گنجور

شمارهٔ ۴۱ - سلام به هند بزرگ

باز خنگ فکرتم جولان گرفت
فیل طبعم یاد هندستان گرفت
تا خیالم نقش روی هند بست
یافت ذوقم جلوهٔ طاوس مست
بلبل فکرم خوش آوایی نمود
طوطی طبعم شکرخایی نمود
بسته‌ام پاتاوه بر پای نیاز
تا شود در هند آن پاتاوه باز
دل اسیر حلقهٔ زنجیر هند
جان فدای خاک دامن گیر هند
بس‌ملاحت‌هادرآن‌خاک‌و هواست
هند را کان نمک خواندن رواست
آن‌نمک‌زاری که خاکش عنبر است
خار اوچمپا، خسش نیلوفر است
هرکه رفت آنجا نمک‌پالود شد
سادگی افکند و رنگ‌آلود شد
جان فدای آن نمکزار سیاه
بی‌نمک، آن‌جا نمی‌روبد گیاه
فکرها رنگین و رنگین جوی‌ها
رنگ بیرنگی عیان بر روی‌ها
لشکر یونان از آنجا رم گرفت
عبرت ازکار بنی آدم گرفت
شدعرب‌درهند و وحدت‌پی فکند
عاقبت آنجا عرب هم نی فکند
ترک آنجا ترکی از سرواگرفت
فارسی بود آن که آنجا پا گرفت
ایزدی بود آشنایی‌های ما
آشنا داند صدای آشنا
هند و ایران آشنایان همند
هر دو از نسل فریدون و جم اند
آن که گندم خورد و دور ازخلد ماند
در سراندیب آمد و گندم فشاند
خاک هند از خلد دارد بهره‌ها
رنگ آن گندم عیان بر چهره‌ها
گرچه گندم‌گون و میگون آمدیم
هر دو از یک خمره بیرون آمدیم
چون «‌دیوژن‌» خم‌نشینان حقیم
وز «‌فلاطون‌»‌ و «‌دیوژن‌» اسبقیم
ساغری گیر از می عرفان هند
نوش باد پارسی گویان هند
یادی از مسعود سعد راد کن
بعد یاد «‌رونی‌» استاد کن
آن که چون سعدی سخنگویی نو است
بلبل گلزار دهلی «‌خسرو» است
خمسهٔ «‌خسرو» که تقلیدیست فرد
با حکیم گنجوی جوید نبرد
طبع پاکش مایه‌دار فکر بود
صدهزاران بچه زاد و بکر بود
با «‌حسن‌»‌ صد لطف‌ و گرمی توأم‌ است
در کلامش آتش و گل با هم است
بزم‌ «‌اکبر» شد ز «‌فیضی‌» فیض باب
دکهن‌ از «‌بوالفضل‌» و فیضی‌ یافت آب
طبع‌ عرفی‌ خون ‌به‌ مضمون ‌راه جست
داد، داد لفظ و معنی را درست
با کلیمش ساحران را نیست تاب
کس‌نگفت‌آخرسه‌بیتش را جواب
از نظیری و ظهوری دم مزن
هند و ایران را دگر بر هم مزن
گر ز تبریز است یا از اصفهان
هست صائب طوطی هندی زبان
خاک آمل دامنش از دست داد
لاجرم طالب به هندستان فتاد
چون کسی را صنعتی غالب بود
می‌شتابد هرکجا طالب بود
از همایون گیر تا شاه جهان
شاعران را بود هند آرام جان
هند بازار خرید ذوق بود
هند یکسر عشق‌ و شور و شوق بود
صنعت و ذوق و هنر ترکیب یافت
کاروان‌ها جانب دهلی شتافت
بس روان شد کاروان در کاروان
تنگ‌های دل پر ازکالای جان
رشک غزنین گشت بزم اکبری
نغمه‌خوان هر سو،‌هزاران عنصری
بزم نورالدین‌، گلستانی دگر
درگه نور جهان‌، جانی دگر
بذله‌گو از شاه تا بانو همه
پیش یک مصرع زده زانو همه
جوشد ایهام و مثل چون موج آب
نکته‌بر هر موج خندان چون حباب
کار تاربخ و تتبع تازه گشت
صنعت انشا بلند آوازه کشت
در لغت فرهنگ‌ها پرداختند
لعب‌ها در دین‌و حکمت باختند
کار نقاشی بسی بالا گرفت
خوبسی پایهٔ والاگرفت
صنع معماری بسی پیرایه یافت
ذوق حجاری فراوان مایه یافت
ثروت و جاه و رفاه و خرمی
صلح وعیش و خوشدلی و بیغمی
چشم شور اختران را خیره کرد
هرطرف‌خصمی‌بر ایشان‌چیره کرد
گرچه امروز آن جلال و جاه نیست
هیچ کس از راز دهر اگاه نیست
نیست گر آن کروفر، نظمی بپاست
رفت اگر آن کیف‌، کیفیت بجاست
نیست گر دهلی ز اکبر پرخروش
می‌زند هرکوشه دیگ علم جوش
ور نمی‌خندد بهرگل صد، هزار
باز نالد قمریئی بر شاخسار
«‌غالبی‌» آمد اگر شد طالبی
شبلیئی هست ار نباشد غالبی
«‌بیدلی‌» گر رفت «‌اقبالی‌» رسید
بیدلان را نوبت حالی رسید
هیکلی گشت از سخنگوبان بپا
گفت‌: کل الصید فی جوف الفرا
قرن حاضر خاصهٔ اقبال گشت
واحدی کز صدهزاران برگذشت
شاعران گشتند جیشی تارومار
وین مبارز کرد کار صد سوار
عالم از حجت نمی‌ماند تهی
فرق باشد از ورم تا فربهی
تیغ همت را کن ای هند عزیز
با فسان جرئت و امّید، تیز
صنعت و علم و امید و اتحاد
کسب کن تا وارهی زین انفراد
«‌بار دیگر از ملک پران شوی
آنچه اندر وهم ناید آن شوی‌»
نکته‌ای گویم‌، سخن کوته کنم
خاطر پاک تو را آگه کنم
شمه‌ای در حال و استقبال تو
هان نه من گویم‌، که گفت اقبال تو
زندگی‌جهد است‌و استحقاق نیست
جز به علم انفس و آفاق نیست
گفت حکمت را خدا، خیرکثیر
هرکجا این خیر را دیدی بگیر
فارغ از اندیشهٔ اغیار شو
قوّت خوابیده‌ای‌، بیدار شو»
ناامیدی حربهٔ اهریمن است
پیشش امّید آسمانی جوشن است
جوشن امّید را بر خود بپوش
روز و شب تا جان به ‌تن ‌داری بکوش
خویش را خوار و زبونِ کس مدان
در نبرد زندگی واپس مدان
زین قناعت‌پیشگی پرهیز کن
مرکب همت به جولان تیز کن
همت از آمال کوچک بازگیر
تا فرازکهکشان پروازگیر
این کسالات و تن‌آسانی بس است
تربیت‌آموز، نادانی بس است
زندگی جنگست و تدبیر معاش
زندگی‌خواهی‌،‌چو مردان کن تلاش
فقر و درویشی تباهت می‌کند
در دو عالم روسیاهت می کند
فقر و درویشی در استغنا نکوست
با غنا،‌شو صوفی‌و درویش دوست
با بزرگی و غنا درویش باش
با تواضع پادشاه خویش باش
کر بترسی درد و رنجت در قفاست
خیز و جنبش کن که گنجت زیر پاست
جز یکی نبود سراپای وجود
قطره قطره محو دریای وجود
از جدایی بگذر و مأنوس باش
قطرگی بگذار و اقیانوس باش
جز به‌راه یکدلی سالک مباش
محو یکتایی شو و مشرک مباش
کفر دانی چیست‌؟ کثرت ساختن
از یکی سوی دوتایی تاختن
سوی‌و‌حدت پوی و دست‌از شرک‌شوی
متحد باش و به ترک کفر گوی
ای بهار از هند دم با من مزن
بیش از این بر آتشم دامن مزن
کز فراق هند بس دلخسته‌ام
نام هند است این که بر خود بسته‌ام
نام اصل هند باشد مه بهار
جذب گردد که به مه بی‌اختیار
من بهارکوچکم در ری مقیم
دل‌طپان از فرقت هند عظیم
طوطی بازارگانم من مدام
طوطیان هند را گویم سلام
ز آرزوی دیدن یاران هند
می‌چکد از دیده‌ام باران هند
آرزو بر نوجوانان عیب نیست
لیک بر پیران فزون زین عیب چیست‌؟
عمر من ‌در زحمت‌ و محنت گذشت
می‌روم اکنون سوی پنجاه و هشت
در چنین هنگامه چالاکی سزاست
من نیم چالاک و دوران بیوفاست
لاعلاج از دور بوسم روی هند
روی گبر و مسلم و هندوی هند
پس پیامی می‌فرستم سوی یار
در لطافت چون نسیم نوبهار
گویم ای هند گرامی شاد باش
سال و ماه از بند غم آزاد باش
از سر اخلاص داریم این پیام
هان سخن کوتاه کردم والسلام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز خنگ فکرتم جولان گرفت
فیل طبعم یاد هندستان گرفت
هوش مصنوعی: ذهنم دوباره به حال و هوای گذشته برگشته و طبع من یاد سرزمین هند را در سر دارد.
تا خیالم نقش روی هند بست
یافت ذوقم جلوهٔ طاوس مست
هوش مصنوعی: تا زمانی که خیالم تصویر زیبای هندوستان را به خود گرفت، شوق و ذوق من همچون طاوسی خوش‌نما و سرمست به اوج رسید.
بلبل فکرم خوش آوایی نمود
طوطی طبعم شکرخایی نمود
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که به فکر من پرواز می‌کند، لحن دلنشینی دارد و پرنده‌ای که در طبیعت من زندگی می‌کند، طعم شیرینی را به نمایش می‌گذارد.
بسته‌ام پاتاوه بر پای نیاز
تا شود در هند آن پاتاوه باز
هوش مصنوعی: من با پای نیازم دست به دامن خواسته‌هایم کرده‌ام تا همانند پاتاوه‌ای در هند، این خواسته‌ها برایم به fruition برسند.
دل اسیر حلقهٔ زنجیر هند
جان فدای خاک دامن گیر هند
هوش مصنوعی: دل من در بند و زنجیر عشق سرزمین هند است و جانم فدای خاک آن سرزمین که مرا به خود می‌کشد.
بس‌ملاحت‌هادرآن‌خاک‌و هواست
هند را کان نمک خواندن رواست
هوش مصنوعی: هند به خاطر زیبایی‌هایش از نظر طبیعت و جاذبه‌هایش شهرت دارد، به‌طوری که می‌توان آن را به نمک تشبیه کرد که از ضروریات و جذابیت‌های زندگی است.
آن‌نمک‌زاری که خاکش عنبر است
خار اوچمپا، خسش نیلوفر است
هوش مصنوعی: این زمین که خاکش با بوی خوش و عطرش مشخص می‌شود، دارای گیاهانی است که زیبایی‌های خاصی دارند. در اینجا، تنها علف‌های طبیعی و بی‌اهمیت وجود ندارد، بلکه گل‌های ناز و خوشبو هم روییده‌اند.
هرکه رفت آنجا نمک‌پالود شد
سادگی افکند و رنگ‌آلود شد
هوش مصنوعی: هر کسی که به آن مکان برود، تحت تأثیر آن قرار می‌گیرد و تغییراتی در او ایجاد می‌شود که نشان‌دهنده سادگی و بی‌پیرایگی می‌باشد.
جان فدای آن نمکزار سیاه
بی‌نمک، آن‌جا نمی‌روبد گیاه
هوش مصنوعی: جانم را فدای آن زمین بی‌برکت و سیاه می‌کنم، چون در آن‌جا گیاهی نمی‌روید.
فکرها رنگین و رنگین جوی‌ها
رنگ بیرنگی عیان بر روی‌ها
هوش مصنوعی: اندیشه‌ها پر از تنوع و زیبایی هستند، و همچون جوی‌هایی که رنگ‌ها را با خود می‌آورند، حقیقتی عمیق و بدون رنگ بر چهره‌ها نمایان می‌شود.
لشکر یونان از آنجا رم گرفت
عبرت ازکار بنی آدم گرفت
هوش مصنوعی: لشکر یونان از آنجا گریخت و از رفتار انسان‌ها عبرت گرفت.
شدعرب‌درهند و وحدت‌پی فکند
عاقبت آنجا عرب هم نی فکند
هوش مصنوعی: عرب‌ها به هند رفتند و وحدتی را برقرار کردند، اما در نهایت در آنجا هم عرب‌ها نتوانستند کاری کنند.
ترک آنجا ترکی از سرواگرفت
فارسی بود آن که آنجا پا گرفت
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده که شخصی که به آن مکان پا گذاشت، از ترک‌های ایرانی و فارسی زبان بود و با ورودش، هویتی دیگر به آنجا آورد.
ایزدی بود آشنایی‌های ما
آشنا داند صدای آشنا
هوش مصنوعی: خداوند باخبر است از آشنایی‌های ما و صدای آشنا را می‌شناسد.
هند و ایران آشنایان همند
هر دو از نسل فریدون و جم اند
هوش مصنوعی: هند و ایران با هم نسبت نزدیکی دارند و هر دو از نسل شخصیت‌های بزرگ و مهمی به نام فریدون و جم هستند.
آن که گندم خورد و دور ازخلد ماند
در سراندیب آمد و گندم فشاند
هوش مصنوعی: کسی که گندم را خورد و از بهشت دور ماند، به سراندیب آمد و شروع به کشت گندم کرد.
خاک هند از خلد دارد بهره‌ها
رنگ آن گندم عیان بر چهره‌ها
هوش مصنوعی: خاک هند دارای زیبایی‌ها و نعمت‌های زیادی است و رنگ گندم‌های آن به وضوح بر چهره‌ها نمایان است.
گرچه گندم‌گون و میگون آمدیم
هر دو از یک خمره بیرون آمدیم
هوش مصنوعی: با اینکه ما هر دو رنگ و شکل متفاوتی داریم، اما در اصل از یک منبع آمده‌ایم.
چون «‌دیوژن‌» خم‌نشینان حقیم
وز «‌فلاطون‌»‌ و «‌دیوژن‌» اسبقیم
هوش مصنوعی: ما مانند «دیوژن» در مقابل ظاهربینی‌ها و ساختارهای بی‌اساس ایستاده‌ایم و از «فلاطون» و «دیوژن» پیشین‌تر و با خرد بیشتری برخورداریم.
ساغری گیر از می عرفان هند
نوش باد پارسی گویان هند
هوش مصنوعی: گوارای می سرشار عرفان را بنوش و از زیبایی زبان فارسی که در هند رواج دارد لذت ببر.
یادی از مسعود سعد راد کن
بعد یاد «‌رونی‌» استاد کن
هوش مصنوعی: به یاد مسعود سعد راد باشید و بعد به یاد «رونی» بیفتید.
آن که چون سعدی سخنگویی نو است
بلبل گلزار دهلی «‌خسرو» است
هوش مصنوعی: کسی که مانند سعدی بلبل‌وار سخن می‌گوید و به شعر و ادبیات می‌پردازد، در واقع نمادی از زیبایی و شکوه هنر خویش است. او به اندازه‌ بلبلِ گلزار، خوش‌نوا و سرشار از احساسات لطیف است.
خمسهٔ «‌خسرو» که تقلیدیست فرد
با حکیم گنجوی جوید نبرد
هوش مصنوعی: خمسهٔ خسرو که کار مشترک و زیر نظر فردی انجام شده است، با حکیم گنجوی در حال رقابت است.
طبع پاکش مایه‌دار فکر بود
صدهزاران بچه زاد و بکر بود
هوش مصنوعی: ذهن پاک او پر از افکار و ایده‌های ناب بود و از آن خروارها تفکر و اندیشه‌های تازه و باارزش به دنیا آورد.
با «‌حسن‌»‌ صد لطف‌ و گرمی توأم‌ است
در کلامش آتش و گل با هم است
هوش مصنوعی: در سخنان او حسن و زیبایی وجود دارد، چنان که در آن هم گرما و عشق حس می‌شود و هم لطافت و زیبایی مانند آتش و گل که به طور همزمان در کنار هم قرار دارند.
بزم‌ «‌اکبر» شد ز «‌فیضی‌» فیض باب
دکهن‌ از «‌بوالفضل‌» و فیضی‌ یافت آب
هوش مصنوعی: در مجلس بزرگ اکبر، از فیض بوالفضل، برکت و نعمت فراوانی جاری شد و جوی آب نیز به وجود آمد که از آن فیض می‌برد.
طبع‌ عرفی‌ خون ‌به‌ مضمون ‌راه جست
داد، داد لفظ و معنی را درست
هوش مصنوعی: طبیعت‌ شاعرانه‌ خون‌ انسان، به‌ دنبال‌ معنا و مفهوم‌ می‌گردد و در این‌ راه، واژه‌ها و معانی را به‌ درستی‌ به‌ هم‌ می‌پیوندد.
با کلیمش ساحران را نیست تاب
کس‌نگفت‌آخرسه‌بیتش را جواب
هوش مصنوعی: با کلامش سحرگران را قدرتی نیست، زیرا کسی نتوانسته است به درستی پاسخگوی این سه بیت باشد.
از نظیری و ظهوری دم مزن
هند و ایران را دگر بر هم مزن
هوش مصنوعی: از مقایسه و صحبت درباره یکدیگر خودداری کن، زیرا هند و ایران را دیگر در معرض اختلاف قرار نده.
گر ز تبریز است یا از اصفهان
هست صائب طوطی هندی زبان
هوش مصنوعی: صائب، شاعر هندی‌زبان است که احتمالاً از تبریز یا اصفهان آمده. او مانند طوطی، با زیبایی و شایستگی سخن می‌گوید.
خاک آمل دامنش از دست داد
لاجرم طالب به هندستان فتاد
هوش مصنوعی: خاک آمل از دستش رفت و به همین خاطر مجبور شد به هند برود.
چون کسی را صنعتی غالب بود
می‌شتابد هرکجا طالب بود
هوش مصنوعی: هرگاه کسی در کاری مهارت پیدا کند، به هر جایی که خواهان باشد، با شتاب می‌رود.
از همایون گیر تا شاه جهان
شاعران را بود هند آرام جان
هوش مصنوعی: شاعران از زمان همایون تا دوران شاه جهان، در کشور هند با آرامش و آسایش به سر می‌بردند.
هند بازار خرید ذوق بود
هند یکسر عشق‌ و شور و شوق بود
هوش مصنوعی: هند مکان مناسبی برای خرید و خریداری است، جایی که همه جا را عشق و شور و شوق فرا گرفته است.
صنعت و ذوق و هنر ترکیب یافت
کاروان‌ها جانب دهلی شتافت
هوش مصنوعی: صنعت، ذوق و هنر به هم پیوسته و کاروان‌ها به سمت دهلی حرکت کردند.
بس روان شد کاروان در کاروان
تنگ‌های دل پر ازکالای جان
هوش مصنوعی: کاروان به آرامی در حال حرکت است و دل‌های پر از آسایش و احساسات را در خود دارد.
رشک غزنین گشت بزم اکبری
نغمه‌خوان هر سو،‌هزاران عنصری
هوش مصنوعی: بزم اکبر، با آوازهای دل‌انگیزش، باعث حسادت غزنین شد، زیرا در هر طرف، صداهای زیبای بسیاری شنیده می‌شد.
بزم نورالدین‌، گلستانی دگر
درگه نور جهان‌، جانی دگر
هوش مصنوعی: محل تجمع نورالدین مانند باغی زیباست و همچون درگاهی دیگر از نور جهان و حیات تازه‌ای برخوردار است.
بذله‌گو از شاه تا بانو همه
پیش یک مصرع زده زانو همه
هوش مصنوعی: همه، از شاه گرفته تا بانو، در برابر یک سخن شوخی و طنز، به خاطر آن حرف، به احترام لم داده‌اند و سر جایشان نشسته‌اند.
جوشد ایهام و مثل چون موج آب
نکته‌بر هر موج خندان چون حباب
هوش مصنوعی: جایگاه ایهام و تشبیه شبیه به حرکت موج‌آب است؛ هر بار که موجی دریا را لمس می‌کند، نکته‌ای تازه و شادی را به همراه می‌آورد، درست مثل حباب‌هایی که بر روی آب شکل می‌گیرند و می‌ترکند.
کار تاربخ و تتبع تازه گشت
صنعت انشا بلند آوازه کشت
هوش مصنوعی: تاریخ و تحقیق به پیشرفت هنر نوشتن کمک کردند و باعث شدند که این هنر به شهرت و اعتبار زیادی دست یابد.
در لغت فرهنگ‌ها پرداختند
لعب‌ها در دین‌و حکمت باختند
هوش مصنوعی: در دیکشنری‌ها به بررسی و تحلیل سرگرمی‌ها پرداخته‌اند، اما در مسائل دینی و حکمت دچار ضعف و شکست شده‌اند.
کار نقاشی بسی بالا گرفت
خوبسی پایهٔ والاگرفت
هوش مصنوعی: کار نقاشی به طور برجسته و شایسته‌ای برپا شد و به جایگاه والایی دست پیدا کرد.
صنع معماری بسی پیرایه یافت
ذوق حجاری فراوان مایه یافت
هوش مصنوعی: فنون معماری با زیبایی‌های زیادی همراه شد و هنر حجاری نیز به شدت رونق و توسعه پیدا کرد.
ثروت و جاه و رفاه و خرمی
صلح وعیش و خوشدلی و بیغمی
هوش مصنوعی: ثروت، مقام، رفاه، شادی، صلح، زندگی خوش، خوشحالی و آرامش هستند.
چشم شور اختران را خیره کرد
هرطرف‌خصمی‌بر ایشان‌چیره کرد
هوش مصنوعی: چشمان درخشان ستاره‌ها را خیره کرد و هر طرفی که نگاه می‌کرد، بر دشمنانشان تسلط پیدا کرد.
گرچه امروز آن جلال و جاه نیست
هیچ کس از راز دهر اگاه نیست
هوش مصنوعی: امروز دیگر آن شکوه و عظمت وجود ندارد، اما هیچ‌کس از رازهای زمانه آگاه نیست.
نیست گر آن کروفر، نظمی بپاست
رفت اگر آن کیف‌، کیفیت بجاست
هوش مصنوعی: اگر آن شکوه و عظمت نباشد، نظم و ترتیبی هم در کار نخواهد بود. اگر آن لذت و سرخوشی نباشد، کیفیت و خوبی‌هایی نیز وجود نخواهد داشت.
نیست گر دهلی ز اکبر پرخروش
می‌زند هرکوشه دیگ علم جوش
هوش مصنوعی: اگرچه دهلی در زمان اکبر پرهیاهو و شلوغ نبوده، اما در هر گوشه از آن صدا و حرارت علم و دانش به گوش می‌رسد.
ور نمی‌خندد بهرگل صد، هزار
باز نالد قمریئی بر شاخسار
هوش مصنوعی: هرچند گل‌ها هزار بار هم خندان نباشند، باز هم قمری بر شاخه درخت ناله می‌کند.
«‌غالبی‌» آمد اگر شد طالبی
شبلیئی هست ار نباشد غالبی
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال محبوبیت و شهرت باشد، باید ابتدا ویژگی‌ها و شایستگی‌های لازم را داشته باشد. در غیر این صورت، به نتیجه‌ای نخواهد رسید و همچنان در سایه دیگران باقی می‌ماند.
«‌بیدلی‌» گر رفت «‌اقبالی‌» رسید
بیدلان را نوبت حالی رسید
هوش مصنوعی: اگر شخصی دچار ناامیدی و بی‌حالی شود، ممکن است به مراحل جدیدی از زندگی و فرصت‌های تازه‌ای دست یابد که برای کسانی که در حالتی مشابه هستند، تجربه‌ای تازه و امیدبخش به شمار می‌رود.
هیکلی گشت از سخنگوبان بپا
گفت‌: کل الصید فی جوف الفرا
هوش مصنوعی: هیکلی از سخنگوبان به پا خاسته و گفت: همه شکار در دلِ یک ماهی بزرگ نهفته است.
قرن حاضر خاصهٔ اقبال گشت
واحدی کز صدهزاران برگذشت
هوش مصنوعی: قرن کنونی به ویژه به نام اقبال شناخته می‌شود، کسی که از میان هزاران فرد مختلف برگزیده و متمایز شده است.
شاعران گشتند جیشی تارومار
وین مبارز کرد کار صد سوار
هوش مصنوعی: شاعران دچار پریشانی و بی‌نظمی شده‌اند و این مبارز به تنهایی کار صد مرد جنگی را انجام می‌دهد.
عالم از حجت نمی‌ماند تهی
فرق باشد از ورم تا فربهی
هوش مصنوعی: جهان هیچ‌گاه از حجت و دلیل خالی نمی‌شود؛ تفاوتی که وجود دارد، بین افرادی است که در قوه عقل و فهمشان ضعیف‌ترند و کسانی که به دانش و بصیرت بیشتری دست یافته‌اند.
تیغ همت را کن ای هند عزیز
با فسان جرئت و امّید، تیز
هوش مصنوعی: ای هند عزیز، با امید و شجاعت، اراده و همت خود را تیز کن و آماده عمل باش.
صنعت و علم و امید و اتحاد
کسب کن تا وارهی زین انفراد
هوش مصنوعی: دانش، هنر، امید و همبستگی را به دست بیاور تا از تنهایی و جدایی آزاد شوی.
«‌بار دیگر از ملک پران شوی
آنچه اندر وهم ناید آن شوی‌»
هوش مصنوعی: دوباره از دنیای مادی جدا می‌شوی و به چیزی می‌پیوندی که در تصورات انسانی نمی‌گنجد.
نکته‌ای گویم‌، سخن کوته کنم
خاطر پاک تو را آگه کنم
هوش مصنوعی: می‌خواهم نکته‌ای را بگویم و سخن را کوتاه کنم تا تو بتوانی با ذهنی پاک به این موضوع توجه کنی.
شمه‌ای در حال و استقبال تو
هان نه من گویم‌، که گفت اقبال تو
هوش مصنوعی: به نوعی از حالت و پیشرفت تو اشاره می‌کند، نه اینکه من بگویم، بلکه گفته خود سرنوشت تو است.
زندگی‌جهد است‌و استحقاق نیست
جز به علم انفس و آفاق نیست
هوش مصنوعی: زندگی تلاشی است و شایستگی انسان فقط با شناخت خود و جهان پیرامون به دست می‌آید.
گفت حکمت را خدا، خیرکثیر
هرکجا این خیر را دیدی بگیر
هوش مصنوعی: خداوند فرمود که حکمت در این است که هر جا خیر و نیکی را مشاهده کردی، به سرعت آن را بپذیری و از آن بهره‌مند شوی.
فارغ از اندیشهٔ اغیار شو
قوّت خوابیده‌ای‌، بیدار شو»
هوش مصنوعی: از فکری که به دیگران مربوط می‌شود، رها شو و نیرویی که درونت خفته است را بیدار کن.
ناامیدی حربهٔ اهریمن است
پیشش امّید آسمانی جوشن است
هوش مصنوعی: ناامیدی از ابزارهای شیطان است، در حالی که امید، مانند زره‌ای آسمانی است.
جوشن امّید را بر خود بپوش
روز و شب تا جان به ‌تن ‌داری بکوش
هوش مصنوعی: هر روز و شب تلاش کن که با امید زندگی کنی و آن را همچون زره‌ای بر تن خود بپوشی، تا زمانی که در این دنیا هستی، به زندگی ادامه دهی و از آن بهره‌مند شوی.
خویش را خوار و زبونِ کس مدان
در نبرد زندگی واپس مدان
هوش مصنوعی: خودت را دست‌کم نگیر و در مبارزه با دشواری‌های زندگی تسلیم نشو.
زین قناعت‌پیشگی پرهیز کن
مرکب همت به جولان تیز کن
هوش مصنوعی: از دست دادن روحیه قناعت را ترک کن و تلاش و کوشش را با جدیت بیشتری دنبال کن.
همت از آمال کوچک بازگیر
تا فرازکهکشان پروازگیر
هوش مصنوعی: از خواسته‌های کوچک و ناچیز دور شو و به سمت بلندای آسمان‌ها پرواز کن.
این کسالات و تن‌آسانی بس است
تربیت‌آموز، نادانی بس است
هوش مصنوعی: دیگر بس است که به تنبلی و راحت‌طلبی ادامه بدهی، ای آموزگار. نادانی و جهالت کافی است.
زندگی جنگست و تدبیر معاش
زندگی‌خواهی‌،‌چو مردان کن تلاش
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک جنگ است و برای به دست آوردن زندگی بهتر و تأمین معیشت، باید مانند مردان تلاش کنی.
فقر و درویشی تباهت می‌کند
در دو عالم روسیاهت می کند
هوش مصنوعی: فقر و تنگدستی باعث می‌شود که در هر دو جهان، انسان را خوار و ذلیل کند.
فقر و درویشی در استغنا نکوست
با غنا،‌شو صوفی‌و درویش دوست
هوش مصنوعی: نداشتن مال و ثروت در شرایطی که بی‌نیاز هستیم، بهتر از داشتن ثروت و مال است. بنابراین، راه و زندگی صوفی و درویش را دوست داشته باش.
با بزرگی و غنا درویش باش
با تواضع پادشاه خویش باش
هوش مصنوعی: با داشتن ثروت و مقام، humility و فروتنی را فراموش نکن؛ حتی اگر در جایگاه بالایی قرار داری، باید در عین قدرت و موقعیت، روحیه تواضع و ادب را حفظ کنی.
کر بترسی درد و رنجت در قفاست
خیز و جنبش کن که گنجت زیر پاست
هوش مصنوعی: اگر از درد و رنج‌های زندگی هراسانی و در قید و بند آن‌ها هستی، باید برخیزی و حرکتی انجام دهی؛ زیرا گنج و فرصت‌های باارزش در زیر پای تو نهفته‌اند.
جز یکی نبود سراپای وجود
قطره قطره محو دریای وجود
هوش مصنوعی: فقط یک وجود در کل هستی وجود دارد که تمامی اجزای آن به تدریج در عظمت و بی‌کرانی دیگر وجود محو می‌شوند.
از جدایی بگذر و مأنوس باش
قطرگی بگذار و اقیانوس باش
هوش مصنوعی: از جدایی عبور کن و به آرامش برس، از نیکی‌های کوچک بگذر و به کارهای بزرگ و ارزشمند بپرداز.
جز به‌راه یکدلی سالک مباش
محو یکتایی شو و مشرک مباش
هوش مصنوعی: جز در مسیر همدلی و همراهی با دیگران گام نزن، بلکه به یگانگی و اتحاد درونی‌ات توجه کن و از تفرقه بپرهیز.
کفر دانی چیست‌؟ کثرت ساختن
از یکی سوی دوتایی تاختن
هوش مصنوعی: کفر به معنای عدم شناخت و انکار است. این بیت بیان می‌کند که کفر به این معناست که از یک چیز واحد، چیزهای زیادی بسازیم و به این ترتیب از یک سمت به سمت دوگانگی برویم. یعنی وقتی با تنوع و تفاوت‌ها روبه‌رو می‌شویم، در واقع از اصل واحدی دور می‌شویم و به دوگانگی و پیچیدگی می‌رسیم.
سوی‌و‌حدت پوی و دست‌از شرک‌شوی
متحد باش و به ترک کفر گوی
هوش مصنوعی: به دنبال وحدت باش و از شرک دوری کن، متحد و یکپارچه زندگی کن و کفر را رها کن.
ای بهار از هند دم با من مزن
بیش از این بر آتشم دامن مزن
هوش مصنوعی: ای بهار، از سمت هند، دیگر بر من نلرز که آتش من را شعله‌ور می‌کند.
کز فراق هند بس دلخسته‌ام
نام هند است این که بر خود بسته‌ام
هوش مصنوعی: از دوری هند بسیار ناراحتم، و نام هند را همچون یادگاری بر دل خود دارم.
نام اصل هند باشد مه بهار
جذب گردد که به مه بی‌اختیار
هوش مصنوعی: در ابتدا، نام هند به عنوان سرزمینی با زیبایی‌های بهاری در نظر گرفته می‌شود. این زیبایی‌ها به قدری دل‌انگیزند که هر کسی بدون اختیار به سمت آن جذب می‌شود.
من بهارکوچکم در ری مقیم
دل‌طپان از فرقت هند عظیم
هوش مصنوعی: من در شهر ری زندگی می‌کنم و در دل به شدت نگران و ناراحت از جدایی‌ام از هند بزرگ هستم.
طوطی بازارگانم من مدام
طوطیان هند را گویم سلام
هوش مصنوعی: من مانند یک طوطی هستم که در بازار نشسته‌ام و همیشه به طوطی‌های هندی سلام می‌کنم.
ز آرزوی دیدن یاران هند
می‌چکد از دیده‌ام باران هند
هوش مصنوعی: از دلتنگی و longing برای دیدن دوستانم، اشک‌هایم مانند باران بر زمین می‌ریزند.
آرزو بر نوجوانان عیب نیست
لیک بر پیران فزون زین عیب چیست‌؟
هوش مصنوعی: امید و آرزو برای جوانان چیز بدی نیست، اما برای افراد پیر بیشتر از این عیب وجود دارد که دلیل آن چیست؟
عمر من ‌در زحمت‌ و محنت گذشت
می‌روم اکنون سوی پنجاه و هشت
هوش مصنوعی: بیشتر عمر من در سختی و مشقت سپری شده و حالا به سن پنجاه و هشت سالگی نزدیک می‌شوم.
در چنین هنگامه چالاکی سزاست
من نیم چالاک و دوران بیوفاست
هوش مصنوعی: در این شرایط، باید فردی چالاک و تندرو باشد، اما من این ویژگی را ندارم و زمان نیز در حال گذر است.
لاعلاج از دور بوسم روی هند
روی گبر و مسلم و هندوی هند
هوش مصنوعی: از دور به بوسیدن چهره‌ای می‌اندیشم که هندی‌ها، زرتشتی‌ها و مسلمانان آن را تحسین می‌کنند.
پس پیامی می‌فرستم سوی یار
در لطافت چون نسیم نوبهار
هوش مصنوعی: من پیامی لطیف و نرم مانند نسیم بهاری به یارم می‌فرستم.
گویم ای هند گرامی شاد باش
سال و ماه از بند غم آزاد باش
هوش مصنوعی: ای هند عزیز، شاد زندگی کن و سال‌ها و ماه‌هایت را از ناراحتی دور نگه‌دار.
از سر اخلاص داریم این پیام
هان سخن کوتاه کردم والسلام
هوش مصنوعی: ما با نیت خالصانه این پیام را ارائه می‌دهیم و به همین خاطر خیلی کوتاه سخن گفتیم و تمام.