گنجور

شمارهٔ ۲۸ - از تهران تا قمصر

چو از تدریس فارغ شد دماغم
مه خرداد، خرم گشت باغم
دماغ از درس و بحث علم خسته
سر فارغ زمانی نانشسته
نکرده ساعتی رفع کسالت
شد از فرهنگ کاری نو حوالت
حوالت رفت شغلی ناگهانی
کسالت‌بخش و سخت و رایگانی
به کار امتحانات کذائی
فزوده سال پنجم بر نهائی
ز تهران و ولایات و ایالات
به یکجاگرد شد کل کمالات
فزون از صدهزار اوراق درهم
به معنی متحد چون نقش دِرهم
همه انموذج افکار منحط
غلط املا و بد انشاء و بد خط
سئوالاتی عجایب در عجایب
جواباتی غرایب در غرایب
چو بود از روی بی‌ذوقی سئوالی
نیفزاید به کودک جز ملالی
گل بدبوی‌، بد بوبد گلابش
سئوال خام‌، خام افتد جوابش
ادیبانی که این پرسش نوشتند
نیندار گول و نادان‌، بدسرشتند
همانا تا مرا مغرض نخوانی
سئوال این بود بشنو تا بدانی‌:
«‌بدی و وام و بیماری‌، سه یارند
که گر هستند اندک‌، بی‌شمارند»
سئوالی جامع و بحثی تمام است
به‌صورت‌پخته ،‌درتحقیق‌خام‌است
جواب این سئوال از طفل مکتب
چه خواهد بود جز تکرار مطلب
« که‌بدکردن‌بد است‌و،‌دین دین است
سلامت‌هرکسی‌رانصب‌عین‌است‌»
براین‌مطلب که‌خود عین سئوالست
فزودن‌، موجب رنج و ملال است
دگر پرسش‌، معانی و بیان بود
ز تشبیهات و از اقسام آن بود
بود سی سال کاین بحث مفصل
شدست از یاد، چون شرح مطول
قناعت شد ز ملا سعد تازی
به «‌وطواط‌» و به «‌شمس‌قیس‌» رازی
دوباره زنده کردندش افاضل
که باقی را چو خود سازند فاضل‌!
دماغ خلق را معیوب کردند
خداشان‌اجر بخشد، خوب کردند!
تماشا داشت پاسخ‌های ایشان
تقلب‌ها و الفاظ پریشان
رهم از خانه تا دارالفنون بود
همه جا آفتابم رهنمون بود
هواگرم و من لاغر پیاده
رهم از نیم فرسنگی زیاده
«‌اتل‌» در زیر پای پولداران
درشگه بی‌اثر، چون مهر یاران
درین اثنا کف پایم تول کرد
برآمد دمّل و دکتر عمل کرد
سفارش کرد کز جایت مخور جم
مده پاسخ به دعوت‌های مردم
بگفتم عذر دعوت هست آسان
بغیر از دعوت آقای مهران
که در دارالفنون مشغول کار است
همه روزه مرا در انتظار است
فزون ز اندازه غرغرکرد دکتر
ز دلسوزی تغیرکرد دکتر
تغییرهای دکتر بی‌اثر شد
کف پا نیزهرساعت بترشد
نپنداری که این حرف جفنگیست
که‌هرجا پای‌لنگی‌هست سنگیست
چه درد سر دهم‌، تا نیمهٔ تیر
کمان شد پشتم از اوراق بی‌پیر!
ز فرط کار چسبیدم به سیگار
شد از سیگار حلق‌ و معده افکار
درآمد بلعجب ضعفی روان کاه
بماند از مرگ تا من‌، اندکی راه
تبی آمد خفیف و ضعف بسیار
بلای معده باری بر سر بار
در آن حالت رفیقی از در آمد
مرا چون جان شیرین در برآمد
مرا دید از رمق چیزی نمانده
دگر از مرگ پرهیزی نمانده
بگفت این هفته می‌میری‌، فلانی
مگر از جان خود سیری فلانی‌؟
بگفتم سیر کَس از جان خود نیست
ولی مرگ اندرین اوقات بد نیست
شود راحت به مردن شخص عادی
ز نامردی و یا از نامرادی
. اگر نامرد بُد، کز پا نشیند
وگرنه روی نامردان نبیند
جوابم داد یار از روی حکمت
که بایدکرد هر دم شکر نعمت
بیا تا سوی قمصر بار بندیم
دو روزی بر بروت ری بخندیم
چو نفت‌اندود شد این طاق ادکن
هزاران شمع خاموش‌، گشت روشن
من و یاران به رخش آهنین‌پی
نشستیم و برون جستیم از ری
میان شهر تهران و قم‌، آن شب
نخوابیدیم و می‌راندیم مرکب
«‌اتل‌» سنگین و بار ما ز حد بیش
به تنها میزبان از ده عدد بیش‌ا
میان راه پنچر گشت رهوار
فرو ماندیم یک ساعت ز رفتار
سیاوش‌وش نه از آتش گذشتیم
که در آتش سمندروارگشتیم
میان قریهٔ «‌دهناد» و «‌سن‌سن‌»
قصیل طاقتم را پاک زد سن
همی تابید خورشید جفاجو
گهی ازپشت سر، گاه از بر رو
توگفتی داغ از آتش برآرند
مرا برگردن و عارض گذارند
ز باد سام‌، صحرا پر علو شد
«‌اتل‌» از شدت گرما جدو شد
به گوشت‌ خورده ریگ و باد سامش
به گوش و چشم ما آمد تمامش
ز پس خورشید و باد سام از پیش
کباب خوبش دیدم در بر خویش
سموم شوره‌زار و آفتابم
نمک پاشیدی و کردی کبابم
کبابی‌، گوشت‌ها را لخته سازد
برآتش نرم نرمک پخته سازد
چو شد پخته نمک پاشد سراسر
نهد بر خوان و بگذارد برابر
بود طباخ کاشان بی‌سرشته
نمک پاشد، کند آنگه برشته
بود در دست این طباخ رهزن
نمکدان و تنور و بادبیزن
اگر خواهی کباب آدمیزاد
ز «‌سنسن‌» عصر شو تا «‌طاهرآباد»
بدین خوبی کباب با نمک نی
دریغا یخ نی و آب خنک نی
غرض چون شد ز گرما حالتم زار
به ابراهیم گفتم کای وفادار
مگر ملزم شدیم ای یار دلخواه
که این ساعت بپیماییم این راه
بگفت آری‌! به خون‌سردی و خنده
ولی غافل ز خون گرم بنده
چو دید ابرام و بی‌تابی من را
عوض کردیم جای خویشتن را
به پشت گردنش تابید خورشید
ز پهلو باد سامش ریگ پاشید
شکسته شیشه و جای حذر نی
ز پشت و پیش جز داغ و شرر نی
شوفر را گفت در گرما چنین سیر
برای چرخ‌ها خوبست یا خیر؟
شوفر دانست کار جمله زار است
خلیل الله با آذر دچار است
بگفت از هر طرف آتش ببارد
درین گرما رزبن طاقت ندارد
رسیدیم از قضا در جو کناری
قناتی‌، آبگیری‌، بیدزاری
اتل را راند در زیر درختی
به زیر سایه آسودیم لختی
قناتی سرد و بیدی سایه‌گستر
شکنج آبدان چون جعد دلبر
دهان و بینی و چشم و سر و گوش
میان آب سرد افتاد از جوش
ولی از سوی مغرب باد نکبا
هنوز افشاندی آتش بر سر ما
کباب‌ از باد سوزان‌ گردن و روی
ولی یخ بسته دست اندر ته جوی
بهشتی بد به دوزخ چیره گشته
بهشت استاده دوزخ رد نگشته
و یا خود آتش نمرود بوده
براهیم این زمان در وی غنوده
گلستان گشته آتش زیر تابش
ولی پیدا شرار اندر هوایش
برافکندند زیلویی لب جوی
خلیل افتاده چون من روی زیلوی
بیاوردند انگور رسیده
سیاه و سرخ و زرد و تازه چیده
یکی چون دیدهٔ آهوی دشتی
یکی چون لعل حوران بهشتی
یکی چون روی عاشق روز هجران
یکی چون اشک مهجوران حیران
شوفر نیز اندران فرصت به ‌ماشین
فشاند آب خنک در جوی پایین
برستیم اندر آن ساعات معدود
به الطاف خلیل از نار نمرود
از آنجا تا به کاشان تازتازان
ز کاشان تا به قمصر نازنازان
غرض تا پشت قمصر حال این بود
که صحرا آهنین‌، باد آتشین بود
بدان گرما چنان رفت از تنم زور
که در قمصر فزرتم گشت قمصور!
بلی کار جهان دائم چنین است
زمانی آشتی‌، گاهی به کین است
جهان هر لحظه‌ای دنگش بگیرد
گهی صلح و گهی جنگش بگیرد
جهان هر دم رهی در پیش دارد
به دستی نوش و دستی نیش دارد
زمانی بر جگرها می‌زند نیش
زمانی نوشدارو می‌نهد پیش
اگر نگریزد از میدان او مرد
شود پیروز در پایان ناورد
ولی افسوس از این انسان مضطر
که عمر او کم است و صبر کمتر!

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو از تدریس فارغ شد دماغم
مه خرداد، خرم گشت باغم
هوش مصنوعی: زمانی که از تدریس فارغ شدم، ذهنم مانند یک باغ در زمان خرداد، شاداب و سرزنده شد.
دماغ از درس و بحث علم خسته
سر فارغ زمانی نانشسته
هوش مصنوعی: فردی که از یادگیری و بحث‌های علمی خسته شده، بهتر است مدتی را به استراحت و دوری از این موضوعات بگذراند تا دوباره انرژی و انگیزه‌اش را به دست بیاورد.
نکرده ساعتی رفع کسالت
شد از فرهنگ کاری نو حوالت
هوش مصنوعی: بدون شک، ساعتی که از کسالت و بی‌حوصلگی گذشت، به من یادآوری کرد که باید با کارهای جدید آشنا شوم.
حوالت رفت شغلی ناگهانی
کسالت‌بخش و سخت و رایگانی
هوش مصنوعی: شما به یک کار ناگهانی و سخت و حوصله‌سربر ارجاع داده شده‌اید که هیچگونه مزدی برایش دریافت نمی‌کنید.
به کار امتحانات کذائی
فزوده سال پنجم بر نهائی
هوش مصنوعی: در سال پنجم، به تلاش و آزمون‌های قبلی افزوده شده است.
ز تهران و ولایات و ایالات
به یکجاگرد شد کل کمالات
هوش مصنوعی: از تهران و استان‌ها و ایالت‌ها، تمام فضیلت‌ها و کمالات به صورت یکجا جمع شده است.
فزون از صدهزار اوراق درهم
به معنی متحد چون نقش دِرهم
هوش مصنوعی: بیش از صد هزار ورق پول خرد وجود دارد که به معنای واحدی شباهت دارد، مانند تصویری که بر روی سکه حک شده است.
همه انموذج افکار منحط
غلط املا و بد انشاء و بد خط
هوش مصنوعی: این جمله به انتقاد از انواع افکار نادرست و منفی اشاره دارد که ممکن است در نوشتار و دست‌نویس افراد دیده شود. به نوعی بیان‌کننده این است که این افکار به کیفیت نوشته‌ها آسیب می‌زنند.
سئوالاتی عجایب در عجایب
جواباتی غرایب در غرایب
هوش مصنوعی: سوالات پیچیده و شگفت‌انگیز، پاسخ‌هایی عجیب و غریب دارند.
چو بود از روی بی‌ذوقی سئوالی
نیفزاید به کودک جز ملالی
هوش مصنوعی: اگر از روی ناآگاهی سؤالی مطرح شود، هیچ چیزی جز دلزدگی برای کودک به همراه نخواهد داشت.
گل بدبوی‌، بد بوبد گلابش
سئوال خام‌، خام افتد جوابش
هوش مصنوعی: گل بدبو، بوی خوشی ندارد و همین باعث می‌شود که بوی گلابش هم مورد پرسش قرار بگیرد، چون خامی و ناپختگی ساده جوابش را مشخص می‌کند.
ادیبانی که این پرسش نوشتند
نیندار گول و نادان‌، بدسرشتند
هوش مصنوعی: نویسندگانی که این سؤال را مطرح کردند، نه تنها گول و نادان نیستند، بلکه دارای ویژگی‌های منفی هستند.
همانا تا مرا مغرض نخوانی
سئوال این بود بشنو تا بدانی‌:
هوش مصنوعی: تا وقتی که مرا با نیت بد یا خصمانه ننامی، موضوع این سوال را بشنو تا آگاه شوی.
«‌بدی و وام و بیماری‌، سه یارند
که گر هستند اندک‌، بی‌شمارند»
هوش مصنوعی: بدی، وام و بیماری، سه همراهی هستند که اگرچه ممکن است در ابتدا کم به نظر برسند، اما در واقع، آثار و عواقب آن‌ها به قدری زیاد است که نمی‌توان نادیده‌شان گرفت.
سئوالی جامع و بحثی تمام است
به‌صورت‌پخته ،‌درتحقیق‌خام‌است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی سوالی به‌طور کامل و عمیق مطرح می‌شود، در واقع درک بهتری از موضوع به دست می‌آید. اما اگر بحث هنوز نرسیده باشد به مرحله‌ای که باید، ممکن است ناپخته و ناقص به نظر بیاید.
جواب این سئوال از طفل مکتب
چه خواهد بود جز تکرار مطلب
هوش مصنوعی: جواب این سؤال از یک کودک مدرسه‌ای چه می‌تواند باشد جز اینکه فقط همان چیزی را که یاد گرفته تکرار کند.
« که‌بدکردن‌بد است‌و،‌دین دین است
سلامت‌هرکسی‌رانصب‌عین‌است‌»
هوش مصنوعی: بدکاری ناپسند است و هر دینی که وجود دارد، سلامت هر فردی به عمل او بستگی دارد.
براین‌مطلب که‌خود عین سئوالست
فزودن‌، موجب رنج و ملال است
هوش مصنوعی: این موضوع که خود سؤال اصلی است، اگر بخواهیم بیشتر درباره‌اش صحبت کنیم، فقط باعث ناراحتی و خستگی می‌شود.
دگر پرسش‌، معانی و بیان بود
ز تشبیهات و از اقسام آن بود
هوش مصنوعی: سوال بعدی مربوط به مفاهیم و بیان است که به تشبیه‌ها و انواع آن اشاره می‌کند.
بود سی سال کاین بحث مفصل
شدست از یاد، چون شرح مطول
هوش مصنوعی: مدت سی سال است که این گفت‌وگو به تفصیل مطرح شده، اما حالا دیگر از یاد رفته و مثل یک شرح طولانی شده که کسی به آن توجهی نمی‌کند.
قناعت شد ز ملا سعد تازی
به «‌وطواط‌» و به «‌شمس‌قیس‌» رازی
هوش مصنوعی: ملا سعد تازی، به قناعت و نیازمندی زندگی ساده‌اش رضایت داده و در دلش به داستان‌هایی همچون «وطواط» و «شمس قیس» درس‌هایی از قناعت و زندگی آرام را یافته است.
دوباره زنده کردندش افاضل
که باقی را چو خود سازند فاضل‌!
هوش مصنوعی: افراد با دانش، دوباره او را زنده کردند تا دیگران را مانند خودشان با هوش و بصیرت بسازند!
دماغ خلق را معیوب کردند
خداشان‌اجر بخشد، خوب کردند!
هوش مصنوعی: آدم‌ها را به شکلی نادرست و غیرطبیعی طراحی کردند، امیدوارم خداوند به آن‌ها پاداش خوبی بدهد.
تماشا داشت پاسخ‌های ایشان
تقلب‌ها و الفاظ پریشان
هوش مصنوعی: تماشا کردن خیره‌سری و رفتارهای نامنظم و پاسخ‌های بی‌مورد آن‌ها را به خوبی نشان می‌دهد.
رهم از خانه تا دارالفنون بود
همه جا آفتابم رهنمون بود
هوش مصنوعی: در مسیرم از خانه تا دارالفنون، همیشه نور خورشید راهنمای من بود.
هواگرم و من لاغر پیاده
رهم از نیم فرسنگی زیاده
هوش مصنوعی: هوا گرم است و من لاغر و در حال پیاده‌روی هستم، از نیم فرسنگی بیشتر آمده‌ام.
«‌اتل‌» در زیر پای پولداران
درشگه بی‌اثر، چون مهر یاران
هوش مصنوعی: در اینجا به اهمیت و ارزش نداشتن «اتل» (که ممکن است به معنای نمادین باشد) در برابر ثروت پولداران اشاره شده است. به این معنی که وضعیتی که به اوج شکوه و زیبایی می‌رسد، در زیر پای ثروتمندان بی‌اهمیت و بی‌اثر می‌شود، درست مثل مهرهایی که بر کاغذ یاران می‌افتند و رنگ و زیبایی خود را از دست می‌دهند. در واقع، ثروت و قدرت افراد می‌تواند هر چیز دیگری را تحت‌الشعاع قرار دهد و آن را کم‌ارزش کند.
درین اثنا کف پایم تول کرد
برآمد دمّل و دکتر عمل کرد
هوش مصنوعی: در این لحظه، پایم دچار مشکل شد و یک زن پزشک برای درمان آن اقدام کرد.
سفارش کرد کز جایت مخور جم
مده پاسخ به دعوت‌های مردم
هوش مصنوعی: توصیه شده که از جای خودت حرکت نکن و به خواسته‌ها و دعوت‌های دیگران توجه نکن.
بگفتم عذر دعوت هست آسان
بغیر از دعوت آقای مهران
هوش مصنوعی: گفتم که عذر دعوت آسان است، به جز دعوت از آقای مهران.
که در دارالفنون مشغول کار است
همه روزه مرا در انتظار است
هوش مصنوعی: در دارالفنون، جایی که علم و دانش به رشد و پرورش می‌رسد، هر روز من را در انتظار دارد.
فزون ز اندازه غرغرکرد دکتر
ز دلسوزی تغیرکرد دکتر
هوش مصنوعی: دکتر به خاطر نگرانی زیاد و احساس مسئولیت، بیش از حد سخن گفت و این موضوع باعث شد که او تغییر کند.
تغییرهای دکتر بی‌اثر شد
کف پا نیزهرساعت بترشد
هوش مصنوعی: تغییراتی که دکتر توصیه کرده بود، بی‌فایده شد و هر ساعت درد در کف پا بیشتر می‌شود.
نپنداری که این حرف جفنگیست
که‌هرجا پای‌لنگی‌هست سنگیست
هوش مصنوعی: به‌نظر نرسد که این گفته، بی‌معنی است؛ هر جا که نشانه‌ای از نقص یا مشکل وجود دارد، دلیلی برای آن نیز پیدا می‌شود.
چه درد سر دهم‌، تا نیمهٔ تیر
کمان شد پشتم از اوراق بی‌پیر!
هوش مصنوعی: من چه زحمتی باید بکشم، تا روزی که تیر کمان به نیمه رسید، از سنگین بار اوراق بی‌پیر رها شوم!
ز فرط کار چسبیدم به سیگار
شد از سیگار حلق‌ و معده افکار
هوش مصنوعی: از بس که مشغول کار شده‌ام، به سیگار پناه برده‌ام و حالا سیگار باعث شده که افکار و اندیشه‌هایم در حلق و معده‌ام گیر کند.
درآمد بلعجب ضعفی روان کاه
بماند از مرگ تا من‌، اندکی راه
هوش مصنوعی: به شدت تحت تأثیر ضعف روحی قرار گرفته‌ام، اگر چه مرگ هم در انتظار من است، اما هنوز کمی زمان دارم.
تبی آمد خفیف و ضعف بسیار
بلای معده باری بر سر بار
هوش مصنوعی: یک مشکل کوچک و ناچیز به همراه ضعف و بی‌حالی، به گونه‌ای بر دوش آدم سنگینی می‌کند.
در آن حالت رفیقی از در آمد
مرا چون جان شیرین در برآمد
هوش مصنوعی: در آن لحظه دوستی به نزد من آمد که برایم بسیار عزیز و ارزشمند بود، همچون جان شیرین.
مرا دید از رمق چیزی نمانده
دگر از مرگ پرهیزی نمانده
هوش مصنوعی: او مرا دید و متوجه شد که دیگر انرژی و رمقی در من نمانده و از مرگ ترسی ندارم.
بگفت این هفته می‌میری‌، فلانی
مگر از جان خود سیری فلانی‌؟
هوش مصنوعی: فلانی، این هفته به تو می‌گوید که می‌میری، آیا واقعا از جان خود خسته شده‌ای؟
بگفتم سیر کَس از جان خود نیست
ولی مرگ اندرین اوقات بد نیست
هوش مصنوعی: گفتم که هیچ کس از جان خود سیر نیست، اما در این زمان، مرگ چندان بد به نظر نمی‌رسد.
شود راحت به مردن شخص عادی
ز نامردی و یا از نامرادی
هوش مصنوعی: آدم معمولی از زندگی راحت‌تر می‌تواند بمیرد، چون ممکن است از بی‌رحمی یا بدبختی خسته شده باشد.
. اگر نامرد بُد، کز پا نشیند
وگرنه روی نامردان نبیند
هوش مصنوعی: اگر کسی مرد نباشد و از پای درآید، نشان می‌دهد که مردانگی ندارد؛ وگرنه، کسی که مرد است، هرگز با نامردان رو به رو نخواهد شد.
جوابم داد یار از روی حکمت
که بایدکرد هر دم شکر نعمت
هوش مصنوعی: دوست من با درایت و حکمتش به من پاسخ داد که باید هر لحظه شکر نعمت‌ها را به جا آورم.
بیا تا سوی قمصر بار بندیم
دو روزی بر بروت ری بخندیم
هوش مصنوعی: بیا تا به قمصر برویم و دو روزی در کنار هم باشیم و از زیبایی چهره‌ات لذت ببریم.
چو نفت‌اندود شد این طاق ادکن
هزاران شمع خاموش‌، گشت روشن
هوش مصنوعی: وقتی که این سقف با نفت پوشانده شد و هزاران شمع خاموش در آن روشن شدند، فضا به نور و روشنایی پر شد.
من و یاران به رخش آهنین‌پی
نشستیم و برون جستیم از ری
هوش مصنوعی: ما و دوستانم سوار بر اسب‌های آهنین شدیم و از شهر ری بیرون رفتیم.
میان شهر تهران و قم‌، آن شب
نخوابیدیم و می‌راندیم مرکب
هوش مصنوعی: در آن شب، ما بین تهران و قم بیدار بودیم و سوار بر وسیله‌نقلیه‌مان به سمت مقصد حرکت می‌کردیم.
«‌اتل‌» سنگین و بار ما ز حد بیش
به تنها میزبان از ده عدد بیش‌ا
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که بار و سختی زندگی برای ما بسیار زیاد شده و به تنهایی نمی‌توانیم از عهده آن برآییم، در حالی که دیگران نیز به کمک نیاز دارند. مانند این می‌ماند که به رغم تلاش‌های زیاد، هنوز نمی‌توانیم به خوبی از پس مشکلات برآییم.
میان راه پنچر گشت رهوار
فرو ماندیم یک ساعت ز رفتار
هوش مصنوعی: در میانه‌ی راه، ناگهان دچار مشکل شدیم و مجبور شدیم یک ساعت به خاطر این وضعیت درنگ کنیم.
سیاوش‌وش نه از آتش گذشتیم
که در آتش سمندروارگشتیم
هوش مصنوعی: ما از آتش عبور نکردیم، بلکه در دل آتش مانند سمند سوار بر آتش گردیدیم.
میان قریهٔ «‌دهناد» و «‌سن‌سن‌»
قصیل طاقتم را پاک زد سن
هوش مصنوعی: در میان دو روستای «دهناد» و «سن‌سن»، قدرت تحمل من به پایان رسید.
همی تابید خورشید جفاجو
گهی ازپشت سر، گاه از بر رو
هوش مصنوعی: خورشید همیشه در حال درخشیدن است، گاهی از پشت سر ما و گاهی نیز از روبرویمان خود را نشان می‌دهد.
توگفتی داغ از آتش برآرند
مرا برگردن و عارض گذارند
هوش مصنوعی: تو گفتی که آتش داغی را بر من خواهند گذاشت و به من خواهند آویخت.
ز باد سام‌، صحرا پر علو شد
«‌اتل‌» از شدت گرما جدو شد
هوش مصنوعی: باد سام باعث شد که بیابان پر از گرد و غبار و گرما شود، به طوری که درخت علو گَندم از شدت گرما پژمرده و جدا شد.
به گوشت‌ خورده ریگ و باد سامش
به گوش و چشم ما آمد تمامش
هوش مصنوعی: گوش و چشمان ما پر شده از صدای شن و وزش باد، که در همه جا به ما رسیده است.
ز پس خورشید و باد سام از پیش
کباب خوبش دیدم در بر خویش
هوش مصنوعی: پس از خورشید و باد، سام را مشاهده کردم که کباب خوشمزه‌ای در آغوش داشت.
سموم شوره‌زار و آفتابم
نمک پاشیدی و کردی کبابم
هوش مصنوعی: آفتاب سوزان و خاک شور مرا بسیار آزار داد و تو با رفتار خود بر دردهایم افزودی و باعث شدی که بیشتر عذاب بکشم.
کبابی‌، گوشت‌ها را لخته سازد
برآتش نرم نرمک پخته سازد
هوش مصنوعی: کبابی گوشت‌ها را بر روی آتش می‌گذارد و به آرامی آن‌ها را می‌پزد.
چو شد پخته نمک پاشد سراسر
نهد بر خوان و بگذارد برابر
هوش مصنوعی: وقتی غذا آماده شد، نمک را به طور یکدست روی آن می‌پاشد و آن را در وسط سفره قرار می‌دهد.
بود طباخ کاشان بی‌سرشته
نمک پاشد، کند آنگه برشته
هوش مصنوعی: طباخ کاشانی که مهارت زیادی ندارد، نمک را بی‌دقت روی غذا می‌پاشد و بعد از آن، نمی‌تواند غذا را درست مزه‌دار کند.
بود در دست این طباخ رهزن
نمکدان و تنور و بادبیزن
هوش مصنوعی: در دست این آشپز، نمکدان و تنور و بادبزن وجود داشت، اما او نیز دزد و فریبکار بود.
اگر خواهی کباب آدمیزاد
ز «‌سنسن‌» عصر شو تا «‌طاهرآباد»
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی لذت واقعی زندگی انسان را تجربه کنی، باید در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار بگیری.
بدین خوبی کباب با نمک نی
دریغا یخ نی و آب خنک نی
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر این است که در کنار زیبایی و لذت‌های زندگی، ممکن است چیزهایی که انتظار داریم یا می‌خواهیم، فراهم نباشند. در اینجا به خوبی کباب و نمک اشاره شده و در عین حال نداشتن یخ و آب خنک را هم به عنوان کمبودها ذکر کرده است. به عبارتی دیگر، حتی در بهترین لحظات زندگی، ممکن است چیزی کم باشد که تمام لذت را تکمیل کند.
غرض چون شد ز گرما حالتم زار
به ابراهیم گفتم کای وفادار
هوش مصنوعی: وقتی حالتم خراب شد و گرما اذیتم کرد، به ابراهیم گفتم که تو همیشه وفادار بوده‌ای.
مگر ملزم شدیم ای یار دلخواه
که این ساعت بپیماییم این راه
هوش مصنوعی: آیا ما مجبور شده‌ایم، ای دوست محبوب، که این مسیر را در این زمان خاص بپیماییم؟
بگفت آری‌! به خون‌سردی و خنده
ولی غافل ز خون گرم بنده
هوش مصنوعی: او گفت بله! با آرامش و خنده، اما غافل از اینکه خون گرم بنده در حال جوشیدن است.
چو دید ابرام و بی‌تابی من را
عوض کردیم جای خویشتن را
هوش مصنوعی: وقتی ابراهیم حالت بی‌تابی و اضطراب مرا دید، جای خود را تغییر دادیم.
به پشت گردنش تابید خورشید
ز پهلو باد سامش ریگ پاشید
هوش مصنوعی: خورشید بر روی پشت او تابید و باد از کنار او به سمت دیگری وزید و دانه‌های ریز شن را پخش کرد.
شکسته شیشه و جای حذر نی
ز پشت و پیش جز داغ و شرر نی
هوش مصنوعی: شیشه شکسته و دیگر جایی برای فرار نیست، نه از جلو و نه از عقب، جز درد و آتش چیزی باقی نمانده است.
شوفر را گفت در گرما چنین سیر
برای چرخ‌ها خوبست یا خیر؟
هوش مصنوعی: راننده از او پرسید: در این گرما آیا این سفر برای چرخ‌ها مناسب است یا نه؟
شوفر دانست کار جمله زار است
خلیل الله با آذر دچار است
هوش مصنوعی: راننده می‌داند که کار همگی خراب است و خلیل‌الله (ابراهیم) در شرایط سختی با آتش (آذر) مواجه است.
بگفت از هر طرف آتش ببارد
درین گرما رزبن طاقت ندارد
هوش مصنوعی: در این هوا گرما آنقدر زیاد است که اگر از هر طرف هم آتش ببارد، دیگر رزبن (یک نوع گیاه) تاب و تحمل این شرایط را ندارد.
رسیدیم از قضا در جو کناری
قناتی‌، آبگیری‌، بیدزاری
هوش مصنوعی: به طور تصادفی به جایی رسیدیم که کنار یک قنات و آبگیر و درختان بید قرار دارد.
اتل را راند در زیر درختی
به زیر سایه آسودیم لختی
هوش مصنوعی: اتل را به زیر درختی راندیم و در سایه‌اش برای مدتی استراحت کردیم.
قناتی سرد و بیدی سایه‌گستر
شکنج آبدان چون جعد دلبر
هوش مصنوعی: قناتی که آب در آن سرد و خنک است و درخت بیدش سایه‌ای وسیع و دلپذیر افکنده، به زیبایی و جاذبه‌ای شبیه به موهای مجعد دلبر است.
دهان و بینی و چشم و سر و گوش
میان آب سرد افتاد از جوش
هوش مصنوعی: قسمت‌های مختلف صورت و بدن، از جمله دهان، بینی، چشم، سر و گوش، در اثر حرارت و جوشیدن آب به داخل آب سرد افتادند.
ولی از سوی مغرب باد نکبا
هنوز افشاندی آتش بر سر ما
هوش مصنوعی: اما باد شری از طرف مغرب هنوز آتش را بر سر ما می‌ریزد.
کباب‌ از باد سوزان‌ گردن و روی
ولی یخ بسته دست اندر ته جوی
هوش مصنوعی: برای توصیف یک حالت متضاد در این جمله گفته شده که گرما و آتش در حال سوزاندن کباب است، در حالی که در زیر جوی، آب یخ زده و سرد است. این تصویر نشان‌دهنده‌ی تضاد میان گرمی و سرمائی است که هرکدام در دو منطقه متفاوت وجود دارد.
بهشتی بد به دوزخ چیره گشته
بهشت استاده دوزخ رد نگشته
هوش مصنوعی: یک بهشتی بر دوزخ تسلط پیدا کرده و در بهشت ایستاده است، اما دوزخ نتوانسته به او نزدیک شود.
و یا خود آتش نمرود بوده
براهیم این زمان در وی غنوده
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ممکن است آتش نمرود که ابراهیم در آن انداخته شد، همین آتش باشد که در حال حاضر در آن خوابیده است. به عبارت دیگر، اشاره به این دارد که ابراهیم در دل آتش، آرامش و سکونی دارد.
گلستان گشته آتش زیر تابش
ولی پیدا شرار اندر هوایش
هوش مصنوعی: گلستان زیبا و سرسبز شده، اما زیر این زیبایی، آتش نهفته است و شعله‌ها در هوای آن قابل مشاهده‌اند.
برافکندند زیلویی لب جوی
خلیل افتاده چون من روی زیلوی
هوش مصنوعی: آن‌ها زیلویی را کنار جوی آب پرتاب کردند و من که مانند آن زیلو افتاده‌ام، به یاد خلیل می‌افتم.
بیاوردند انگور رسیده
سیاه و سرخ و زرد و تازه چیده
هوش مصنوعی: انگورهای رسیده و تازه از رنگ‌های مختلف سیاه، سرخ و زرد را آوردند.
یکی چون دیدهٔ آهوی دشتی
یکی چون لعل حوران بهشتی
هوش مصنوعی: دیده‌ای مانند چشم‌های آهوی خوش‌چشم در دشت و دیگر چشم‌هایی همچون لعل‌های زیبای حوران بهشتی.
یکی چون روی عاشق روز هجران
یکی چون اشک مهجوران حیران
هوش مصنوعی: شخصی مانند چهره معشوق، در روز جدایی، و شخصی مانند اشکی که از دوری معشوق پریشان شده است.
شوفر نیز اندران فرصت به ‌ماشین
فشاند آب خنک در جوی پایین
هوش مصنوعی: راننده نیز در این زمان، آب خنک را به جوی پایین می‌ریخت.
برستیم اندر آن ساعات معدود
به الطاف خلیل از نار نمرود
هوش مصنوعی: در آن لحظات کوتاه، با کمک و رحمت خلیل، از آتش نمرود نجات یافتیم.
از آنجا تا به کاشان تازتازان
ز کاشان تا به قمصر نازنازان
هوش مصنوعی: از آنجا تا کاشان با سرعت و شتاب حرکت می‌کنند و از کاشان تا قمصر با ناز و نازک‌چشمی ادامه می‌دهند.
غرض تا پشت قمصر حال این بود
که صحرا آهنین‌، باد آتشین بود
هوش مصنوعی: تا پشت قمصر، وضعیت به این شکل بود که بیابان سخت و سرد و باد گرم و سوزان می‌وزید.
بدان گرما چنان رفت از تنم زور
که در قمصر فزرتم گشت قمصور!
هوش مصنوعی: بدانید که به قدری از بدنم گرما خارج شد که در قمصر، که هوای بسیار گرم دارد، مثل شخصی که به شدت تحت تأثیر حرارت قرار گرفته‌ام، احساس ناراحتی می‌کنم.
بلی کار جهان دائم چنین است
زمانی آشتی‌، گاهی به کین است
هوش مصنوعی: بله، در حال حاضر اوضاع دنیا همیشه به همین صورت است؛ گاهی صلح و دوستی وجود دارد و گاهی هم تنش و دشمنی.
جهان هر لحظه‌ای دنگش بگیرد
گهی صلح و گهی جنگش بگیرد
هوش مصنوعی: جهان همیشه در حال تغییر و نوسان است؛ گاهی آرامش و صلح حاکم می‌شود و گاهی هم جنگ و درگیری.
جهان هر دم رهی در پیش دارد
به دستی نوش و دستی نیش دارد
هوش مصنوعی: جهان هر لحظه مسیری جدید پیش روی دارد که می‌تواند برای ما خوشی و تلخی به همراه داشته باشد.
زمانی بر جگرها می‌زند نیش
زمانی نوشدارو می‌نهد پیش
هوش مصنوعی: در یک زمان، درد و رنجی را به انسان‌ها وارد می‌کند و در زمان دیگری، دارویی را برای تسکین آلام به آن‌ها می‌دهد.
اگر نگریزد از میدان او مرد
شود پیروز در پایان ناورد
هوش مصنوعی: اگر کسی از میدان نبرد بگریزد، هرگز نمی‌تواند به پیروزی دست یابد.
ولی افسوس از این انسان مضطر
که عمر او کم است و صبر کمتر!
هوش مصنوعی: متاسفانه انسان‌ها در زندگی با مشکلات و سختی‌هایی روبرو هستند و از سوی دیگر، زندگی آن‌ها کوتاه است و توان و صبرشان نیز کمتر از آن چیزی است که نیاز دارند.

حاشیه ها

1396/04/23 17:06
عین. ح

مصراع نخست یکی از ابیات کاملا به‌هم‌ریخته و نادرست نوشته شده است؛ درستش چنین است:
فزون زاندازه دکتر کرد غرغر
که در متن اینگونه ضبط شده است:
دکتر فزون از اندازه غرغر کرد!
شگفتا!