گنجور

شمارهٔ ۳۸

بیا ای عشقِ جان‌سوزان که من خود را به تو سوزم
اگر سوزی وگرنه من یقین خود را به تو سوزم
خس و خاشاک می‌سوزی درون خویش می‌جوشی
کنون ما را شدی روزی بیا خود را به تو سوزم
مکان خود لامکان دارم ز زندان غم بسی دارم
کنون روی به حق آرم بیا خود را به تو سوزم
بدم مردان سُخن گویم، جمال یار می‌جویم
هوالحق را به حق جویم، بیا خود را به تو سوزم
دلی با یار خود بستم، ز جان هم دست خود شُستم
چون مستان‌وار من مستم، بیا خود را به تو سوزم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: محمد عظیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا ای عشقِ جان‌سوزان که من خود را به تو سوزم
اگر سوزی وگرنه من یقین خود را به تو سوزم
هوش مصنوعی: بیا ای عشقِ آتشین، من آماده‌ام که برای تو بسوزم. اگر تو هم به عشق من بسوزی، وگرنه من از روی یقین خود را در عشق تو فدای می‌کنم.
خس و خاشاک می‌سوزی درون خویش می‌جوشی
کنون ما را شدی روزی بیا خود را به تو سوزم
هوش مصنوعی: درون تو آتش و انرژی وجود دارد، مانند خس و خاشاک که می‌سوزند. اکنون وقت آن است که من نیز به تو بپیوندم و خودم را فدای تو کنم.
مکان خود لامکان دارم ز زندان غم بسی دارم
کنون روی به حق آرم بیا خود را به تو سوزم
هوش مصنوعی: من در جایی هستم که از هر مکان دیگر بالاتر است و از درد و رنج بسیار دورم. اکنون به سوی حق می‌نگرم و خود را به عشق تو می‌سوزانم.
بدم مردان سُخن گویم، جمال یار می‌جویم
هوالحق را به حق جویم، بیا خود را به تو سوزم
هوش مصنوعی: من با مردان سخن می‌گویم و به جستجوی زیبایی محبوب می‌پردازم، حقیقت را به حق جستجو می‌کنم و ای کاش خود را در آتش عشق تو بسوزانم.
دلی با یار خود بستم، ز جان هم دست خود شُستم
چون مستان‌وار من مستم، بیا خود را به تو سوزم
هوش مصنوعی: دلی را به عشق یار خود سپردم و از جان خود هم جدا شدم. چون مستی که سرمستی‌ام را احساس می‌کنم، بیا تا برای تو جان بسوزانم.