گنجور

شمارهٔ ۳۴ - بی خبری‌!

گر بدانم که جهان دگری است
وز پس مرگ همانا خبری است
ننهم دل به هوا و هوسی
وندر این نشئه نمانم نفسی
ای دریغا که بشر کور و کرست
وز سرانجام جهان بی‌خبرست
کاش بودی پس مردن چیزی
حشری و نشری و رستاخیزی
پس این قافله جز گردی نیست
بدتر از بی‌خبری دردی نیست
مخبران را ز دلیل امساکست
گفته‌های همه شبهت ناکست
آن که خود نیست ز مشهود آگاه
کی به اسرار نهان جوید راه‌؟
انبیا حرف حکیمانه زدند
وز پی نظم جهان چانه زدند
حکما راست‌ درین بحث‌، خلاف
نسزد کرد چنین کعبه طواف
عارفانی که ز راز آگاهند
جملگی محو فنا فی الله‌اند
همه گویندکه بی‌چون و چرا
نیست موجود دگر غیر خدا
آدمی جزء وجود ازلست
چون وجود ازلی لم‌یزل است
روح یک روح و صور بی‌پایان
وین بدن‌ها همه ‌زنده‌است به‌جان
قطره‌ای آب ز دریا بگسست
عاقبت نیز به دریا پیوست
می‌رسند از دو ره خم در خم
شیخ اشراق و «‌انشتین‌» بهم
تازه‌، این فاتحهٔ بی‌خبری است
تازه‌، باز اول کوری و کری است
من نیم این بدن پر خط و خال
کیستم من‌؟ خرد و عشق و خیال
قوهٔ حافظه با این ابزار
می کند کار به لیل و به نهار
گرم سیرست درین دهر سپنج
می‌برد لذت و می‌بیند رنج
من خود این مشگ پر از باد نیم
من به جز حافظه و یاد نیم
گر بود زنده و گر مرده تنم
تاکه این حافظه باقی است‌، منم
وگر این حافظه از تن برود
من و مایی زتو و من برود
گر رود حافظه بیرون از سر
نتوان گفت که باقی است بشر
شک‌ ندارم که ‌قدیمی است وجود
تا ابد نیز نگردد نابود
گاه پروانه و گه شمع شود
گه پراکنده‌، گهی جمع شود
لیکن ‌این‌ «‌من‌» که بود طفل حیات
یعنی این حافظه و ادراکات
کر به یک عارضه شد دور از تن
نیست باقی من و شخصیت من
و گر این روح بقایی دارد
وین سخن راه به جایی دارد
همچنان کز رحم آمد بیرون
چون ازین نشاه قدم زد بیرون
شعلهٔ حافظه خاموش شود
وانچه دیده است فراموش شود
زندگی‌حاصل این آب و هواست
منحصر درکرهٔ کوچک ماست
زندگانی ز تصادف زاده
واتفاقی است شگرف افتاده
نیست روشن که در اقمار دگر
زین تصادف شده باشند خبر
اولی داشته بی‌چون و چرا
لاجرم خاتمتی هست ورا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر بدانم که جهان دگری است
وز پس مرگ همانا خبری است
هوش مصنوعی: اگر بدانم که بعد از مرگ دنیای دیگری وجود دارد و خبری هست،
ننهم دل به هوا و هوسی
وندر این نشئه نمانم نفسی
هوش مصنوعی: من دلم را به آرزوها و هوس‌ها نمی‌سپارم و در این حال خوش هیچ نفسی نمی‌مانم.
ای دریغا که بشر کور و کرست
وز سرانجام جهان بی‌خبرست
هوش مصنوعی: ای افسوس که انسان‌ها نابینا و ناشنوا هستند و از پایان دنیا بی‌خبرند.
کاش بودی پس مردن چیزی
حشری و نشری و رستاخیزی
هوش مصنوعی: ای کاش بعد از مرگ، چیزهایی مثل لذت، شوق و زندگی دوباره وجود داشت.
پس این قافله جز گردی نیست
بدتر از بی‌خبری دردی نیست
هوش مصنوعی: این کاروان چیزی جز گرد و غبار نیست و بدتر از ندانستن، درد و رنجی وجود ندارد.
مخبران را ز دلیل امساکست
گفته‌های همه شبهت ناکست
هوش مصنوعی: خبرنگاران از دلیل خودداری تو، گفته‌های همه را مشکوک و نامعتبر می‌دانند.
آن که خود نیست ز مشهود آگاه
کی به اسرار نهان جوید راه‌؟
هوش مصنوعی: کسی که از واقعیت‌های ظاهری بی‌خبر است، چگونه می‌تواند به دنبال رازهای پنهان برود؟
انبیا حرف حکیمانه زدند
وز پی نظم جهان چانه زدند
هوش مصنوعی: پیامبران سخنان عاقلانه‌ای بیان کردند و برای برقراری نظم در جهان تلاش کردند.
حکما راست‌ درین بحث‌، خلاف
نسزد کرد چنین کعبه طواف
هوش مصنوعی: در این موضوع مهم، نه باید بطور نادرست عمل کرد و نه باید بی‌نظمی کرد؛ مانند طواف در کعبه که نیازمند احترام و دقت است.
عارفانی که ز راز آگاهند
جملگی محو فنا فی الله‌اند
هوش مصنوعی: عارفانی که به اسرار و حقایق عمیق وجود پی برده‌اند، همه در حالتی از شگفتی و جذب به وجود الهی هستند و به نوعی از خود و دنیا مستغرق شده‌اند.
همه گویندکه بی‌چون و چرا
نیست موجود دگر غیر خدا
هوش مصنوعی: همه می‌گویند که هیچ موجود دیگری غیر از خدا وجود ندارد و این موضوع قابل بحث و تردید نیست.
آدمی جزء وجود ازلست
چون وجود ازلی لم‌یزل است
هوش مصنوعی: انسان بخشی از وجودی است که همیشه بوده و هیچ زمانی پایان نمی‌یابد، همان‌طور که وجود ازلی خود نیز پایانی ندارد.
روح یک روح و صور بی‌پایان
وین بدن‌ها همه ‌زنده‌است به‌جان
هوش مصنوعی: این بیت می‌گوید که روح واحدی وجود دارد و این روح به صورت‌های مختلفی در بدن‌ها تجلی می‌کند. در واقع، همه این بدن‌ها با وجودی که متفاوت به نظر می‌رسند، در حقیقت به یک جان و زندگی وابسته‌اند.
قطره‌ای آب ز دریا بگسست
عاقبت نیز به دریا پیوست
هوش مصنوعی: قطره‌ای از دریا جدا شد، اما در پایان دوباره به دریا ملحق شد.
می‌رسند از دو ره خم در خم
شیخ اشراق و «‌انشتین‌» بهم
هوش مصنوعی: از دو مسیر مختلف، خم‌های فکری و اندیشه‌ای متعلق به شیخ اشراق و انشتین به هم می‌پیوندند.
تازه‌، این فاتحهٔ بی‌خبری است
تازه‌، باز اول کوری و کری است
هوش مصنوعی: این اتفاقات تازه شروعی بر ناآگاهی و عدم آگاهی است و هنوز هم نشانه‌هایی از نادانی و ناتوانی در درک و شنیدن وجود دارد.
من نیم این بدن پر خط و خال
کیستم من‌؟ خرد و عشق و خیال
هوش مصنوعی: این خط و خال‌های پرچالش بر بدن من نشان‌دهنده چیست؟ من در حقیقت چه کسی هستم؟ آیا من فقط این جسم هستم یا چیزی فراتر از آن، ترکیبی از خرد، عشق و خیال؟
قوهٔ حافظه با این ابزار
می کند کار به لیل و به نهار
هوش مصنوعی: قدرت حافظه با این وسیله به طور مستمر و در هر زمان فعالیت می‌کند.
گرم سیرست درین دهر سپنج
می‌برد لذت و می‌بیند رنج
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از مشکلات و سختی‌هاست، کسانی هستند که با وجود تمام این دشواری‌ها، از لذت‌ها و زیبایی‌های زندگی بهره‌مند می‌شوند و از دردها و رنج‌ها غافل نمی‌مانند.
من خود این مشگ پر از باد نیم
من به جز حافظه و یاد نیم
هوش مصنوعی: من خودم مانند این مشک خوشبو نیستم، من فقط یاد و خاطره‌ای از گذشته دارم.
گر بود زنده و گر مرده تنم
تاکه این حافظه باقی است‌، منم
هوش مصنوعی: هر چه باشد، چه زنده باشم و چه مرده، مهم این است که تا زمانی که یاد و حافظه‌ام وجود دارد، من همین جا هستم.
وگر این حافظه از تن برود
من و مایی زتو و من برود
هوش مصنوعی: اگر این حافظه از بدن بیرون برود، من و تو و تمام پیوندهای بین ما هم از بین می‌رود.
گر رود حافظه بیرون از سر
نتوان گفت که باقی است بشر
هوش مصنوعی: اگر حافظه از ذهن بیرون برود، نمی‌توان گفت که انسان باقی‌مانده است.
شک‌ ندارم که ‌قدیمی است وجود
تا ابد نیز نگردد نابود
هوش مصنوعی: می‌دانم که وجود قدیمی است و هرگز از بین نخواهد رفت.
گاه پروانه و گه شمع شود
گه پراکنده‌، گهی جمع شود
هوش مصنوعی: گاهی مانند پروانه‌ای سرگردان و گاهی به مانند شمعی ثابت و روشن می‌شود. گاه به حالتی پراکنده و گاه در کنار هم جمع می‌شود.
لیکن ‌این‌ «‌من‌» که بود طفل حیات
یعنی این حافظه و ادراکات
هوش مصنوعی: این "من" که وجودش به عنوان یک کودک زندگی شناخته می‌شود، در واقع اشاره به حافظه و درک‌های ما دارد.
کر به یک عارضه شد دور از تن
نیست باقی من و شخصیت من
هوش مصنوعی: اگر یک مشکل برای من پیش بیاید، هنوز هم شخصیتم و وجودم به طور کامل از بین نرفته است.
و گر این روح بقایی دارد
وین سخن راه به جایی دارد
هوش مصنوعی: اگر این روح دوام داشته باشد و این حرف‌ها به جایی برسند،
همچنان کز رحم آمد بیرون
چون ازین نشاه قدم زد بیرون
هوش مصنوعی: چنان که نوزاد از رحم مادر به دنیا می‌آید، انسان نیز وقتی از این جهان خارج می‌شود، قدم به دنیای دیگری می‌گذارد.
شعلهٔ حافظه خاموش شود
وانچه دیده است فراموش شود
هوش مصنوعی: یادها و خاطرات به تدریج از ذهن پاک می‌شوند و هر آنچه را که شخص دیده و تجربه کرده، فراموش می‌کند.
زندگی‌حاصل این آب و هواست
منحصر درکرهٔ کوچک ماست
هوش مصنوعی: زندگی نتیجه‌ی این محیط و شرایط جوی است و تنها در این کره‌ی کوچک که ما در آن هستیم محدود می‌شود.
زندگانی ز تصادف زاده
واتفاقی است شگرف افتاده
هوش مصنوعی: زندگی حاصل تصادف و اتفاقات شگفت‌انگیز است که در مسیر ما پیش می‌آید.
نیست روشن که در اقمار دگر
زین تصادف شده باشند خبر
هوش مصنوعی: روشنی نیست که در سیارات دیگر چه خبرهایی از این تصادف به وجود آمده باشد.
اولی داشته بی‌چون و چرا
لاجرم خاتمتی هست ورا
هوش مصنوعی: چرا که نخستین، بدون شک و تردید، دارای پایانی است که باید به آن برسد.

حاشیه ها

1402/04/01 19:07
امیر آرش

می‌رسند از دو ره خم در خم

شیخ اشراق و «‌انشتین‌» بهم

شیخ اشراق سهروردی و انیشتین از دو راه متفاوت یکی از راه حکمت دیگی از راه عقل به این حقیقت رسیدند که کل جهان از نور ساخته شده است.

 

البته حقیقتی که شیخ اشراق بیان کردند ریشه در حکمت خسروانی ایرانی، و قدمتی چندین هزار ساله دارد