گنجور

توپ روس

اردیبهشت نوحه و آغاز ماتم است
ماه ربیع نیست که ماه محرم است
گر باد نوبهار وزد اندرین ربیع
همچون محرم‌ از چه‌ جهان غرق‌ ماتم‌ است
در عاشر محرم اگرکشته شد حسین
در عاشر ربیع چرا دل پر از غم است
باز این مصیبت نو و این نوحه بهر چیست
آن‌نوحه ومصیبت دیرین مگرکم است
تاکی جهان بکشتن آزادگان جریست
تاکی فلک به خواری پاکان مصمم است
درآخرالزمان چه غمی داده است روی
بر شیعیان‌، که بر همه غم‌ها مقدم است
گویی دراهل فرش بود ماتمی عظیم
کافغان وشور وولوله درعرش‌اعظم است
یاخود عزای تازه و سوگ دوباره ای
این مه بر آل محمد فراهم است
پیغمبر خدای چرا نوحه می کند
گویی به یاد قبر سلیل مکرم است
شاه رضا شهید خراسان غریب طوس
کاتش به قلب پاک وی افکند توپ روس
شاهی که خون کند دل احباب‌، غربتش
پر خون شد از جفای بداندیش تربتش
جور غریب مایهٔ اندوه و کربت است
جور از پس وفات‌، فزونست کربتش
محصور شد ز خیل عدو درگهی که بود
خلق دو کون درکنف لطف و عزتش
آن آستانه‌ای که خدا کردش احترام
دردا که توپ روس برانداخت حرمتش
صحنی که داشت قیمت جان‌ها غبار او
نعل سمند حادثه بشکست قیمتش
سوراخ شد زتیرجفا پیکری که بود
پشت نهم سپهر، کمان بهر خدمتش
غلطید در دماء شهیدان تنی که بود
آب حیوه‌، ربزه‌خور خوان نعمتش
درپای قهر حق ز چه‌رو موج زن نگشت
زبن کینه‌هاکه رفت به دریای رحمتش
ای حجه خدای ز غیبت برآر سر
بنگرکه با خدای چه کردند و حجتش
بیدارگشت فتنه‌، چرا رخ نهفته‌ای‌!
برپای شد قیامت کبری‌، چه خفته‌ای‌!
رضوان درند جامه و زد پیرهن به نیل
خون موج‌زد ز چشمهٔ‌ تسنیم و سلسبیل
گرد عزاگرفت سراپای عرش حق
خاک الم نشست به رخسار جبرئیل
بارید سنگ فتنه به گهوارهٔ مسیح
افتاد نارکینه به گلخانهٔ خلیل
کروبیان سدرهٔ رحمت پریده رنگ
پرسان بیان واقعه از حضرت جلیل
کایانجی و کشتی او شد نهان به موج
آیاکلیم و امت او غرقه شد به نیل‌؟
آیا خلیل زآتش نمرود شد هلاک
آیا خراب‌، خانهٔ حق شد ز قوم فیل‌؟
آیا شکست‌، قائمه ی جیش مصطفی
از جیش خصم و لشکر اسلام شد ذلیل‌؟
آیاکه مرتضی است زتیغ ستم فکار
آیاکه مجتبی است ز زهر جفا علیل‌؟
آیا دوباره خون حسین وکسان او
گشته است برگروه زنازادگان سبیل‌؟
ایشان‌در این‌سخن‌، که‌برآمد زخاک طوس
از چارسو خروش غم‌انگیز توپ روس
ای حجه زمانه دل ما به جان رسید
تعجیل کن که فتنه ی آخر زمان رسید
دزدان شرع لاف دیانت همی زنند
ای حجت خدای گه امتحان رسید
دین زین شکست‌های ییاپی زدست رفت
هنگام فتح و زندگی جاودان رسید
اسلام از تطاول اعدا ز پا فتاد
بر ما ز دستبرد اجانب زیان رسید
قصد خراب کردن ایرانیان نمود
آن سیل فتنه‌ای که به هندوستان رسید
خودمی‌نگو‌یم این که به‌ ایران چه می‌رسد
یا خود چه لطمه‌ای به‌ سریرکیان رسید
ای پیشتاز لشکر اسلام درنگر
بر این مصیبتی که بر اسلامیان رسید
بنگر که از زمین خراسان ز جور روس
افغان و شور و غلغله بر آسمان رسید
بنگرکه در میان شبستان جد تو
خون‌های کشتگان جفا تا میان رسید
بنگرکه در ضریح رضا تیر آتشین
از چارسو برآن تن بهتر ز جان رسید
برآن ضریح‌، توپ مسلسل زدند آه‌!
آتش به قلب احمد مرسل زدند آه‌!
تاریک شد زمانه و گم گشت راه دین
مغلوب شد زکثرت اعدا سپاه دین
شد بی‌حقوق هرکه نشان داد راه حق
شد بی‌پناه هرکه شد اندر پناه دین
درغم بماند هرکه شد او غمگسار شرع
بیداد یافت هرکه شد او دادخواه دین
پرشد جهان ز خیل خدایان ملک و مال
بیگانه شد به چشم خلایق اله دین
چندان غبار فتنه و بدعت پدیدگشت
کاینک به راه کفر بدل گشته راه دین
نی حاکمی که دفع کند اشتغال ملک
نی عالمی که رفع کند اشتباه دین
ای آفتاب دنیی و دین چند در حجاب
بنگر به حال تیره و روز سیاه دین
ای پادشاه دین بنگرکاوفتاده باز
از توپ روس زلزله در بارگاه دین
بنگر که کرد دشمن ناپاک دین تباه
آماج تیرکینه تن پاک شاه دین
بنگرکه از زمین خراسان ز توپ روس
بر آسمان زبانه کشد دود آه دین
این آتش ار ز ملک خراسان گذرکند
ترسم به خاک یثرب و بطحا اثرکند
این بارگاه کیست چنین خالی و خراب
خائن به جای خادم وآتش به جای آب
درگاهش از تزاحم دین‌پروران تهی
ایوانش از تطاول بیگانگان خراب
سوراخ گشته گنبدش از توپ قلعه کوب
پرگردکشته حضرتش از ظلم بی‌حساب
برق تفنگ برشده جای چراغ برق
نار سعیر در شده جای زلال ناب
رخشنده گنبدش شده پنهان بدود توپ
چون روی حور پنهان در نیلگون نقاب
گاه اذان شام فراز مناره‌اش
غران خروش توپ که قد قامت العذاب
در زیر طاق و پای ضریح مطهرش
هنگامه‌ای که کاش نبیندکسش به خواب
زوار بی گناه و فقیران بی‌نوا
تن‌ها به‌ره فتاده ورخ‌ها به‌خون خضاب
آنجاکه بوده مسکن کروبیان قدس
خاکم به سر! چرا شده منزلگه کلاب
این کاخ جای بوسهٔ شاهان عصر بود
اسب عدوکجا و چنین کاخ مستطاب
خواب است این حدیث که گوینده‌ایم ما
گر نیست خواب پس ز چه رو زنده‌ایم ما
ای خالق طبیعت‌، جان از برای چیست
وین جسم خاکسارگران از برای چیست
این مغز خانه خانه و اعصاب تار تار
وین قلب وخون و این دوران ازبرای چیست
این جمله گر برای حیاتست و مردمی
پس لشکر هوا و هوان از برای چیست
بخل وحسد چرا و نفاق و غضب ز چه
ظلم و جفا و ظن وگمان از برای چیست
این کینه و هوا و هوس گر غریزی است
پس حکمت بنای جهان از برای چیست
ورگردش جهان را اینست سرنوشت
نار جحیم و باغ جنان از برای چیست
مظلوم اگر به پنجهٔ ظالم حوالت است
پس صحبت فلان و فلان ازبرای چیست
ور حق عیان و نیست در او حاجت بیان
پس صدهزار سر نهان از برای چیست
از ره به در شدیم خدایا هدایتی
حیران شدیم ای مدد حق عنایتی
گرگم نگشته بودی در شرع‌، راه ما
پهلو بر اوج چرخ زدی بارگاه ما
قرآن اگر نماندی در پردﻩ افول
صد آفتاب‌، نور گرفتی ز ماه ما
ور جهل جای فلسفه را نستدی بدین
در دین بجا نماندی این اشتباه ما
شد موی ما سفید به اِن قلت و قال و قیل
یک مو نکرد فرق ز روز سیاه ما
از رفض و جبر و غالی و سنت پدید گشت
این اختلاف و ذلت و حال تباه ما
این اختلاف شوم و دگر اختلاف‌هاست
بر حالتی خراب‌تر از این گواه ما
تقصیر از آن ماست که توپ جفای روس
ویران کند حریم ولی‌اله ما
و امروز چون اسیران در ﭘﻨﺠﻪ دو خصم
درمانده‌ایم و نیست کسی داد خواه ما
از کید خصم و ناکسی قائدان ملک
درهم شکسته سطوت خیل و سپاه ما
یکسو به دار، حجه و سالار دین رود
یک سو خراب‌، کعبهٔ اهل یقین شود
اسلام را شهید جفا کرد توپ روس
نتوان شمردنش که چه‌ها کرد توپ روس
هر ماتمی که بود، کهن شد به روزگار
زبن ماتم نوی که به پا کرد توپ روس
آوخ که در دیار خراسان به عهد ما
تجدید عهد کرب و بلا کرد توپ روس
نمرودوش به بارگه حجهٔ خدا
با تیر کینه قصد خدا کرد توپ روس
درداکه رخ‌، ز بهر خرابی چو قوم فیل
بر کعبهٔ حریم رضا کرد توپ روس
آه از دقیقه‌ای که بمانند پیک مرگ
دراین شریف بقعه‌، صدا کرد توپ روس
گرد ضریح سبط نبی را چوقتلگاه
پر از جنازهٔ شهدا کرد توپ روس
زوار را به طوف ضریح رضا، درو
همچون‌ علف‌، به ‌داس ‌جفا کرد توپ‌ روس
زودا که آه بی گنهان شعله‌ور شود
تا خاندان ظالم از آن پر شرر شود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1397/12/08 14:03
Erfan

وزنش
مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل است؟

1401/01/29 22:03
Vali Dashti

 

بخشی از مقاله رسول جعفریان در مورد علت سرودن این اشعار بهار بر گرفته از سایت تابناک تاریخ هشت فروردین هزار و چهارصد و یک

سندی ادبی از جریان حمله روس‌ها به حرم امام رضا(ع)

رسول جعفریان طی یادداشتی در خبرآنلاین نوشت: سیاست روس و انگلیس در ایران، تابعی از چندین متغیر بود که به مسائل مختلفی چون منافع مورد نظر و قابل دسترس هر کدام در ایران، روابط آنان در برابر دولت آلمان و فرانسه و بسیاری از امور سیاسی و اقتصادی دیگر باز می گشت.

این دو دولت پس از آن که در سال 1907 ایران را به سه بخش تقسیم کردند و طی آن، بخش شمالی را به روس و بخش جنوبی را به انگلیس واگذار کردند و منطقه ای را هم به عنوان منطقه بی طرف شناختند، کوشیدند تا مسائل میان خود را بر اساس این قرار داد حل کنند. با این حال، هر دو دولت می کوشیدند تا از اقدامات عناصر مدافع خود در داخل همچنان دفاع کرده، برای روز مبادا آنها را نگاه دارند.

برای روسها که با پیوستن مشروطه خواهان به سفارت انگلیس در جریان نهضت مشروطه، قافیه را باخته بودند، هنوز محمدعلی شاه، یک سوژه مناسب بود. از سوی دیگر، محمد علی شاه نیز که در پی فتح تهران در سال 1327 قمری به روسیه گریخته بود، با استفاده از عوامل خود، تلاش می کرد تا بار دیگر قدرت را به دست آورد. روسها نیز در حمایت وی از یک سو و رعایت توافقات به عمل آمده با انگلیس از سوی دیگر، در موضع گیری سیاسی خود در قبال ایران گرفتار تناقض شده بودند.

زمانی که به سال 1330 قمری تلاشهایی برای بازگرداندن محمدعلی شاه در مشهد آغاز شد، دابیژا، کنسول روس در مشهد متهم شد که به حمایت از شورشیان طرفدار محمدعلی شاه مشغول فعالیت است. این مساله، سبب اختلاف میان دو دولت روس و انگلیس و نیز نامه نگاری ها و شکایتهایی شد. سازنوف - وزیر خارجه وقت روسیه - از دابیژا خواست تا در این مساله مداخله نکند. دابیژا نیز آن را پذیرفت و به او نوشت: من شرکت افراد روسی را در غائله انکار نمی کنم اما به موقع به آنان دستور داده ام که در این گونه امور شرکت نکنند و لیکن من نمی توانم و حق ندارم که ایشان را از رفتن به مساجد منع کنم. (1)

غائله مورد نظر، اجتماع شماری از طرفداران محمدعلی شاه در حرم امام رضا علیه السلام است. طرح آنان، این بود که بر شمار این افراد بیفزایند و در نهایت، حرکتی مانند آنچه در رشت یا اصفهان بر ضد محمدعلی شاه صورت گرفت، این بار از مشهد بر ضد مشروطه و به دفاع از شاه مخلوع صورت گیرد.

همزمان با آمدن محمدعلی شاه به ایران با یک کشتی روسی، شخصی به نام محمد نیشابوری با بیست تن از هوادارانش در حرم بست نشست. یکی از نظامیان برجسته نیز با نام سردار یوسف خان با هوادارانش به آن جا آمد. به دنبال آن، شماری دیگر هم به آنها پیوستند و شعاع السلطنه نیز در تلگرامی که برای علمای مشهد فرستاد، نوشت که به زودی شاه وارد مشهد خواهد شد. در این زمان هنوز کنسول روس، مشغول فعالیت به نفع طرفداران محمدعلی شاه بود.

اندکی بعد، با فشار مقامات انگلیسی و فشار سن پطرزبورگ، کنسول روس در مشهد به عقب نشینی از موضع خود مجبور شد تا جایی که تلگرام محمد علی شاه را نیز که قرار بود به علما برساند، نرساند. او گزارشی نوشت که جمعیت متحصنین رو به ازدیاد است و این بار، نظر مساعدی نسبت به روسیه نداشته، به چشم دشمنی به آن دولت می نگرند. (2) طبعا متحصنین که موضع روس را دریافته بودند، از آنان خشمگین شده بودند. سایکس - نویسنده کتاب تاریخ ایران، که در آن زمان، کنسول انگلیس در مشهد بوده است، می نویسد: «حمایت قنسول روس را از یوسف [هراتی] و اتباع او من به سفارت اطلاع دادم. سفارت روس، قنسول را منع کرد. یوسف به حرم رفت و کانون فساد شد و مرتجعین دور او جمع شدند. قنسول روس، آشوبی را که خود زنده می داشت، سبب خطر روسها جلوه داد، دسته قوای قشون روس به مشهد وارد کرد. » (3)

این بار، روسها مامور شدند تا برای حفظ نظم و امنیت، با طرفدارن محمدعلی شاه برخورد کرده، تحصن را تمام کنند. محمدعلی شاه به روسیه بازگشت و در این سوی، متحصنین حاضر به پذیرش درخواست روسها برای ترک حرم نشدند. دابیژا مصمم شد تابا استفاده از نیروی نظامی روسها، در شهر حکومت نظامی اعلام کرده و به مخالفتها پایان دهد. این خواست کنسول انگلیس سرپرستی سایکس و نیز والی خراسان بود که البته در همین حیص و بیص استعفا داد.

در این سوی، متحصنین شروع به مقاومت کرده، از حرم به عنوان یک سنگر استفاده کردند و فعالیت نظامی خود را به شکل محدود در اطراف حرم آغاز نمودند. حضور نیروهای روسی، نظم را در خیابانهای اطراف در پی داشت، اما ضعیت حرم همچنان ملتهب و کنترل آن در اختیار متحصنین و شورشیان بود.

در حوالی ساعت سه بعد از ظهر روز شنبه دهم ربیع الثانی سال 1330 (فروردین 1290 شمسی و مارس 1912 میلادی) سربازان روس به حرم حمله بردند. آنان در این حمله از توپهای سنگین استفاده کرده، یکباره بر حرم یورش بردند. به نوشته سایکس، روز 29 مارس (14 فروردین ماه 1330) یوسف و اتباع او چند تیر به طرف روسها آتش دادند. بهانه شد که توپ به حرم ببندند. بسیار زوار بی گناه کشته شدند. سر شب، یوسف و جمعی دیگر را در گاری سوار کرده، به بیرون شهر بردند. به اغوای روسها، حکومت، یوسف را بدون استنطاق کشت و نعش او را در کوچه ها کشید. مساعی من در منع بمباردمان بقعه، نتیجه نداد. مقداری از نفایس بقعه شریفه را به بانک روس بردند، به سعی من مقداری را برگرداندند و به تهدید، سند از متولیان گرفتند. قنسول روس راپرت می دهد که خسارتی به بقعه وارد نشد. من عکس برداشته، به سفارت انگلیس در طهران و پطر فرستادم. (4)

به نوشته کاظم زاده، به دنبال حمله قشون روس «ابری از گرد و غبار قهوه ای رنگ از دیوارهای ویران برخاست. در حالی که صدای خرد شدن قطعات کاشیهای طلایی و لاجوردی و سبز در زیر چکمه های سنگین سربازان روسی به گوش می رسید، آنان از شکاف دیوارها به صحن ریختند و از آن جا به مرقد امام تاختند. با این که تقریبا کسی در برابر ایشان پایداری نکرد، سربازان روسی بی ممانعت افسران، سرخوش از غریو توپها و میل شدید به ویرانگری، هر کس را دیدند به ضرب تیر یا نیزه از پای در آوردند. بنا به گزارش دابیژا، سه تن از ایرانیان کشته شدند، اما ایرانیان مدعی بودند که چند صد تن از جمله عده ای از زنان و کودکان به خاک هلاک افتادند.» (5)

واکنش این اقدام در میان شیعیان بسیار شدید بود; چرا که حمله به حرم امام رضا علیه السلام اقدامی نبود که به سادگی قابل گذشت باشد. این رخداد به طور طبیعی، کینه مردم مسلمان ایران را نسبت به شقاوت روسها که معمولا در پیشرفت کار خود از خشونت استفاده می کردند، باز هم بیشتر و بیشتر کرد.

بخشی از این واکنش در اشعار شاعران دیده می شود. از میان شاعران برجسته آن روزگار، ملک الشعراء بهار (م 1330 ش) قصیده بلندی شامل چهل و هفت بیت سرود که در دیوان وی آمده و بند اول آن چنین است:

اردیبهشت نوحه و آغاز ماتم است ماه ربیع نیست که ماه محرم است

1403/06/04 16:09
علیرضا رضایی

جالبه که روند سقوط روسیه تزاری بعد از حمله به حرم شدت گرفت و مدتی بعد تزار و خانوادش به قتل رسیدند و امپراتوری روسیه هم نابود شد.