوردن غذا، بزرگان درگاه به احترام سلطان بلند شدند و زمین بوسه دادند و گفتند که مدتهاست شراب نوشیده نشده و حالا وقت آن است که سلطان اگر بخواهد، شراب بخواهد. سلطان این درخواست را پذیرفت و شراب آوردند و نوازندگان شروع به نواختن کردند و حال و هوای جشن شادابتر شد. همه حاضران خوشحال بودند به جز سپاه سالار که هرگز شراب نمینوشید.
و هر روز پیوسته ملطّفه میرسید از جانب لشکر غزنین که چه میکنند و چه میسازند و بر موجب آنچه خداوند فرمودی کار میساختند . چاشتگاه روز دوشنبه دهم شوّال ناگاه منگیتراک، برادر حاجب بزرگ، علی قریب با دانشمند حصیری ندیم بدرگاه سلطان مسعود رسیدند. در وقت سلطان را آگاه کردند، فرمود که بار دهید. درآمدند و زمین بوسه دادند و گفتند: «مبارک باد بر خداوند پادشاهی که یکرویه شد، برادر را موقوف کردند» سلطان ایشان را بنشاند و بسیار بنواخت و نامه حشم تگیناباد پیش آوردند، سلطان فرمود تا بستدند و بخواندند. پس گفت «حاجب آن کرد که از خرد و دوست داری وی چشم داشتیم. و دیگران که او را متابعت کردند، حقّ ما را بشناختند و حقّ خدمتکاران رعایت کرده آید . شما سخت بتعجیل آمدهاید، بازگردید و زمانی بیاسایید و نماز دیگر را بازآیید تا پیغامها بگزارید و حالها بازنمایید .» و هر دو باز- گشتند و بیک موضع در سرایی گرانمایه فرودآوردند و بسیار خوردنی و نزل فرستادند و چیزی بخوردند و بگرمابه رفتند.
هوش مصنوعی: هر روز خبری از لشکر غزنین میرسید که نشان میداد چه کارهایی انجام میدهند و بر اساس دستورات خداوند چه اقداماتی میکنند. در صبح روز دوشنبه دهم شوّال، ناگهان برادر حاجب بزرگ، علی قریب، به همراه دانشمند حصیری به درگاه سلطان مسعود رسیدند. وقتی سلطان از آمدن آنها مطلع شد، دستور داد تا به داخل بیایند. آنها وارد شدند، زمین را بوسیدند و گفتند: «مبارک باد بر خداوند پادشاهی که دوباره به قدرت رسید و برادرش را منعی کرد.» سلطان آنها را نشاند و با محبت با آنها رفتار کرد. نامهای از حشم تگیناباد نیز پیش آوردند و سلطان دستور داد تا نامه را باز کنند و بخوانند. سپس گفت: «حاجب آنچه کرد در نظر ما خوب بود. دیگران که از او تبعیت کردند نیز حق ما را شناختند و به حقوق خدمتگزاران احترام گذاشتند. شما زودتر از موعد آمدهاید. بهتر است برگردید و استراحت کنید و در وقت دیگر دوباره بیایید تا پیامها را منتقل کنید و اوضاع را گزارش دهید.» سپس هر دو به سمت منزلشان برگشتند و در محلی با ارزش اقامت کردند و پس از دریافت خوراکیهای فراوان، به صرف غذا پرداختند و به گرمابه رفتند.
و سلطان چون ایشان را بازگردانید، بو سهل و طاهر دبیر را و اعیان دیگر را بخواند و خالی کرد و از هر گونه بسیار سخن رفت تا قرار گرفت بر آنکه نماز دیگر منگیتراک را حاجبی داده آید و سیاه درپوشانند و خلعتی بسزا دهند و همچنان حصیری را. نماز دیگر دو جنیبت ببردند و منگیتراک و حصیری را بیاوردند و پیش آمدند و بنشستند خالی، چنانکه پیش سلطان طاهر دبیر و بو سهل زوزنی بودند و پیغامها بدادند و حال بشرح بازنمودند. چون بازگشتند، سلطان فرمود تا منگیتراک را بجامه- خانه بردند و خلعت حاجبی پوشانیدند: قبای سیاه و کلاه دوشاخ، و پیش سلطان آمد. سلطان گفت «مبارک باد، و منزلت تو در حاجبی آنست که زیر دست برادر، حاجب بزرگ، علی ایستی.» وی زمین بوسه داد و بازگشت. و فقیه بو بکر حصیری را خلعتی پوشانیدند سخت گرانمایه، چنانکه ندیمان را دهند. وی را نیز پیش آوردند و سلطان او را نیز بنواخت و گفت «در روزگار پدرم رنجها بسیار کشیدی در هوی و دوست- داری ما و ما را چنین خدمتی کردی و حقّ تو واجبتر گشت، این اعداد است و رسمی، بر اثر نیکوییها بینی.» او دعا کرد و بازگشت. و امیر همه اعیان و خدمتگاران را فرمود تا بخانه آن دو تن رفتند به تهنیت و سخت نیکو حقّشان گزاردند . و نماز شام فرمود سلطان تا جواب نامه حشم تگیناباد را باز نبشتند با نواخت، و بحاجب بزرگ، علی نامه نبشتند با نواخت بسیار و سلطان توقیع کرد و بخطّ خویش فصلی نبشت.
هوش مصنوعی: سلطان پس از بازگرداندن افراد، بو سهل و طاهر دبیر و دیگر شخصیتهای برجسته را جمع کرد و طولانی صحبت کرد تا به این نتیجه رسید که باید برای منگیتراک یک حاجب تعیین کند و او را با لباس سیاه بپوشاند و خلعت شایستهای به او عطا کند. سپس برای منگیتراک و حصیری مراسمی ترتیب دادند و آنها را به حضور سلطان آوردند. طاهر دبیر و بو سهل نیز در آنجا بودند و پیامها را منتقل کردند و اوضاع را توضیح دادند. بعد از آن، سلطان دستور داد منگیتراک را به خانهاش ببرد و او را با لباس حاجب پوشاندند، که شامل قبای سیاه و کلاه دوشاخ بود. سلطان به او گفت که مقام او زیر دست برادرش، حاجب بزرگ، علی است. منگیتراک به او تعظیم کرد و بازگشت. همچنین، بو بکر حصیری نیز لباس با ارزشی دریافت کرد و به حضور سلطان آمد. سلطان او را به خاطر زحماتش در زمان پدرش ستود و او نیز دعا کرد و دوباره به جای خود برگشت. سپس، امیر به دیگر شخصیتها و خدمتگزاران دستور داد به خانه این دو نفر بروند و به آنها تبریک بگویند و حق آنها را به خوبی ادا کنند. در ادامه، سلطان برای پاسخ به نامه حشم تگیناباد، فرمانی نوشت و نامهای با محبت به حاجب بزرگ، علی، ارسال کرد و خود نیز امضا و یادداشتی نوشت.
و مثال و نامهها نبشتند و بفرستادند و خیلتاشی و مردی از عرب از تازندگان دیو سواران نامزد شدند و نماز خفتن را سوی تگیناباد رفتند؛ و اللّه اعلم بالصّواب .
هوش مصنوعی: آنها نامههایی نوشتند و فرستادند و مردی به نام خیلتاشی از عربها و چند نفر دیگر را به عنوان دیو سواران معرفی کردند و به سمت تگیناباد برای برگزاری نماز خفتن رفتند؛ و خداوند به آنچه درست است، داناتر است.