گنجور

بخش ۶۱ - حکایت احمد شاه قاجار و مال اندوختن او

این چنین بود احمد قاجار
شاه مشروطه بود و کم آزار
آنچه زر ماهیانه بگرفتی
مبلغی زان به گنج بنهفتی
دادمش من به نوبهار بسی
پند چون دُرّ شاهوار بسی
گفتم آن شه که تنگ‌چشم بود
دل مردم ازو به خشم بود
چون دل خلق شد به خشم از شاه
زودش از گاه افکنند به چاه
چون رعیت ز شه شود رنجه
گرددش سست زور سرپنجه
یا رعایا شوند بروی چیر
یا سپاهی بر او شوند دلیر
پیل زوری و تیز چنگالی
نکند چارهٔ بد اقبالی
نشنید و ملول گشت از من
دید بر من به دیدهٔ دشمن
من از آن روز دم فرو بستم
دیرگه لب ز گفتگو بستم
خلق از او یک به یک نفور شدند
دور بودند، باز دور شدند
روز می‌جست خصم فرزانه
تاکند بازیئی درین خانه
دید چون خلق را ز شاه بری
بازیئی کرد بهر شاه بری
رخ نهان کرد و اسب تازی کرد
با شه آغاز پیل‌بازی کرد
زد وزیران شاه را به زمین
ساخت از خود پیادهٔ فرزین
مات شد شاه ما در اول دست
و آن پیاده به‌جای شاه نشست
شاه ما بد ضعیف و سست‌نهاد
ما پراکنده و حریف استاد
دل‌ شه بود خوش به سیم و زرش
وز رعیت نداشت دل خبرش
گفت در غرب اگر کلم کارم
به که در شرق تاج بگذارم
لاجرم رفت خاسر و مغلوب
اخترش هم به غرب کرد غروب
شه چو از هر جهت تمام آید
امر او را زمانه رام آید
ور بود شاه ناقص از منشی
یا فزون باشد اندرو روشی
شاهیش هر چه استوار بود
از همان راه رخنه‌دار شود
شه گرش سوء ظن مدام بود
زندگانی بر او حرام بود
وگرش حسن ظن تمام افتد
از ره دانه‌ای به دام افتد
جود بیحد، کند به فقر دچار
بخل و امساک‌، خواری آرد بار
کبر و نخوت عدو کند ایجاد
وز تواضع جری شوند آحاد
لهو دایم ثقیل سازد خون
ثقل پیوسته می کشد به جنون
عفو و اغماض چون ز حد گذرد
جرم افراد از عدد گذرد
پادشه کاو به خلق کین دارد
خویش را روز و شب غمین دارد
کینه و قهر چون شود افزون
رود امید از میانه برون
گر کسی کرد یک خطا ناگاه
چون ندارد امید عفو ز شاه
صد خطا می‌کند فزون ز نخست
خون کند هر که دست از جان شست
شه قهار و خسرو خونریز
رود آنجا که نادر و پرویز
کینه‌جویی ز شه روا نبود
کینه‌جو به که پادشاه نبود
هرکرا نیست قصد پادشهی
سزدش گر نوید عفو دهی
خسروانی که عاقبت سنجند
از نصیحتگران نمی‌رنجند
چیره چون بیم برامید آید
آن زمان دشمنی پدید آید
وگر امید چیره گشت به بیم
خواجه گردد به بندگان تسلیم
داشت باید به مکر و فن جاوبد
خلق را در میان بیم و امید
لطف کن آن که را به تو قهر است
قهر زهر است‌ولطف‌پازهر است

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این چنین بود احمد قاجار
شاه مشروطه بود و کم آزار
هوش مصنوعی: احمد قاجار، پادشاهی بود که در زمان مشروطه زندگی می‌کرد و کم‌تر از دیگران به مردم آسیب می‌زد.
آنچه زر ماهیانه بگرفتی
مبلغی زان به گنج بنهفتی
هوش مصنوعی: هر مقدار پولی که به صورت ماهیانه دریافت کردی، قسمتی از آن را در جایی امن پس‌انداز کن.
دادمش من به نوبهار بسی
پند چون دُرّ شاهوار بسی
هوش مصنوعی: به او در بهار نصیحت‌های زیادی دادم، همچنان که جواهرات گرانبها و ارزشمندی تقدیم می‌شود.
گفتم آن شه که تنگ‌چشم بود
دل مردم ازو به خشم بود
هوش مصنوعی: گفتم آن پادشاهی که حسود و تنگ‌نظر بود، دل مردم به خاطر او از خشم پر بود.
چون دل خلق شد به خشم از شاه
زودش از گاه افکنند به چاه
هوش مصنوعی: زمانی که دل مردم از رفتار شاه خشمگین می‌شود، به سرعت او را به ورطه سقوط می‌کشانند.
چون رعیت ز شه شود رنجه
گرددش سست زور سرپنجه
هوش مصنوعی: زمانی که رعیت (زیردستان) از حاکم (شاه) بترسد و تحت فشار قرار گیرد، قدرت و توان او نیز تضعیف می‌شود.
یا رعایا شوند بروی چیر
یا سپاهی بر او شوند دلیر
هوش مصنوعی: یا مردم زیر فرمان او خواهند شد یا سربازانی دلیر و شجاع به او خواهند پیوست.
پیل زوری و تیز چنگالی
نکند چارهٔ بد اقبالی
هوش مصنوعی: زور و قدرت فراوان، اگرچه ممکن است تاثیرگذار باشد، نمی‌تواند مشکلات ناشی از بدشانسی را حل کند.
نشنید و ملول گشت از من
دید بر من به دیدهٔ دشمن
هوش مصنوعی: او از من چیزی نشنید و نسبت به من ناراحت شد، چون با چشم دشمن به من نگاه کرد.
من از آن روز دم فرو بستم
دیرگه لب ز گفتگو بستم
هوش مصنوعی: از آن روز به بعد، دیگر صحبت نکردم و زبانم را از گفت‌وگو باز نگه داشتم.
خلق از او یک به یک نفور شدند
دور بودند، باز دور شدند
هوش مصنوعی: مردم از او متنفر شدند و هر یک جداگانه از او دور شدند، دوباره هم از او فاصله گرفتند.
روز می‌جست خصم فرزانه
تاکند بازیئی درین خانه
هوش مصنوعی: در طول روز، دشمن عاقل به دنبال این است که در این خانه سرگرمی‌ای پیدا کند.
دید چون خلق را ز شاه بری
بازیئی کرد بهر شاه بری
هوش مصنوعی: وقتی دید که مردم نسبت به شاه بی‌احترامی می‌کنند، برای شاه بی‌احترامی کرد.
رخ نهان کرد و اسب تازی کرد
با شه آغاز پیل‌بازی کرد
هوش مصنوعی: او چهره‌اش را پوشاند و مانند اسب تازی شد و با پادشاه، بازی قدرت انجام داد.
زد وزیران شاه را به زمین
ساخت از خود پیادهٔ فرزین
هوش مصنوعی: وزیران شاه را به زمین زد و از خود پسر فرزین را پیاده ساخت.
مات شد شاه ما در اول دست
و آن پیاده به‌جای شاه نشست
هوش مصنوعی: شاه ما در ابتدای بازی از ترس و حیرت، بی‌حرکت ماند و در عوض، فردی که سطحش پایین‌تر بود، به جای او قرار گرفت.
شاه ما بد ضعیف و سست‌نهاد
ما پراکنده و حریف استاد
هوش مصنوعی: پادشاه ما ضعیف و ناتوان است، و ما در هم و برهم هستیم و نمی‌توانیم در مقابل استادان خود رقابت کنیم.
دل‌ شه بود خوش به سیم و زرش
وز رعیت نداشت دل خبرش
هوش مصنوعی: دل شاه از زیبایی‌های طلا و نقره خوشحال بود و از حال رعیت خود بی‌خبر بود.
گفت در غرب اگر کلم کارم
به که در شرق تاج بگذارم
هوش مصنوعی: او می‌گوید در غرب اگر کارم پیشرفت کند، بهتر از آن است که در شرق فقط یک مقام ظاهری داشته باشم.
لاجرم رفت خاسر و مغلوب
اخترش هم به غرب کرد غروب
هوش مصنوعی: بدون شک، او که شکست‌خورده و ناکام بود، در نهایت به سمت غرب رفته و غروب را تجربه کرد.
شه چو از هر جهت تمام آید
امر او را زمانه رام آید
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه از هر نظر کامل و بی‌نقص باشد، جهان و زمانه در برابر او تسلیم می‌شوند.
ور بود شاه ناقص از منشی
یا فزون باشد اندرو روشی
هوش مصنوعی: اگر شاهی در کارش ناتوان باشد یا در روش حکمرانی‌اش چیزی اضافه بر دانش خود داشته باشد، نمی‌تواند به خوبی فرمانروایی کند.
شاهیش هر چه استوار بود
از همان راه رخنه‌دار شود
هوش مصنوعی: هر چه قدر که قدرت و ثباتی وجود داشته باشد، ممکن است از همان مسیر آسیب‌پذیر شود.
شه گرش سوء ظن مدام بود
زندگانی بر او حرام بود
هوش مصنوعی: اگر شاه همواره بدگمان باشد، زندگی بر او حرام است.
وگرش حسن ظن تمام افتد
از ره دانه‌ای به دام افتد
هوش مصنوعی: اگر حسن ظن و امید به خوبی‌ها از بین برود، حتی یک دانه کوچک نیز می‌تواند فرد را در تله‌ای گرفتار کند.
جود بیحد، کند به فقر دچار
بخل و امساک‌، خواری آرد بار
هوش مصنوعی: بخشندگی بی‌پایان، انسان را از فقر دور می‌کند، در حالی که بخل و خساست باعث خواری و ذلت او می‌شود.
کبر و نخوت عدو کند ایجاد
وز تواضع جری شوند آحاد
هوش مصنوعی: غرور و خودبزرگ‌بینی باعث می‌شود که دشمنان قوی‌تر شوند و تنها با تواضع و فروتنی می‌توانی بر آن‌ها غلبه کنی.
لهو دایم ثقیل سازد خون
ثقل پیوسته می کشد به جنون
هوش مصنوعی: تفریحات و سرگرمی‌های بی‌حاصل می‌توانند انسان را به حالت‌های سنگین و ناراحت‌کننده بیندازند؛ در این حالت، اضطراب و فشار زندگی به جنون نزدیک می‌شود.
عفو و اغماض چون ز حد گذرد
جرم افراد از عدد گذرد
هوش مصنوعی: وقتی که گذشت و زیبایی از حد خودش فراتر می‌رود، دیگر خطاهای افراد قابل شمارش نیست و تمام خطاها نادیده گرفته می‌شود.
پادشه کاو به خلق کین دارد
خویش را روز و شب غمین دارد
هوش مصنوعی: پادشاهی که به مردم خود کینه دارد، همیشه در اندوه و ناراحتی به سر می‌برد.
کینه و قهر چون شود افزون
رود امید از میانه برون
هوش مصنوعی: وقتی کینه و دشمنی افزایش پیدا کند، امید و خوش‌بینی از زندگی ناپدید می‌شود.
گر کسی کرد یک خطا ناگاه
چون ندارد امید عفو ز شاه
هوش مصنوعی: اگر کسی ناگهان مرتکب خطایی شود، دیگر نباید امید داشته باشد که پادشاه او را ببخشد.
صد خطا می‌کند فزون ز نخست
خون کند هر که دست از جان شست
هوش مصنوعی: هر کسی که جانش را بی‌توجهی رها کند، بیشتر از قبل اشتباه می‌کند.
شه قهار و خسرو خونریز
رود آنجا که نادر و پرویز
هوش مصنوعی: پادشاهی قدرتمند و ستمگر، که مانند نادر و پرویز، در آن مکان حضور دارد.
کینه‌جویی ز شه روا نبود
کینه‌جو به که پادشاه نبود
هوش مصنوعی: انتقام‌جویی و کینه‌توزی از سوی پادشاه ناپسند است و کسی که کینه در دل دارد، شایسته‌ی پادشاهی نیست.
هرکرا نیست قصد پادشهی
سزدش گر نوید عفو دهی
هوش مصنوعی: اگر کسی نخواهد به مقام سلطنت دست یابد، خوب است که به او خبر بخشش و عفو بدهی.
خسروانی که عاقبت سنجند
از نصیحتگران نمی‌رنجند
هوش مصنوعی: پادشاهانی که در پایان کار خود عاقلانه قضاوت می‌شوند، از نصیحت دیگران ناراحت نمی‌شوند.
چیره چون بیم برامید آید
آن زمان دشمنی پدید آید
هوش مصنوعی: زمانی که ترس بر من غلبه کند، در آن لحظه دشمنی بروز خواهد کرد.
وگر امید چیره گشت به بیم
خواجه گردد به بندگان تسلیم
هوش مصنوعی: اگر امید بر ترس غلبه پیدا کند، آنگاه ارباب به بندگان خود تسلیم خواهد شد.
داشت باید به مکر و فن جاوبد
خلق را در میان بیم و امید
هوش مصنوعی: باید برای پاسخ دادن به مردم با ترفند و زرنگی عمل کرد، به طوری که در شرایطی پر از ترس و امید قرار گیرند.
لطف کن آن که را به تو قهر است
قهر زهر است‌ولطف‌پازهر است
هوش مصنوعی: لطفاً با کسی که از تو ناراحت است، مهربان باش؛ زیرا خودسری و قهر فقط زهر مار است، در حالی که مهربانی می‌تواند مایه‌ی زندگی باشد.