شمارهٔ ۳۷
ببازی عشق میبازم، دل و جان را فدا سازم
بدم منصور می نازم، یقین خُود را فدا سازم
عجب وقتیست ای یاران! اگر باشید غمخواران
شوید آگاه دلداران که من خود را فدا سازم
بزلف یار دل بستم، به بستن دل چنان مستم
دو عالم رفت از دستم، کنون خُود را فدا سازم
ز درد دل چنان خستم، زجان هم دست خود شستم
کنون از درد دل گفتم که من خود را فدا سازم
فدا سازم دگر باری، سر خود را بدلداری
چه خوش باشد نکو کاری که من خود را فدا سازم
شمارهٔ ۳۶: به بازی عشق میبازم، سر بازار سر بازمشمارهٔ ۳۸: بیا ای عشقِ جانسوزان که من خود را به تو سوزم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: محمد عظیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ببازی عشق میبازم، دل و جان را فدا سازم
بدم منصور می نازم، یقین خُود را فدا سازم
هوش مصنوعی: در عشق، همه چیزم را فدای معشوق میکنم و حتی دل و جانم را در این راه میگذارم. من به زیبایی و ناز معشوق خود میبالم و به یقین آمادهام تا همه چیز را برای او فدا کنم.
عجب وقتیست ای یاران! اگر باشید غمخواران
شوید آگاه دلداران که من خود را فدا سازم
هوش مصنوعی: زمان عجیبی است، دوستان! اگر شما حامیان غم باشید، به دلهای عاشق آگاه شوید که من آمادهام خود را فدای عشق کنم.
بزلف یار دل بستم، به بستن دل چنان مستم
دو عالم رفت از دستم، کنون خُود را فدا سازم
هوش مصنوعی: به موهای یار دل را بافتهام، به طوری که چنین محو و شیدا هستم که همه چیز از دستم رفته است. اکنون آمادهام تا خود را فدای او کنم.
ز درد دل چنان خستم، زجان هم دست خود شستم
کنون از درد دل گفتم که من خود را فدا سازم
هوش مصنوعی: از شدت ناراحتی و رنجی که دارم، به حدی خسته شدهام که حتی احساس میکنم از زندگی هم دست کشیدهام. حالا که از این درد و دل گفتم، تصمیم دارم خودم را فدای چیزی کنم.
فدا سازم دگر باری، سر خود را بدلداری
چه خوش باشد نکو کاری که من خود را فدا سازم
هوش مصنوعی: من برای خودم ارزش قائل نیستم و آمادهام دوباره جانم را فدای کسانی کنم که دوستشان دارم. چه زیباست که آدمی بتواند برای دیگران فداکاری کند و این کار، برایم خوشایند است.