گنجور

شمارهٔ ۲۰ - نامهٔ منظوم

به قربان حضور شاهزاده
که آیین وفا ازکف نهاده
سر نام‌آوران‌، اعزاز سلطان
مهین چشم و چراغ آل خاقان
که رای ری نمود ازکشور طوس
مرا بنهاد با یک شهر افسوس
کنون با شاهدان ری قرین است
دلش فارغ ز یاد آن و این است
ری ارچه ‌جای غلمان ‌است‌ و حور است
بهشت ‌ار خوانیش عین قصور است
بهشتش کی‌توان ‌خواندن که‌ زشتست‌
که هرکویش یکی خرّم بهشتست
خوشا شهزاده و بوم و بر ری
خوشا آزادی و آسایش وی
خوشا آن شاهدان سیم غبغب
خوشا آن زود ره بردن به مطلب
اگر باشد مرا پری و بالی
به‌سوی ری پرم بی‌قیل و قالی
وگر باشد مرا تاب و توانی
به طوس اندر نمانم یک زمانی
شوم‌، گیرم ره ملک ری از پیش
مگر جویم در او کام دل خویش
بگیرم دامن شهزادهٔ راد
برآرم از جفای دهر فریاد
بر او سازم بیان بنهفتنی‌ها
بدو گویم بسی ناگفتنی‌ها
حکایت‌ها کنم از بی‌وفاییش
وزین بیگانگی و آن آشناییش
کنون‌ شاها کجایی حال‌ چونست‌؟
که ‌از هجر تو دل‌ها غرق‌ خونست
شدی با مهوشان ری هم‌آغوش
ز مشتاقان خود کردی فراموش
نه دلداری چنین باشد نه یاری
که یاران را به‌ یاد اندر نیاری
تو یارا با همه یاران به کینی‌؟‌!
و یا خود با من‌ تنها چنینی
امید است آن‌که زین پس رام گردی
بساط بی‌وفایی درنوردی
که تا زین بندگان آید سلامی
فرستی هر سلامی را پیامی
چو با خوبان آن کشور نشینی
به یاد ما نمایی بوسه‌چینی
نپرهیزی ز چشم فتنه‌جویان
درآویزی به زلف خوبرویان
تو و آن لعبتان ماهزاده
من و این مدرسه‌، وین شاهزاده
غرض ‌خوش‌ باش و خرم با‌ش جاوید
نشاط اندوز و بی‌غم باش جاوید
گهی شطرنج و گاهی آس میزن
گهی پیمانه‌، گاهی لاس میزن
چو با خوبان نشینی یاد ما کن
همیشه با وفاداران وفا کن
کنون کاندر سرای مستشارم
به یادت این بدیهه می‌نگارم
مگر روزی ز ما یادی نمایی
تو نیز از هجر فریادی نمایی
سخن تا چند بافم زین زیاده
زیادت باد عمر شاهزاده

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به قربان حضور شاهزاده
که آیین وفا ازکف نهاده
هوش مصنوعی: به خاطر حضور شاهزاده جاودانه، تمام وفاداری‌ها و اصولی که باید حفظ می‌شد، فراموش شده است.
سر نام‌آوران‌، اعزاز سلطان
مهین چشم و چراغ آل خاقان
هوش مصنوعی: نام بزرگواران، ارجمندی سلطان بزرگ و نور چشم و روشنی بخش خاندان خاقان است.
که رای ری نمود ازکشور طوس
مرا بنهاد با یک شهر افسوس
هوش مصنوعی: شخصی که فکر و نظرش برآمده از سرزمین طوس است، مرا همراه با شهری غم‌انگیز قرار داد.
کنون با شاهدان ری قرین است
دلش فارغ ز یاد آن و این است
هوش مصنوعی: اکنون دلش در کنار معشوقان ری آرامش دارد و دیگر از یاد گذشته و مشکلات رها شده است.
ری ارچه ‌جای غلمان ‌است‌ و حور است
بهشت ‌ار خوانیش عین قصور است
هوش مصنوعی: اگرچه بهشت پر از غلمان و حور است، اما وقتی به آن نگریسته می‌شود، گویی که آنجا هم به اندازه قصرها شکوه و grandeur دارد.
بهشتش کی‌توان ‌خواندن که‌ زشتست‌
که هرکویش یکی خرّم بهشتست
هوش مصنوعی: بهشت را چگونه می‌توان خواند، در حالی که هر قسمتش به شکل خاصی زیبا و دلنشین است و بهشت‌هایی در هر گوشه‌اش وجود دارد؟
خوشا شهزاده و بوم و بر ری
خوشا آزادی و آسایش وی
هوش مصنوعی: چه نیکوست حال شاهزاده و سرزمین و دیار ری، چه زیباست آزادی و آرامش او!
خوشا آن شاهدان سیم غبغب
خوشا آن زود ره بردن به مطلب
هوش مصنوعی: چه خوب است آن معشوقان با زیبایی و جاذبه که به راحتی دل‌ها را به دست می‌آورند و به سرعت به خواسته‌ها و مقاصد خود دست می‌یابند.
اگر باشد مرا پری و بالی
به‌سوی ری پرم بی‌قیل و قالی
هوش مصنوعی: اگر من فرشته‌ای با بال داشته باشم، بدون هیچ مانع و جنجالی به سوی ری پرواز می‌کنم.
وگر باشد مرا تاب و توانی
به طوس اندر نمانم یک زمانی
هوش مصنوعی: اگر توانایی و قدرتی در من باشد، هرگز نمی‌مانم در طوس حتی برای یک لحظه.
شوم‌، گیرم ره ملک ری از پیش
مگر جویم در او کام دل خویش
هوش مصنوعی: اگر چه به سرزمین ری بروم، اما تلاش می‌کنم تا در آنجا خواسته‌ها و آرزوهای خود را برآورده کنم.
بگیرم دامن شهزادهٔ راد
برآرم از جفای دهر فریاد
هوش مصنوعی: من دامن شهزاده راد می‌گیرم و از ناملایمات زمانه فریاد می‌زنم.
بر او سازم بیان بنهفتنی‌ها
بدو گویم بسی ناگفتنی‌ها
هوش مصنوعی: من به او حرف‌هایی می‌زنم که مخفیانه در دل دارم و موضوعات زیادی هست که هیچ‌گاه نگفته‌ام.
حکایت‌ها کنم از بی‌وفاییش
وزین بیگانگی و آن آشناییش
هوش مصنوعی: می‌خواهم از رفتار بی‌وفای او بگویم و همچنین از فاصله‌اش با من، در حالی که همیشه آشنا به نظر می‌رسید.
کنون‌ شاها کجایی حال‌ چونست‌؟
که ‌از هجر تو دل‌ها غرق‌ خونست
هوش مصنوعی: اکنون ای شاه، کجا هستی و حالا چه خبر است؟ که از دوری تو دل‌ها پر از خون است.
شدی با مهوشان ری هم‌آغوش
ز مشتاقان خود کردی فراموش
هوش مصنوعی: تو با محبوبانت در ری به آرامش و نزدیکی رسیدی و به همین خاطر، دیگر عاشقان خود را فراموش کرده‌ای.
نه دلداری چنین باشد نه یاری
که یاران را به‌ یاد اندر نیاری
هوش مصنوعی: نه دل‌جویی به این شکل وجود دارد و نه کمکی که وقتی یاران به یاد تو هستند، تو از آنها یاد نکنی.
تو یارا با همه یاران به کینی‌؟‌!
و یا خود با من‌ تنها چنینی
هوش مصنوعی: آیا تو با تمام دوستانت دشمنی می‌کنی؟ یا فقط با من این‌گونه‌ای؟
امید است آن‌که زین پس رام گردی
بساط بی‌وفایی درنوردی
هوش مصنوعی: امید دارم که از این به بعد تسلیم و آرام شوی و دیگر به وفاداری و صداقت بی‌اعتنا نباشی.
که تا زین بندگان آید سلامی
فرستی هر سلامی را پیامی
هوش مصنوعی: هرگاه افرادی از این بندگان به شما سلامی کنند، شما برای هر سلام، پیامی داشته باشید.
چو با خوبان آن کشور نشینی
به یاد ما نمایی بوسه‌چینی
هوش مصنوعی: اگر با زیبایان آن دیار باشید، به یاد ما لبی را ببوسید و ما را فراموش نکنید.
نپرهیزی ز چشم فتنه‌جویان
درآویزی به زلف خوبرویان
هوش مصنوعی: از دلربایی چشمان فریبنده پرهیز نکن و با زلف زیبای محبوبان دلبسته شو.
تو و آن لعبتان ماهزاده
من و این مدرسه‌، وین شاهزاده
هوش مصنوعی: تو و آن دو دختر بازیگوش، مانند فرزندان شاه هستید و این مدرسه نیز مانند یک شاهزاده است.
غرض ‌خوش‌ باش و خرم با‌ش جاوید
نشاط اندوز و بی‌غم باش جاوید
هوش مصنوعی: بخوبی زندگی کن و شاداب باش، همیشه شاد و بی‌غم زندگی کن.
گهی شطرنج و گاهی آس میزن
گهی پیمانه‌، گاهی لاس میزن
هوش مصنوعی: گاهی مشغول بازی شطرنج هستم و گاهی بازی آس، گاهی نوشیدنی می‌نوشم و گاهی هم زحمت می‌کشم.
چو با خوبان نشینی یاد ما کن
همیشه با وفاداران وفا کن
هوش مصنوعی: هرگاه با افراد نیکوکار و خوب وقت بگذرانی، همیشه ما را به یاد بیاور و در کنار آن‌ها به وفاداری و صداقت پایبند باش.
کنون کاندر سرای مستشارم
به یادت این بدیهه می‌نگارم
هوش مصنوعی: اکنون در خانه مستشار به یاد تو این اثر را می‌نگارم.
مگر روزی ز ما یادی نمایی
تو نیز از هجر فریادی نمایی
هوش مصنوعی: شاید یک روز به یاد ما بیافتی و از غم جدایی هم فریادی بزنی.
سخن تا چند بافم زین زیاده
زیادت باد عمر شاهزاده
هوش مصنوعی: من تا کی باید درباره تو سخن بگویم، ای کاش عمر تو دراز باشد.