گنجور

بخش ۱۹

روز دیگر سپاه‌سالار غازی به‌درگاه آمد، با جمله لشکریان بایستاد و مثال داد جمله سرهنگان را تا از درگاه به دو صف بایستادند با خیل‌های خویش و علامت‌ها با ایشان، شارهای‌ آن دو صف از در باغ شادیاخ به‌دور جای رسیده‌‌. و درون باغ از پیش صفه‌تاج تا درگاه، غلامان دو روی‌ بایستادند با سلاح تمام و قباهای گوناگون و مرتبه‌داران با ایشان. و استران‌ فرستاده بودند از بهر آوردن خلعت را از نشابور و نزدیک رسول بگذاشته‌‌. بوسهل پوشیده نیز کس فرستاده بود و منشور و فرمان‌ها بخواسته‌ و فرونگریسته و ترجمه‌های آن راست کرده و باز در خریطه‌های دیبای سیاه‌ نهاده بازفرستاده.

و چون رسول‌دار نزدیک رسول رسید، برنشاندند او را بر جنیبت‌ و سیاه پوشیده‌، و لوا به‌دست سواری دادند، در قفای رسول می‌آورد؛ و بر اثر رسول استران موکبی‌ می‌آوردند با صندوق‌های خلعت خلافت، و ده اسب از آن دو با ساخت زر و نعل زر‌، و هشت به‌جل‌ و برقع‌ زربفت‌ و گذر رسول بیاراسته بودند نیکو، و می‌گذشت و درم و دینار می‌انداختند تا آنگاه که به‌صف سواران لشکر رسید و آواز دهل و بوق و نعره خلق برآمد.

و رسول و اعیان را در میان دو صف لشکر می‌گذرانیدند و از دو جهت سرهنگان نثار می‌کردند تا آنگاه که به‌تخت رسید. و امیر بر تخت نشسته بود و بار داده بود و اولیا و حشم نشسته بودند و ایستاده. و رسول را به‌جایگاه نیکو فرود آوردند و پیش بردند، سخت به‌رسم‌ پیش آمد و دستبوس‌ کرد، و پیش تخت بنشاندندش. چون بنشست از امیر المؤمنین سلام کرد و دعای نیکو پیوست‌‌. و امیر مسعود جواب ملکانه داد. پس رسول بر پای خاست و منشور و نامه را بر تخت بنهاد، و امیر بوسه داد و بو‌سهل زوزنی را اشارت کرد تا بستد و خواندن گرفت. چون تحیّت‌ امیر برآمد، امیر بر پای خاست و بساط تخت را ببوسید و پس بنشست. و منشور و نامه بو‌سهل بخواند و ترجمه‌‌ای مختصر، یک دو فصل‌، پارسی بگفت. پس صندوق‌ها برگشادند و خلعت‌ها برآوردند‌:

جامه‌های دوخته و نادوخته‌، و رسول بر پای خاست و هفت دواج‌ بیرون گرفتند، یکی از آن سیاه و دیگر دبیقی‌های‌ بغدادی بغایت نادر ملکانه‌ ؛ و امیر از تخت به‌زیر آمد و مصلّی بازافگندند که یعقوب لیث بر این جمله کرده بود‌. امیر مسعود خلعت پوشید و دو رکعت نماز بکرد و بوسهل زوزنی گفته بود امیر را، چنان باید کرد، چون خلعت‌ها بپوشید بر جملگی ولایت پدر از دست خلیفه؛ و تاج و طوق و اسب‌سواری پیش داشتند و شمشیر حمایل‌ و آنچه رسم بود از آنجا آوردن. و اولیا و حشم نثارها پیش تخت بنهادند سخت بسیار، از حد و اندازه گذشته؛ و رسول را بازگردانیدند بر جمله‌‌ای هر چه نیکوتر. سلطان برخاست و به گرمابه رفت و جامه بگردانید و فرمود تا دویست هزار درم به درویشان‌ دادند؛ و پس اهل بساط و خوان‌ آمدند و خوانی با تکلّف بسیار ساخته بودند، و رسول را بیاوردند و بر خوان سلطان بنشاندند. و چون نان خورده آمد، رسول را خلعتی سخت فاخر پوشانیدند و با کرامت بسیار به خانه باز بردند؛ و نماز دیگر آن روز صلتی‌ از آن وی رسول‌دار ببرد: دویست هزار درم و اسبی به استام‌ زر و پنجاه پاره جامه نابریده مرتفع‌، و از عود و مشک و کافور چند خریطه؛ و دستوری داد تا برود، رسول برفت سلخ‌ شعبان.

و سلطان فرمود تا نامه‌ها نبشتند به هرات و پوشنگ و طوس و سرخس و نسا و باورد و بادغیس‌ و گنج روستا به بشارت این حال که او را تازه گشت‌ از مجلس خلافت. و نسخت‌ها برداشتند از منشور و نامه، و القاب پیدا کردند تا این سلطان بزرگ را بدان خوانند و خطبه کنند. و نعوت سلطانی این بود که نبشتم: ناصر دین اللّه، حافظ عباد اللّه، المنتقم من اعداء اللّه، ظهیر خلیفة اللّه امیر المؤمنین‌ . و منشور ناطق‌ بود بدین که «امیر المؤمنین ممالکی که پدر داشت یمین الدّوله و امین الملّه و نظام الدّین و کهف الاسلام و المسلمین ولیّ امیر المؤمنین‌ به تو مفوّض کرد . و آنچه تو گرفته‌ای:

ری و جبال و سپاهان و طارم‌ و دیگر نواحی، و آنچه پس ازین گیری از ممالک مشرق و مغرب، ترا باشد و بر تو بدارد » مبشّران این نامه‌ها ببردند و درین شهرها که نام بردم، به‌نام سلطان مسعود خطبه کردند و حشمت‌ او در خراسان گسترده شد. و چون این رسول بازگشت، سلطان مسعود قوی‌دل شد، کارها از لونی دیگر پیش گرفت.

بخش ۱۸: و هم در این هفته خبر رسید که رسول القادر باللّه‌، رضی اللّه عنه، نزدیک بیهق رسید و با وی آن کرامت‌ است که خلق یاد ندارند که هیچ پادشاهی را مانند آن بوده است. امیر، رضی اللّه عنه، برسیدن این بشارت تازگی تمام یافت. و فرمود تا استقبال او بسیچیدند سخت بسزا. و مردم شهر نزدیک قاضی صاعد آمدند و گفتند که «ایشان چون شنیدند که امیر نزدیک نشابور رسید، خواستند که خوازه‌ها زنند و بسیار شادی کنند. رئیس‌ گفت: نباید کرد که امیر را مصیبتی بزرگ رسیده است‌ بمرگ سلطان محمود، انار اللّه برهانه‌، هرچند بر مراد میآید و این بفرمان وی میگویم، با وقتی دیگر باید افکند ». و اکنون مدّتی برآمد و هر روز کارها بر مرادتر است و اکنون رسول هم از بغداد می‌آید با همه مرادها . اگر قاضی بیند، درخواهد از امیر تا به دل بسیار خلق شادی افکند، بدانکه دستوری دهد خداوند و رها کند تا تکلّف بی‌اندازه کنند.»بخش ۲۰: و ماه روزه درآمد و روزه بگرفتند. و سلطان مسعود حرکت کرد از نشابور در نیمه ماه رمضان این سال، و هم این روز فرمود تا قاضی صاعد را و پسرانش را و سید بو محمد علوی را و بو بکر محمشاد را و قاضی شهر و خطیب را خلعتها دادند. و امیر بهرات آمد دو روز مانده ازین ماه و در کوشک مبارک‌ فرود آمد و آنجا عیدی کرد که اقرار دادند که چنان عید هیچ ملک نکرده است. خوانی نهاده بودند سلطان را در آن بنای نو که در باغ عدنانی‌ ساخته بودند و خوانهای دیگر نهاده بودند در باغ عدنانی، سرهنگان تفاریق‌ و خیلتاشان‌ را بر آن خوان [ها] بنشاندند و شعرا شعر میخواندند. و در میان نان خوردن بزرگان درگاه که بر خوان سلطان بودند، بر پای‌ خاستند و زمین بوسه دادند و گفتند: پنج و شش ماه گذشت تا خداوند نشاط شراب نکرده است و اگر عذری بود گذشت و کارها بر مراد است، اگر رأی بزرگ خداوند بیند، نشاط فرماید . سلطان اجابت کرد و شراب خواست و بیاوردند و مطربان زخمه گرفتند و نشاط بالا گرفت و شراب دادن گرفتند، چنانکه همگان خرّم بازگشتند مگر سپاه سالار که هرگز شراب نخورده بود.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روز دیگر سپاه‌سالار غازی به‌درگاه آمد، با جمله لشکریان بایستاد و مثال داد جمله سرهنگان را تا از درگاه به دو صف بایستادند با خیل‌های خویش و علامت‌ها با ایشان، شارهای‌ آن دو صف از در باغ شادیاخ به‌دور جای رسیده‌‌. و درون باغ از پیش صفه‌تاج تا درگاه، غلامان دو روی‌ بایستادند با سلاح تمام و قباهای گوناگون و مرتبه‌داران با ایشان. و استران‌ فرستاده بودند از بهر آوردن خلعت را از نشابور و نزدیک رسول بگذاشته‌‌. بوسهل پوشیده نیز کس فرستاده بود و منشور و فرمان‌ها بخواسته‌ و فرونگریسته و ترجمه‌های آن راست کرده و باز در خریطه‌های دیبای سیاه‌ نهاده بازفرستاده.
هوش مصنوعی: روز بعد، فرمانده غازی به درگاه آمد و همراه با تمامی لشکریان خود در صف ایستاد. او به سرهنگان دستور داد تا از درگاه به دو صف تقسیم شوند و با گروه‌های خود در کنار هم قرار بگیرند و پرچم‌ها را با خود داشته باشند. عرض این دو صف از در باغ شادیاخ تا محل قرارگاه ادامه داشت. درون باغ نیز، از جلوی صفه تاج تا درگاه، غلامانی با سلاح کامل و لباس‌های متفاوت ایستاده بودند و تعدادی از مقام‌داران نیز با آن‌ها بودند. همچنین، اسب‌هایی برای آوردن لباس‌های مخصوص از نشابور ارسال شده بود و نزدیکان رسول نیز در این خصوص حاضر بودند. بوسهل نیز فردی را فرستاده بود تا منشور و فرمان‌ها را بیاورد و آن‌ها را بررسی و ترجمه کرده و سپس در کیف‌های ابریشمی سیاه قرار داده و بازپس فرستاده بود.
و چون رسول‌دار نزدیک رسول رسید، برنشاندند او را بر جنیبت‌ و سیاه پوشیده‌، و لوا به‌دست سواری دادند، در قفای رسول می‌آورد؛ و بر اثر رسول استران موکبی‌ می‌آوردند با صندوق‌های خلعت خلافت، و ده اسب از آن دو با ساخت زر و نعل زر‌، و هشت به‌جل‌ و برقع‌ زربفت‌ و گذر رسول بیاراسته بودند نیکو، و می‌گذشت و درم و دینار می‌انداختند تا آنگاه که به‌صف سواران لشکر رسید و آواز دهل و بوق و نعره خلق برآمد.
هوش مصنوعی: وقتی که پیام‌آور به نزدیک پیامبر رسید، او را بر اسبی نشاندند که سیاه پوشیده بود و دستی برپرچم داشت. او به دنباله پیامبر حرکت کرد و در پی او، یک کاروان به همراه صندوق‌های لباس خلافت می‌آمد. همچنین ده اسب دارای زین و نعل طلا وجود داشت و هشت اسب دیگر نیز با پارچه‌های زربفت تزیین شده بودند. مسیر پیامبر به زیبایی تزئین شده بود و در طول راه، سکه‌های درم و دینار پخش می‌شد تا اینکه به صف سواران سپاه رسید و صدای طبل و بوق و نعره مردم به گوش رسید.
و رسول و اعیان را در میان دو صف لشکر می‌گذرانیدند و از دو جهت سرهنگان نثار می‌کردند تا آنگاه که به‌تخت رسید. و امیر بر تخت نشسته بود و بار داده بود و اولیا و حشم نشسته بودند و ایستاده. و رسول را به‌جایگاه نیکو فرود آوردند و پیش بردند، سخت به‌رسم‌ پیش آمد و دستبوس‌ کرد، و پیش تخت بنشاندندش. چون بنشست از امیر المؤمنین سلام کرد و دعای نیکو پیوست‌‌. و امیر مسعود جواب ملکانه داد. پس رسول بر پای خاست و منشور و نامه را بر تخت بنهاد، و امیر بوسه داد و بو‌سهل زوزنی را اشارت کرد تا بستد و خواندن گرفت. چون تحیّت‌ امیر برآمد، امیر بر پای خاست و بساط تخت را ببوسید و پس بنشست. و منشور و نامه بو‌سهل بخواند و ترجمه‌‌ای مختصر، یک دو فصل‌، پارسی بگفت. پس صندوق‌ها برگشادند و خلعت‌ها برآوردند‌:
هوش مصنوعی: رسول و شخصیت‌های مهم را در میان دو ردیف از سپاه حرکت می‌دادند و از دو طرف به سرهنگ‌ها احترام می‌گذاشتند تا به تخت رسیدند. امیر بر روی تخت نشسته و بارش را به دوش داشت، و اولیای او و خدمه‌اش یا نشسته بودند یا ایستاده. رسول را به مکان مناسب فرود آوردند و جلو بردند، در حالی که به رسم ادب پیش آمد و دست او را بوسید، و او را در مقابل تخت نشاندند. وقتی نشست، به امیر المؤمنین سلام کرد و دعای نیکو کرد. امیر مسعود نیز پاسخ شایسته‌ای داد. سپس رسول برخاست و منشور و نامه را بر روی تخت گذاشت و امیر به او بوسه داد و به بوسهل زوزنی اشاره کرد تا او نیز اقدام کند و خواندن متن را آغاز کند. هنگامی که تحیت امیر به پایان رسید، او نیز برخواست و بساط تخت را بوسید و سپس دوباره نشست. بوسهل متن نامه و منشور را خواند و ترجمه‌ای مختصر از چند فصل به زبان فارسی ارائه داد. سپس صندوق‌ها را باز کردند و لباس‌های ویژه را بیرون آوردند.
جامه‌های دوخته و نادوخته‌، و رسول بر پای خاست و هفت دواج‌ بیرون گرفتند، یکی از آن سیاه و دیگر دبیقی‌های‌ بغدادی بغایت نادر ملکانه‌ ؛ و امیر از تخت به‌زیر آمد و مصلّی بازافگندند که یعقوب لیث بر این جمله کرده بود‌. امیر مسعود خلعت پوشید و دو رکعت نماز بکرد و بوسهل زوزنی گفته بود امیر را، چنان باید کرد، چون خلعت‌ها بپوشید بر جملگی ولایت پدر از دست خلیفه؛ و تاج و طوق و اسب‌سواری پیش داشتند و شمشیر حمایل‌ و آنچه رسم بود از آنجا آوردن. و اولیا و حشم نثارها پیش تخت بنهادند سخت بسیار، از حد و اندازه گذشته؛ و رسول را بازگردانیدند بر جمله‌‌ای هر چه نیکوتر. سلطان برخاست و به گرمابه رفت و جامه بگردانید و فرمود تا دویست هزار درم به درویشان‌ دادند؛ و پس اهل بساط و خوان‌ آمدند و خوانی با تکلّف بسیار ساخته بودند، و رسول را بیاوردند و بر خوان سلطان بنشاندند. و چون نان خورده آمد، رسول را خلعتی سخت فاخر پوشانیدند و با کرامت بسیار به خانه باز بردند؛ و نماز دیگر آن روز صلتی‌ از آن وی رسول‌دار ببرد: دویست هزار درم و اسبی به استام‌ زر و پنجاه پاره جامه نابریده مرتفع‌، و از عود و مشک و کافور چند خریطه؛ و دستوری داد تا برود، رسول برفت سلخ‌ شعبان.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی از مراسمی رسمی و دیدار با یک پیامبر بیان شده است. در ابتدا، لباس‌های مختلفی آماده شده و پیامبر برخاست و هفت دست لباس را بیرون آورد که شامل لباس‌های سیاه و لباس‌های بافت از بغداد بودند. امیر از تخت فرود آمد و محل نماز را آماده کرد، چون قبلاً یعقوب لیث نیز چنین کرده بود. امیر مسعود لباس فاخر پوشید و دو رکعت نماز خواند، بر طبق توصیه بوسهل زوزنی، که گفته بود باید چنین کرد. بعد از پوشیدن لباس‌ها، ولایات پدر از دست خلیفه گرفته شد و تاج و دیگر وسایل هم آماده شد. طی مراسم، هدایا و نذری‌های زیادی بر روی زمین گذاشته شد و پیامبر را با بهترین و نیکوترین حالت بازگرداندند. سپس سلطان به حمام رفت و لباسش را عوض کرد و دستور داد دویست هزار درم به درویشان بدهند. بعد از آن، اهل جمع و خواندن به مراسم آمدند و برای مهمانی با زحمت فراوان آماده شده بودند و پیامبر را بر سر سفره سلطان نشاندند. وقتی نان خورد، برای او لباس فاخر دیگری تقدیم کردند و با احترام زیاد او را به خانه‌اش بازگرداندند. در پایان، برای او هدایای دیگری نیز همچون دویست هزار درم، اسبی زینت‌شده، و تعدادی لباس تازه به همراه عطر و مشک ارسال شد و به او دستور داده شد که برود. پیامبر در تاریخ معین، یعنی سلخ شعبان، رفت.
و سلطان فرمود تا نامه‌ها نبشتند به هرات و پوشنگ و طوس و سرخس و نسا و باورد و بادغیس‌ و گنج روستا به بشارت این حال که او را تازه گشت‌ از مجلس خلافت. و نسخت‌ها برداشتند از منشور و نامه، و القاب پیدا کردند تا این سلطان بزرگ را بدان خوانند و خطبه کنند. و نعوت سلطانی این بود که نبشتم: ناصر دین اللّه، حافظ عباد اللّه، المنتقم من اعداء اللّه، ظهیر خلیفة اللّه امیر المؤمنین‌ . و منشور ناطق‌ بود بدین که «امیر المؤمنین ممالکی که پدر داشت یمین الدّوله و امین الملّه و نظام الدّین و کهف الاسلام و المسلمین ولیّ امیر المؤمنین‌ به تو مفوّض کرد . و آنچه تو گرفته‌ای:
هوش مصنوعی: سلطان فرمان داد تا نامه‌هایی به شهرهای هرات، پوشنگ، طوس، سرخس، نسا، باورد، بادغیس و گنج‌روستا نوشته شود و در آن خبر خوشی از بهبود وضعیتش پس از پذیرش خلافت را اعلان کنند. سپس نسخه‌هایی از منشور و نامه‌ها برداشتند و عناوینی را برای معرفی این سلطان بزرگ تعیین کردند تا در خطبه‌ها از او نام ببرند. عناوین سلطانی که نوشتند شامل: ناصر دین‌الله، حافظ عبادالله، انتقام‌گیرنده از دشمنان خدا و یاور خلیفه‌الله امیر مؤمنان بود. همچنین در منشوری تصریح شده بود که «امیر مؤمنان، مملکت‌هایی که پدر شما، یمین‌الدوله، امین‌المله، نظام‌الدین و پناه اسلام و مسلمانان، به شما سپرده است» و آنچه را که شما در دست دارید، به این شکل بیان کردند.
ری و جبال و سپاهان و طارم‌ و دیگر نواحی، و آنچه پس ازین گیری از ممالک مشرق و مغرب، ترا باشد و بر تو بدارد » مبشّران این نامه‌ها ببردند و درین شهرها که نام بردم، به‌نام سلطان مسعود خطبه کردند و حشمت‌ او در خراسان گسترده شد. و چون این رسول بازگشت، سلطان مسعود قوی‌دل شد، کارها از لونی دیگر پیش گرفت.
هوش مصنوعی: در این متن، از بخش‌هایی از سرزمین‌های مختلف مانند ری، جبال، سپاهان، طارم و دیگر مناطق صحبت شده و اشاره شده است که برای خبر دادن از اوضاع و احوال به مکان‌های مختلف در شرق و غرب، نامه‌هایی ارسال شده است. این نامه‌ها توسط مبلغان در شهرهایی که نام برده شده به نام سلطان مسعود خوانده شده و همچنین بزرگی و عزت او در خراسان افزایش یافته است. وقتی این نمایندگان به نزد سلطان مسعود بازمی‌گردند، او احساس قدرت و اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده و تصمیم می‌گیرد اقدامات جدیدی انجام دهد.

خوانش ها

بخش ۱۹ به خوانش سعید شریفی