گنجور

شمارهٔ ۴۹

الا ای یار فرزانه بیا با ما به میخانه
چو مردان باش مستانه بکن با جام پیمانه
گرو باید مصلی را به دست آور قدح می را
مصفا کن دل و جان را، مشو خود مرد فرزانه
چه شد فرزانه گر گردی، به نیمی جو نمی‌ارزی
همان دم مرد می‌گردی، شوی چون مرد دیوانه
لباس فقر می‌پوشی، شرابی چون نمی‌نوشی
چرا در مکر می‌کوشی، کنی چون قصه افسانه
ز افسان و فسون باید که خودها را رها آید
درین راهی کُجا آید، به جز مرادنه مستانه
چون مستان شو چه مستوری کجا جز باده مخموری
بکش یک جام در پیری، قدم خود نه به میخانه
بیا تنها درین وادی، هوالواحد، هوالهادی
رسد هردم تُرا شادی، تو شو خود یار مردانه
سُخن از لا چه می‌گویی، تو هُو باهُو نمی‌جویی
چرا با غیر می‌پویی، هوالهو گو چو مستانه
چو مستان نوش این می را، فنا کن مأمن خود را
بجو ای یار باهُو را، صلا زد پیر میخانه

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: محمد عظیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الا ای یار فرزانه بیا با ما به میخانه
چو مردان باش مستانه بکن با جام پیمانه
هوش مصنوعی: ای دوست دانا، بیا با ما به میخانه. مانند مردان، شاد و سرمست باش و با جام شراب به خوشی بپرداز.
گرو باید مصلی را به دست آور قدح می را
مصفا کن دل و جان را، مشو خود مرد فرزانه
هوش مصنوعی: باید تلاش کنی تا مکان عبادت را به دست آوری، دل و جان خود را پاک کن و به خودت آگاهی کن، فرزانه و خردمند باش.
چه شد فرزانه گر گردی، به نیمی جو نمی‌ارزی
همان دم مرد می‌گردی، شوی چون مرد دیوانه
هوش مصنوعی: اگر تو حکیم و زنده‌دلی، در حقیقت به هیچ نمی‌ارزی، چرا که در یک لحظه، می‌توانی مبدل به شخصی بی‌خود و دیوانه شوی.
لباس فقر می‌پوشی، شرابی چون نمی‌نوشی
چرا در مکر می‌کوشی، کنی چون قصه افسانه
هوش مصنوعی: تو در فقر به سر می‌بری و شراب نمی‌نوشی، پس چرا در فریفتن و تزویر تلاش می‌کنی، مثل داستان‌های خیالی؟
ز افسان و فسون باید که خودها را رها آید
درین راهی کُجا آید، به جز مرادنه مستانه
هوش مصنوعی: برای دست یافتن به هدف‌های خود، باید از افسانه‌ها و ترفندها گذر کنیم و به درستی در مسیری که در آن قرار داریم، حرکت کنیم، چرا که جز با شوق و عشق، به نتیجه‌ای نخواهیم رسید.
چون مستان شو چه مستوری کجا جز باده مخموری
بکش یک جام در پیری، قدم خود نه به میخانه
هوش مصنوعی: وقتی مست می‌شوی، دیگر هیچ پرده و پنهانی وجود ندارد. جز نوشیدن شراب، چاره‌ای نیست. بنابراین یک جام شراب در پیری بنوش و قدمی به میخانه بگذار.
بیا تنها درین وادی، هوالواحد، هوالهادی
رسد هردم تُرا شادی، تو شو خود یار مردانه
هوش مصنوعی: بیا در این مکان، که تنها او یک است و راهنمایی می‌کند، به تو همواره خوشی می‌رسد. تو نیز با اراده و قدرت، همراه خودت باش.
سُخن از لا چه می‌گویی، تو هُو باهُو نمی‌جویی
چرا با غیر می‌پویی، هوالهو گو چو مستانه
هوش مصنوعی: چه نیازی به حرف زدن درباره‌ی عدم وجود است؟ چرا به دنبال چیزهای غیر از او می‌گردی؟ مانند مست‌ها، فقط او را بخوان و در جستجوی او باش.
چو مستان نوش این می را، فنا کن مأمن خود را
بجو ای یار باهُو را، صلا زد پیر میخانه
هوش مصنوعی: ای دوست، مانند مستان که از این شراب نوش می‌کنند، خود را به فراموشی بسپار و به دنبال پناهگاهی جدید باش. پیر میخانه صدایش زد و دعوت کرد.