گنجور

شمارهٔ ۳۳ - زن قاضی ری

با پسرگفت زن قاضی ری
کای پسر، این‌همه غفلت تا کی
گفتمت رنج بری گنج بری
نیم اگر سعی کنی پنج بری
گر به نفع دگران کار کنی
خویش را زبدهٔ اخیار کنی
ورکنی سود خوداز رنج طلب
شهره گردی به‌ یکی گنج طلب
گرچه این شق دوم عیاریست
بهتر از تنبلی و بیعاری است
تو نه خیر دگران پیشه کنی
نه پی خیر خود اندیشه کنی
تو نه عیاری و نز اخیاری
آدمی بی‌هنر و بیعاری
مدرسه رفتن تو وسوسه بود
عیب کار تو ازبن مدرسه بود
ننمودی ز مدیر اصلا ترس
متصل تخمه شکستی سر درس
حالیا بی‌هنری حاصل تست
گر سوادی‌است‌ فقط در دل تست
بی‌وجود و کچلک باز شدی
در فن مسخره ممتاز شدی
تو مپندار که دایم مادر
هست پیش تو و زنده است پدر
از برای پدرت پای نماند
در ادارات دگر جای نماند
دستگیری نکند نیز کسی
به فقیران ندهد چیزکسی
از قضاگنده خری آنجا بود
چشم فرزند سوی بابا بود
دوخته آن ‌پسرک چشم به خر
چشم پوشیده ز پند مادر
گفت با مام‌، درین لحظه ی چند
که تو بر بنده همی دادی پند
گرچه دایم به تو می‌دادم گوش
برشمردم ز سر دقت و هوش
شصت‌ودوسگ‌مگس‌ازخایهٔ‌خر
پر زد و تاخت به آنجای دگر
من شمردم همه را زود به زود
شصت‌،‌یا شصت‌ودو، یا شصت و سه بود
تا نگویی تو که حیوانم من
خرف و ابله و نادانم من
مادرش کوفت دو دستی به‌سرش
فحش باربد به جد و پدرش
گفت الحق که پسر زادم من
نه پسر، کرهٔ خر زادم من
تف بر آن نطفهٔ ناپاک تو باد
اف بر آن روح خطرناک تو باد
مرده‌شو این شکمم را ببرد
سگ هار این رحمم را بدرد
که به مانند توگه لوله بزاد
نانجیب و خر و سگ‌توله بزاد
شد در آن‌وحشت مادر فرزند
هایهویی ز سر کوچه بلند
تپ‌تپ پای جوانان برخاست
زِر زِر سوت عوانان برخاست
پسرک چشم نمالیده تمام
بود مادر به تماشا، لب بام
تا برد لذتی از منظر چشم
به‌هوا رفت در آن آتش خشم
خر و فرزند و نصیحت بگذاشت
بر لب بام شد و چشم گماشت
از قضا بود در آن کو پسری
پسری شیوه زنی عشوه گری
نانجیبی ز حقیقت عاری
لایق منصبی سردم داری
لیک درکشتن عشاق دلیر
مژه چون ‌تیر و نگه چون شمشیر
سر و زلفی به سیاهی شب قدر
بر و رویی به سفیدی مه بدر
می گدازید به یک چشم زدن
تا درون دل و اعماق بدن
دید زن شوهر خود را درکوی
شده با آن پسرک روی به ‌روی
از خجالت به زحیر افتاده
غلطی کرده و گیر افتاده
پسرک فحش کشیدست بر او
وسط کوچه پریدست بر او
خانم از حرص فرو تاخت ز بام
جست در کوچه زبان پر دشنام
گفت با شوی که ای قاضی ری
آخر این شعبده‌بازی تا کی
گاه زن‌، گاه بچه‌، شرمت کو
از زن و از بچه آزرمت کو
سر پیری بچه‌بازیت چه بود
این‌قدر روده‌درازیت چه بود
تو چه می گفتی با این پسره
با چنین بی ‌سر و پای نکره
شوی خندید و چنین گفت به ‌وی
خانم این چس نفسی‌ها تاکی
دق کنی گر بچه‌ بازی بکنم‌؟
پس بفرما به چه بازی بکنم
گفت و با خنده به منزل درشد
زن هم اندر عقب شوهر شد
هر دو را در نظر آمد ناگاه
طرفه چیزی که نعوذاً بالله
هر دو دیدند در آن گوشه پسر
جسته مردانه به پشت خر نر
خانه از غیر چو خالی دیده
فرصتی جسته خری گاییده
مادر از آن حرکت رفت ز هوش
شوی بگرفت ورا در آغوش
موقع آشتیئی پیدا شد
در میان واسطه‌ای برپا شد
گشت یک ‌مرتبه دلسوز زنش
بوسه‌ها زد به پک و پوز زنش
گفت کمتر صنما ولوله کن
جان من جوش مزن‌، حوصله کن
پسری را که تو باشی مادر
گاه بر بام زنی گاه بدر
پدرش مشغله سازی چون من
شصت ساله بچه‌بازی چون من
کشوری خالی از انواع علوم
مردمی عاری از انصاف و رسوم
دولتی منقلب و بی‌پر و پا
علمایی خرف و بی‌سر و پا
ناظم مدرسه‌ها، لوطی‌ها
درسها ثانی چل طوطی‌ها
وزرایی همگی عشوه‌ پَرست
وکلایی همگی رشوه‌ پَرست
این ‌چنین بار نیاید چه کند؟!
خر همسایه نگاید چه کند؟!

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با پسرگفت زن قاضی ری
کای پسر، این‌همه غفلت تا کی
هوش مصنوعی: زن قاضی ری به پسرش می‌گوید: این همه بی‌توجهی و غفلت تا کی ادامه خواهد داشت؟
گفتمت رنج بری گنج بری
نیم اگر سعی کنی پنج بری
هوش مصنوعی: گفتم اگر سختی‌ها و زحمت‌ها را تحمل کنی، به دست می‌آوری. اگر تلاش کنی، نتیجه‌اش بیشتر از آن چیزی خواهد بود که فکر می‌کنی.
گر به نفع دگران کار کنی
خویش را زبدهٔ اخیار کنی
هوش مصنوعی: اگر به نفع دیگران کار کنی، خودت را در میان بهترین‌ها قرار می‌دهی.
ورکنی سود خوداز رنج طلب
شهره گردی به‌ یکی گنج طلب
هوش مصنوعی: اگر از زحمت و تلاش خود بهره‌مند شوی و دنبال گنج و ثروت باشی، نامت به خوبی در دل‌ها خواهد ماند و معروف خواهی شد.
گرچه این شق دوم عیاریست
بهتر از تنبلی و بیعاری است
هوش مصنوعی: اگرچه این گزینه دوم نشانه‌هایی از بهتر بودن دارد، اما همچنان از تنبلی و بی‌تعهدی بهتر است.
تو نه خیر دگران پیشه کنی
نه پی خیر خود اندیشه کنی
هوش مصنوعی: تو نه به فکر خیر دیگران هستی و نه برای خودت دغدغه‌ای داری.
تو نه عیاری و نز اخیاری
آدمی بی‌هنر و بیعاری
هوش مصنوعی: تو نه انسانی با شجاعت و فداکاری، بلکه فقط شخصی بی‌هنر و بدون ویژگی‌های برجسته‌ای.
مدرسه رفتن تو وسوسه بود
عیب کار تو ازبن مدرسه بود
هوش مصنوعی: به رفتن به مدرسه به‌عنوان یک وسوسه نگاه کرده‌ای و در واقع مشکل اصلی تو از همان ابتدا و از خود مدرسه آغاز شده است.
ننمودی ز مدیر اصلا ترس
متصل تخمه شکستی سر درس
هوش مصنوعی: تو هیچ ترسی از مدیر نداری و درسی را که باید بیاموزی، به راحتی فراموش کردی.
حالیا بی‌هنری حاصل تست
گر سوادی‌است‌ فقط در دل تست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اکنون بی‌هنری و ناتوانی تو نتیجه حاکمیت بر دلت است؛ اگر دانش و آگاهی هم داشته باشی، فقط در قلبت وجود دارد و به‌طور عملی نمی‌تواند نمایان شود.
بی‌وجود و کچلک باز شدی
در فن مسخره ممتاز شدی
هوش مصنوعی: بدون داشتن ویژگی‌های حقیقی و نقص‌هایی، به گونه‌ای دیگر در فن سخن‌وری و شوخی شناخته شدی و به شکلی برجسته درآمدی.
تو مپندار که دایم مادر
هست پیش تو و زنده است پدر
هوش مصنوعی: هرگز تصور نکن که همیشه مادر در کنار توست و پدرت زنده است.
از برای پدرت پای نماند
در ادارات دگر جای نماند
هوش مصنوعی: به خاطر پدرت، دیگر هیچ جایگاهی در ادارات باقی نمانده است.
دستگیری نکند نیز کسی
به فقیران ندهد چیزکسی
هوش مصنوعی: اگر کسی به فقیران کمکی نکند، بهتر است که به آنها چیزی هم ندهد.
از قضاگنده خری آنجا بود
چشم فرزند سوی بابا بود
هوش مصنوعی: در یک تصادف، آن خر در آنجا بود و چشم فرزند به سوی پدرش بود.
دوخته آن ‌پسرک چشم به خر
چشم پوشیده ز پند مادر
هوش مصنوعی: پسرک به خر چشم دوخته و به نصیحت مادرش توجهی نمی‌کند.
گفت با مام‌، درین لحظه ی چند
که تو بر بنده همی دادی پند
هوش مصنوعی: گفت با مادرم، در این لحظه کوتاه که تو به من نصیحت می‌کردی.
گرچه دایم به تو می‌دادم گوش
برشمردم ز سر دقت و هوش
هوش مصنوعی: هرچند همیشه به تو گوش می‌دادم و به سخنانت توجه می‌کردم، اما با دقت و تفکر، آن‌ها را به حساب آوردم.
شصت‌ودوسگ‌مگس‌ازخایهٔ‌خر
پر زد و تاخت به آنجای دگر
هوش مصنوعی: شصت و دو مگس از زیر شکم خر پرواز کردند و به سمت دیگری رفتند.
من شمردم همه را زود به زود
شصت‌،‌یا شصت‌ودو، یا شصت و سه بود
هوش مصنوعی: من هر بار به سرعت همه را شمردم و تعداد آنها شصت، یا شاید شصت و دو، یا شصت و سه بود.
تا نگویی تو که حیوانم من
خرف و ابله و نادانم من
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو نگویی من مثل یک حیوان هستم و نادان و احمق به نظر می‌رسم.
مادرش کوفت دو دستی به‌سرش
فحش باربد به جد و پدرش
هوش مصنوعی: مادرش به شدت بر سرش ضربه زد و به او دشنام داد و به خانواده‌اش نیز توهین کرد.
گفت الحق که پسر زادم من
نه پسر، کرهٔ خر زادم من
هوش مصنوعی: او به حق می‌گوید که فرزند من نفرزند واقعی است، بلکه مانند کره‌ای از خر به دنیا آمده است.
تف بر آن نطفهٔ ناپاک تو باد
اف بر آن روح خطرناک تو باد
هوش مصنوعی: نفس کثیف و روح خطرناک تو هستند که قابل احترام نیستند و بر آنها افسوس می‌خورم.
مرده‌شو این شکمم را ببرد
سگ هار این رحمم را بدرد
هوش مصنوعی: بگذارید که مرده‌شور بدنم را ببرد و سگ وحشی این رحمم را پاره کند.
که به مانند توگه لوله بزاد
نانجیب و خر و سگ‌توله بزاد
هوش مصنوعی: به مانند تو، افرادی بی‌ارزش و بی‌تمکین همچون خر و سگ به دنیا می‌آیند.
شد در آن‌وحشت مادر فرزند
هایهویی ز سر کوچه بلند
هوش مصنوعی: در آن ترس و وحشت، مادر فرزندش را با صدای بلندی از انتهای کوچه صدا می‌زند.
تپ‌تپ پای جوانان برخاست
زِر زِر سوت عوانان برخاست
هوش مصنوعی: پای جوانان به خاطر صدای سوت عوانان به حرکت درآمد و به جنب و جوش افتاد.
پسرک چشم نمالیده تمام
بود مادر به تماشا، لب بام
هوش مصنوعی: پسرک که هنوز خواب از چشمانش نرفته بود، تمام توجه مادر به تماشای او بود که در لب بام ایستاده بود.
تا برد لذتی از منظر چشم
به‌هوا رفت در آن آتش خشم
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که شخص از دیدن منظره‌ای زیبا لذت زیادی برده و این لذت باعث شده است که در آتش خشم خود غرق شود و به سمت آسمان پرواز کند. به عبارتی دیگر، زیبایی چشم‌نواز باعث می‌شود که او لحظاتی از خشم و ناراحتی خود دور شود و به احساسات مثبت و دلپذیری که در آن لحظه دارد، بپردازد.
خر و فرزند و نصیحت بگذاشت
بر لب بام شد و چشم گماشت
هوش مصنوعی: خر و پسر را به کناری گذاشت و بر روی سقف رفت و به نظاره نشسته است.
از قضا بود در آن کو پسری
پسری شیوه زنی عشوه گری
هوش مصنوعی: در آن منطقه ناگهان پسری بود که به طرز خاصی زیبایی و جذابیت خود را به نمایش می‌گذاشت و توجه دیگران را جلب می‌کرد.
نانجیبی ز حقیقت عاری
لایق منصبی سردم داری
هوش مصنوعی: شخص نالایقی که از حقیقت دور است، شایستگی رهبری و منصب‌های مهم را ندارد.
لیک درکشتن عشاق دلیر
مژه چون ‌تیر و نگه چون شمشیر
هوش مصنوعی: اما در کشتن عاشقان، مژگان مانند تیر و نگاه مانند شمشیر است.
سر و زلفی به سیاهی شب قدر
بر و رویی به سفیدی مه بدر
هوش مصنوعی: مو و زلفی به رنگ تیره‌ی شب قدر و چهره‌ای به روشنی ماه کامل.
می گدازید به یک چشم زدن
تا درون دل و اعماق بدن
هوش مصنوعی: در یک لحظه و با یک نگاه، به این سرعت به عمق دل و وجود انسان نفوذ می‌کند.
دید زن شوهر خود را درکوی
شده با آن پسرک روی به ‌روی
هوش مصنوعی: زنی شوهرش را در کوچه دید که با یک پسر جوان روی به روی هم ایستاده‌اند.
از خجالت به زحیر افتاده
غلطی کرده و گیر افتاده
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر شرمندگی و احساس ناامیدی در وضعیتی سخت و مشکل قرار گرفته و دچار اشتباه شده است.
پسرک فحش کشیدست بر او
وسط کوچه پریدست بر او
هوش مصنوعی: پسرک وسط کوچه به خاطر عصبانی شدن به او توهین کرده و به سمتش پرید.
خانم از حرص فرو تاخت ز بام
جست در کوچه زبان پر دشنام
هوش مصنوعی: خانم به خاطر حرص و طمع خود، از روی بام به سمت پایین پریده و در کوچه به زبان بد و ناسزا می‌زند.
گفت با شوی که ای قاضی ری
آخر این شعبده‌بازی تا کی
هوش مصنوعی: او به همسرش می‌گوید: ای قاضی ری، این نمایش بی‌پایان چه زمانی ادامه خواهد داشت؟
گاه زن‌، گاه بچه‌، شرمت کو
از زن و از بچه آزرمت کو
هوش مصنوعی: گاهی باید به زن و بچه‌ات توجه کنی، شرم‌ات کجا رفته و به آن‌ها اهمیت بده.
سر پیری بچه‌بازیت چه بود
این‌قدر روده‌درازیت چه بود
هوش مصنوعی: در دوران پیری، چه نیازی به این همه حاشیه‌روبی و افاضات بیهوده داری؟
تو چه می گفتی با این پسره
با چنین بی ‌سر و پای نکره
هوش مصنوعی: تو چه حرف‌هایی با این پسر می‌زدی که این قدر بی‌پناه و بی‌رمق است؟
شوی خندید و چنین گفت به ‌وی
خانم این چس نفسی‌ها تاکی
هوش مصنوعی: او خندید و به خانم گفت: تا کی می‌خواهی این حرف‌های بی‌خود را بزنی؟
دق کنی گر بچه‌ بازی بکنم‌؟
پس بفرما به چه بازی بکنم
هوش مصنوعی: اگر تو به خاطر این که من اهل بازی‌های کودکانه هستم، دق کنی، پس به من بگو چه نوع بازی‌ای باید انجام دهم؟
گفت و با خنده به منزل درشد
زن هم اندر عقب شوهر شد
هوش مصنوعی: زن با خنده به خانه رفت و شوهرش هم در پی او وارد شد.
هر دو را در نظر آمد ناگاه
طرفه چیزی که نعوذاً بالله
هوش مصنوعی: ناگهان هر دوی آن‌ها چیزی را دیدند که به شدت غیرقابل تصور و حیرت‌آور بود.
هر دو دیدند در آن گوشه پسر
جسته مردانه به پشت خر نر
هوش مصنوعی: هر دو آنجا مردی را دیدند که به شکلی جوانمردانه بر روی خر نر نشسته بود.
خانه از غیر چو خالی دیده
فرصتی جسته خری گاییده
هوش مصنوعی: خانه وقتی که از دیگران خالی باشد، فرصتی برای گوسفند پیدا شده است که در آنجا بچرد.
مادر از آن حرکت رفت ز هوش
شوی بگرفت ورا در آغوش
هوش مصنوعی: مادر از شدت احساس و ناراحتی بی‌خبر شد و برای آرام کردن خود، فرزندش را در آغوش گرفت.
موقع آشتیئی پیدا شد
در میان واسطه‌ای برپا شد
هوش مصنوعی: زمانی فرصتی برای آشتی فراهم شد و در این میان یک واسطه‌گری انجام گرفت.
گشت یک ‌مرتبه دلسوز زنش
بوسه‌ها زد به پک و پوز زنش
هوش مصنوعی: یک‌بار دیگر، دلش برای همسرش سوخت و شروع به بوسیدن او از سر و صورتش کرد.
گفت کمتر صنما ولوله کن
جان من جوش مزن‌، حوصله کن
هوش مصنوعی: او به معشوقش می‌گوید که کمتر جلب توجه کن و برای من آرامش بیشتری ایجاد کن و بی‌دلیل نگران نباش.
پسری را که تو باشی مادر
گاه بر بام زنی گاه بدر
هوش مصنوعی: پسرکی که تو هستی، مادرش گاهی بر بام می‌رود و گاهی به زیر.
پدرش مشغله سازی چون من
شصت ساله بچه‌بازی چون من
هوش مصنوعی: پدرش هم مثل من درگیر مشغله‌ها و مسئولیت‌هاست، همچنان که من در سن شصت سالگی هنوز سرگرم بازی‌های کودکانه‌ام.
کشوری خالی از انواع علوم
مردمی عاری از انصاف و رسوم
هوش مصنوعی: کشوری که در آن هیچ‌گونه علمی وجود ندارد و مردمش از انصاف و آداب و رسوم خالی هستند.
دولتی منقلب و بی‌پر و پا
علمایی خرف و بی‌سر و پا
هوش مصنوعی: حکومتی دچار آشفتگی و بی‌ثباتی است، و عالمانی که بی‌فکر و ناتوان به نظر می‌رسند.
ناظم مدرسه‌ها، لوطی‌ها
درسها ثانی چل طوطی‌ها
هوش مصنوعی: مدیران مدارس، مانند افراد با تجربه و حیله‌گر، در واقع آموخته‌ها و دانش‌ها را به شیوه‌ای سرگرم‌کننده و جالب به دیگران منتقل می‌کنند.
وزرایی همگی عشوه‌ پَرست
وکلایی همگی رشوه‌ پَرست
هوش مصنوعی: وزرا از زیبایی و فریبندگی خوششان می‌آید و وکلا هم به گرفتن رشوه تمایل دارند.
این ‌چنین بار نیاید چه کند؟!
خر همسایه نگاید چه کند؟!
هوش مصنوعی: این وضعیت نادانسته به وجود آمده و هیچ‌کاری نمی‌تواند کرد. حتی اگر همسایه مشکلی داشته باشد، باز هم نمی‌توان کاری انجام داد.

حاشیه ها

1395/10/25 23:12
مرتضی

این مصرع غلط املایی دارد
عیب کار تو ازبن مدرسه بود
ازبن اشتباه است و باید به از این تبدیل گردد
سپاس

1397/12/02 00:03
فربد

این شعر را باید با اب طلا نوشت.وصف الحال شرایط امروز ما نیز هست