گنجور

زن با هنر (سه‌گاه‌)

۱

به دل جز غم آن قمر ندارم
خوشم ز آنکه غم دگر ندارم
کند داغ دلم همیشه تازه
از این مطلب تازه‌تر ندارم (‌تکرار)
قسم خورده که رخساره نپوشد
به جز با من دلداده نجوشد
هوایی به جز این به سر ندارم
هوایی به جز این به سر ندارم
جمال بشر تویی
ز گل تازه‌تر تویی
به پاکی سمر تویی
که رشگ قمر تویی
عزیزم
در عالم
جای زن
باید باشد بر روی دیده
زن در زندان
یارب که دیده
چه‌ شد عزیزان که حال نسوان - بود بدینسان زار
سیاهکاری و جهل و خواری -‌بود مدامش کار
وای بهارا بهارا مزن دم خدا را ز راز نهان
وای که ما را، که ما را، مقدر شد این از جهان

۲‌

زنی کاو به جهان هنر ندارد
ز حسن بشری خبر ندارد
بناز ای زن با هنر که عالم
گلی از تو شکفته‌تر ندارد
زنانی که به جهل در حجابند
ز آداب و هنر بهره نیابند
چنین زن به جهان ثمر ندارد
فرو خوان کتاب را
برافکن حجاب را
ازبن بیش‌تر به گل
مپوش آفتاب را
ای دلبر، جان پرور
طی شد عمرم ‌در آرزویت
روزم باشد چو تار مویت
که چون تو دلبر چراکنی سر به ذلت و خواری
خدا نماید ز دیدهٔ بد تو را نگهداری
آه نگارا نگارا مده دل خدا را به حرف کسی
وای که گل را زیانی نباشد ز خار و خسی

اطلاعات

منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به دل جز غم آن قمر ندارم
خوشم ز آنکه غم دگر ندارم
هوش مصنوعی: من فقط به خاطر غم آن قمر در دل خود ناراحت هستم و خوشحالم که غم دیگری ندارم.
کند داغ دلم همیشه تازه
از این مطلب تازه‌تر ندارم (‌تکرار)
هوش مصنوعی: درد دل من همیشه تازه و زنده است و برایم از این موضوع تازه‌تر و ناراحت‌کننده‌تر وجود ندارد.
قسم خورده که رخساره نپوشد
به جز با من دلداده نجوشد
هوش مصنوعی: او قسم خورده که چهره‌اش را تنها برای من آشکار کند و با کسی غیر از من عاشقانه رفتار نکند.
هوایی به جز این به سر ندارم
هوایی به جز این به سر ندارم
هوش مصنوعی: من هیچ فکر و آرزویی جز این ندارم.
جمال بشر تویی
ز گل تازه‌تر تویی
هوش مصنوعی: تو زیباترین و تازه‌ترین جلوه‌ی بشری.
به پاکی سمر تویی
که رشگ قمر تویی
هوش مصنوعی: تو به پاکی و زیبایی سمر، و به اندازه‌ی قمر، درخشان و جذابی.
عزیزم
در عالم
هوش مصنوعی: عزیزم در جهان وجود دارد.
جای زن
باید باشد بر روی دیده
هوش مصنوعی: بهتر است زن در جایگاهی محترم و مورد توجه قرار داشته باشد.
زن در زندان
یارب که دیده
هوش مصنوعی: زنی در زندان به یاد کسی است که به او فکر می‌کند و احساساتش را در مورد او بیان می‌کند. او در حال تجربه کردن حس تنهایی و غم ناشی از دوری است.
چه‌ شد عزیزان که حال نسوان - بود بدینسان زار
سیاهکاری و جهل و خواری -‌بود مدامش کار
هوش مصنوعی: چه بر سر عزیزان آمده است که حال زنان این چنین زار و در رنج و عذاب هستند؟ آیا همیشه کارشان در چنگ جهل و نادانی و بی‌احترامی بوده است؟
وای بهارا بهارا مزن دم خدا را ز راز نهان
وای که ما را، که ما را، مقدر شد این از جهان
هوش مصنوعی: آه ای بهار، چرا دم نزنید؟ این راز پنهانی را نگوید. وای از وضعیت ما که این سرنوشت برای ما از دنیا رقم خورده است.
زنی کاو به جهان هنر ندارد
ز حسن بشری خبر ندارد
هوش مصنوعی: زنی که در جهان هنر ندارد و از زیبایی‌های انسانی چیزی نمی‌داند.
بناز ای زن با هنر که عالم
گلی از تو شکفته‌تر ندارد
هوش مصنوعی: ای زن با هنر، تو زیبایی و هنرمندی که هیچ چیزی در جهان به اندازه تو ناز و لطافت ندارد.
زنانی که به جهل در حجابند
ز آداب و هنر بهره نیابند
هوش مصنوعی: زنان که به دلیل نادانی و جهل، خود را در حجاب قرار داده‌اند، از آداب و هنر واقعی بی‌بهره خواهند بود.
چنین زن به جهان ثمر ندارد
هوش مصنوعی: چنین زنی در دنیا فایده‌ای ندارد.
فرو خوان کتاب را
برافکن حجاب را
هوش مصنوعی: کتاب را با دقت بخوان و پرده را کنار بزن.
ازبن بیش‌تر به گل
مپوش آفتاب را
هوش مصنوعی: آفتاب را بیش از حد در زیر گل‌ها پنهان نکن.
ای دلبر، جان پرور
طی شد عمرم ‌در آرزویت
هوش مصنوعی: ای محبوب من، عمر من در آرزوی تو سپری شد.
روزم باشد چو تار مویت
هوش مصنوعی: روز من به آن زیبایی و لطافتی باشد مانند تار موی تو.
که چون تو دلبر چراکنی سر به ذلت و خواری
خدا نماید ز دیدهٔ بد تو را نگهداری
هوش مصنوعی: چرا باید به خاطر تو خود را خوار کنم؟ خدا از دیده‌های بدت تو را محافظت می‌کند.
آه نگارا نگارا مده دل خدا را به حرف کسی
وای که گل را زیانی نباشد ز خار و خسی
هوش مصنوعی: عزیزم، دل خدا را به حرف دیگران نده. واقعاً چه دردناک است اگر یک گل از خاری و بی‌ارزشی آسیب ببیند.