گنجور

شمارهٔ ۱۳

صوفی بصدق دل نشوی تاصفا کجاست
این راه باصفاست ولی جز جفا کجاست
مقصود از جفاست خلاصی ز ما و من
جز ما و من خلاص شُدن راه صفا کجاست
گر دلق فقر را تو به پوشی چه میشود
آن لایق تو سیرت درویشی را کجاست
وین پوشش تو دلق همه خودنمائی است
جائیکه خود نمائی ست، فقر و فنا کجاست
ای یار خود نمائی با دلق میکنی
آخر ازین خیال پشیمانیت کجاست
دائم تو ذکر هُو خوان، باصدق دل ای یار
باهُو بساز هر دم آن هوی ها کُجاست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: محمد عظیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صوفی بصدق دل نشوی تاصفا کجاست
این راه باصفاست ولی جز جفا کجاست
هوش مصنوعی: اگر با دل پاک و صمیمانه نشوی، به کجا می‌توانی به دنیای پاک و روشن واقعی دسترسی پیدا کنی؟ این مسیر زیبا و دلنشین است، اما جز رنج و سختی، چیزی نمی‌تواند تو را به آن برساند.
مقصود از جفاست خلاصی ز ما و من
جز ما و من خلاص شُدن راه صفا کجاست
هوش مصنوعی: قصه این است که در زندگی، رهایی از خودخواهی و ناپاکی، تنها با کنار گذاشتن خود و منیت ممکن می‌شود. برای رسیدن به صفا و آرامش، باید بدانیم که راهش کجاست و چگونه می‌توانیم از این خودستایی فراتر برویم.
گر دلق فقر را تو به پوشی چه میشود
آن لایق تو سیرت درویشی را کجاست
هوش مصنوعی: اگر تو لباس فقر را به تن کنی، چه اتفاقی می‌افتد؟ مقام و سیرت درویشی که برازنده توست کجاست؟
وین پوشش تو دلق همه خودنمائی است
جائیکه خود نمائی ست، فقر و فنا کجاست
هوش مصنوعی: این لباس تو تنها یک نمایش است. در جایی که نمایش و خودآرایی وجود دارد، فقر و نابودی چه جایی دارند؟
ای یار خود نمائی با دلق میکنی
آخر ازین خیال پشیمانیت کجاست
هوش مصنوعی: ای محبوب، با لباس و زرق و برق خود نمایش می‌دهی، اما از این طرز فکر و رفتار خود چرا پشیمان نیستی؟
دائم تو ذکر هُو خوان، باصدق دل ای یار
باهُو بساز هر دم آن هوی ها کُجاست
هوش مصنوعی: به طور مداوم به یاد و ذکر خدا باش و با دلی صادق و خالص، ای دوست، هر لحظه با او ارتباط برقرار کن. بگو ببین آن حال و هوای دیگر کجا رفته است؟