بخش ۶۵ - خطاب به دروغگویان مصلح نما
ای درآورده بازی اصلاح
وز تو در ناله تاجر و فلاح
تا تو در بند شهوتی و غضب
از تو ناید به حاصل این مطلب
تا طمع بر تو پادشا باشد
طمع عافیت خطا باشد
هرچه تو ریش بیش جنبانی
دان که افسار خویش جنبانی
این سر و روی و سبلت جنبان
بهر فاطی نمیشود تنبان
مردمانی که از تو آگاهند
همگی مرگت از خدا خواهند
خویش را دایهٔ وطن خوانی
مصلح حال مرد و زن خوانی
لیک از آن دایهای که تا بودست
سر پستان به زهر آلودست
دایه کز کودکش فراغ بود
زو دل باب و مام داغ بود
دور شو ای پلید دامن چاک
دل ما را ز دامن تو چه باک
مثلست این که سوزد از حدثان
مام را قلب و دایه را دامان
تو هم ای دایه زبن هنر بشکن
دل ما سوختی دگر بس کن
ما نخواهیم خیر، شر مرسان
منفعت پیشکش، ضرر مرسان
هرچه سرزنده بود درکشور
زنده کردی به گورشان یکسر
آن که را بود قریهای در نور
وان که را بدکلاتهای به کجور
قصد ملک و دکانشان کردی
بعد از آن قصد جانشان کردی
این به کرمان نشسته بر سر راه
وآن گدایی کند به کرمانشاه
وان که دشتی به دینور دارد
یا به کرمانشه آبچر دارد
سرش از غصه درگریبانست
منزلش کوچه غریبانست
طبرستانیان صاحب فر
همه در ری به دوش هشته تبر
شده تاریک روزگار همه
به گدایی کشیده کار همه
هرکه خود را ز توکنارکشید
سختی از دست روزگارکشید
وان که شد با مظالم تو شربک
ساخت خود را به حضرتت نزدیک
پس ده سال خدمت از دل و جان
یافت پاداش گور یا زندان
وان که عیب تو گفت رویاروی
وزحقیقت نگشت یک سرموی
یا بمیرد به فقر و خونجگری
یاکشد حبس و نفی و دربدری
به خراسان فتد صفاهانی
به صفاهان رود خراسانی
دور از زاد و رود وتوشه و زاد
آن به خرجرد و این به شمسآباد
اهل ملک از توانگر و محتاج
ناف هشتند زیر بار خراج
خانهٔ خاص و عام ویران کشت
همهٔ خانهها خیابان گشت
دکهٔ پیر زال شد میدان
لیک میدان مشق شد دکان
کاخ پیر عجوز تل کردند
پس خریدند و مستغل کردند
به چه کار این همه عقار ترا؟!
وبنهمه مستغل چه کار ترا؟!
پادشا کاو ضیاع گرد آرد
خوبش را پادشاه نپندارد
ورنه کشور ضیاع پادشه است
ملک یکسر ضیاع پادشه است
ملک ضایع، ضیاع شاه، آباد
پادشاهی چنین به ملک مباد
شه کجا ملک خوبش یغما کرد
گربه باشد که زاد بچه و خورد
خسروان ملک خود چنین نبرند
همهٔ گربکان چنین ندرند
جیب مردم ز سیم و زر خالی
پر زرانبار حضرت عالی
به جز از چند صاحب منصب
وآن وزبر و وکیل لامذهب
باقی خلق جمله در تعبند
وز خدا مرگ ظالمان طلبند
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای درآورده بازی اصلاح
وز تو در ناله تاجر و فلاح
هوش مصنوعی: ای کسی که با اصلاح و بهبود خود بازی را آغاز کردهای و صدای نالهی تاجر و کشاورز به خاطر تو بلند شده است.
تا تو در بند شهوتی و غضب
از تو ناید به حاصل این مطلب
هوش مصنوعی: تا زمانی که در اسارت خواستههای نفسانی و خشم خود هستی، از تو نتیجهای حاصل نخواهد شد.
تا طمع بر تو پادشا باشد
طمع عافیت خطا باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که امید به داشتن تو برای من وجود دارد، فکر کردن به آسایش و آرامش اشتباه است.
هرچه تو ریش بیش جنبانی
دان که افسار خویش جنبانی
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر در اختیار زندگی و احساسات خودت حرکت کنی و تغییرات ایجاد کنی، بدان که کنترل و هدایت زندگیات را هم همین طور در اختیار داری.
این سر و روی و سبلت جنبان
بهر فاطی نمیشود تنبان
هوش مصنوعی: این سر و شکل و زیبایی من به خاطر فاطی نیست که برای او خود را به زحمت بندم.
مردمانی که از تو آگاهند
همگی مرگت از خدا خواهند
هوش مصنوعی: مردمانی که به خوبی تو را میشناسند، با ایمان به خدا برای تو آرزوی مرگ میکنند.
خویش را دایهٔ وطن خوانی
مصلح حال مرد و زن خوانی
هوش مصنوعی: شما خود را پرورشدهنده و حامی سرزمینتان میدانید و به بهبود وضعیت مردان و زنان در آنجا اهمیت میدهید.
لیک از آن دایهای که تا بودست
سر پستان به زهر آلودست
هوش مصنوعی: اما از آن پرورشدهندهای که تا زمانی که بوده، شیرش به زهر آلود است.
دایه کز کودکش فراغ بود
زو دل باب و مام داغ بود
هوش مصنوعی: مادری که از فرزندش بینیاز است، دل پدر و مادرش با غم و درد پر است.
دور شو ای پلید دامن چاک
دل ما را ز دامن تو چه باک
هوش مصنوعی: ای موجود پلید، از ما دور شو؛ ما از آلودگی دامن تو هیچ دردی نمیکشیم و دل ما از وجود تو آسیب نمیبیند.
مثلست این که سوزد از حدثان
مام را قلب و دایه را دامان
هوش مصنوعی: این مانند این است که دل مادر، از درد فراق فرزند میسوزد و دامن او پر از غم و اندوه میشود.
تو هم ای دایه زبن هنر بشکن
دل ما سوختی دگر بس کن
هوش مصنوعی: ای پرورشدهنده، تو هم لطفاً از زبان هنر بگذر و دیگر دل ما را نسوزان. بس کن!
ما نخواهیم خیر، شر مرسان
منفعت پیشکش، ضرر مرسان
هوش مصنوعی: ما از تو چیزی جز خیری نمیخواهیم و نمیخواهیم که برای ما بدی بیاوری. اگر سودی برای ما داری، آن را به ما بده، اما نگذار که آسیبی به ما برسد.
هرچه سرزنده بود درکشور
زنده کردی به گورشان یکسر
هوش مصنوعی: هر چیز زنده و شادابی که در این سرزمین وجود داشت، به یکباره آنان را به خاک سپردی.
آن که را بود قریهای در نور
وان که را بدکلاتهای به کجور
هوش مصنوعی: کسی که در یک روستای روشن و نورانی زندگی میکند، و کسی که در مکانی تاریک و نامناسب ساکن است.
قصد ملک و دکانشان کردی
بعد از آن قصد جانشان کردی
هوش مصنوعی: نیت تو در ابتدا تصاحب ملک و کسب و کارشان بود، و پس از آن تصمیم به گرفتن جانشان گرفتی.
این به کرمان نشسته بر سر راه
وآن گدایی کند به کرمانشاه
هوش مصنوعی: این شخص در کرمان بر سر راهی نشسته و آن شخص دیگری در کرمانشاه گدایی میکند.
وان که دشتی به دینور دارد
یا به کرمانشه آبچر دارد
هوش مصنوعی: کسی که در دشتهای دینور یا کرمانشاه آب فراوانی دارد، وضعیت بهتری دارد.
سرش از غصه درگریبانست
منزلش کوچه غریبانست
هوش مصنوعی: سر او به خاطر غم و اندوه در گلو و گریبانش است و خانهاش در کوچهای است که غم و غریبگی حاکم است.
طبرستانیان صاحب فر
همه در ری به دوش هشته تبر
هوش مصنوعی: طبرستانیان که به خاطر تواناییها و ویژگیهایشان شناخته میشوند، در ری با عزت و افتخار در حال فعالیت و کار هستند.
شده تاریک روزگار همه
به گدایی کشیده کار همه
هوش مصنوعی: روزگار به شدت تیره و تار شده و همه به وضعی افتادهاند که ناچارند دست به گدایی بزنند.
هرکه خود را ز توکنارکشید
سختی از دست روزگارکشید
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو دوری کند، به سختیهای زندگی دچار خواهد شد.
وان که شد با مظالم تو شربک
ساخت خود را به حضرتت نزدیک
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر ستمهای تو، خود را به تو نزدیک کرده و در مشکل خود را میسازد و میکوشد، باید به تو پناه ببرد.
پس ده سال خدمت از دل و جان
یافت پاداش گور یا زندان
هوش مصنوعی: پس از ده سال تلاش سخت و خدمت صادقانه، پاداشی که نصیبش شد یا مرگ است یا زندانی شدن.
وان که عیب تو گفت رویاروی
وزحقیقت نگشت یک سرموی
هوش مصنوعی: اگر کسی عیبهای تو را رو در رو بیان کند و این ابراز حقیقت به او آسیبی نرساند، او در واقع دوست توست و نگران توست.
یا بمیرد به فقر و خونجگری
یاکشد حبس و نفی و دربدری
هوش مصنوعی: شخص ممکن است به خاطر فقر و سختیهای زندگی بمیرد، یا اینکه به زندان برود و به تبعید و آوارگی دچار شود.
به خراسان فتد صفاهانی
به صفاهان رود خراسانی
هوش مصنوعی: اگر کسی از صفاهان به خراسان برود، حتماً از خراسان به صفاهان خواهد آمد.
دور از زاد و رود وتوشه و زاد
آن به خرجرد و این به شمسآباد
هوش مصنوعی: دور از سرزمین و وسایل زندگی و تجهیزات، آن هزینهها برای سفر است و این مورد به مکان شمسآباد مربوط میشود.
اهل ملک از توانگر و محتاج
ناف هشتند زیر بار خراج
هوش مصنوعی: مردم ملک، چه ثروتمند و چه بیبضاعت، همگی تحت فشار مالیات قرار دارند.
خانهٔ خاص و عام ویران کشت
همهٔ خانهها خیابان گشت
هوش مصنوعی: خانههای خاص و عمومی ویران شدند و حالا تمامی خانهها به خیابان تبدیل شدهاند.
دکهٔ پیر زال شد میدان
لیک میدان مشق شد دکان
هوش مصنوعی: محل تمرین و نشانهای که زمانی منبع قدرت و شهرت بود، حالا به جایی برای فروش و کسب درآمد تبدیل شده است.
کاخ پیر عجوز تل کردند
پس خریدند و مستغل کردند
هوش مصنوعی: مردم یک ساختمان قدیمی و خراب را که به نظر میرسید متعلق به زنی مسن و تنها باشد، به قیمت مناسب خریدند و آن را بازسازی کردند.
به چه کار این همه عقار ترا؟!
وبنهمه مستغل چه کار ترا؟!
هوش مصنوعی: چرا به این همه دارایی و املاک نیاز داری؟ و برای این همه مشغله چه هدفی داری؟
پادشا کاو ضیاع گرد آرد
خوبش را پادشاه نپندارد
هوش مصنوعی: هر کس که با دقت و توجه بر روی مال و میراث خود کار کند، باید بدانید که ارزش کارش کمتر از شاه نیست و نباید او را کم اهمیت شمرد.
ورنه کشور ضیاع پادشه است
ملک یکسر ضیاع پادشه است
هوش مصنوعی: اگر نبود، کشور فقط زمینهای ضیاع (زراعی) پادشاه است و تمام سرزمین متعلق به اوست.
ملک ضایع، ضیاع شاه، آباد
پادشاهی چنین به ملک مباد
هوش مصنوعی: ملک خراب و ویران، و زمینهای شاه نابود شده، باعث آبادانی و رونق پادشاهی نمیشوند؛ چنین سرنوشتی برای سرزمین نامناسب است.
شه کجا ملک خوبش یغما کرد
گربه باشد که زاد بچه و خورد
هوش مصنوعی: وقتی که شاه، سرزمین زیبا و خوبش را به تاراج میبرد، آیا ممکن است گربهای وجود داشته باشد که بچهاش را فراموش کرده و بخورد؟
خسروان ملک خود چنین نبرند
همهٔ گربکان چنین ندرند
هوش مصنوعی: پادشاهان کشور خود را اینگونه اداره نمیکنند، بلکه همه افراد در این کار بهدرستی عمل نمیکنند.
جیب مردم ز سیم و زر خالی
پر زرانبار حضرت عالی
هوش مصنوعی: جیب مردم از طلا و نقره خالی است و خزانه شما پر از ثروت است.
به جز از چند صاحب منصب
وآن وزبر و وکیل لامذهب
هوش مصنوعی: به جز از تعدادی افراد دارای مقام و مسئولیت و وکیلهایی که به اصول اخلاقی پایبند نیستند.
باقی خلق جمله در تعبند
وز خدا مرگ ظالمان طلبند
هوش مصنوعی: همه موجودات در خواب و بیخبری هستند و از طرف خدا، مرگ ستمگران را خواستارند.